+اگر سن دختر در ازدواج بیشتر باشه و آشناییه اینترنتی!

شما ی با تجربه عجیب است هنوز نفهمیده اید فرق هست مابین اینکه یک نفر خوشبختی خود را به دست دیگری بسپارد با اینکه خود برای خوشبختی دست به دست طرف مقابل خود بدهد. شمای با تجربه هنوز نفهمیده اید اصلا مزخرف تر از جمله " من خوشبختت می کنم " وجود ندارد. زندگی با همچین قولهایی مانند ساختن کاخی بر روی آب است.شمای با تجربه هنوز نفهمیده اید خوشبختی خود را در گرو کسی دیگر دانستن پوچترین کار ممکن است و بعد از تجربیات خود دم می زنید! تاپیکتون رو خوندم . جملات سراپا احساس و بدون منطق شما حاکی از یک انسان باتجربه نیست! البته به فرموده شما بنده بی تجربه هستم. اما شما چی؟

بهتر است در اینجا با کلمات بازی نکنیم
مسئله این است که خیلی از اقایون بعد از ازدواج براشون این مسئله خیلی خیلی مهم تر جلوه میکنه که نمیشه اینو انکار کرد
به هر حال این خانمی که داره اینجا اینها رو مینویسه کسی هست که توی زندگی خودش با این مسئله روبه رو شده و داره تجربیت خودش رو میذاره که بقیه اشتباه نکنن /نیت بدی که نداره
برای همه اقایون زیبایی اهمیت زیادی داره و همینطور اینکه یه زن با طراوت داشته باشن
اینو که انکار نمیکنین
پس این رو هم در نظر بگیرین که یه زنی که کار میکنه /سنش بالاتر از مرد هست/یه بچه هم که به دنیا بیاره
طاوتش را از دست میده ایا به ایننجاش هم فکر کردین
و اثر تلقیتی این موضوع واسه یه مرد
البته هر کس مسئول زندگی خویش و تصمییماتش است
اما ما داریم به طور کلی صحبت میکنیم (نه استثنا ها)
و در مورد فاصله ای سنی زیاد
و فرض هم این هست که هر دو طرف میخوان که زندگی ارامی در کنار هم داشته باشن
ایا به راستی شما این فاصله سنی زیاد را درست میدانید ؟؟؟در این صورت من دوستانه میخواهم که یه تحقیق کاملتری در مورد این موضوع داشته باشین
به هر حال صحبت یک عمر زندگی است(نه فقط چند سال اول زندگی)

سلام
بچه ها، قطب مثبت و منفی آهنربا رو همه دیدیم.
این دو تا قطب یک کشش درونی و ذاتی دارن نسبت به همدیگه. شما هر دو تا قطب نا همنامی رو که ایجاد کنید و کنار هم بذارین، بینشون جاذبه بوجود میاد. جاذبه هست، فرقی نداره که بار الکتریکی یا الکترو مغناطیسی این قطب ها چقدر باشه. هرچی فاصله نزدیک می شه این جاذبه هم بیشتر می شه.
حکایت دختر و پسر هم همینطوره. یک دختر از ته افریقا و از قبایل بدوی بیارین با یه پسر از عمق کشوری به اصطلاح متمدن. اینها رو کنار هم بذارین برای مدت کوتاهی. می بینین که این جاذبه ذاتی، جزئی از اونهاست. با هم دوست می شن، به هم علاقه پیدا می کنن. حتی زبون هم رو نمی فهمن اما همین کشش اونها رو بهم وصل می کنه. این کشش ربطی به اخلاق و اعتقاد و شئونات اجتماعی و ...نداره.
مراقب باشید این جاذبه رو با تفاهم و عشق و محبت و اشتراک و همفکری و این قبیل موضوعات اشتباه نگیرید.
این فقط یک جاذبه هست بین دو قطب مخالف وجود داره.
اینو اگر کسی بفهمه و بهش یقین داشته باشه، بدون تردید همسری خواهد یافت آنچنان که باید باشد.
پیروز باشید...

آقای سراپا کاردان معنی حرف شما این است که اگر در یک زندگی خودت خوب باشی اما همسرت نه و یا خودت فقط تلاش کنی و همسرت هیچ تلاشی نکند به خوشبختی کامل خواهی رسید، آنجه را ما بزرگترها دیده ایم شما خیلی مانده که به آن برسید. این گوی و این میدان برای شما که کج خیال و خود سر هستید ......

سلام دوست عزیز
بزارید اول خودمو معرفی کنم
من یه پسرم که متولد سال 68 ام
دانشجوی ترم 6 کارشناسیم
یه کم بیشتر از 2 ساله پیش با یه دختر خانوم آشنا شدم
اون خانوم متولد سال 65 هست
اونم ترم آخر کارشناسیه
ما از سال 85 با هم دوست شدیم
همین اختلاف سنیمون باعث شده بود چندین بار تصمیم به تموم کردن رابطمون کنیم ولی نمی شد آخه هر دومون خیلی به هم عادت کرده بودیم
تا اینکه اوایل تابستون تصمیم گرفتیم با هم ازدواج کنیم
حتی چند بار پیشه مشاور ازدواج رفتیم
مشاوره گفت با هم میتونید بسازید
ولی من که تازه 20 سالمه چطور به پدرم بگم؟
آخه پدرم میگه تا یه کاره خوب گیر نیاری از زن خبری نیست.
الان خدمم موندم چطوری موضوع رو با پدرم در میون بزارم
حتی تو بخش اختلاف سنی همین سایت تاپیک گذاشتم
پس:
1- به نظر من باهاش قرار ملاقات بذار و بعد از چند روز بهش پیشنهاد بکن با هم برید مشاوره ازدواج و با هم قرار بزارید هرنظری داد قبول کنید
2- اگه مشاور گفت میتونید با هم زندگی کنید بهش بگید با خونوادش در میون بذاره که با توجه به اینکه خونوادش یه کم زیادی مذهبی هستن قبول نمی کنن و تازه اون موقع به حال و روز تهوع آور(ببخشیدا) من میوفته اون موقع هست که شما باید شروع به پشیمون کردن اون کنید.
چون با اینکه خودمم مثل شمام البته با اختلاف سنی کمتر ولی واقعا اگه قبول کنید اشتباهه بزرگی کردید
البته من دوستی داشتم که با خانومی ازدواج کرد که 1 سال ازش بزرگتر بود و آلان به خوبیو خوشی با هم زندگی میکنن
دیگه خودتون می دونید
موفق باشید
[/font]

جالب اینجاست که ,خانوم lidaحدود 6 ماه است که به تالار مراجعه نکرده اند.!

منتظریم ببینیم اخرش چی شد ..ایشاله که خیره

سلام
باید منطقی فکر کنید
هیچ کس مثل خود آدم نمی تواند با توچه به شرایط و امکانات موجود ، در مورد کاری تصمیم گیری کند.
ولی کاری نکنید که چند سال بعد پشیمان بشوید.
با تشکر

سلام
من همون ليدا هستم اسم واقعي من شيلا هست .ايميل من همون قبليه خو.شحال ميشم با تك تك دوستان همدردم در ارتباط باشم .اي كاش دردي كه من كشيدم كسي به اون مبتلا نشه ! پسوردمو فراموش كرده بودم با كاربري جديد اومدم. با سلام خدمت همه دوستان . بعد از اون آشنايي كه من سعي كردم امير و متقاعد كنم كه ما به درد هم نميخوريم خيلي اتفاقا افتاد كه يه كتاب داستان ميشه . خانواده من و امير همه چيو فهميدن. همه مخالف هستند . از جمله خود آقا امير زد زير همه چي ! جلو مادرش حرفامو قبول نكرد. به راحتي حرف از فراموش كردن گذشته زد. به راحتي همه چيو تموم كرد و من من موندمو خاطرات . من موندمو يه دنيا عشق دروغي!!!! بگذريم كه بهانه و تهمت و حرف از دختراي ديگه زد .همه چي مثه يه كابوس بود. ازدواج با اختلاف سني ما اراده ميخواد يه عشق قرص و محكم ميخواد و ... كه هيچكدومش اينروزا وجود نداره. من ضربه روحي خوردم و لي فكر ميكنم همش يه امتحان بود .... خدا منو امتحان كرد . خوشحالم كه ضربه جسمي نخوردم و به غير از چندين بار ملاقات هيچ رابطه اي باهاش نداشتم و بيشتر از اين خوشحالم كه زود خانواده ها همه چيو فهميدن . اون ناراحت شد از اين كه مادرش فهميد اما من خوشحالم كه ماهيت خودشو خوب نشون داد .اين صحبتا يه كم كه نه خيلي عاميانه است و ايشالله كل داستان رو براتون تعريف ميكنم تا تجربه من براي ديگران تجربه نشه .يه كم عجله دارم كه اينا رو سريع تايپ ميكنم فردا راهيه سفرم و از همه شما موقع سال تحويل التماس دعا دارم . اميدوارم سال خوبي داشته باشين و پيشاپيش نوروز مبارك يا حق*

من يه دور سريع همه نظراتو صحبت ها رو مرور كردم . سارا جان پدر من از مادرم 2 سالي كو چيكتره عمري كنار هم زندگي كردن . اما پسراي امروزي غلو گر ، دروغ گو، وابسته به مادر و پدر، ..... و و و ... اين حقيقتو قبول كنيم كه مرداني به اراده پدران ما، و وفادار نيستند. فقط ميخوان تو لحظه رويا پردازي كنند . البته از حضار و آقايان معذرت ميخوام و قصد توهين ندارم و لي واقعيت رو بايد قبول كرد .خانواده هاي ما غرق در سنت هاي غلط هستند. هيچ خديجه و هيچ حضرت محمد و هيچ كسي كه اونا رو الگو قرار بده ديگه نيست . فقط ظاهر دين و اسلام و گرفتيم . حقيقتو قبول كنيم كه ديگه عشق وجود نداره. پايبندي وجود نداره همه چي شده هوس حتس تو ازدواج هم سن كم مورد نظر شونه.فكر كنم منظورمو خوب فهميدين!