RE: ازدواج با مردی مثل من که از همسرم جدا شدم خوبه
آرش شما خیلی به هم ریخته هستید .
کلام تکراری - به پزشک روانشناس بالینی مراجعه کنید .
شما حتما باید با مبحث تحلیل رفتار متقابل آشنا شوید . برادر می توانم شما را بفهمم اما به واقع اول از همه برای خودتان کاری کنید . با این همه آشفتگی ذهنی شما حتی به دخترتان هم نمی توانید کمک کنید
.
چرا فکر می کنید به دخترتان یاد داده اند که با شما صحبت نکند ؟!
دختر شما یک انسان است و حق دارد از والدینش ناراحت باشد و به نوعی ناراحتی اش را نشان دهد . شاید شیوه ی برخورد وی با ناراحتی اش درست نباشد ( قطع کردن تلفن ) اما به هر حال همین مهارت را در زندگی شما و خانم شما آموخته و همان را ارائه می دهد . باید برای دخترتان هم کاری کنید .
با مادر دخترتان بدون ایجاد تنش صحبت کنید و از وی بخواهید که با شما همراهی کند و به نزد مشاور برود و دخترتان را هم نزد مشاور ببرید . هر سه نفر شما اسیب خورده اید و بیش از همه دخترتان آسیب دیده . چرا که شما دو نفر خودتان برای زندگی تان تصمیم جدایی گرفته اید ولی این بچه با تار و پود وجود پدر و مادر ش و امنیت و ارامش در کنار آنها را فریاد میزند درست مثل خیلی از بچه های دیگر که زندگی های آرامی دارند و یا حداقل او در موردشان اینگونه فکر می کند .
دختر شما شاید خیلی جاها خجالت بکشد از اینکه عنوان کند پدر و مادرش از هم طلاق گرفته اند و همین چند مورد کافی است که از دست هر دو شما و یا یکی از شما دو نفر عصبانی باشد .
لج نکن برادر . ارام باش . پزشک به شما کمک خواهد کرد تا شرایط را بهتر درک کنید . برای دخترتان هدیه بفرستید . برایش نامه های محبت آمیز بفرستید بدون اینکه در نامه ها انگشت اتهامی به سمت مادرش بگیرید . به مادرش در نامه ها احترام بگذارید و وی را هم تشویق به احترام کنید .
برایش توضیح دهید که اتفاقی که در زندگی شما و همسرتان افتاده اندکی در روابط و احساس فی مابین شما دو نفر تاثیر نمی گذارد به او اطمینان دهید که دختر نازنین شماست و هر زمان اراده کند شما در کنارش خواهید بود کافی است که بخواهد و صدایتان کند و به مرور پیگیر مسائل اش باشید مثل درس و مدرسه و کلاس و تاریخ تولد و ....( هر چند که این حرفها را باید قبل از طلاق به وی می گفتید و حس ارامش و امنیت به دخترتان می دادیدتا با قضیه طلاق شما بهتر کنار بیاید )
شما نباید زود خسته شوید . در بهترین حالت اگر شما کوچکترین اشتباهی هم نداشته باشید دخترتان به سرعت به سمت شما بر نمی گردد . مدارا و صبوری شرط اول است .
RE: ازدواج با مردی مثل من که از همسرم جدا شدم خوبه
وای خدای من اینا عجب قوم تاتاری هستند ....به نظر من حق دارید که به فکر دخترتان باشند ..این طرز برخورد نشون میده که متاسفانه خانواده ی همسر سابقتون از فرهنگ پایینی برخوردارند ..وگر نه یک بچه رو با اون روح لطیف دستمایه ی خالی کردن عقده هاشون نمیکردند ...به نظر من یک کم صبر کنید ...در مورد دخترتون منظورمه ....و همانطور که قبلا گفتم به نظر من برگشتن به اون زندگی حالا که به اینجا رسیده به صلاح نیست ...و در مورد بد گویی از شما پیش دخترتان ..ببینید بچه ها خیلی دقیقتر از اونی که ما فکر میکنیم هستند و خودشون وواقعیت رو به موقع خواهند فهمید ...شما به نظر من در این مورد فعلا اقدامی نکنید ...و بگذارید بچه راحت باشه اونو به گوشت قربونی تبدیلش نکنید ....به خودتون و باقی افراد وقت بدید ...زمان خیلی مسائل رو حل میکنه .....شاد باشید :305:
RE: ازدواج با مردی مثل من که از همسرم جدا شدم خوبه
سلام
برادر گرامی آقای آرش با تموم خستگی هایی که داشتم کل حرفاتون رو خوندم و از شدت ناراحتی دارم دیوونه میشم.اگه محل کار نبودم الان زده بودم زیر گریه . برادر من با تموم احترامی که برای کلیه دوستان قائل هستم اما من اصلا" بهتون توصیه نمیکنم به زندگی گذشته تون برگردید به هیچ وجه. به نظر من تنها چیزی که میتونه انگیزه شما برای برگشت باشه فقط و فقط و فقط دختر تونه که اون هم به نظر من در همین حالت بمونه بهتره تا اینکه دوباره دچار بحران بشه .اینجوری که شما تعریف کردید خانم تون و خونوادش به هیچ وجه لیاقت شما رو نداشتن و ندارن .آخه به چه حقی خونواده همسرتون ریختن سر شما و شما رو کتک زدن ؟
خود اون خانم ببخشید ها چه جو موجودیه که شوهرشو کتک زده طوری که شما مبور به دفاع از خودتون بشید یا اینکه اصلا" از معرکه در برید ؟
من تا حالا همچین چیزی نه شنیده بودم و نه دیده بودم .
برگشت شما به اون زندگی مطمئن باشید مشکلات رو نه تنها حل نمیکنه بلکه صدها برابر میکنه طوری که آرزوی اینم روزهای جدایی رو می کنید .
این کارو نکنید
RE: ازدواج با مردی مثل من که از همسرم جدا شدم خوبه
نقل قول:
نوشته اصلی توسط m.mouod
سلام
برادر گرامی آقای آرش با تموم خستگی هایی که داشتم کل حرفاتون رو خوندم و از شدت ناراحتی دارم دیوونه میشم.اگه محل کار نبودم الان زده بودم زیر گریه . برادر من با تموم احترامی که برای کلیه دوستان قائل هستم اما من اصلا" بهتون توصیه نمیکنم به زندگی گذشته تون برگردید به هیچ وجه. به نظر من تنها چیزی که میتونه انگیزه شما برای برگشت باشه فقط و فقط و فقط دختر تونه که اون هم به نظر من در همین حالت بمونه بهتره تا اینکه دوباره دچار بحران بشه .اینجوری که شما تعریف کردید خانم تون و خونوادش به هیچ وجه لیاقت شما رو نداشتن و ندارن .آخه به چه حقی خونواده همسرتون ریختن سر شما و شما رو کتک زدن ؟
خود اون خانم ببخشید ها چه جو موجودیه که شوهرشو کتک زده طوری که شما مبور به دفاع از خودتون بشید یا اینکه اصلا" از معرکه در برید ؟
من تا حالا همچین چیزی نه شنیده بودم و نه دیده بودم .
برگشت شما به اون زندگی مطمئن باشید مشکلات رو نه تنها حل نمیکنه بلکه صدها برابر میکنه طوری که آرزوی اینم روزهای جدایی رو می کنید .
این کارو نکنید
موعود عزیز
من هم سرکارم هستم و وقتی صحبت های دختر این آقا رو خوندم زدم زیر گریه چرا به این سرعت قضاوت می کنی ما که شاهد نبودیم همه ی حرفهایی که باید گفته میشد رو دوستان گفتند .من فقط التماس می کنم بخاطر دخترتون همه راه ها رو امتحان کنید به سرعت اقدام نکنید تا حداقل زمانی که دخترتون 30 ساله شد شما رو به بی مسـئولیت بودن متهم نکنه نگه پدرم خودخواه و فقط به فکر آینده خودش بود.
RE: ازدواج با مردی مثل من که از همسرم جدا شدم خوبه
الان از اون ماجرای کتک خوردن از دست خانواده خانومم یه چیزی واسم مونده که همیشه منو می سوزونه. اینه .همینطور که افتاده بودم روی زمین داشتم کتک ها رو نوش جون میکردم اون 5 نفر هم داشتند می زدند حواسم به دخترم بود که نکنه که تشنج کنه. چون روی سرم ایستاده بود با تمام وجودش جیغ میزد همه دردهام یه طرف غصه دخترم یه طرف به خدا وقتی یادم میاد همه وجودم سنگین میشه وجگرم میسوزه من که بخشیدمشون ولی هنوز توی ذهنم جای زیادی رو به خودش اختصاص داده
من موندمو با یک دنیا دو دلی برگشت به خاطر دخترم و رجوع نکردن به خاطر.....
خانوم تو دادگاه میگفت نمی شه آقای قاضی منو طلاق نده بره یه زن دیگه هم بگیره منم گفتم این بدترین چیزیه که از من می خواد من همچنین کاری نمی کنم در شان من نیست مگه من به خاطر شهوتم می خوام از این خانوم جدا بشم؟
از ابراز احساسات همتون متشکرم
واینم بهتون بگم تو محل کار به اسوه صبر و محبت معروف شدم ولی بهتون بگم احساس میکنم به خاطر این صبرم مثل لودر شدم دیگه هیچی نمی تونه منو از هدفم دور کنه دیگه فهمیدم از زندگی چی می خوام.دیگه با تمام وجود متوجه شدم مردهایی که خانم هایی خوبی دارند ونسبت به اونها ظلم می کنند و بی تفاوتند چقدر انساهای بی عقلی هستند که مستحق عذابند.
همیشه با خودم میگم : چه جای شکر و شکایت زنقش نیک و بد است....چو بر صحیفه هستی رقم نخواهد ماند
RE: ازدواج با مردی مثل من که از همسرم جدا شدم خوبه
برادر خوبم
من اصلا و ابدا رفتارهای خانواده همسرتان را توجیه نمی کنم ولی اگه برای چند لحظه شما خودتون رو به جای انها بگذارید مطمئنا به اونها حق می دهید که ناراحت باشند به هر حال اونها از اینکه زندگی خواهرشان یا دخترشان (همسر شما ) مشکل پیدا کرده ناراحت هستند
برادر خوبم خانم انی عزیز مادر باتجربه تالار هستند راهنمایی های ایشون رو مو به مو بخونید
خانم انی عزیز نوشته اند
با مادر دخترتان بدون ایجاد تنش صحبت کنید و از وی بخواهید که با شما همراهی کند و به نزد مشاور برود و دخترتان را هم نزد مشاور ببرید . هر سه نفر شما اسیب خورده اید و بیش از همه دخترتان آسیب دیده . چرا که شما دو نفر خودتان برای زندگی تان تصمیم جدایی گرفته اید ولی این بچه با تار و پود وجود پدر و مادر ش و امنیت و ارامش در کنار آنها را فریاد میزند درست مثل خیلی از بچه های دیگر که زندگی های آرامی دارند و یا حداقل او در موردشان اینگونه فکر می کند .
RE: ازدواج با مردی مثل من که از همسرم جدا شدم خوبه
:305:من بازم میگم رجوع مجدد هرگز ....
RE: ازدواج با مردی مثل من که از همسرم جدا شدم خوبه
آرش شما تکرار خاطرات بد را خیلی یک طرفه دنبال می کنید . البته این حالات در بعد از طلاق کاملا طبیعی است اما برادر سعی کنید آن طرف ماجرا یعنی بی تفاوتی های خودتان را هم به یاد بیاورید . اگر شما به مدت دو هفته مرد ایده عالی بودید و بعد به دنده بی تفاوتی زدید حس عدم آرامش و امنیت در طرف ایجاد می کنید و طرف مقابل به این فکر می کند که خوب من بد کردم ولی این آدم هم از رفتار یک دست و یک نواختی برخوردار نبود ( البته در بهترین شرایط که طرف دوجانبه دست به قضاوت و مرور خاطرات بزند )
من می دانم خیلی از خانواده ها رفتار درست را نمی دانند و اساسا نمی توانند مودب باشند . رفتار خانواده ی همسر شما هم همین مسئله را نشان می دهد ولی از کتک خوردن شما هم جلوی چشم فرزندتان خوشم نمی آید . شما چرا اجازه دادید با شما چنین رفتاری بشود ؟! ( می بخشید که بی رحمانه چنین سئوالی را طرح کردم . به هر حال این قسمت از خاطرات شما حکم زخمی است که به هیچ عنوان کسی نباید به خودش اجازه دهد نمک بر روی آن بپاشد ولی به واقع چنین قصدی ندارم ) . باز هم برادر معذرت می خواهم ولی دلم می خواهد به خودتان و درونتان نگاه کنید . دیگران در رفتارهایی که با ما می کنند مقصر نیستند این ما هستیم که به دیگران اجازه سو استفاده می دهیم . دلم می خواهد شما متوجه این بعد از مسئله بشوید و به خودتان نگاه درست بیندازید . چرا که شما اگر درونتان را درست نکنید ممکن است بازهم تجربه بددیگری را در مسیر زندگی تجربه کنید .تجربه ای که منشا آن در درون شماست .
RE: ازدواج با مردی مثل من که از همسرم جدا شدم خوبه
به نظر شما راه برگشتی هست؟
دیروز براش پیام فرستادم که با دخترم بره پیش مشاور واگر لازم بود منم میام البته تنهایی
دیگه نمی تونم خانواده اش رو ببینم با خانواده اش چکار کنم ؟
وبعد میگه از خانواده ام اصلا جدا نمی شم؟
به نظر شما در خوشبینانه ترین صورت چقدر مهارت در ارتباط میتونه تفاوتهای شخصیتی من واونو بپوشونه؟
اصلا امیدی هست؟ یکی از بدترین ویزگیهاش غرور که فکر نمی کنم از بین بره با این چکار کنم من خودم به این زندگی اصلا بد بینم دلم روشن نیست تمایلم به ادامه اون 20 درصده . برم پیش روانشناس چی بگم بگم که اگه راهی هست برای یک زندکی متعادل که هیچ وگرنه تکلیف منو روشن کنید.دیگه نمی خوام به این مساله اصلا فکر کنم دیگه تا حدودی ازش متنفرم
RE: ازدواج با مردی مثل من که از همسرم جدا شدم خوبه
اگر تمایلتون به ادامه ی زندگی قبلی فقط 20 درصده من بهتون توصیه می کنم هرگز به اون زندگی بر نگردین
شما وقتی با این همه تردید تصمیم می گیرید مطمئن باشید خیلی زود پشیمون می شید
شما فعلا یکم باید به روحتون استراحت بدین و برای چند وقت کلا بحث ازدواج و فراموش کنید تا یکم آرامش بدست بیارید
باور کنید ضرر نمی کنید اینجوری خیلی نتیجه بهتری می گیرید در چنین شرایطی اصرار برای ایجاد یک رابطه ی دوباره یا یک رابطه ی جدید اشتباه