-
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
دوستان دقت كنيد . كسب مهارت و آگاهي و بالا بردن توانايي ها يك مبحث است و روش هاي و رويكردها براي مقابله با مشكل يك مسئله ي ديگر است .
مثلا براي كسي كه بازي الكلي دارد و بازي اصلي زندگي اين بازي است و متعاقبا بازي هاي ديگر كليد مي خورد مثل قهر و طلاق و .............در اصل بايد مثلث بازي الكلي كه همسر نقش زجردهنده و يا قرباني را دارد شكسته بشود تا بازي خاتمه يابد ويا سطح بازي تغيير كند ................و متعاقبا روي ساير بازي ها هم با اين تغيير وضعيت اثر گذار خواهد بود .
مسئله ي زندگي سبكتيكين بازي الكلي نيست . پس بحث كسب و مهارت و آگاهي و بالا بردن توانايي سر جاي خودش باقي است . اما روش هاي چكشي طلب نميكند مضاف بر اينكه الان بازدارنده ي عجله كن آقا هم مشخص شد .
-
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
آني عزيز من كه ديگه اونو تحريك نمي كنم .
معني اين كلمه چقدر سخته :بازدارنده ي عجله كن
من با اينكه الان ديگه نمي خوام تحريكش كنم و عصبيش كنم ولي اون هنوز توي شرايط سختي داره زندگي مي كنه هنوز نرفته خونه مادرش و سر كارشون زندگي مي كنه و منم مي دونم كه اين موضوع خيلي براش سخته و خيلي عصبيش مي كنه و حتي اگه منم تحريكش نكنم فكر مي كنم اون به خاطر اينكه توي شرايط بدي قرار داره مي خواد زودتر اينكارو انجام بده و مشكلشو حل كنه . فكر مي كنيد اگه من تحريكش نكنم اون از اين شرايط عصبي و تحريك آميز بيرون مي ياد ؟ من خودمم نمي دونم چرا نمي ره خونه مادرشينا . خب الان مي تونه فكر كنه طلاق گرفته و بره اونجا نمي دونم چرا نمي ره و انقدر همش به من گوشزد مي كنه كه من تو شرايط بدي هستم و اينجا موندن خيلي سخته و بيا طلاق بگيريم تا منم از اين بلاتكليفي در بيام . نمي دونم براش چه فرقي مي كنه .
-
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط saboktakin
ا نمي دونم چرا نمي ره و انقدر همش به من گوشزد مي كنه كه من تو شرايط بدي هستم و اينجا موندن خيلي سخته و بيا طلاق بگيريم تا منم از اين بلاتكليفي در بيام . نمي دونم براش چه فرقي مي كنه .
فرقش تویی عزیزم
به خدا این شرایط رو بدترش رو من گذروندم
-
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
من دارم در عين حال كه براي حل مشكلم ازتون راهنمايي مي خوام مقاله ها وسايت ها رو هم مي خونم . چند تا هم كتاب تو اين مدت گرفتم و دارم مطالعشون مي كنم . همون ها باعث شده كه يه خورده بهتر بشم . البته مي گم فقط يه خورده . همش در كنارش وقتي خبري از شوهرم مي رسه دوباره نگراني ها به سراغم مي ياد . الانم اگه آرومم فقط به خاطر اينه كه هنوز اميدوارم به برگشتن شوهرم و دارم سعي مي كنم مشكلاتمو حل كنم . ولي نمي دونم اگه يدفعه اتفاق ديگه اي بيوفته چقدر مثل الان آروم مي مونم .
مدير همدردي عزيز
از اينكه همش سر هر مسئله كوچكي از بچه ها نظر مي خوام فقط به خاطر اينه كه هنوز فكر نمي كنم از نظر روانشناسي به مرحله اي رسيده باشم كه بتونم روحيات طرف مقابلمو فهميده باشم و بتونم بهترين كار ممكن رو انجام بدم . اميدوارم كه با خوندن تجربه هاي بچه ها و خوندن مقاله هاي بيشتر اين مهارتو تو خودم تقويت كنم تا ديگه سذ هر مسئله كوچكي نخوام از بچه ها كمك بخوام .
مي ترسم يه كار يا حرف اشتباهي بزنم كه بدتر تو اين وضعيت مشكلمو بيشتر و خرابتر كنه .
-
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
این تاپیک با تاپیک " نمیخوام از دستش بدم " چقدررررر متفاوته!!
سبکتکین گرامی!
یادمه وقتی این تاپیکو به توصیه فرشته جان باز کردی، قرار بود از حاشیه روی دوری کنی و فقط نکات مهم رو بیان کنی و در جهت تغییر خودت کار کنی!
یعنی تمرکز روی خودت و یافتن نقاط ضعفی که باعث این پیامدها شده بود و گوش کردن به حرف دوستان عزیز که دلسوزانه راهنمایت میکنند اما تو هنوز هم داری ریز به ریز احساست و ذهن خوانیها و اینکه اون الان داره چیکار میکنه و ... رو میگی و خودتو رها کردی:305:
عزیزم منو ببخش که اینها رو میگم ، قصدم فقط یادآوریه ،تو داری مثل نوشتن خاطره هر لحظه فکری که میکنی یا کار یکه میکنی رو اینجا می نویسی و باید اعتراف کنم که
" من یعنی فرانک واقعا گیج شدم و اصلا نمیدونم چی به چیه ؟ "
تاپیکت هم به سرعت سرسام آوری پیش میره و این یعنی اینکه ما(بخونید من) هم مثل تو احساسی شدیم و نمیتونیم تمرکز کنیم که چی باید بگیم که مفید باشه نه مضر!
امیدوارم دلخور نشده باشی:46:
-
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
نه دلخور نشدم فرانك جان
من هم خودم متوجه شدم كه فعلا بحث تاپيك دوباره عوض شده ولي گفتم من هنوز دارم روي خودم كار مي كنم ولي دوست دارم اگه اين وسط اتفاقي مي يوفته يا شوهرم درخواستي از من داره بدونم و ياد بگيرم بهترين راه براي برخورد باهاش چيه .
ولي ممنون اني جان جواب خوبي دادي . هر كي اين وسط نظر خودشو داره . من خودم با توجه به شناختي كه از شوهرم دارم با اينكه مي دونم اگه بهش بگم كه چون تو هنوز سرپرست خونه اي تو قبضا رو پرداخت كن ممكنه ناراحت بشه و دوباره بدخلقي كنه ولي فكر مي كنم حداقل مي فهمه كه من هنوز به فكرش هستم و وجودش برام ارزشمنده . ولي اگه بهش چيزي نگم و خيلي راحت شماره حسابمو بدم با اينكه اون راحت تر و آرومتر برخورد مي كنه و داد و بيدادم نمي كنه ولي حس مي كنه منم بي تفاوت شدم و برام مهم نيست كه اون باشه يا نباشه .
مي زارم خودش دوباره بهم زنگ بزنه و براي اينكه متوجه اينم بشه كه موبايلمو خودم قطع نكردم و قطع شده بهش مي گم كه مي خواستم شماره ها رو برات اس ام اس كنم ولي تلفنمو قطع كردن . منتظر بودم كه وصل بشه بهت اس ام اس بدم . اينجوري ديگه شاكيم نمي شه از اينكه چرا بهش زنگ نزدم .
بگذريم از هر چه بگذريم ياد گرفتن مهارتهاي زندگي فعلا برام مهمتره . بالهاي صداقت منتظر هستم تا تجربه تو رو هم بخونم . :46:
-
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
عزيزم امنيتهاي شوهرت به خطر افتاده
امنيت احساسي
امنيت خانوداگي
امنيت معنا
و اگر مي تواني اين امنيت ها را سطحش را در او بالا ببري او هم مي تواند تغيير وضعيت بدهد . به هيچ عنوان چكشي با او برخورد نكن . و راه بازگشت امنيت ها هم رفتارها و مهارتها و آگاهي هاي توست
قرار نيست كه تو روانشناس شوهرت بشوي تو خودت را درست كني همه ي مسائل حل است . راحش هم اين است كه كودك نباشي . حالا چه تصميم بگيري امروز اين كار را ياد بگيري يا صد سال ديگر .
-
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
آني جان يه خورده كلماتت برام نا آشناست . من هنوز مثل بچه هاي اول ابتداييم . چكشي برخورد نكنم يعني چي ؟ مي شه يه مثال بزني برام تا بهترر متوجه بشم . يا راهنماييم كني تا اگه مقاله اي در اين مورد هست بخونم . ممنون مي شم .
-
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بالهای صداقت
یه جمله ای رو مدیر توی یکی از تاپیک ها بکار برد که برایم شاه کلید مشکلات زندگی ام بود
" وقتی قفلی عوض بشه کلید اون قفل هم عوض میشه"
جمله ی بالا را عمیق بخون
دقت کن قفل عوض بشه
ما همیشه کلید رو گم می کنیم می شکنیم و بعد می رویم کلید سازی م دوباره همون کلید رو می سازیم که به همون قفل بخوره
وقتی قفل عوض بشه اگه صدبار هم برویم از روی کلید قبلی بسازیم فایده ای نداره
این قفل تو هستی عزیزم
و همسرت میشه کلید
گرفتی چی می خوام بگم؟
فعلا تا همین جا
=========
ببین عزیزم برای اینکه مشکلت حل بشه باید تمرکزت رو از همسرت بگیری و یه مدت
با آرامش فقط روی خودت کار کنی یعنی سبک تکین بشه مرکز توجه خودش
تو باید آرامشت رو در تمام این مراحل حفظ کنی
یه موقع هایی فکرهای مخرب میاد سراغت این طبیعیه
یه وسواس خاصی تمام وجودت رو پر می کنه که همش می خواهی زودتر مشکلت حل بشه و با شوهرت اشتی کنی
این احساسهایی که تجربه می کنی همشون طبیعی هستند اینها رو برایت گفتم که بشناسیشون و هم بدونی در مقابل باید چی کار کنی
راه حل مقابله با افکار بالا " توقف فکر " هست
یعنی به مغزت فرمان بدی امروز نه فردا اجازه داری به این قضیه فکر کنی
یعنی چی ؟
یعنی اینکه وقتی یاد گذشته میفتی ، یاد حرفهای شوهرت میفتی ، یاد اتفاقهایی که افتاده میفتی
اون لحظه آرامشت رو حفظ کنی و اصلا نذاری فکرهای بد توی ذهنت رژه برن
با خودت این تمرین را داشته باش که : در این مورد حتما صحبت می کنم اما الان نه ، باشه بعدا ...
هرچقدر بتونی این زمان توقف فکر را بیشتر به تاخیر بیندازی بهتر هست و بهتر نتیجه می گیری
باشه :72:
این هم لینکی که می خواستی
-
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
به فارسي روان كودك نباش . خشم نداشته باش . لجاجت نداشته باش . كارهاي غير مسئولانه نداشته باش . مقابله به مثل نداشته باش . گريه نداشته باش . التماس نداشته باش و پز دادن نداشته باش . ( همه ي اين موارد را از جايگاه بي مسئوليتي نداشته باش و ياد بگير از اين احساسات درست و در جاي خودش و به شكل سازنده استفاده كني .و..................
به جايش
پذيرش داشته باش
شهامت داشته باش
قاطعيت داشته باش ( نه از نوع چكشي كودك و والد بلكه بالغانه اين زماني و اين مكاني )
انعطاف داشته باش
موثر بودن را داشته باش
اهميت و توجه به همسرت داشته باش
اهميت و ارزش و توجه به خودت را داشته باش .
و................
درك شرايط خودت و طرف مقابلت را داشته باش
و.......................
تالار پر است از مطلب . همين تاپيك خودت را از اول بخون . روي پستها كار كن . و كمتر حرف بزن و بر عمل بيافزا .
-
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
بالهاي صداقت عزيز
ببخشيد من اين تاپيكو قبلا خوندم . انقدر تو اين سايت بالا و پايين رفتم كه خدا مي دونه . مرسي از اينكه دوباره اينو گذاشتي .
اگه راستشو بخواي بيشتر نااميد شدم تا اميدوار . هميشه به اين حرفت فكر مي كردم كه مي گفتي زندگي من از تو بدتر بود ولي دوباره با شوهرت جور شدي . الان كه فهميدم اين تاپيك مال تو بود خيلي نااميد شدم .
چون مشكل زندگي شما بيشتر از جانب شوهرت بود و تو خيلي وقتا فداكاري كردي . ازه شما دو تا يه بچه داشتين كه بالاخره يه پل ارتباطي بود بين شما كه من اونم ندارم .جالبه بعضيا كه الان مي خوان باهام همدردي كنن بهم مي گن برو خدا رو شكر كن كه بچه نداري . ولي من نمي دونم چرا رعكس فكر مي كنم اگه بچه بود باز لااقل به خاطر اون هم كه شده يه اميدي بود كه شوهرم برگرده و بچه خودش يه پل ارتباطيه .
متاسفانه توي زندگي 5 ساله ما نود درصد اشتباها از جانب من بوده و اگه از طرف شوهرم مشكلي بود من مي تونستم ببخشمش و دوباره زندگي كنيم و مشكلاتمونو حل كنيم ولي متاسفانه مورد من با همه فرق مي كنه و من متاسفم كه مجبورم كه خودم اعتراف كنم كه مشكل اصلي توقعات بيجا و لوس بازي هاي من بود و حالا هم خيلي سخته كه بتونم شوهرمو راضي كنم كه اشتباهاتمو ببخشه .
بازم مي گم هميشه ما زنها ته تهش كه كم بياريم چون احساساتي تر از مرداايم آخرش اشتباهات اونها رو مي بخشيم و به خاطر اينكه از عواقب طلاق مي ترسيم سعي مي كنيم زندگيمونو حفظ كنيم ولي متاسفانه تو اين مورد آقايون كمتر احساساتي عمل مي كنن و مثل ما هم از عواقب طلاق نگراني ندارن .
در نهايت تنها راهي كه برام مونده اينه كه روي مشكلات خودم كار كنم و سعي كنم اونا رو برطرف كنم .
بازم ممنون كه لينكو برام گذاشتي اين تاپيكو قبل از اينكه تو رو بشناسم خونده بودم و به اسمش دقت نكرده بودم . :72:
-
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط saboktakin
بالهاي صداقت عزيز
شما دو تا يه بچه داشتين
دوتا بچه داشتم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!! !!!!!!!!!!!!!!!!
کجای اون تاپیک نوشتم ؟
-
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
باز خوش به حال تو كه تو اون موقع دخترتو داشتي كه عشقتو بهش نشون بدي . من احساس تنهايي زيادي دارم . دوستان و فاميلم هيچوقت جاي شوهرمو برام نمي گيرن و فقط اين دلتنگيه است كه آدمو عذاب مي ده . شوهرم هميشه خيلي اصرار داشت كه ما بچه دار شيم و من هنوز فكر مي كردم شرايطشو نداشتيم و نمي خواستم . ولي الان انقدر دلم مي خواد وقتي تو خونمون تنهاام يكي بود كه جاي شوهرمو برام پر مي كرد .
نه ببخشيد اشتباه تايپي بود يدونه داشتي مي دونم .
-
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
نقل قول:
ازه شما دو تا يه بچه داشتين كه بالاخره يه پل ارتباطي بود بين شما كه من اونم ندارم .
شما ، 2 تا ، يه بچه ، داشتين
تايپيك جهت عوض كرد باز
-
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
البته از يه لحاظايي به هم شبيه هستيم . اونم اينه كه من هميشه سعي مي كردم مستقل باشم و فكر كنم خيلي وقتا هم اينو تو سر شوهرم كوبيدم كه من خودم در آمد دارم و متاسفانه خيلي وقتا يه جوري برخورد كردم كه اون توانايي چرخوندن زندگي رو به تنهايي نداره و اعتماد به نفسشو ازش مي گرفتم . نمي دونم چرا اينكارو مي كردم . بيشتر مواقعي كه دعوامون مي شد اين حرفا رو مي زدم .
-
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
سبک تکین لطفا خواهش مي كنم عمقي تر به مسائل نگاه كن
اوایل توی تاپیکت بودم
می خواستم همون جوری که دیگران به من کمک کردند که الان زندگی بسیار خوبی دارم
من هم به سهم خودم به شخص دیگری کمک کنم ولی دیدم اینجا رو با دفتر خاطرات اشتباهی گرفتی
فکر کنم توب تاپیک قبلی ات یه پست تند برایت نوشتم بنابراین دیدم انرژی و توانم را در تاپیک های دیگران بذارم بهتره
مديران سايت مناسب ديده بودند در موضوع شما شركت داشته باشم، اما تصور مي كنم شما توجه كافي به آنچه بايد داشته باشيد ، نداريد.
با تمام احترامی که برای مديران تالار قائل هستم ترجیح می دهم به کسی کمک کنم و از تجربیاتم به کسی بهره برسونم که واقعا بهشون نیاز داره و عمقی نگر هست
به هرحال امیدوارم خودت بتونی زندگی ات را درست کنی
برای افرادی که تاپیک منو می خونند می گویم
این نگاه که من بی اشتباه بوده ام و سراسر گذشت اما شوهرم پر از اشکال بسیار غلط هست
اگر از دیدی منصفانه نگاه کنید
پست کارشناسانه مدیر گویای همه ی مطالب بود
من الان از زندگیم بسیار راضی هستم و حسرت می خورم بر اینکه دانسته های الانم را کاش ده سال پیش داشتم
-
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
معذرت مي خوام كه اگه بد صحبت كردم من قصد بي احترامي نداشتم الان هم دوباره دارم تاپيكتونو مي خونم .و راهنماييهايي كه دوستان تو اون زمان بهتون كردن رو مرور مي كنم .
به هر حال ممنونم كه وقت گذاشتين برام . من كسي رو مجبور نمي كنم كه كمكم كنه . محبت كردين كه تا الانم بهم مشاوره دادين .
-
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
ببخشيد من دوباره پست مي ذارم...:316:
بالهاي صداقت عزيز! نمي دونم چرا! ولي از پستهات و حرفهات خيلي خوشم مياد و دوستت دارم.
بنظرم در شرايط حاضر تنها كسي كه مي تونه از پس سبكتكين عزيز بربياد همون آني عزيز هست. فكر كنم پستهاي ايشون براي سبكتكين بهتر از همه باشه.
من ديگه پستي نمي ذارم. ببخشيد ببخشيد.:46:
آني جان! تورو خدا يه كاري كنيد سبكتكين متوجه اشتباهاتش بشه.
واقعا دوست دارم سبكتكين رو در كنار شوهرش خوشبخت ببينم.
-
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
سبكتكين قرار شد كم تر حرف بزني و بيشتر بر عمل بيافزايي . به همين زودي يادت رفت ؟!
چرا تا دو خط مطلب مي خوني شروع مي كني حرف زدن ؟! به جاي حرف زدن عزيز من تحليل كن .برو جلوي آينه بايست و تمرين كن . برو بنويس و نكته برداري كن و ..........
قرار نيست زندگي تو با بالهاي صداقت مثل هم باشد . موضوع شما دو نفر كلي تفاوت داره . نسخه هاي بالهاي صداقت مال او بود مال تو هم مال خودت اما اشتراكاتي درهر موضوعي وجود دارد آن اشتراكات را پيدا كن و روي آنها كار كن .
مسئله اصلي اين است كه بداني افرادي مثل بالهاي صداقت و يا احمد و چكامه و ...خواستند و موفق هم شدند .
از چه راهي ؟
با تلاش و كسب مهارت و بالا بردن آگاهي و روي توانايي هاي خودشان كار كردند .
-
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
به نام خدا
سلام
خوبی خواهر گرانقدر ؟
یادم هست دوستی داشتم از دوران نوجوانی با هم بودیم . هنوز هم دوست هستیم .
در اوایل اتفاقی که برام افتاد و در جریان جدایی بنده و خانمم هستید بجز این محل نازنین ، به سراغ او میرفتم و مشورت میگرفتم .
روزهای اول برای ایشان جالب بود که ارومم میکنه و کمک میکنه تا بغض هام بترکه .
همیشه دست پاچگی من رو میدید .
رفته رفته دیگه شد عادت که من حرف بزنم و او دلداری بده .
نزدیک به دو هفته ای بود که این مسئله ادامه داشت و من مثل بچه ها برای دوستم درد دل میکردم .
یه روز وسط درد دل ها بود که محمد گفت احمد بسه دیگه ساکت شو خستم کردی .
گفت دیگه نمیخوام یه کلمه هم از زندگیت بشنوم . شورش رو در آوردی . یه خورده خودت رو جمع کن .
رابطه ما ادامه داشت اما من دیگه حرفی نزدم .
البته دیگه کسی رو هم بجز تالار نداشتم که باهاش حرف بزنم .
فهمیدم که اشتباه رفتم راه رو که دوست نازنینم هم از دست من ناراحت شد . دلش رو باید بدست می آوردم .
یواش یواش تمرین کردم که مطالعه کنم . فیلم های اخرین سامرائی ، گلادیاتور ، ... نگاه میکردم .
ایرادهای خودم رو نوشتم ، جرات پیدا کردم با خودم و حقیقت خودم روبرو بشم . من عادت نداشتم برای تماشای یک فیلم یک ساعته واقعا 60 دقیقه وقت بذارم برای همین یه ماه تمام کار و زندگی رو تعطیل کردم و فیلم نگاه میکردم تا یاد بگیرم که باید برای فیلم 60 دقیقه ای ، 60 دقیقه صبر و تحمل کنم .
حالا هم نمیخوام جواب مطلب من رو بدی و بنویسی که کجای حرفای من درست یا نادرست هست فقط میخوام چشمات رو ببندی یه دقیقه تمرکز کنی و تصمیم بگیری که با خود درونت روراست باشی . به فرموده مدیر همدردی لازم نیست برای هر مسائل جزئی زندگیت اجازه بگیری .
تو باید یاد بگیری اشتباه کنی و اشتباهات خودت رو تصحیح کنی .
پس قوی باش و در کنار دوستان خودت بمون حتی اگه ازت انتقاد کردند . اگه انتقاد میکنن مطمئن باش ایرادی هست و ناراحت نشو ولی حتما سعی کن برای بدست آوردن دل افرادی که میخوان کمکت کنن زحمت بکشی .
درسته که شما مجبور نمیکنی کسی کمکت کنه ولی سبکتکین گرامی الان ما مدیون تو و تو مدیون ما هستی .
عالم دوستی ما نون و نمک همدیگه رو خوردیم . برای همدیگه ناراحت و شادی ها کردیم .
هر چقدر هم ضعیف باشیم در کنار هم میتونیم قوی بشیم مگه نه ؟
پس منتظرت هستیم تا بتونی با راهنمایی های انی بزرگوار و گرانقدر در راستای بهبود زندگیت قدم برداری . مطمئن باش بیشتر از تایپیک خودم به تایپیک شما سر میزنم و منتظر خبرهای خوب و شادی آور هستم .
به نظر من شما یه زمان 3 ماهه برای تغییر خودت در نظر بگیر و طی این 3 ماه اصلا انتظار تغییر نداشته باش ! خوبه ؟
به فرموده آنی گرامی :
نقل قول:
سبكتكين قرار شد كم تر حرف بزني و بيشتر بر عمل بيافزايي . به همين زودي يادت رفت ؟!
دوستان تو اینجا در تالار تو ، منتظر حضور تو ، هستند .
خدانگهدار
یامولاعلی
-
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
سلام
الان شوهرم زنگ زد و چند دقيقه باهام صحبت كرد . بهم گفت وكيل گرفته وكيلم مي خواد باهام صحبت كنه .
بهم گفت وكيلم گفته مي خواد به رييستون نامه بده كه از كار بركنارت كنه . بهم گفت هر كاري لازم باشه مي كنم . گفت لا پدرم صحبت كردم بابام مي گه از حرفاي اين دختره ملومه يه روده راست تو شكمش نيست .
اي خدا دلم يه دنيا گرفته . آخه من با باباشينا چيكار كردم من هميشه باباشو دوست داشتم . بهم گفت ببين هر كاريم كني من يه لحظه ام ديگه به اون زندگي فكر نمي كنم .تازه دارم مي فهمم زندگي چيه . بيا خودت مثل آدم طلاق بگير .
منم آروم باهاش حرف زدم بهش گفتم من به تو حق مي دم و هر كاري كه لازم مي دوني بكن اما توام به خواسته من احترام بزار. گفت چه احترامي داري به من مي زاري اگه احترام مي خواستي بزاري ميومدي منو از اين وضعيت نجات مي دادي به اينكارت نمي گن احترام . منم ديگه هيچي حاليم نيست . بهم گفت تو انقدر تو خانوادتون زندگي هاي داغون ديدي كه فكر مي كني حالا هر چي هم كه شده بالاخره ما بر گرديم اون زندگيمون درست مي شه . اين نظر تواه . از نظر من اين زندگي نيست و حتي اگه هم خيلي ام خوب بشه حتي يك هزرام اون چيزي ام نيست كه من از زندگي انتظار دارم . ولي تو و خانوادت از سرتونم اينجور زندگيا زياده .
چرا انقدر خودتو كوچيك مي كني . يه كم شخصيت داشته باش و بفهم كه من ديگه تو رو نمي خوام . تا چند سال مي خواي اين قضيه كش پيدا كنه . من تا قرون آخر مهريه رو ندم نمي تونم تو رو طلاق بدم پس چرا مي خواي اذيت كني .
من فقط آروم باهاش حرف زدم و بهش گفتم حالا كه مي گي وكيل گرفتي پس بزار وكيل كاراتو انجام بده . گفت ببين من مي خوام سه ميليون پول وكيل بدم بيا تو سه ميليونو بگير و فقط برو بيرون از زندگيم . من حالم از زندگي با تو و دوباره فكر كردن به تو بهم مي خوره . منتظر معجزه اي كه اتفاق بيوفته و من برگردم . اين آرزو رو به گور مي بري .
بچه ها انقدر دلم گرفته كه دارم مي تركم از اين همه تنهايي و بي كسي .
بهم گفت چرا از خر شيطون نمي آي پايين گفتم من خر شيطونو سوار شدم يا تو . گفت از نظر تو زندگي يعني اين كه بشيني تا آخر عمر با يه مردي كه ازت متنفره زندگي كني مي دونم تو خانواده شما همين زندگي رو هم همه آرزوشو مي كنن اما من اين زندگي رو قبول ندارم . تو زندگي كردن بلد نبودي گفتم خب تو يادم مي دادي گفت 5 سال تمام سعي كردم نتونستم ديگه هم اصلا بهش فكر نمي كنم .
آخرشم گفت لياقتت بيشتر از اين نيست كه هر كاري باهات مي كنم حقته . لنگه همون بابا و ننه اي . و قطع كرد .
ديگه حرفي نزد .
بخدا دارم مي تركم . به چي فكر كنم . بهم گفت حتما پيش خودت نشستي داري فكر مي كني بعد يه مدت كه زمان بگذره آدم مي شيم و سرمون به سنگ مي خوره و مثل بابا و مامانت برمي گرديم سر زندگيمون . خيلي نفهمي كه انقدر خودتو كوچيك مي كني . من ديگه بر نمي گردم .
بهش گفتم مردونگي و انصافت همينه كه منو از كار ببكارم كني خب بكن . من كه خودم گفتم اگه دوست نداري سر كار نمي رم . گفت نه خودت خواستي من مجبورم هر كاري بكنم تا از اون زندگي سگي در بيام .
-
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
صبور باش و اروم باش . هيچ فكري نكن . اين اتفاق بايد بيفته تا اتفاقات بعدي شكل بگيره .
به ساخت يك كوزه در كوزه گري فكر كن كه اولش انقدر ميكوبنش تا قشنگ آماده بشه .
صبور باش و اروم باش . اين اتفاقات بايد بيفته تا اتفاقات بعدي شكل بگيره .
تمركز كن و منتظر باش تا آني گرامي برات بنويسه .
با تشكر برادرت
يامولاعلي
-
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
گفت وكيله مي گه هر چي زنگ مي زنه بهت برنمي اري . تلفنتو تركوندي ديگه . گفتم نه خطمو قطع كردن چون مداركمو پست نكرده بودم گفتن تا يكي دو روز ديگه وصل مي شه . گفت سر كارتم گفت ديروز زنگ زده نبودي . گفتم چرا سر كار بودم كسي هم زنگ نزد حتي اگه نبودمم بچه ها بهم مي گفتن . گفت نمي دونم شايدم بعد از ظهر زنگ زده رفته بودين . ولي دارم دنبالش مي گردم گوشيشو بر نمي داره تا چند سر كاري گفتم تا يك . گفت بهش مي گم بهت زنگ بزنه .
من تو خانوادشون خيلي به باباش احترام مي ذاشتم و هميشه به خودشم مي گفتم خيلي باباتو دوست دارم . اصلا باورم نمي شه چرا اين حرفا رو زده بهش گفته اين دختره با خودشم مشكل داره . زودتر خودتو خلاص كن . دارم ديوونه مي شم ديگه . گفتم دست بابات درد نكنه من به اون چه بدي كرده بودم گفت نه اون عاقله بزرگه شعورش مي رسه . همون اول عروسيمونم هزار بار بهم گفت شما بدرد هم نمي خورين من خر گوش نكردم . و الان اين وضعمه .
همش مي خوام زنگ يزنم به باباش بگم چرا چرا اينكارو مي كنه . مگه من چه بدي كردم . روم نمي شه بهش زنگ بزنم .
چقدر خودمو كوچيك كنم . دارم خورد مي شم .
-
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
با عرض معذرت از قانون شکنی ،
به باباش زنگ نزنی هاااااااااااااا خانومی، اصلا و ابدا ، این فکرو از سرت بیرون کن، بشین دوباره پست دوستان رو بخون و نفس عمیق بکش
خوشحالم که برخوردت خوب بوده و آروم باهاش برخورد کردی این خودش یه قدم مثبته
:104:
اینها مثل طوفان هستند و تو باید یک صخره محکم باشی چون بالاخره طوفان تموم خواهد شد ، دوستان واقعا می بخشید قانون شکنی کردم دیدم کسی نیست اینجا گفتم سبکتکین رو تنها نذارم ، تکرار نمیشه :46:
-
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
انقدر بهم دري وري گفت كه اصلا خودمم روم نمي شه بهش فكر كنم . گفت حالم از اينكه دوباره بخوام اون خانواده درب و داغونتو ببينم بهم مي خوره . خيلي خوشحالم كه راحت شدم تازه دارم مي فهمم زندگي يعني چي .
انگار من و خانوادم به صلابه كشيده بوديمش .
ديگه نمي دونم بعد اين همه تحقير به چه اميدي بازم با پررويي وايستادم . به قول اون شايد شعورم در همين حده كه همين نوع زندگيم برام آرزوه . واقعا چقدر من بدبختم كه حتي با اين همه تحقيرا بازم ...
بهم گفت مثلا اينكارات يعني چي . تو كه مي دوني من ديگه بر نمي گردم من فقط مي خوام بدونم چرا داري اينكارو مي كني مثلا كه چي بشه . گفتم من بهت احترام مي زارم ولي نمي تونم از حق خودمم بگذرم . حداقل اين اجازه رو دارم كه بدونم چرا بايد اين بلا سرم بياد . بهم گفت خب تو بيا توافقي طلاق بگيريم من هيچ كاري باهات ندارم . اصلا تو پاك تو قديسه براي خودت پاكي ديگه به من ربطي نداره . از نظر من تو خيلي ام پاكي ولي ديگه ازت متنفرم حتما بايد يه چيزايي بهت بگم كه خودت حالت ازم بهم بخوره من نمي خوام تحقيرت كنم بيشتر از اين . شعورم اجازه نمي ده . ( تازه شعورش اجازه نمي داد ) . من ديگه اصلا فكر اون زندگي اون خانواده ،تو ،هيچكي رو نمي كنم حتي براي يه ثانيه . كامل پاك كردم از ذهنم همه چي رو .
باباشو خيلي قبول داره و خيلي بهش احترام مي ذاره . باباشينا هم خيلي دارن روش تاثير مي ذارن . نمي دونم چيكار كنم . من اصلا با اونا مشكلي ندارم ولي نمي دونم خب هميشه فكر مي كردن كه من و خانوادم اصلا زندگي كردن بلد نيستيم و هيچوقت علاقه اي نداشتن با ماها رفت و آمد كنن . به يه احترامايي تو خانواده پايبندن كه متاسفانه خانواده ما واقعا اونا رو بلد نيستن . خب تقصير من چيه كه خونوادم اينجورين .
هر چند منم بچه اوناام ديگه . منم مثل اوناام و از نظر پدرشوهر و مادرشوهرم بهترين كار اينه كه بچه شونو خلاص كنن از اين وضعيت تا يه زندگي خوب و ايده آل بسازه . آره اونا حق دارن به اونا چه كه من توي همچين خانواده اي بزرگ شدم اونا حق دارنبهترين ها رو براي بچشون بخوان .
يه خانومي هست سر كارمون كه ببعضي وقتا نصيحتم مي كنه . الان كه باهاش حرف زدم بهم گفت من واقعا نمي فهمم چرا انقدر خودتو كوچيك مي كني . مثلا كه چي اون داره راست مي گه نمي خوادت نمي توني كه بزور مجبورش كني دوست داشته باشه . چرا نمي ري امضا كني و طلاق بگيري . هيچ حرفي ندارم بزنم . احساس مي كنم مثل يه موجود كوچيك و ضعيف و بي دست و پا شدم كه فقط به جرم دوست داشتن دارن انقدر تحقيرم مي كنن .
پدر و مادر من چند سال پيش به خاطر جنگ و دعواهاي هميشگيشون 4 سال از هم جدا زندگي كردن و آخر سر برگشتن با هم . شوهرم همش داره بهم گوشزد مي كنه كه فكر نكني منم مثل اونا برميگردما . خودش تا همه اين قضايا رو رفته . اصلا ديگه به من فكرم نمي كنه . خيلي بي انصاف شده . اون فقط و فقط بدي هاي زندگيمونو ديد وقتي هم بهش مي گم مي گه ما اصلا زندگي نمي كرديم كه . اصلا تو بلد نيستي زندگي كني به من چه من چرا خودمو فدا كنم مي خوام يه زندگي عادي و آروم بسازم تو زندگي با تو و با اون خانواده درب و داغونت نمي تونم . شما بايد با يه كسايي مثل خودتون وصلت كنين همسطح خودتون باشه . كدوم يك از خانوادتون زندگي بلدن هر كدومشون يه جور مرض دارن . اصلا كلا خانواده شما اينجورين ولي من واقعا توي يه خانواده بزرگ شدم مي دونم خانواده يعني چي و انتظاراتم هم با شما فرق مي كنه . من نمي تونم با تو زندگي كنم چون اصلا شما فرهنگتون مثل ما نيست . اصلا چه مي دونين زندگي يعني چي . فقط فكر مي كنين زير يه سقف زندگي كردن يعني زندگي . خاك بر سرتون برين ياد بگيرين زندگي رو . من 5 سال سعي كردم به تو ياد بدم ولي تو خونته و تو نمي توني تغيير كني .
آني جان اگه هستي كمكم كن . ديگه خسته شدم . نمي دونم چيكار كنم . نمي دونم با كي درددل كنم . اصلا نمي دنم الان دارم كمك مي خوام يا درد دل مي كنم . وقتي اين همه خرج كرده و پول وكيل گرفته ديگه به هيچ عنوان كوتاه نمي آد . خيلي ريلكس حرف مي زد و انگار نه انگار .
نمي دونم حس مي كنم شايد اگه با پدرش حرف بزنم بهتر باشه . باباش انقدراهم بي منطق نيست . فكر مي كنم اگه ازش بخوام كمكم مي كنه . ولي نمي دونم تاثيري هم داره يا نه ؟ چون فكر مي كنم شوهرم ديگه تصميمشو گرفته .
-
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
سبکتکین جان سلام
فقط اومدم بهت بګم که تا اومدن کارشناسهای تالار صبر کن و هیچ اقدامی نکن.
راهنمایی یا نظر خاصی نمی دم که مسیر کارت منحرف نشه.
اما فقط می ګم صبر کن.
با هیچ کس صحبت نکن. نه با پدر شوهر و نه کس دیګه ای.
دعا بخون. دوش بګیر. موسیقی ګوش کن. کتاب بخون.
صبر کن :72:
-
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
آني جان من باهاش خيلي آروم و خوب حرف زدم و با وجود اينكه خيلي تحقريم كرد هيچي نگفتم . اما در كل از حرف زدنمون اينو فهميدم كه براش فرقي نمي كنه من آروم باشم يا عصباني . از نظر اون من فقط دارم با اون لجبازي مي كنم و زندگيشو هدر مي دم كه باهاش نمي رم براي طلاق . حلا هم بيشتر به خاطر اين ازم متنفر شده كه دارم صبر مي كنم و همش مسخرم مي كنه . اينا رو كاملا از حرف زدنش مي فهميدم . اصلا حرفي از حساب و اين چيزا هم نزد . حرفي هم ديگه از اين نزد كه كجا بودي اين مدت و اصلا هم نگران اين چيزا نبود .
ديگه واقعا دلخوشي اي ندارم . مي گفت به بابام گفتم رفتاراتو . بهش گفتم يه روز بهم مي گه باشه اگه تو منو نمي خواي مي رم از زندگيت بيرون و يه روز ديگه ميگه نه نمي يام خودت اقدام كن . يه روز مي گه ببخشيد من اشتباهات زيادي مرتكب شدم و دارم سعي مي كنم خودمو درست كنم يه روز ديگه ميگه هر دومون اشتباه كرديم بيا با هم زندگيمونو درست كنيم . يه روز مي گه تو خيلي مهربوني ولي وقتي بهش گير مي دم مي گه چقدر ظالم شدي .
راست مي گه اينا همش حرفاي منه . مي گفت بابامم بهم گفت اين دختره ديوانه است و خودشم مشكل داره سريعا خودتو نجات بده .
ديگه هيچي نمونده از غرورم . از شخصيتم . از اميدم .
فقط مي خوام صبر كنم تا هر بلايي مي خواد سرم بياره .
نه كاري نمي كنم . صبر مي كنم . نمي ونم وكيله بهم زنگ بزنه اصلا بهش چي بگم اين وكيلا خيلي قالتاقن و زرنگن . مي ترسم كم بيارم . هر چند فرقي نمي كنه . اون چه با من حرف بزنه چه نزنه مي تونه كار خودشو بكنه . شوهرم خيلي سرد شده بود عين يه تيكه يخ شده بود بي احساس و بي انصاف .
سعي مي كنم صبر كنم هنوز و تحمل كنم اين نامردي ها رو . برام دعا كنيد خدا يه ذره كمكم كنه .
-
RE: خدا رو شکر می کنم و سعی می کنم تغییر کنم
توجه :
با تشکر از تمامی دوستانی که در این تاپیک حضور یافته ،قبول زحمت نموده و راهنمایی دادند .
با توجه به اینکه راهنمائیهای اساسی به مراجع این تاپیک داده شده ، و ایشان باید عمل کند ، فکر کند ، و خود را به درستی مدیریت کند و مشاوره حضوری خود را ادامه دهد و از بیان خاطره ای مسائل و راهنمایی خواستن ها ی جزء به جزء که آفت عملگرایی مستقلانه ، با تدبیر و خلاق است ، پرهیز نماید ، لذا برای کمک به مراجع عزیز در این راستا تاپیک قفل می شود .
سبکتکین عزیز :
لطفاً هر جا نیاز به راهنمایی دیدید ، در تالار سرچ کنید تا نمونه های مشابه مشکل خود را بیابید و از تاپیکهای آنها بهره ببرید و همچنین مقالات مناسب تالار و سایت را یافته و مطالعه کنید ، بخصوص تاپیک مشاوره برای همه را .
عملگرایی ، عملگرایی ،عملگرایی ، چاره کار شماست .
از باز کردن تاپیک مجدد در رابطه با مسئله خود خود داری کرده و روی راهکارهای داده شده در تاپیکهای تا کنونتان توجه و دقت به خرج دهید .
همچنین منتظر حضور شما در تاپیکهای دیگران و ارائه نظرات مفیدت بخصوص با استفاده از تجربه هایت هستیم .
موفق باشید:46::72: