میشه یک شعر زیبا برای معلمان ادبیات بنویسید لطفا
نمایش نسخه قابل چاپ
میشه یک شعر زیبا برای معلمان ادبیات بنویسید لطفا
ازعشق تو فاطی خوردم به یه قاطی
دیداربادوستان تو جنگل وتو بوستان
هوامثل بخاری مرغو جوجه سوخاری
برای معلمان یک شعر بنویسید لطفاااااااااااااااااااااا ااااااااااااااااااااااااا ااااااااااااااااااااااااا ااااااااااااااااااااااااا اا
تو که باری زدوشم برنداری***چرا باری زدوشم بر نداری:58:
ببخشید این شعر برای عموم و گلایه گذاری( خوب و دوستانه )است به معلم ها کاری نیست.
تقدیم به معلمان ادبیات:
لقمان را گفتند: ادب از که آموختی؟ گفت: به تو چه؟ مگه فوضولی؟
سلام
من کیش ومات شدم :302:
درارسال 44 من نوشته بودم
تو که باري زدوشم برنداري***چرا باري زدوشم مي گذاري؟؟؟؟
اما ......
سرقت ادبی را شنیده بودم اما دستکاری ادبی را ......خب حالا می بینیم
عجب شعر طنز و تفکر شطرنجی شد.:58:
حالا چه کسی کیش و مات شد؟:305:
........................نقل قول:
نوشته اصلی توسط erfan25
امشب از طریق سرچ گوگل با اینجا آشنا شدم و چون دیدم تعدادی از اشعارم را بدون ذکر منبع و بعضا با دستکاری در اینجا قرار داده اند لازم دانستم به جناب عرفان خان و سایر کاربران این نکته را تذکر بدهم
...........................نقل قول:
نوشته اصلی توسط erfan25
این یکی از اون شعر های منه که بیت آخرش دستکاری شده
نبرد مادر زن و داماد
«یکی از بزرگان اهل تمیز».... حکایت کند از زنی تند و تیز
که غرید روزی چنان شیر نر.... به داماد خود این چنین زد تشر:
الهی که پنچر شود چرخ هات.... عوارض دوچندان بیاید برات
کُت و کفش و شلوار و حتی کــُلات.... بگیرند از بابت مالیات
الهی کوپن هات باطل شود.... ویا کارت بنزین تو ول شود
خورَد فـُرم چکهای تو دم به دم.... نیاید به یادت دم و بازدم
بمانی درهجران شیر پگاه....زچاله در آیی بیفتی به چاه
الهی ز نفرین من چون کدو .... شود کلّه ات عاری از تار مو
شده آهو از دست تو خون جگر.... الهی که ارُیون بگیری پسر
چنین لعبتی که به تو داده ام ....مگر از سر راه آورده ام؟
به داد و هوار و به صد اخم وتخََم.... گرفتی ز دردانه ام زهر چشم
تو ای مردک تنبل ِ بی بخار....وبا قدّ دیلاق ِ مثل چنار
نه در ظرفشویی کمک می دهی.... نه پولی برای بزک می دهی
نه شلوارهایش اطو می کنی.... نه رخت و لباسش رفو می کنی
نه در بچه داری پُخی بوده ای .... نه در علم و دانش مُخی بوده ای
برایش نه اصلاً طلا می خری.... نه او را به کیش و دبی می بری
لذا چون که براو جفا می کنی .... وپنهان زمن در خفا می کنی
به ناچار در منزلت مستقر... شوم چند هفته و یا بیشتر
که گیرم تو را خوب زیر نظر.... شوم از کَم وکیف تو باخبر
چو داماد بشنید این گفته را... به مادر زن خویش داد این ندا:
از امروز من نوکرش می شوم.... اگر هم بخواهی خرش می شوم
به پختن به شستن به رُفتن کمر.... ببندم چنان که بیفتم دَمر
چپ و راست اورا کمک می کنم.....خودم دخترت را بزک می کنم
دبی چیست اورا پکن می برم..... هوایی ویا با ترن می برم
شوم همچو «جاوید» طناز و شوخ.... زنم بر سر دشمنانش کلوخ
شوم کفتر جلد آهوی تو.... به شرطی نبینم گل روی تو
با سلام
جناب محمد جاويد باور كنيد ما شعرها رو همينجوري از تو وبلاگها در آورديم و هيچ دستكاري هم تو اون نبوده و هيچ جا هم نام شاعر ذكر نشده بود .اما در اينجا از حضور شريف شاعر محترم اين اشعار معذرت خواهي مي كنم ما هم اينجا بيان نكرديم كه اين شعرها از خودمون هست . اما پيشنهاد مي كنم سرچ بفرماييد و در ديگر وبلاگ و سايتها هم اشعار خودتون رو بدون ذكر منبع مشاهده كنيد تا صحت گفتار ما نمايان گردد .
به هر حال از اینکه شما را در کنار خود می بینیم و شعرهای جالب را مستقیما از خودتون می شنویم، بسیار خرسندیم.