RE: دست غریقی به دست توست......
سلام به همه دوستان گلم:
اول از همه ، من واقعا شرمندم که اینقدر دیر رسیدم...
آفرین ...آفرین..آفرین:73::73::73:
واقعاخوشحال شدم واز صمیم قلب بهت تبریک میگم...عزیزم...تو داری زهره عزیزمون رو پیدا میکنی...تو داری اعتماد بنفست رو پیدا میکنی...تو داری خودت رو باور میکنی...تو داری شجاعتت رو پیدا میکنی..شجاعت مبارزه با همه ترس ها ، توبیخ ها،حقارت ها رو...شجاعت خود بودن رو...واقعا (به اصطلاح خودمونی)ایول :46:
میدونی عزیزم بهتره که در مورد گذشته حرفی نزنم،نه اینکه حرفی نباشه ..نه..تمام حرفات رو درک و لمس کردم...ولی...
الان آیندمون داره بهمون چشمک میزنه ...میبینی...داره صدامون میکنه...گوش کن... بلندتر و رساتر از هر صدای دیگه ای...اون صداهای هولناک،اون خاطرات تلخ،اون ترس ها همش توش گم شده...چون حالا ما نیرویی داریم که خیلی قویتر از همه این هاست...آره امیدمون.
...امیدمون به آینده...امیدمون به هدفمون...امیدمون به(به قول جناب مدیر)رهایی از هر چه رنگ تعلق پذیرد...حالا نوبت همته عزیزم...میدونم خیلی سخته،خیلی خیلی سخت...مواقعی وجود داره که دوباره ناامیدی تمام وجودمون رو میگیره ، خسته میشیم و دست از تلاش میکشیم...عزیزم خسته شدی بایست خستگی در کن...برگرد نوشته هامون رو مرور کن...نوشته های خودت رو مرور کن...به تغییراتی که نسبت به الان کردی فکر کن...به سختی هایی که تو این راه تحمل کردی...به ما که منتظره جشن پیروزی ایم...اونوقته که دوباره سرشار از انرژی میشی برای ادامه راه...دوباره شروع کن...و به یاد بیار آینده منتظر توست....
خواهر گرامی وارجمندم... خودش رو فراموش نکن...میدونم ،میدونی که اون همیشه هست...صداش کن... از ته دل...میشنوه...خودش گفته یاد کنید مرا تا یاد کنم شما را...تو شروع کن اونوقت میبینی اون خیلی زودتر از تو دست به کار شده...حتی همین آشنایی تو با تالار ...با خانوم دکتر عزیزمون...با برادر ارجمندمون نقاب...با جناب مدیر...و با یکایک اعضا مهربون و دلسوزش...آره یکم فکر کن حتما یه جاهایی دست خودش رو میبینی که تو کار بوده....
در آخر خواهر عزیزم...ما منتظرت هستیم...برگرد...برگرد میخوایم تو آخر همین تاپیک جشن پیروزیمون رو بگیریم ها...یادت نره.. عزیزم دوست دارم و بهترین ها رو برات آرزو میکنم...
خدا پشت و پناهت....:72::72::72: