نوشته اصلی توسط
Pooh
سلام.
آقا حامد، در مورد مواد و اینا که گفتید، اصصصصصلللاااا نبوده در زندگی من و خانواده ام. نه خودم نه برادرام نه پدرم. در کل طایفه هم فقط یه شوهرعمه سیگاری دارم. بقیه اهل دود نیستن.
به یقین بهتون میگم من تا حالا حتی مشروب ندیده ام. جز در فیلمها.
و کلا اینقدر از بوی دود بدم میاد که اگه یه وقت فندک اجاق گاز نزنه و مجبور شم کبریت بزنم، نفسم رو حبس میکنم و بعد که گاز روشن شد، میرم سه چهار قدم اونور تر و نفسم رو ازاد میکنم. یا وقتی مثلا بابا ماشین رو میزنه تو و پشت سرش وایسادم تا در رو ببندم هم نفسم رو حبس میکنم چون از بوی اگزوز و دود واقعا متنفرم. یعنی یکی بخواد منو شکنجه بده، بگه برو وقتی ماشین روشنه صندوق عقب رو باز کن. اینقدر بدم میاد کلا از بوی دود.
اما در مورد صحبتتون در مورد خدا، چی بگم والا. صبرش زیاده. ولی عادلانه نیست که از ما به اندازه خودش صبر بخواد. راستش لابد مهربونه، ولی من دیگه نه چیزی ازش میخوام نه دیگه حال صدا کردنش رو دارم. فقط دلم میخواد من رو زود، و قبل از خانوادم ببره.
Cry جان، راستش شوقی هم برای خوب شدن ندارم.
واقعا دیگه چیزی اهمیتی نداره برام.