شوهرم فعلا" نیست. من هم واقعا" موندم چه کار کنم.
نمایش نسخه قابل چاپ
شوهرم فعلا" نیست. من هم واقعا" موندم چه کار کنم.
زندگی کن عزیزم . به همین راحتی . همانجوری که واقعا باعث خوشحالی ات می شود .
میدونید چی عذابم میده. عدم تلاش همسرم برای اینکه مشکلمون حل شه. اون فقط نمیخواد مادرش ناراحت باشه و این خیلی ناراحتم میکنه.
سلام
الینا جان عزیزم من میدونم چی می گی اینجور موقع ها آدم خلاف جهت سیل داره شنا می کنه و دست و پا می زنه ولی سیل اونو بازم با خودش می بره پس دست و پا زدن بی فایده است خانوم فقط خودت رو خسته می کنی
گاهی اوقات باید به جای اینکه شرایط رو عوض کنی دیدت رو عوض کنی
میدونم که تمام ذهنیتت نسبت به مادر شوهرت منفیه ولی باید تلاش کنی اونو با اون اخلاق برای یه مدتی بپذیری وگرنه جز اینکه خودت رو داغون کنی هیچی نیست
اینجور که متوجه شدم همسرت به مادش وابسته است و تا زمانی که این وابستگی وجود داره شما نمی تونی کاری انجام بدی گلم
بزار خودش به این نتیجه برسه که زندگی کردن کنار مادرش ارامش به دنبال نداره وگرنه هرچقدر هم که تو بگی بازم قبول نمی کنه چون باورش نداره چون مثه تو حس نکرده
امیدوارم از دسته من ناراحت نشده باشی خانومی
همسرت اومد ؟؟
بلوم جان میگه فقط تو باید کوتاه بیای. میگه الآن برو خونمون. برم بگم چی؟ بگم من مثل ....پشیمونم. ببخشید.؟
وقتی مامانش به میگه ما نمیخواستیم تو رو بگیریم واسه پسرمون. تو ولش نکردی؟
وقتی چند بار بهم گفته عروس وقتی قهر کرد خودش باید برگرده؟ برم بگم چی؟ شوهرم میگه هیچ حسابی رو من نکن. پس من رو کی حساب کنم؟ مگه اون شوهر من نیست ؟ مگه نباید تکیه گاه من باشه؟
elinaجان
در مورد شوهرت اشتباه نکن . تو با انرژی و جوان هستی . آینده پیش روی توست ولی مادر شوهرت زنی است که عمری را با سختی گذرانده و همسرت هم قطعا به همه جوانب توجه داردو به تو هم می اندیشد و گمانش براین است که تو دردمندی یک خانم میانسال و یا سالخورده را درک می کنی، درست مثل اینکه مادرت را درک می کنی . عزیزم اسیر دست حسادت نشو . مردی که تا به این اندازه به آرامش مادرش فکر می کند یقین به تو هم فکر خواهد کرد ولی یک سری مشکلات مردها دارند که دلشان نمی خواهد به راحتی با زنانشان در میان بگذارند تا آرامش زن را به هم نریزند . من که نه شوهر شما را می شناسم و نه شما را و شناختم محدود به گفته های شماست ولی چیزی که از مطالب شما می فهمم این است که مردت گرفتاریهایی دارد که نیاز به درک شدن و همراهی دارد و در درجه اول مرد و بعد هم فرزند و شوهر خوبی است . مطمئن باش
چرا عزیزه دلم حق با تو ولی به عقیده ی من تو زمان نیاز داری تا اول رو همسرت کار کنی و وابستگیهاشو کم کنی بعد مشکلتون رو
به همسرت بگو هروقت برگشتی باهم بر میگردیم خونه در نبوده تو من نمیرم اونجا
وقتی هم رفتی لازم نیست معذرت خواهی کنی چون کاری نکردی که بخوای عذر خواهی کنی
اگرم حرفی زدن بگو من فقط بخاطر همسرم برگشتم چون آرامش اون برای من از هرچیز دیگه ای مهم تره
بعد کم کم بایدهمسرت رو متوجه مشکلات کنی اونم نه با غر زدن و انتقاد کردن چون مردها ازش متنفرند
همسرت کی بر می گرده؟؟
نه نه نه. خودت سنگ و رنگین باید بشینی تو خانه پدرت. صبر کن. صبر صبر صبر. زمان معلم خوبی است. همه چیز رو بسپار به زمان
البته من میگم اگه شوهرت ازت خواست باهاش برو اما با سیاست با اونها برخورد کن و صمیمی نشو
دوست خوب من چون همدردی عزیزان و راهنمائیهاشون خیلی بود من نتونستم همه رو بخونم و اگر جواب سئوالت من و هم قبلاً دادی به همین دلیل ندیدم برای همین دوباره میخوام بپرسم :نقل قول:
نوشته اصلی توسط elina
شما چند سالته ؟ چند وقته ازدواج کردی ؟ بچه دارید یا نه ؟ خونه تون مستقله ؟ خودت شاغلی ؟ شغل همسرت چیه ؟ دلبستگیهاش چی بوده و الان چی شده ؟
اگر اینارو برام گفتی برات یه توصیه خیلی خوب دارم
منتظرتم
افسانه