-
دوستان مهربان، خواهر و برادرهای عزیز، من تصمیم گرفتم انجامش بدم. نالیدن فایده نداره. آقا حامد راست میگن، اگه انجامش ندم بعدا تا زندم سرزنش میکنم خودم رو، و وضعمم بدتر میشه.
تصمیم گرفتم امروز وسایلم رو جمع کنم و برم خوابگاه. فکر کنم مسافتی که از خونه تا دانشگاه هست هم با این احساس ضعف بدنی هم که این مدت دارم، ارادم رو برای رفتن دانشگاه کم میکنه. خیلی وقتا میخوام برم اصلا جونش رو ندارم. ولی خوابگاه از این نظر بهتره چون تو محوطه دانشگاهه و اگه بخوام مثلا ده برم اتاق استاد، لازم نیست 7 از خونه بزنم بیرون. بعدم شاید برام بد نباشه یکم باز توی شور و حال بچه های دانشگاه وارد بشم.
سعی میکنم از امروز به افکار منفی و ناامید کنندم میدون ندم کخ هی بتازن. زیادم هی نشینم پیش بینی کنم چه اتفاقایی ممکنه بیفته. الکی هم هی فکر نکنم وای الان دیگران چی میگن.
دعا کنید برام.
-
آفرین آفرین آفرین
رفتن تون خوابگاه تصمیم جالبی هست ، واقعا واقعا در آینده هیچ کس نمی پرسه شما چند ترمه فوق تون رو گرفتین ، اونجا که می رین احتمالا اولش براتون یه کم سخت می شه تا به فضا مانوس بشین ، ولی موقعی خیلی سخت می شه که هی بخواین توی دام مقایسه و تاسف بیفتین ، نگاه کنین چقدر دوستان دارن تشویق می کنن ،چون کار تون ارزشمنده ، پس از ملامت یا حرف مفت اضافه کسی یه وقتی نرنجین و نترسین ها ،
اگر هم فکر می کنین توی خوابگاه یه سری سئوال می خواد ازتون بشه یه سری جواب هم بهش فکر کنین که آماده داشته باشین و مثل یه پوی قوی که خیلی هم جواب های دقیق و حساب شده اش توی تالار معروف شد جواب های کوبنده بدین :102:
اگه سوتی هم دادین بیاین این جا تعریف کنین بهتون بخندیم دلمون شاد بشه >> (الآن خودم به خودم : :324::327::97::305::81:)
موفق باشین.
-
سلام پوی عزیز و دوست داشتنی من تا حالا تو تاپیکتون چیزی ننوشتم اما پیگیر تاپیکتون بودم و براتون دعا میکردم دوستان خوب همدردی خیلی خوب کمک کردن فقط یک نکته به ذهنم رسید در مورد ضعف بدنیتون گفتید حتما حتما حتما در اولین فرصت یک بسته قرصهای مولتی ویتامین (مولتی دیلی) بخرید و روزانه استفاده کنید من خودم معجزشو دیدم مطمعنم هم ضعف جسمیتو از بین میبره هم از نظر روحی و سطح انرژیت فوق العادست انواع مختلفی داره من خودم سنتری استفاده کردم فقط ویتامینهای مورد نیاز روزانه است و هیچ عوارضی نداره :72::72:
-
سلام. اومدم خوابگاه و راستش فشار روانی داره زیاد بهم وارد میشه. خیلی میترسم مدارکم مورد تایید نباشه.
آقا هادی، شما مدارک پزشکیتون شامل چیا میشد؟
-
سلام خانم پوه
قابل حدس بود که ابتدائا بهتون فشار بیاد ، اگر دیدید خیلی غیر قابل تحمل هست و احیانا ممکن بیش از حد توان تون بهتون فشار بیاد با برنامه این کار رو بکنید ، یعنی مثلا با استاد هماهنگ باشید و یک الی دو شب در ابتدا برید خوابگاه که بتونید هم از فضای اونجا استفاده کنین و هم برای دسترسی به استاد این قدر توی اون وقت پیش بینی شده دور از دانشگاه نباشید که دیگه حس و حال رفتن نداشته باشید ، به هر حال خودتون سبک سنگین کنین.
در مورد نگرانی تون هم چیز زیادی از مورد قبلی نگرانی تون شدید تون نگذشته که فکر می کردین استادتون تقریب به یقین چقدر تلخ برخورد می کنه ولی دیدین که این طور نشد و به قول خودتون از خطای شناختی تون هم چقدر خودتون رو زجر دادین.
چیزی که در این مورد احتمال بیشتر و جدی تری در موردش هست قبول کردن مدارک هست تا نپذیرفتن ،دل من هم روشنه که می شه ان شاء الله.
دست خدا به همراه تون.
- - - Updated - - -
.................................................. ....
دسترسی به ویرایش هم که کماکان مقدور نیست ، بابت خطاهای تایپی ،املایی ،ویرایشی و.... عذر خواهی می کنم.
-
سلام به خانم پوی سخت
انتحار کردین :203:
از یکسری جنبه ها خوابگاه اومدنتون خیلی خوبه ها.
راجع به سوالتون : مدارک پزشکی یک دسته گواهی مربوط به دوره مشاوره برای استرسم بود.
یک دسته هم مربوط به نسخه ها و نظر روانپزشکم برای قرصهایی بود که مصرف میکردم.
البته قبلا عرض کرده بودم اینها فقط زمینه ذهنی کمیسیون رو اماده کرده بود وگرنه اونچه که بخوان بهش استناد کنند یا بستری شدن بود یا پرونده پزشکی کامل پیوسته پیش یک پزشک.(که بنده هیچکدوم رو نتونستم فراهم کنم.)
کار اصلی توصیه نامه و موافقنامه استاد راهنما هست که انجام میده.(در واقع همین یک مورد کار خودش رو میکنه،ونیازی به سایر مدارک نیست.)
توی اون دوماهی که طول کشید کمیسیون تشکیل بشه من قشنگ مطمئن بودم نمیشه و بیخیال پایان نامه شده بودم.
برای ترم هشت اینقدر استرس کشیدم
برای ترم هفت که خیالم راحت بود موافقت میکنند.برید کمیسیون ببینید جلسه شون چه وقت قراره تشکیل بشه.نامه استادتون یادتون نره.
الان خوابگاه هستین که کارهاتون رو سریع ردیف کنین،فقط دلیل به این خوبی دارین نگرانی نداره.خوبی ترمهای اخر اینه که دیگه کسی تو دانشگاه ادم رو نمیشناسه که نگران این باشین که باید توضیح بدین.یادمه اولین روز ارشدم یه اقایی بود که ترم 6 بود و اینقدر با اب و تاب راجع به موضوع پایان نامه اش توضیح میداد که من غرق کیفیت موضوع شده بودم و اصلا به این بعد فکر نمیکردم که ایشوم ترم 4 باید تموم میکرده و تاخیر داره.تازه اینقدر خوشم اومد که شماره تلفنش رو هم گرفتم.:311:
مشکل من فقط توضیح دادن به دانشجوهای دکتری بود که لامصبا راجع به موضوع پایان نامه من اطلاعات داشتند و من تو فکر دور زدن اونا بودم اونا تو فکر کمک کردن بمن.
کارشناسی ها هم که انگار اسطوره دیدن و مثل پروانه دورم بودن تا راهنماییشون کنم.منم که متواضع:227:
اخ دلم برای خوابگاه دانشجویی چقدر تنگ شد...اخرین بار ده سال پیش بود.چه عالمی داشتیم.مشهور به جغدشب بودم تا اذان صبح بیدار بودم تو سالن مطالعه، تازه بعد نماز میرفتم برای خواب...یادش بخیر
یه روزی یه نگاه به عقب میکنین و باورتون نمیشه اون روزا تموم شده و پشت سر گذاشتین:72:
- - - Updated - - -
راستی یادم رفت،خوش بحالتون با دوستای خوبی که اینجا دارین.
-
پوه عزیز
منم در حال تموم کردن دکترام هستم. منم چند تا سنوات خوردم. از این بالا و پایین های روحی هم زیاد داشتم و هنوزم دارم.
تا چند وقت پیش، تاریخ دفاع پایینی ها و دوستام رو که می دیدم، حالم بد میشد. با یه سری از دوستام ارتباطم رو کم کردم، چون با هم بودیم ولی اونا کارشون سریع جواب داد و تموم شدن. منم اعتماد به نفسم رو از دست داده بودم.
همین دیروز، قرار بود استادم با رییس دانشکده در مورد من صحبت کنه. خیلی اضطراب داشتم. هوا و ترافیک رو بهونه میکردم که دانشگاه نرم. احساس میکردم نتیجه خوب یا بد، فایده ای نداره و اونا تو ذهنشون من رو سرزنش میکنن. دیدم خیلی اضطراب دارم و نه تو خونه بند میشم و نه میتونم برم دانشگاه. پاشدم رفتم یه کتابفروشی... یه سری از رمان های مورد علاقه ام رو نگاه کردم و یکی خریدم. بعد دیدم ذهنم آروم و مثبت شده، رفتم دانشگاه. وقتی رفتم، اونا خیلی از رفتار و برخورد من تو دوران تحصیل تعریف کردن و خیلی هم از کارم تعریف کردن. خیالم راحت شد که زحمت های این مدتم داره نتیجه میده. هرچند هنوز مسیرم ناهمواره، ولی دارم سعی میکنم قدم هام رو آهسته و حساب شده بردارم که ایشالا مشکلاتم حل بشه.
دارم تلاش میکنم تا جایی که میشه به ذهنم دیگه اجازه فکر کردن ندم. فقط کار و تفریح، فعلا فکر کردن ممنوع! خیلی جواب میده، هر خبر یا نتیجه خوبی که میگیرم به خودم یه هدیه میدم. مثلا رفتن به استخر ... یا دیدن یه قیلم خوب...
بعد از چند جلسه مشاوره، به این نتیجه رسیدم که تحصیلات من قرار نیست اطرافیان یا خانواده ام رو خوشحال یا ناراحت کنه. ویژگی های شخصیتیم هست که باید مورد تقدیر یا نکوهش باشه. نه مدرکی که دارم. دلیلی نداره که بخاطر مشکلی که تو تحصیلاتم پیش اومده سرزنش بشم و اضطراب بگیرم. مهم اینه که اشتباهات گذشته ام رو پیدا کنم و لحظه های بهتری رو برای خودم بسازم. متاسفانه اطرافیان از سر دلسوزی یا عقده گشایی، بدتر نمک روی زخم آدم میپاشن. باید بیشتر قدر خودمون رو بدونیم و حال دل و ذهنمون رو دست اونا نسپاریم.
پوه جان، مطمئنم کم کم کارات رو غلتک میافته و خیلی امیدوارتر میشی. فقط لحظه هایی که ناامید میشی و فکر منفی میاد سراغت، بهش پرو بال نده. کار رو متوقف کن و برو بیرون یه هوایی بخور، یه فیلم طنز تماشا کن، زنگ بزن با خواهر زاده یا برادرزاده ات خوش و بش کن یا ....
-
سلام. ممنون آقا هادی و آقا حامد و بهاره جون.
امیدوارم درست بشه.
ولی راستش من فکر نکنم ازم تعریف کنن. چون خیلی تا حالا اذیتشون کرده ام. ولی در کل استرسم کمتر شده.
دیروز و امروز یه کاری ازمایشگاه داشتم. رفتم اونجا، همه با چشمای گرد و حس این دختره هنوز اینجاست نگام میکردن! ولی با پررویی کارامو انجام دادم و تازه دعواشونم کردم چرا آ مایشگاه رو اینقدر به هم ریخته اند. بعدشم که کارم تموم شد رفتم یکی یکی خسته نباشید گفتم و خداحافظی کردم.
خدا فردا رو که قراره استاد رو ببینم به خیر کنه. %-/
-
سلام. دیروز و امروز اصلا روزای خوبی نبود. همش دوندگی برای چند تا امضا و کارای اداری به علاوه حرفهای دلسرد کننده استاد و برخورد بد مدیر تحصیلات تکمیلی، و همینطور پیش اومدن یه مشکل برای نمونه ام. از همه بدترش اینکه من این مدت داشتم روی چیزایی که استاد قبلا گفته بود انجام بده کار میکردم. الان توی تحلیل هاش به تناقض میرسم. به استاد گفتم. گفت احتمالا یکیش رو داریراشتباه محاسبه میکنی. محاسبات رو نشونش دادم و دید درسته. میگه خب اصلا اینا رو نمیخواد بیاری توی پایان نامه! خب اگه مهم نبود که آزار داشتی اینقدر تاکید میکردی روشون و ده تا نمونه زدیم که نتیجه این درست از آب در بیاد؟ یعنی کلی از چیزایی که این مدت نوشتم و کلی مقاله براش خوندم و اینا، الکی بود.
اعصابم ریخته به هم و باز دلسرد شده ام.
گاهی دلم میخواد استاد رو دعوا کنم اینقدر تو بعضی چیزا اذیتم کرد
-
پوه عزیز
منم دقیقا امروز درگیر همین امضا بازی ها بودم. نمیدونی بخاطر لج و لجبازی استادا با هم و اشتباهات راهنمام چقدر اذیت شدم.
کار من از بخش علمی گذشته و بهانه ای شده برای تسویه حساب اعضای دانشگاه با هم ...
متاسفانه سیستم آموزشی ما ایراد زیاد داره. یکیش اینه که دانشجو بخاطر اشتباهاتش توبیخ میشه، ولی کاری به استاد راهنما ندارن.
به هر حال کاری نمیشه کرد و فقط باید تلاش کنی که زودتر کارت به نتیجه برسه. ناامید نباش، صبوری کن و هوش و ذکاوتت رو به کار بگیر ببین چطوری میشه کارها رو خوب و سریع جلو ببری.
امیدوارم روزهای آینده برات امیدوار کننده تر باشه.