جالبه ها........ دل همه خیلی تنگیده ...نه!!!
خب من فعلا دلم چند مگابایتی جا داره و برای تنگ شدنش حالا حالاها زمان لازمه...
اما به رسم رفاقت ولو نه از روی صداقت به یاد آن روزهای بی هویت :46: >>دلم براتون یه ذره شده<< :302:
نمایش نسخه قابل چاپ
جالبه ها........ دل همه خیلی تنگیده ...نه!!!
خب من فعلا دلم چند مگابایتی جا داره و برای تنگ شدنش حالا حالاها زمان لازمه...
اما به رسم رفاقت ولو نه از روی صداقت به یاد آن روزهای بی هویت :46: >>دلم براتون یه ذره شده<< :302:
آرزو ندارم که کاش طور دیگری بود.
ولی دلم خیلی از ساده اندیشی ها و بی وفایی ها و بی تفاوتیها گرفته.
خسته ام از همه ، خسته از دنیا
آسمان بشنو از ، قلب من این صدا
ای زندگی بیزار از تواَم ، بیزار از این عالم
بیگانه ام با سیمای تو ، دیوانه ی دنیای تو
درهم مشکن زنجیر مرا ، بهتر که شوم رسوا
رفتم که دگر با دست شما ، پنهان شوم از چشم دنیا
میخوام یه تنه تو این تاپیک بنویسم؛:
از سخن و از سخنوران بیزار شدم..
روحم از کلام و متکلمین خسته است..
اندیشه ام در میان سخن آنان گم شده است.....
کلام در همه جا هست.پس چگونه می توان به آرامش رسید؟
آیا قبیله ای هست در این جهان که نتواندسخن بگوید تا به ایشان بپیوندم..............
دلم از هر چه گرفته باشد باز امیدوارم به امیدواری
خدا نکنه تا آدم نشدیم ......:305: ........دنیا بهمون رو بیاره
:72:
اين روزا دلم گرفته ... خيلي ...
نه از دست كسي ... نه از دست چيزي ...
فقط از دست خودم !
خسته ام از اينكه ضعيف شدم ..
از اينكه اجازه ميدم آرامشم تحت تاثير انتخابهاي غلطم به هم بريزه ...
از اينكه قدرتم در انتخابگري پايين اومده ...
از اينكه اجازه مي دم ديگران منو به عصبانيت و پرخاشگري برسونند ..
از اينكه عصبانيت و پرخاش باعث مي شه آرامشم رو از دست بدم ..
از اينكه در عصبانيت و آرامش از دست رفته انتخابهاي بدتري مي كنم ...
از اينكه قبل از اينكه سعي كنم آرامشم رو بدست بيارم زود به قضاوت دست مي زنم ..
ظاهرا يادم رفته ...
يادم رفته يه انتخاب غلط مي تونه منشاء انتخابهاي غلط ديگه اي باشه ... و اين مدام و مدام و مدام ادامه پيدا مي كنه...
يادم رفته منطقي بودن و قاطع بودن با لجاجت و اجبار فرق داره ..
يادم رفته اگر انتخاب كردم جمعي رو مديريت كنم بايد بهاش رو بپردازم .. بايد زمان رو در نظر بگيرم ... بايد تفاوت آدمها رو لحاظ كنم ... و ... بايد بتونم اول خودم رو مديريت كنم ...
...
خيلي چيزا يادم رفته .. خيلي چيزا ..:302: :325:
:72::72:
درد بزرگی است که عاشق باشی,
اما معشوقی نداشته باشی و ..
رنج عظیمی است که معشوق باشی,
اما لیاقت عشق را در خود نیابی
خيلي وقت پيش اين متن رو ؛ در گوشه اي از دفتر زندگيم نوشتم؛
نه عاشقم ، نه محتاج نگاهي که بلغزد بر من ، خودم هستم و يک حس غريب ، که به صد عشق و هوس مي ارزد...
:72:
یکی نیست پندی دهد این ساز ناکوک و این دست ناآزموده را ،
که دستم کوک "ماهور" می رود و دلم "شور" می زند ..
:72::72:
رنجورى را گفتند دلت چه ميخواهد گفت آنكه دلم هيچ نخواهد.