RE: پر از ابهام از رفتار یک مرد
خوش تر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست
ساقی کجاست گو سبب انتظار چیست
هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار
کس را وقوف نیست که انجام کار چیست
سلام:72::
برای خودم هم داره فلسفه زندگیم جالب میشه..خوب به یاد دارم با این تاپیک اصلی وارد تالار شدم و اولین جرقه های آشنایی با دوستان تالار در حالی زده شد که من سراسر اشتباه بودمو و گیج و مشوش..وقتی ارسال شماره یک این تاپیک را می خونم کاملا به ذهن مشوش آنزمانم پی می برم..اینکه چطور آسه آسه با دست گرفتن مرجان و سایر دوستان اولین قدم هایم را در تالار برداشتم و چطور کیوان و فرشته مهربان عزیزم مرا تا اوج شناخت خطاهایم بردند و این شد سارایی که امروزه می رود و می آید و خودش هم از زندگی پر فراز و نشیبش به خنده افتاده ست....
دوستان عزیزم بهتره بگم که علی رغم میلم و به اصرار دوست خوبم فرشته مهربان تصمیم گرفتم این بار این فرصت را از دست ندهم و تاپیک ابتدایی ام را زنده کنم چون...
می گویم اندکی صبر........
همین چند روز قبل بود که تصمیم گرفتم بروم و همه تایپ هایم در همدردی را برای خودم ذخیره کردم و رفتم تا باز نگردم ولی الان خودم هم موافقم که بهتره این فرصت را از دست ندهم.پارسال فروردین که تالار را شناختم هر روز می گفتم کاش زودتر همان اوایل اسفند که رابطه ام اشفته شده بود کاش تالار را می شناختم ولی من فکر می کنم در مسیر زندگیم یک سال پر ماجرا را گذراندم..بارها با خودم فکر کردم مگر انسان ها مجبورند ازدواج کنند و هر بار حس کردم که دوست داشتن کسی به همه دنیا می ارزد و حرف خود را به زبان نیامده فرو می خوردم....
بگذرم ..به هر حال اکنون من وارد تاپیک مورد علاقه ام شدم و این 3 روز بارها خواندم و باز اشتباهاتش را بررسی کردم تنها به یک دلیل....
دوستان تالار همدردی نمی دانم بار چندم ست ولی او این بار بازگشته است به نوعی متفاوت از بازگشت های قبلیش...
انگار بزرگ شدیم..اگر واضح بگویم 3 روز قبل بود و به محض اینکه من کسی که ازش متنفر هستم را تا حدی با یک شرط ضمنی بخشیدم پیامکی ازهمان فرد اول دریافت کردم..بعد از 3 ماه...
ولی این بار متفاوت....
برخی دوستان می دانند من در همان بیمارستان کار کردم ولی بعد از انجا رفتم یعنی دقیقا 3 ماه قبل...آن هم چون نمی توانستم ببینمش بدون داشتنش....
و سوال وی دقیقا همان بود که چرا رفتی؟از من خواسته بود حقیقت را بگویم ولی من انقدر شوکه شده بودم که حد نداشت چون من فکر می کردم از ایران رفته ست ولی گویا .......
جواب نزدم چون بسیار شوکه بودم ما دقیقا پارسال همین روزها آشنا شدیم و برگشت دوباره اون با تغییراتی که کرده بود برایم لذت بخش ترین لحظه زندگیم بود..
دوستان من در تمام مدتی که در تالار بودم یا مشاور خودم که دوستم بود و خیلی کتاب و مقاله خیلی سعی در شناخت خودم کردم و به خصوص با اشتباه دومم خیلی خوب خودمو شناختم و خدا رو شکر که خدا هم از من گذشت و ....
وقتی آن زمان در پستی طاهره خانم به من گفتند عشق دوم شما میزان پایبندیتون به عشق اول را زیر سوال می برد خیلی به این واژه ها فکر کردم ولی فهمیدم همان زمان ها که انقدر مورد دوم غلط بود و من اشتباها عشق پنداشته بودم که سایه هیچ کسی جز مورد اول برایم قابل تحمل نبود..
دوستان می دانید که من در پست
چه کنم؟؟سنت,عشق یا ........
هم سوالاتی کردم و مسیرم معلوم شد در ان راستا در حال صحبت با یکی از رزیدنت هام که اکنون متخصص شده و برای فوق می خونه به اصرار خانواده و اندک تمایل خودم چون دیگر ناامید شده بودم در حال صحبت جدی جدی بودم که در حد 2-3 بار تماس جدی بود ولی اکنون با بازگشت .......... باز فکرم به ان دوران پر کشید..
به یاد کسی که هیچ زمان یادش از قلبم نرفت.............
او بعد از پاسخ من و اینکه گفت اصلا نمی تواند بدون من زندگی کند و از ایران برود بازگشته و من با همین 2 روز صحبت اندک احساس کردم خیلی تغییر کرده خیلی و اون هم با پاسخ های من در تحلیل اشتباهات سال قبل شوکه شده بود طوری که برایم می گفت:................ خیلی نگرشت عوض شده....و یک روز بدون هیچ تماسی فکر کرد و نهایت صحبتهای خیلی کوتاه فعلا در حد بررسی اشتباهات رابطه پارسال که من همه شناختم را مدیون تالاری ها و لطف خدا و تلاش خودم هستم....در نهایت فعلا 2 روز صحبت کردیم و قرار بر دیدن یک فیلم روانشناسی شد که من ببینم...
ولی در لا به لای سخنان او از من پرسید که ایا هنوز دوستش دارم و من ساعت ها برای پاسخ این سوال فکر کردم و نهایتا گفتم.......بله...
هنوز فیلم را ندیدم ولی نقد ها را خواندم...و اندکی سعی کردم ببینم چه چیز این فیلم آنقدر جذابیت داشته ست...
این بار خیلی صبور تر هستم و واقعا احساس می کنم این همه حواث موجب پخته شدن من شد ..البته به سختی فراوان...
حالا او باز گشته و این بار من هم تمایل دارم که دوباره این رابطه را بررسی کنیم ..ایشان از من خواسته با توجه به واقعه پارسال فعلا خانواده هامون در جریان نباشند و خودمون هم کاملا منطقی به دور از احساس دوباره صحبت کنیم و مشکلات پارسال را رفع کنیم...و ببینیم نتیجه چه می شود..
با این وجود من نمی دانم حقیقتا با چه نیتی باز گشته ست چون چیزی بیان نکرد..آیا تنها برای عذاب وجدان.برای برسسی علت ها یا برای........
نمی دونم چه کاری صحیح ست می خوام با کمک و مشاوره با دوستان جلو برم هم خواهرهای خوبم هم به خصوص برادرهای خوبم که در نحلیل روحیات مردها می تونند به من کمک کنند....
می خوام ببینم چگونه حرکت کردن از دیدگاه شما صحیح است و در این راستا مشکلاتم زیاد خواهد بود چون خانواده من به خاطر کار ایشان که موجب ضربه روحی من شده بود اصلا حاضر نیستند اسم ایشان را بشنوند ..حالا به انجا ها فکر نمی کنم تا قصد ایشان معلوم شود ولی می ترسم..
قبلا شجاعانه تر رفتار می کردم الان انقدر برای یک جوای فکر می کنم که ساعت ها متفکر می مونم....احساس می کنم دارم کنکور میدم :302:چون اون خودش خیلی سخت گیر و جدی بود و احساس می کنم الان سخت گیرتر هم شده ..من فعلا هیچ چیزی از وی نپرسیدم و تنها به سوالات وی پاسخ دادم.....
اکنون دوست دارم نظر شما رو بدونم.
انقدر نظرات تک تک شما برایم مهم بود که بازگشتم تا این بار اشتباه نکنم شاید آرزویی که داشتم با لطف خدا و کمک شما و صبر خودم برآورده شود...
ممنونم....
سهو و خطای بنده گرش اعتبار نیست
معنی عفو و رحمت پروردگار چیست
زاهد شراب کوثر و حافظ پیاله خواست
تا در میانه خواسته کردگار چیست
RE: پر از ابهام از رفتار یک مرد
خانم دکتر عزیز تالار:72:
من همه پست های شما رو خوندم
عزیزم چرا دوباره می خواهی با احساساتت بازی کنی ؟ چرا بدون اینکه خانواده ها بدانند می خواهی رابطه ای را از نو شروع کنی ؟ مگر این توی اون مدت شما با روحیاتت یکدیگر اشنا نشدید برای چه می خواهید دوباره از نو اغاز کنید
من با همه احترامی که به عشق ت می گذارم تصور می کنم شروع مجدد رابطه بدون اطلاع خانواده ها و به صورت غیر رسمی اشتباه محض است
RE: پر از ابهام از رفتار یک مرد
سارا جان چقدر خوشحالم
از ته دل می گویم
من تنها پست آخرت رو خودم الان می رم از اول همه پستت رو می خونم
ولی خدایا متشکرم از اینکه دعاهای ما را بی جواب نگذاشتی
سارا جان هر وقت دلم می شکست هر وقت با سوز دل یاسین خوندم
مشکلت رو نمی دونستم ولی برایت دعا می کردم برای خواب های آشفته ات از عموی شهیدم کمک خواستم برایت نماز غفیله خوندم از ته دل خواستم و خدا داد خدا را شکر امشب هم برایت نماز شکر می خونم
حلا هم خیلی خوشحالم
ببین گفتی یکی رو بخشیدی این اتفاق شیرین برایت افتاد
خدا بخشنده است
تو از خطای کسی گذشتی و خدا اون چیزی رو که می خواستی بهت بخشید
من هنوز تاپیکش رو نخوندم صبر کنید خوشحالی من تموم بشه بعد :302::54::47:
RE: پر از ابهام از رفتار یک مرد
آتنا جان
بهتره کمی صبور باشیم و سارا رو کمک کنیم که سئوالات مفیدی رو تنظیم کنه که با طرف مورد نظرش مطرح کنه ، مهم اینه که سارا تو این مدت خیلی چیزها از خودش از درست عمل کردن دریافته و این مهمه که نمی خواد بی گدار به آب بزنه .
من به خوبی می بینم که سارا به خاطر مبهوت موندن از این قضیه که پیش اومده نتونسته خوب اینجا مسئله رو مطرح کنه و راهنمایی بخواد .
اینه که من تکمیل می کنم ، چون خودم از ایشون خواستم بیاد تو تالار مطرح کنه که اول هم نمی پذیرفت به خاطر این که از تالار رفتنش رو اعلام کرده بود .
در هر حال الآن اون بنده خدا حتی فعلاً رفتنش به خارج برای ادامه تحصیل را به تعویق انداخته ، و نتونسته از فکر سارا بیرون بیاد ( به هر دلیلی که سارا باید جویا شود ) و بنا به سئوالاتی که من از سارا داشتم . ایشون از در احساسات وارد نشده ، یعنی حرف عشق و عاشقی پیش نیومده و حرف از بررسی یک رابطه و چرا به آن نقطه رسید رو پیش آورده و حتی حرف از دیدار هم نزده .
پس اگر حتی در حد درک و فهم یک تجربه نا موفق هم خواسته باشه ، چیز بدی نیست ، مهم اینه که سارا عاقلانه ، و بدون باب احساسات گفتگو کنه . و آنچه الآن براش ابهامه اینه که قصدش از بازگشت چیه ؟ و بهتره هیچ تعجیلی هم برای این فهمیدن نداشته باشه . ( آرام و مسلط به خود جویا شود)
چون سارا بیشتر مایله انگیزه او را بدونه که از روی احساسات و خدای نکرده هوس باز نگشته باشه ، پیشنهاد دادم بیاد تالار مطرح کنه و آقایون بیشتر کمک کنند تا انگیزه اون بنده خدا رو درک کنه .
همین جا از سارا می خوام جواب های اون در مقابل سئوالاتش رو مطرح کنه تا دوستان بهتر راهنمایی کنند .
از دوستان هم می خواهم یک سویه نبینند . در این ماجرا سارا خودش هم می دونه که نقش مهمی در ایجاد ترس و یا حتی احساس حقارت در آقا رو داشته و اون آقا هم اعتماد به نفسش آسیب دیده و آنگونه شد .
در هر حال این هم فرصتیه برای کسب تجربه بخصوص برای سارای جدید و با روحیات کنونی و درسهایی که خود اذعان داره گرفته .
RE: پر از ابهام از رفتار یک مرد
سارا جان فقط یه سئوال چرا بهش گفتی اره دوستت دارم؟
چرا خیالش رو راحت کردی که بهش علاقه مندی؟
RE: پر از ابهام از رفتار یک مرد
نقل قول:
نوشته اصلی توسط اتنا
عزیزم چرا دوباره می خواهی با احساساتت بازی کنی ؟ چرا بدون اینکه خانواده ها بدانند می خواهی رابطه ای را از نو شروع کنی ؟ مگر این توی اون مدت شما با روحیاتت یکدیگر اشنا نشدید برای چه می خواهید دوباره از نو اغاز کنید
من با همه احترامی که به عشق ت می گذارم تصور می کنم شروع مجدد رابطه بدون اطلاع خانواده ها و به صورت غیر رسمی اشتباه محض است
سلام آتنا عزیزم...
ممنون از راهنمایی شما و مفتخرم از اشنایی باشما..
عزیزم من اصولا معمولا بدون اجازه خانواده ام کاری نمی کنم و علی رغم نظر ایشان من به مادرم گفتم و ایشان اجازه دادند فعلا مشکلات پارسال را بررسی کنیم...اول مخالف بودند و می گفتند تو مادر نشدی ببینی وقتی تو غصه می خوردی ما چه کشیدیم ولی ایشان به علاقه من احترام گذاشتند و فعلا اجازه دادند ما چند جلسه غیر رسمی صحبت کنیم تا ببینیم مشکلات و اختلاف پارسال حل شده یا خیر....
مادر من دوست صمصمی زندگیم ست و من از ایشان هیچ پنهانی ندارم...همیشه باهاشون مشورت می کنم...و ضرر ندیدم ..ولی فعلا ایشان نظرش این بود چون یکبار جلو خانواده ها به اصطلاح خطا کردیم اول ببینیم خودمون باز دلمون یکی میشه یا نه و من به ایشان گفتم این بار به محض حس تفاهم باید با خانواده دوباره وارد صحبت شوند و وی قبول کرده است....که به محض احساس اینکه مشکل پارسال بینمان حل شد دوباره با خانواده وارد شوند و با هر دو خانواده صحبت کنند .مسئله فعلا تفاهم خود ماست چون ما هردو علاقه داریم ولی راستش خودم هم راضی به اشتباه نیستم و اگر حس کنم تغییراتمان اساسی نبوده رابطه را ادامه نمی دهم...
این دفعه حواسم جمع است.....
............
بالهای صداقت عزیزم..ازت خیلی ممنونم...
خواب های من با توصیه های baby عزیز و موعود و شما و مدیر و سایر دوستان زود از بین رفتند و من با مشاورم هم کمک گرفتم و الان راحت وشاد می خوابم...
بالهی صداقت عزیزم باور نمی کنی وقتی بعد این همه جریانات پیامش را دیدم چه حسی داشتم....
امیدوارم همزمان با نتیجه من هرچه بود شما هم با آقا علی به نتیجه برسید و نذر هردومون رو با هم ادا کنم......
منتظر نظرات دوستان هستم...
به خصوص برادرهای خوبم دوست دارم منطقی این جریان رو حلاجی کنند شاید تاپیک اغازی من نتیجه خوبی با لطف خدا پیدا کرد..
کاش باران هم باشد...
من منتظر حضورش هستم هرچند جای مرجان را به وضوح خالی حس می کنم و ازش ممنونم...
ایشون اولین دوست من در تالار بود....
دوستان منتظر نظراتتون هستم..اگر سوالی بود هم در خدمتم.....:46:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بالهای صداقت
سارا جان فقط یه سئوال چرا بهش گفتی اره دوستت دارم؟
چرا خیالش رو راحت کردی که بهش علاقه مندی؟
گویا پست ها همزمان شده........
بالهای صداقت عزیزم ایشان تنها سوال احساسی که از من پرسید همین بود..براش مهم بود که ایا من هنوز به یادش هستم یا نه..
ایشان پسر خیلی مغروری بود و هست ..ولی انعطاف پذیری بالایی داشت .در مقابل بچه بازی های من هیچ زمان بی احترامی نکرد....
و از من خواست حقیقت رو بهش بگم...من دیدم بعد ساعت ها فکر که بهش علاقه دارم اونم نه وابستگی ...دلبستگی ...دیدم نمی خوام از دستش بدم...
و حقیقت را تنها با یک کلمه براش زدم ولی گفتم که باید منطقی اول ببینیم مشکلاتمون برطرف میشه یا نه..
همین...
من سعی نکردم زیاد طالب نشان دهم ..و او هم..
ما کاملا جدی صحبت کردیم ...
و من مطمئنم هرگز برای این رابطه دیگر نه عجله می کنم..نه اشتباه..نه احساساتی...
همین...
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
[color=#000080
من به خوبی می بینم که سارا به خاطر مبهوت موندن از این قضیه که پیش اومده نتونسته خوب اینجا مسئله رو مطرح کنه و راهنمایی بخواد .
اینه که من تکمیل می کنم ، چون خودم از ایشون خواستم بیاد تو تالار مطرح کنه که اول هم نمی پذیرفت به خاطر این که از تالار رفتنش رو اعلام کرده بود .
در هر حال الآن اون بنده خدا حتی فعلاً رفتنش به خارج برای ادامه تحصیل را به تعویق انداخته ، و نتونسته از فکر سارا بیرون بیاد ( به هر دلیلی که سارا باید جویا شود ) و بنا به سئوالاتی که من از سارا داشتم . ایشون از در احساسات وارد نشده ، یعنی حرف عشق و عاشقی پیش نیومده و حرف از بررسی یک رابطه و چرا به آن نقطه رسید رو پیش آورده و حتی حرف از دیدار هم نزده .
پس اگر حتی در حد درک و فهم یک تجربه نا موفق هم خواسته باشه ، چیز بدی نیست ، مهم اینه که سارا عاقلانه ، و بدون باب احساسات گفتگو کنه . و آنچه الآن براش ابهامه اینه که قصدش از بازگشت چیه ؟ و بهتره هیچ تعجیلی هم برای این فهمیدن نداشته باشه . ( آرام و مسلط به خود جویا شود)
چون سارا بیشتر مایله انگیزه او را بدونه که از روی احساسات و خدای نکرده هوس باز نگشته باشه ، پیشنهاد دادم بیاد تالار مطرح کنه و آقایون بیشتر کمک کنند تا انگیزه اون بنده خدا رو درک کنه .
همین جا از سارا می خوام جواب های اون در مقابل سئوالاتش رو مطرح کنه تا دوستان بهتر راهنمایی کنند .
.[/color]
ممنون فرشته جون...
اصلا هنوزم گیجم..
خیلی برام غیر منتظره بود....
برای همین شاید نتونستم خوب بگم و خوشحالم شما قضیه رو باز کردید....
چشم من به محض اینکه وقت پیدا کنم سوال ها و جواب هایی که دادم را در حدی که برای کمک مفید هست را میزنم....
چشم.....
:46:
RE: پر از ابهام از رفتار یک مرد
فرشته مهربان عزیز ممنون از توضیح تون:72:
من حقیقتا نگران این مطلب ام که دوباره با احساسات سارا بازی بشه ولی خوشحالم که سارا این دفعه حواسش خیلی جمع ه
در هر صورت ارزوی شادکامی برای سار جان را دارم
RE: به: پر از ابهام از رفتار یک مرد
نقل قول:
نوشته اصلی توسط rsrs1380
سلام:
فرشته مهربان عزیز ممنون از بیاناتتون....من تلاش کردم بتونم اون مطالب رو در اختیار داشته باشم ...خوشحال می شم دوست عزیزم زودتر اون مطالب رو قرار بدهید و مطالعه کنیم....
مرجان خانم:
یک سوال....
اگر این تاپیک رو می خونید می شه به من بگید چقدر صبور بودن کافی است ..........
من صبر را آموختم ولی خداوند جوابی به تلاشم نداد؟؟؟!!!!!!
به هر حال دنیا محل یادگیری است...................گویا صبر ایوب لازم است............
سارا خانم من فعلا فقط می تونم انرژِی مثبت بدهم
نوشتی من صبر را آموختم مشه یه من بگید چقذر صبور بودن کافی است؟
فکر کنم الان بتونی به سئوال خودت جواب بدی:227::104:
راستی سارا خانم الان با اون سارا خانم پست های اول چقدر فرق کرده:P
سارا جان
تمام تاپیکت رو خوندم الان احساس می کنم خیلی بهت نزدیکم خصوصا این اشتباهاتی که مرتکب شدی
من هم دقیقا داشتم
سارا جان تو الان خیلی با قبلت عوض شده ای حالا که اون اومده می تونی با منطق و صحیح و صد البته با آرامش و بدون عجله تصمیم بگیری
اونجوری که ازش گفتی و من خوندم واقعا مرد خوبی است و بچه بازی های شما باعث شده اون شما را رها کنه
ولی حالا که برگشته از صمیم قلب برایت خوشحالم
عزیزم گویی زندگی خواهرم هست که به نتیجه رسیده است
سارا خانم هر تصمیمی که این بار بگیری صد درصد به نفع توست چون بدون عجله هست
وای سارا نمی دونم چقدر برایت خوشحالم می خواهم فریاد بزنم بگم خدایا شکرت سارا سارا سارا خیلی خوشحالم کاش ته قلبم را می دیدی
RE: پر از ابهام از رفتار یک مرد
سلام سارای عزیز خیلی خوشحال شدم
وقتی پست های آخر رو می خودنم نا خدا گاه اشکام میریخت
نمی دونم شاید دارم احساس برخورد می کنم چون خودم درگیر موضوعات احساسی بهترین دوستم هستم اسن حالت رو پیدا کردم
ولی فعلا نمی دونم چی باید بهت بگم فقط می تونم بگم خوشحالم و این که این فرصت رو هم به خودت و هم به اون بده تا اشتباهاتتون رو جبران کنید و ببینید
چه چیزی باعث شد به اینجا برسید نزارید هیچ چیز از گذشته بی جواب بمونه تا بعدا اذیتتون کنه
امیدوارم خدا دل همه ی عاشقاشو شاد کنه
RE: پر از ابهام از رفتار یک مرد
سلام
دلیل بازگشت مهم نیست ، مهم این است که آمدی و می بینی که از آمدنت دوستان خوشحالند .
به جمع خانواده همدردی خوش آمدی .
من قبلا این تاپیکت رو خونده بودم اما نه کامل ...
سارا عزیزم اول باید به تو آفرین گفت که وارد احساسات نشدی و جدی پیش رفتی . :104: به همین صورت ادامه بده .
عزیزم چیزی که مسلم است این هست که شما هردو در گذشته اشتباهاتی داشتید و همانطور که شما در این مدت تغییر کردی ، ایشون هم حتما تغییر کرده . اما وسیله هایی که به این تغییر کمک کردن برای شما متفاوت بوده و برای شما این تالار و یک تجربه باعث تغییر شده . این تغییرات مثبت و پخته تر شدن باعث می شه که هردو شما در حال حاضر بهتر متوجه اشتباهات گذشته شوید .
اما خود شما گفتید که این آقا با احساسات برخورد نکرده و وارد احساسات نشده ، در عین حال شما می ترسید که نکند فریب بخورید و یا از روی هوس باشد و .......
تا جایی که من می دانم کسانی که چنین قصدی دارند (هوس و فریب و...) سعی در تحریک احساسات فرد دارند ، و این کار برای این آقا راحت تر هم بوده چون با شما گذشته ای داشته و با شما آشنایی بیشتری دارد ، اما این کار را نکرده و نه تنها از احساس نگفته بلکه سعی کرده که با هم اشتباهات گذشته را بررسی کنید . (در غیر این صورت باید ترسید)
پس عزیزم ترس شما بی جاست چون نه این آقا قصد دارند وارد احساسات شوند و هم شما به خود مطمئن هستید . شاید این ترس به دلیل علاقه ای است که دارید ، اما الان که تصمیم دارید اشتباه نکنید همینطور محکم بمانید و نگذارید که احساسات بر شما غلبه کند . دیگر جایی برای ترس نیست چون شما می دانی که چه باید بکنی .
به همین روند ادامه بده اما محکم و خویشتن دار باش و خود را مشتاق نشان نده .
* * * * * * * * * *
اما مورد دیگر این که این آقا خواستند به خانواده چیزی نگویید که دلیلش مشخص است و با توجه به گذشته ای که بوده نمی خواهند تا هردو مطمئن نشدید و به نتیجه نرسیدید خانواده مطلع شوند و خود شما هم به همین تمایل دارید . این کاملا درست است اما اگر در خانواده با کسی راحت تر از بقیه هستید و می دانید که شما را سرزنش نمی کند او را در جریان بگذارید اگر هم نیست که دیگر چاره ای نیست .
* * * * * * * * * *
شما سعی کنید کنجکاوی نکنید ، سوال نکنید ، مشتاق نباشید وعادی برخورد کنید ، تا زمانی که قصد خود را به طور واضح بیان کنند و اگر قصد داشتند که پاپیش بگذارند و دوباره اقدام کنند ، توضیح دهید که مطمئنا شرایط خانواده با توجه به گذشته تغییر کرده است و معلوم نیست چه برخوردی با او شود .
اگر قصد ایشون جدی باشد محکم تر پاپیش می گذارند واین حرف ها و گوشزدهای شما هم ایشون رو سرد نمی کند .
* * * * * * * * * *
اما در مورد خودت ، عزیزم گقتی که چندین بار تاپیکت را می خوانی و اشتباهاتت را مرور می کنی .
از تک تک جملاتت پیداست که دوستش داری ، اگر سرانجام این قضیه برایت مهم است محکم باش و سعی کن دقتت را بیشتر کنی که اشتباهات گذشته ات را تکرار نکنی . باز هم می گم اشتیاق نشان نده ، و مثل الان ک خوب پیش رفتی وارد احساس نشو ، منظورم به زبان آوردن احساسات نیست بلکه حتی از درون ، خودت را هم درگیر احساس نکن . اینطوری راحت تر هستی و این ترس هم بیشتر از همین علاقه ای است که به او داری . احتمالا نگران این هم هستی که این بارچه می شود ؟ اما نگران نباش و حتی با هر جمله ای که می دانی به خودت کمک کن که بی تفاوت باشی و به سرانجام نیندیشی . همه چیز را به خدا بسپار و از او بخواه که راه درست را نشانت دهد و هر چه به صلاح توست پیش بیاورد . ترست هم از بین می رود نگران نباش . تو عاقل هستی و می دانی که چگونه باید رفتار کنی ، پس دلیلی برای ترس نیست .