babyعزيز حرف شما درسته ها ولي به نظر من در همين زندگي كوتاه صرف وقت براي تصحيح رفتار ديگران ارزش نداره......
وقتي كسي دلش نميخواد با ما ارتباط داشته باشه و با بددهني و ....نشون ميده چرا بايد خودمونو ضايع كنيم؟
نمایش نسخه قابل چاپ
babyعزيز حرف شما درسته ها ولي به نظر من در همين زندگي كوتاه صرف وقت براي تصحيح رفتار ديگران ارزش نداره......
وقتي كسي دلش نميخواد با ما ارتباط داشته باشه و با بددهني و ....نشون ميده چرا بايد خودمونو ضايع كنيم؟
آقای Baby
شوهرم راضی نشد که بریم. توی مسیر حرکتمون بسمت شهر پدری، باهم صحبت کردیم منم بهش گفتم اگه ناراحته حاضرم فقط در حد یک دید و بازدید عید به اونجا بریم یا اون فقط بره و یا دخترم رو هم با خودش ببره اما اون هر سه راه رو رد کرد(منم از خدام بود که اونجا نروم:311: چرا دروغ بگم؟) اما در هر صورت برای دلخوشی اون بهش این 3 راه رو گوشزد کردم اما اون گفت تصمیمی نداره اونجا بره. توی حرفهاش میگه من دیگه اونها رو حسابی شناخته ام وقتی برویم یا در را باز نمی کنند (مثل یکبار دیگر) یا وقتی وارد شویم همه دستور عدم اعتنا و عدم آوردن حتی یک فنجان چای را می دهند و یا خیلی متدهای بی اعتنایی دیگه!!!!!:160:
سالهای قبل حتی زمانهایی که با اونها رفت و آمد نمی کردیم به خانه عمه ها و عمویش می رفتیم اما امسال گفت خونه اونها هم نمیریم. دلیلش هم اینه که توی این چند سال همش ما به دیدنشون میرویم، وقتی از مکه و کربلا و ... می آیند تماس می گیریم و زیارت قبول می گوییم اما اونها حتی برای 1 بار هم به شوهرم زنگ نمی زنند! میگه اونها هم از پدرم می ترسند. چه دلیلی داره ما به دیدن اونها بریم در حالیکه باید با ترس و لرز از ما پذیرایی کنند؟
البته یکی از خانمهای فامیل که خودش هم از پدر شوهرم متنفر است و همواره به سرکوب اون می پردازه یکبار به شوهرم زنگ زد (و نمیدونست منم کنارشم)ازش خاست بدون من با بچه به آنجا برود. جالبه می گفت پدر و مادرت عروسی می خواستند که مانند پروانه دورشان بگردد و سر و زبان بریزد:43: اما آخه یکی نیست بهشون بگه من باید کوچکترین جذبه و احترامی از شماها ببینم تا کار پروانه را انجام دهم!!!:311:اونها خودشون مارو به هم رسوندند.من انتخاب مادر و خواهر و چدرش بودم اما الان اینقدر منفور شدم:311::311:تازه می گفت همه دارند پشت سرت میگند زن ذلیل شدی:311: که نمیای به پدر و مادرت سر بزنی یا زن ذلیلی که تماس نمی گیری!:311:
اما شمابعنوان یک آقا قضاوت کنید: شوهر من صبح ساعت 8 میرود سر کار تا 6-7 عصر .دوتا تلفن همراه هم دارد. آیا من اینقدر توانایی دارم که نگذارم از سر کار تماسی بگیرد؟آیا در همان روزهای عید شوهرم نمیتونست یواشکی و بدون اطلاع من به آنجا برود و از آنها بخواهد خبرش را بیرون منتشر نکنند؟
ببینید شوهر من فعلا به هیچ طریقی نتونسته از این فحشهای پدر شوهرم بگذره. همونطوری که من نگذشته ام . به همین دلیل هم هیچ علاقه ای برای دیدارش ندارد. یکی از حرفهای مادر شوهرم حین دعوای آنشب این بود که اگر می بینید رفت و آمد با ما باعث خرابی زندگیتان می شود خب نیایید. ما هم چون بچه های حرف گوش کنی هستیم به این حرفشون احترام گذاشتیم شوهر من 1 رکعت از نمازهایش ترک نمی شود هر شب قران می خواند حتی برای دخترم ترجمه اش را هم میگوید با این که خیلی کوچک است اما توی این یک مورد کوتاه نمی آید. :323:(البته پدر و مادرش اعتقادی به خدا و پیغمبر ندارند و کسی در خانه شان نماز نمی خواند!)