-
Pooh عزیز
فکر کنم از حرفام آزرده خاطر شدی. متاسفم.
اما باید بگم من متاهل نیستم عزیزم و اتفاقا زندگیم درگیر مسائلی هست که حتی هر مشاور خبره ای هم قادر به راهکار دادن واسش نیست. ولی من دلم شاده؛ نمیگم همیشه ولی بیشتر از ۵۰٪ اوقات! من به دلیل شرایط شغلیم درگیر موضوعاتی هستم و شاهد زشت ترین و پردردترین و کثیف ترین بخش جامعه ام ولی با اینحال بازم دلشادم و خیلی مسائل دیگه ...
با وجود اینکه من تو محل کارم هیچی از زندگیم تعریف نمی کنم ولی تمام همکاران متاهل به مجرد بودن غبطه می خورن. Pooh عزیز شاد بودن فرمولش مثل فرمول های ریاضی و فیزیک نیست؛ شاد بودن هنر و تلاش می خواد. هیچ بشری تو این دنیا فکر نکنم وجود داشته باشه که بی مشکل و درد باشه؛ بعضیا هم واقعا درد بی دردی دارن؛ پس هیچ کس نباید دلشاد باشه. هنر بشر سفر به فضا و اختراع ال و بل نیست. هنر بشر اینه که با وجود مشکلات و دردهای زندگیش بتونه از هر لحظه اش لذت ببره.
حرفای من به نظرت شعار میاد ولی من اینارو زندگی کردم و دوست دارم آدم های دیگه هم زنده گی کنند واقعا.
به هر حال من قصدم کمک بود به شیوه خودم و نه رنجش شما.
پایدار باشید:72:
-
پست زیر را پیشنهاد می کنم بخون.
http://www.hamdardi.net/thread-33663.html#post332783
صبای عزیز مجرده ، اگه لازم باشه خودش می یاد و توضیح می ده که چه حد از خودش و زندگی اش داره لذت می بره.
شما گفتی تاهل ، عروس شدن ، فرزند آوری ، خیانت ، و اضافه اش می کنم ، طلاق ، داغ فرزند ، بیوه شده ......به نظرت تمام زن های بیوه دیگه نمی تونند شاد باشند ، یازن هایی که داغ فرزند دیده اند شاد بودنشون غیر ممکنه؟ خانم هایی که همسرانشون بهشون خیانت کردند آینده زندگی شون برای همیشه تیره و تاره؟
بله اگر با دید پست آخرت به زندگی نگاه کنیم شاد بودن برای اونها معنایی نداره ، چون همه شادیشون رو محدود کرده بودند به همسرشون و فرزندشون .
زندگی ولذت های زندگی رو تو پست های اخیرت خیلی زیبا ترسیم کرده بودی.
پستهایی که برای دوستان گذاشته بودی.
پوه عزیز چی شده؟ عصبانی هستی یا خشمگین یا هیچکدام؟
پستم با پست صبا همزمان شد
-
پوه عزیز
مدتیه روی تاپیکت متمرکز شده ام و بهش فکر می کنم .
نمی خوام حرفی بزنم که حالت شعاری داشته باشه.
به این نتیجه رسیدم که شما همون طور که خودت تشخیص داده ای نیاز هست که ازدواج کنی ، طعم مادر بودن را بچشی. چرا که چه در خوشی ها و چه در سختی های اون دوران می تونی اون شادی که مد نظرت هست را تا حدودی پیدا کنی.
برای این کار یگ راه حل هست واینکه یک سری از معیارهات رو تعدیل کنی، منظورم معیار های مهم و اخلاقی نیست . مواردی مثل تحصیلات ، شغل ، سطح در آمد و یا ظاهر.
گرچه همین موارد جزو مواردی است که در تامین همون شادی که مد نظرت هست تاثیر دارند.
زمانی که شرایط ازدواج مهیا نیست برای اینکه فرد کمتر اذیت بشه پیشنهاد می شه بینشش رو عوض کنه یا به عبارتی جهان بینی اش را ارتقا بده که این مهم ، یک شبه به دست نمی یاد و زمان بر هست .
حالا توصیه می شه در این فاصله باید زندگی کرد ، باید از زندگی لذت برد، شادی های زندگی رو ریز ریز کنی و ببینی. انرژی به دست بیاری . از این انرژِی برای جوون نگه داشتن و تمیز نگه داشتن ذهن و جسمت استفاده ببری.
تلاش هم بکنی که هم زودتر ازدواج کنی و هم بینشت را وسیع کنی. بینش عمیق موجب می شه که اگر ازدواج کردی ولی همسرت روزی بیکار شد ، ویا به تو خیانت کرد و یا دچار بیماری لا علاج شد و یا .... باز هم بتونی شاد باشی و دیگران رو هم شاد کنی.
بینش عمیق وغنی موجب می شه حتی اگر بعد از این همه تلاش به ازدواج هم نرسیدی دست خالی نباشی و از شادی های زندگی بهره مند شده باشی.
در آخر خیلی خوب احساست رو متوجه می شم ، وبرات آرزو می کنم هر چه زودتر همسری مناسب نصیبت بشه و زیبایی های زندگی را ،که هم اکنون هم آنها را داری، بهتر لمس کنی.
-
سلام.
نه رنجيدم نه عصباني هستم.
فقط مطمئنم اونقدر مؤجود بي ارزشي هستم كه كسي به ؤجودم نيازي نداره.
نباشم هيج اتفاقي نمي افته. بودنم هم ته يه درد خودم خورد نه كسي ديكه.
،............
ممنونم از همه دوستان كه دراين جندسال سعي داشتند كمكم كتند.
-
نمی دونم دوست داری تاپیکت ادامه پیدا کنه یا نه!
چیزی نمی نویسم ولی خب حرف دارم باهات، اگر دوست داشتی تاپیکت رو ادامه بدی بگو لطفا:72:
-
سلام.
فکر می کنم راهنمایی ها تا همین جا هم کافی بوده و نیازی به ادامه تاپیک نیست.
-
درد حقيفي من , درد دوري از خداست. و ميدونم هم حتي اكه ازدواج كنم و بجه داشته باشم و كلي تور دوجرخه سواري برم و دكتري بكيرم و شغل خوب هم داشته باشم , اين خلا درونم بدون شكل كرفتن ارتباطم با خدا بر نخواهد شد و سركردونيم تموم نميشه.
و ميدونم حتي اكه ازدواج و ... توي زندكيم نباشه, ولي رابطم با خدا قوي باشه, ارامش عميق و رضابت رو خواهم داشت.
ميدونم به نظر شما من نكاهم به خدا خيلي سطحيه و اصلا خدا رو نميشناسم. ولي هر كي خداي خودشو داره.
ايمان سلمان و ابوذر قوي بود, اما بيامبر ميكفت اكر سلمان و ابوذر بفهمند كه اون يكي, خدا رو جطور ميبينه, همديكه رو مشرك و كافر ميدونستن.
خداهاي همديكه رو قضاوت نكنيم. بكذاريم هر كي دلش با خداي خودش خوش باشه.
جون من هر جي رنج كشيدم, از اين بود كه خداي خودمو كذاشتم كنار و خواستم خداي ادمهايي رو بيدا كنم كه اصلا جنس شخصيت و روحيه و درك و احساسشون, با من فرق داشت.
ميخوام باز برم سمت خداي خودم. حتي اكه به نظر ديكران خداي درستي نباشه. جون ارامش و شادي من ففط با اون خداي خودمه.
-
به نام خدا
سلام
عید میلاد پیامبر(ص) و صادق آل محمد(ع) بر شما مبارک باشه.
راستش میخوام با شما کمی رک صحبت کنم.
من جمله ای رو از مرحوم آقای دولابی (که از رفقای صمیمی خدا بود) شنیدم و بسیار هم تجربه اش کردم .... ایشان میگفتند : خدا سلاحی قوی تر از صداقت به مومن نداده.
من سالهاست که نوشته های شما رو در همدردی خوندم ، وجه مشترک همشون نوعی صداقت رو به ذهنم میاره .... حتی در پست هایی که نادرست بودند ...اما آشکار بود که با صداقت نوشتید.
(جسارت و صراحتم رو عفو بفرمایید ... اما شاید لازم باشه) راستش تا چند وقت پیش راه حلی که برای شما به ذهنم میرسید در رسیدن هر چند وقت یکبارتون به پوچی و بی هدفی ، همون راه حل ابوعلی سینا برای اون کسی بود که تصور میکرد گاو شده و انسانیت و قابلیت خودش کاملا از ادراکش خارج شده بود ، ... حتما میدونید که روش شوکی ابوعلی سینا چی بوده و من در اینجا ذکر نمیکنم.
اما چند وقتی هست که پستهای شما رنگ و بوش عوض شده ، یعنی نوعی بلوغ فکری و حرکت فکری رو در اونها احساس میکنم. ....... بعضی مواقع پستهایی میزارید که حقیقتا من مدعی کم میارم در برابر درک شما از خدا و خالق هستی! ........... بسیار خوشحالم از این حرکت رو به جلوی شما ........ شاید خود شما متوجه نباشید اما از بیرون داره کم کم درست شدن نگاهتون به زندگی ، حس میشه.
شما درست متوجه شدید ، دقیقا ریشه همه مصائب بنی آدم ، در همراه نبودن و همراه ندانستن خداست.
امیدوارم در این راه شناخت خالقمون ، از سختیهاش کم نیارید و تا رسیدن و سیراب شدن از چشمه حقیقت ، دست از تلاش بر ندارید ......... و این رو مطمئن هستم که تکیه گاه و دستگیری آن قادر متعال ، همواره و هر لحظه با شماست......... خدایی که توبه پذیره ، عاشق در آغوش گیری بنده اش هست ..... و چه لذتی داره پویایی و تکاپو در این راه.
دعا گوی شما هستم.
ضمنا این نتیجه شما هم درسته که : این مشکلات با ازدواج و مادر شدن حل نمیشه ، چون اساسا علتش اون نیست که با برطرف شدنش ، مشکل هم حل بشه! ......... شما چه الان ازدواج کنید و چه در آینده ، نیازمند درک درست از خود و خالقتون هستید .......... چه بسا درست شدن درک شما ، باعث کسب و جذب روزی بهتری از ازدواج در آیند نصیبتون بکنه. که قطعا همینطور هم هست
.
در پناه حق.
-
سلام.
خيلي ممنونم جناب ارام.
راستش از بست شما هم خيلي خوشحال شدم و هم خيلي هول و هراس بيدا كردم. كلا وقتي ديكران منو بهتر از جيزي كه هستم بدونن, يه ترس و دلهره بيدا ميكنم.
اما اميدوارم اينطور باشه كه شما ميكيد و روند مثبتي داشته باشم
خانم بي نهابت مهربان. ممنونم كه دركم ميكنيد. برام دعا كنيد.
خانم صباي عزيز, خوشحال ميشم كه حرفاتونو بهم بكيد.
،.........................
تصميم كرفتم ورزش صبح ها رو ادامه بدم تا امادكي بدنم براي كوه و دوجرخه مهيا بشه. و حتما بعد از دفاع برم دنبال كوه و دوجرخه سواري.
البته راستش شايد به خاطر اينكه ذاتا ادم درونكرايي هستم, زياد دوست ندارم برم تورهاي كروهي. بيشتر دوست دارم تنهايي برم دوجرخه سواري.
همين الان هم, توي خوابكاه باشكاه خواهران داريم و مجهز هم هست و هر شب برنامه داره و خيلي از بجه ها ميرن. هم اروبيك هست هم كار با دستكاه. ولي من اصلا دوست ندارم برم باشكاه. خودم صبح ها ميرم توي محوطه بشت خوابكاه ميدوم و حركات كششي و اروبيك كار مبكنم و دمبل و يه بتو از خونه اوردم و كار ميكنم. ولي نميدونم جرا دوست ندارم برم باشكاه. كلا من كارهامو بيشتر تنها انجام ميدم.
درونكرايي يه عيب محسوب ميشه? كاهي كه سعي ميكنم برونكرا بشم, با خودم احساس غربت ميكنم و يه جورايي احساس راحتي نميكنم.
اين هم يك عيبه?
-
سلام پوی عزیز
خیلی خوبه که ورزش میکنی.دعا کن منم به همچین اراده ای برسم و ورزش رو شروع کنم:43:
در مورد درونگرایی هم من فکر نمیکنم عیب محسوب بشه.من هم درون گرا هستم. ولی از یه جایی با وجود درونگرا بودن سعی کردم کمی ارتباطاتم رو بیشتر کنم.
با آدمهایی که هم فکر تر بودم و از مصاحبت باهاشون لذت می بردم بیشتر حرف میزدم و بهشون نزدیک تر شدم.
از اون به بعد زندگیم رنگ بیشتری گرفت.هنوز هم درونگرا هستم.نمیتونم با همه آدمها ارتباط برقرار کنم.البته با دوستام هنوز در ارتباط هستم و این برام خیلی لذت بخشه.
مشکلی هم با درونگرا بودن و اینکه نمیتونم به اون شکل اجتماعی باشم و با همه آدمها با هر سن و خصوصیاتی گرم بگیرم ندارم.بقیه هم من رو با همین خصوصیت
پذیرفتند و قبول کردند.