RE: زندگی برای من چرا شده یه وهم؟!!!!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط کاترین
اما در مورد وضع فرهنگی خانواده اش چطور؟تحصیلات پدر و مادر و بقیه شان؟
علاقه او به شما در چه اندازه ای هست؟
ایا به خاطر موقعیت خانوادتان امد جلو؟یا به شما علاقه پیدا کرده بود؟
شما الان با هم زندگی میکنین یا جدا؟
من 5 تا برادر دارم که خودشون و همسراشون لیسانس یا فوق لیسانس دارن و خواهرم و شوهرش هم لیسانس دارن و همه از لحاظ مالی هیچ مشکلی ندارم و بالای تهران ساکن هستند و شغل دولتی با اسم و رسمی دارن پدرم نظامیه و توی دوست و آشنا اسم رسم خوبی داره از معتمدین محل هستن و همه خانواده من رو به حسن و خوبی توی محل میشناسن مادرم خونه داره پدرمم الان بازنشسته است مادرم ششم ابتدایی قدیم رو داره و پدرم بعد از انقلاب دیپلم گرفتن از لحاظ مالی وضعیت بسیار خوبی داریم و جزء مرفهین جامعه هستیم پدرم 67 و مادرم 61 سالشونه
و خانواده نامزدم 3 تا برادر داره که بزرگه فوق لیسانس داره و همسرش لیسانس داره و هردو شاغل در بخش دولتی هستن البته یه مقدار از لحاظ مالی مشکل دارن ولی اونقدر حاد نیست و یکی از برادراش دانشجو لیسانسه و یکی دیگشون لیسانس داره و سربازه خواهرشون هم در مقطع دبیرستان تحصیل می کنن مادرشون بیسواده پدرشون سیکل دارن و توی شهردای مشغول بکارن و از لحاظ مالی در حد متوسطن و از لحاظ خانوادگی همچین اسم و رسمی ندارن و بیشتر عموش که برادر کوچکتر پدرش باشن سرشناسن پدرشون 51 مادرشون 50 سالشونه
در مورد علاقه اش نمی دونم چقدر بهم علاقمنده یه بار میگه میمیرم واست یه بار دیگه میگه حالم ازت بهم میخوره آینده منو خراب کردی اگه بخوام از روی رفتارش بگم اصلا دوستم نداره فقط زنشم همین و بس
یکی از اون دلایلی که من ایشون رو انتخاب کردم همین بود ایشون هیچ شناختی از من و خانواده ام نداشتن توی یه مهمانی از دختری خوشش میاد وقتی در موردش سئوال میکنه میگن ازدواج کرده ولی دختری رو میشناسن که همین خصوصیات رفتاری رو داره و بجای شماره اون دختر اشتباهی شماره من رو بهشون میدن در همون زمان هم یکی از دوستام باهام تماس گرفت که شمارت رو دادم به یکی از پسرهای فامیلمون و وقتی نامزدم با من تماس گرفت من ایشون رو با پسر فامیل دوستم و ایشون منو با دختر آشنا فامیلشون اشتباه گرفت بعد از اولین جلسه صحبتمون هر دو فهمیدیم که اشتباه شده ولی خیلی نظرها و دیدگاههامون بهم نزدیک بود یواش یواش یه رابطه عاطفی شکل گرفت ایشون تا چهار ماه بعد که بهم پیشنهاد ازدواج دادن هیچ اطلاعی از موقعیت خانوادم نمی دونستن و در جلسه معارفه خانواده ها از موقعیت خانوادم مطلع شدن و رابطه اش اولش خیلی خوب بود حتی ایشون خیلی توی انتخابات مجلس به برادرم که کاندید شده بودن کمک کرد و بیشتر کارها رو ایشون انجام دادن ولی دقیقا از شب قبل عقدمون برخوردهاش یواش یواش تغییر کرد و الان به جایی رسیده که فکر می کنم نمیشناسمش
الن ما نامزدیم من خونه پدرمم و ایشون هفته ای 5 شب میاد خونمون چون محل کار و تحصیلش توی تهرانه و خانواده اش ساکن شهرستان و دو شب باقی مونده خونه خودشونه
RE: زندگی برای من چرا شده یه وهم؟!!!!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط bloom
سلامم خانومی
از مسافرت برگشتی همسرت رو ندیدی؟؟؟
اصلا با هم حرف زدین یا نه؟
دیشب اومد خونمون البته شبهای قبل هم چون کلید داشته میومده خونمون ولی تازه دیشب همدیگر رو دیدیم اولش کلی قربون صدقم رفت که دیگه نمیذارم تنهایی بری مسافرت دوتایی باهم میریم مسافرت خیلی دلم برات تنگ شده بود دوست دارم و..... ولی وقتی به لذتش رسید گرفت خوابید دو ساعت بعد بیدار شد گفت گشنمه براش غذا اوردم و باز شد همون آدم سابق گفت چرا با شلوار رفتی توی آشپزخونه مگه برادرت خونه نیست این چه وضع پوششه برجستگی باسنت معلومه موقع خواب هم وقتی خواستم توی بغلش بخوابم گفت موهات اذیتم میکنه توی جای خودت بخواب
خیلی بده باز هم همون فکر قدیمی من براش یه فاحشه خیابونیم همین و بس
RE: زندگی برای من چرا شده یه وهم؟!!!!!
عزیزم نباید اینجوری فکر کنی؟ اکثر مردا همینطورین
بهتره یه جوری رفتار کنی که دست رسی بهت چندان هم راحت نباشه یه کم غرور داشته باش نه زیاد
و کمی باهاش سنگین برخورد کن عزیزم
RE: زندگی برای من چرا شده یه وهم؟!!!!!
ببین وهم عزیز
اگه قرار باشه چیزی تو زندگیت درست بشه اول باید از خودت شروع کنی اگه قرار باشه هی یه جمله رو تکرار کنی دیدتو عوض نکنی هیچ چیز درست نمی شه
یکم بهتر به زندگیت نگاه کن شاید بخاطر دلخوری از همسرت خودتم سعی نمی کنی که از روابطت لذت ببری عزیزم درسته که رفتار شوهرت خوب نیست ولی دلیل نمی شه
به خودت بی احترامی کنی ارزش برای خودت قائل شو خواسته هاتو تو رابطه ی جنسی بهش بگو هون شوهرته اصلا اشکالی نداره که انتظاراتت رو برای لذت بردن بیشتر بهش بگی
منتظر نباش خودش بفهمه بعضی آدما رو باید بهشون بگی خودشون یکم کندن برای چی تو دلت نگه می داری خیلی راحت بهش بگو من امشب لذت نبردم یا بهش بگو چیکار دوست داری برات بکنه
RE: زندگی برای من چرا شده یه وهم؟!!!!!
عزیزم همان طور که نوشتی وضع فرهنگی خانواده ایشون خیلی پایینه نسبت به شما و از اونجا که همش سرگرم درس خواندن بوده چیزی در این موارد یاد نگرفته و میمونه اونچه که از رفتار پدر ومادرش اموخته که میشه همین رفتاری که با تو داره
و چون در خانوادش خیلی مهمه پس دچار غرور شده و هرگز نمخواهد قبول کند که او هم اشتباه میکند
حالا دوست من ایشون هیچوقت شده به خاطر یه کار اشتباه ازت معذرت خواسته یعنی تو جمع دونفرتان به اشتاهش اعتراف کرده یا اصلا نمیپذیره که اشباه میکنه
چه وقتایی قربون صدقت میره و چه وقتایی میگه ازت بدم میاد دقیقا به خاطر بیار شاید به یه سری رفتارات حساس شده
RE: زندگی برای من چرا شده یه وهم؟!!!!!
اگه یه روزی یکی از برادرام با تو برخوردی داشته باشن چه به عمد چه به سهو قبل از تو من با اونها برخورد خواهم کرد و برای همیشه فراموششون می کنم (خيلي خيلي اشتباه كردي اين حرف رو زدي خودت بعده ها ميفهمي چرا)شما ميتونيد به مادرتون بگيد كه دوست نداري وقتي همسر شما هست برادرهاي شما مشروب بخورن اينو مادرتون به برادرهاتون منتقل ميكنه.اگه واقعا مشكل اينها باشه قابل حل شدنه.اما جالب اينه كه ميگه روسري نميپوشي نپوش اما جلوي برادرزادت.....در ضمن توي دوران عقد اين مشكلات هميشه هست.
RE: زندگی برای من چرا شده یه وهم؟!!!!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط elina
عزیزم نباید اینجوری فکر کنی؟ اکثر مردا همینطورین
بهتره یه جوری رفتار کنی که دست رسی بهت چندان هم راحت نباشه یه کم غرور داشته باش نه زیاد
و کمی باهاش سنگین برخورد کن عزیزم
از امشب می خوام همین کار رو بکنم فقط نمی دونم چی جوری اگه بشه بهم راهنمایی بدید ممنون میشم از طریق پیغام خصوصی
RE: زندگی برای من چرا شده یه وهم؟!!!!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط bloom
منتظر نباش خودش بفهمه بعضی آدما رو باید بهشون بگی خودشون یکم کندن برای چی تو دلت نگه می داری خیلی راحت بهش بگو من امشب لذت نبردم یا بهش بگو چیکار دوست داری برات بکنه
اینکار رو کردم و در مقابلش بهم گفت: جدا؟!!! من اینارو می دونم امشب حسشو ندارم خیلی خسته ام بذار یکم بخوابم حالم که بهتر شد اونوقت
راه حل پیشنهادی الینا بهتره فقط نمی دونم چیکار باید بکنم
من بیشتر مشکلاتم از برخوردهای غیر جنسی نامزدمه اون مشکلاتم خیلی سخت تره
RE: زندگی برای من چرا شده یه وهم؟!!!!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط کاترین
چه وقتایی قربون صدقت میره و چه وقتایی میگه ازت بدم میاد دقیقا به خاطر بیار شاید به یه سری رفتارات حساس شده
فقط وقتایی که بهم نیاز جنسی داره قربون صدقم میره پیش زن داداشش و خانواده زن دادششم هوامو داره آدمی نیست که بخواد پیش دیگرون بی احترامی کنه یا بد اخلاقی ولی در غیاب دیگرون خیلی اذیتم میکنه و بیشتر مواقع وقتی میشینم باهاش صحبت کنم درد دل کنم چشاش رو می بنده و هر چی دلش می خواد نثارم میکنه
RE: زندگی برای من چرا شده یه وهم؟!!!!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط taravat
اگه یه روزی یکی از برادرام با تو برخوردی داشته باشن چه به عمد چه به سهو قبل از تو من با اونها برخورد خواهم کرد و برای همیشه فراموششون می کنم (خيلي خيلي اشتباه كردي اين حرف رو زدي خودت بعده ها ميفهمي چرا)شما ميتونيد به مادرتون بگيد كه دوست نداري وقتي همسر شما هست برادرهاي شما مشروب بخورن اينو مادرتون به برادرهاتون منتقل ميكنه.اگه واقعا مشكل اينها باشه قابل حل شدنه.اما جالب اينه كه ميگه روسري نميپوشي نپوش اما جلوي برادرزادت.....در ضمن توي دوران عقد اين مشكلات هميشه هست.
بله همه میگن توی دوران عقد از این مشکلات زیاده ولی به من بگید چه جوری این مشکلات رو تحمل کنم من نمی تونم چنین مشکلاتی رو تحمل کنم وقتی اعصابم بهم میریزه شیرازه زندگی از دستم در میره من هفته دیگه امتحانات میان ترمم شروع میشه ولی هنوز هیچی درس نخوندم این ترم 18 واحد برداشتم و اگه اینجوری پیش بره مجبورم مرخصی تحصیلی بگیرم