RE: قصه مادر شوهر من سر دراز دارد
ماندگار جان ، باز هم می گم من دقیقا برخلاف بقیه معتقدم همسرتون رو سمت خودتون بکشونید.شما یکبار پستهای من رو بخونید که دقیقا گفتم این که تحویلش نگیرید باعث می شه زندگیتون بپاشه.
همسر شما اگر هم عذرخواهی کنه باید در برابر شما باشه و نه خونوادتون. ازتون ملتمسانه می خوام هرگز کاری رو نکنید که یک مرد در برابر خونواده شما تحقیر می شه. کینه عجیبی وجود اون رو می گیره. عذرخواهی کردن روشی برای حل مسالمت آمیز مسائله نه نشونه ای برای برتری شما یا اون!!
یکی دو روز صبر کنید. شما منزل خودتون برید(اگرالان منزل مادرتون هستید) . بعد از تماسش(اگر گرفت ) بهش بگید که دلتنگش شده بودید .همین. چند روزی رو صبر کنید و بعد( ودقیقا بعد از این چند روز) آروم آروم بهش برسونید این حق شما نبوده که در مقابل مادرش کوچیک بشید.از احساساتتون هر چی که هست بگید و به اون برسونید(باز هم ) که به دلیل احترامی که برای ایشون(همسرتون) قائلید و به دلیل دید اخلاقی خودتون حجابتون رو رعایت می کنید و مادر همسرتون بد برداشت کرده ( و نه اینکه دخالت کرده!!!) . نرم صحبت کنید تا نرم جواب بگیرید.
اشک بریزید، حتی داد هم بکشید ولی نه در شرایطی که هر دو عصبی هستید. کلمات معجزه می کنند. اول بگید دلتنگش بودید و بعد معجزه رو ببینید.
واقعا به این فکر کنید که چه اشتباهی رو مرتکب شدید و اون رو برای همیشه کنار بگذارید . به همسرتون برسونید که هیچ مشکلی با مادرش ندارید و با رفتارتون هم اینو نشون بدید. فقط می خواید که زندگیتون نپاشه از هم. بگید دوست دارید کنار هم زندگی رو بسازید. و خودتون هم نمی خواید خونوادتون تو زندگی که مال شما و اونه دخالت کنند. در هر جملتون از خونواده خودتون هم صحبت کنید و بعد از خونواده اون بگید. قضایا رو کلی بیان کنید. "اون باید متوجه بشه که اولین ضربه رو خودش می بینه از واکنش پذیری زیادش به حرف مادرش. " اون رو بالا ببرید. حس مردونشو بهش بدید. اون دیگه به سمت مادرش به همچین شدتی بر نمی گرده.
RE: قصه مادر شوهر من سر دراز دارد
من فکر کنم ماندگار جون هنوز عقد کرده است و سر خونه زندگیش نرفته ولی به نظره منم نباید غرور همسرتو جلو دیگران بشکونی فعلا دو سه روز آروم شو بعد تصمیم بگیر تو الا خودت توو اوج ناراحتی هستی باید اول خودت آروم بشن تا بتونی زندگیتو آروم کنی
RE: قصه مادر شوهر من سر دراز دارد
شما فكر كردين من از اينكه منو گذاشته رفته ناراحتم ؟؟؟؟
نه به خدا ، از اين كه منو به مادرش ترجيح داد ، از اينكه من اينهمه بهش خوبي كردم و نديد ، از اينكه جواب محبتهامو با يه مشت بد وبيراه داد ، به خدا اگه به خاطر مادرش با من اين رفتارو نكرده بود ، ذره اي ناراحت نبودم از اينكه رفته ، ولي اينبار دلم بيشتر مي سوزه ،
RE: قصه مادر شوهر من سر دراز دارد
ماندگار جان شما از مادر ایشون چی به ایشون گفتید؟ ممنون می شم همه چیز رو صادقانه بگید تا حل بشه موضوع. من فکر می کنم اینقدرها هم بغرنج نیست. البته امید خدا
RE: قصه مادر شوهر من سر دراز دارد
عزیزم مطمئننا فقط به خاطر مادرش نبوده. خواهشا برو یکبار دیگه پست های منو با دقت بخون.
من به راهنمایی ها گوش کردم و نتیجه گرفتم. امیدوارم تو هم نتیجه بگیری
RE: قصه مادر شوهر من سر دراز دارد
من گفتم كه مادرت بعد از اينكه من وارد خونه شدم روشو از من برگردونده و بعد از اينكه من جلوش رفتم تا خواستم باهاش دست بدم ديديم خودشو عقب كشيد ، حالا جالبه كه خيلي ها مثله عمه ام و زن عموم هم اين صحنه رو ديده بودن و همه به حال من تاسف خوردن . بعد هم كه رفتم ازش عذر خواهي كنم ، با آمادگي كامل جلو تمام فك و فاميلم شروع كرد به دعوا كردن منو ، كه تو كه نمي خواستي و دوست نداشتي كه ما بيايم عقد خواهرت واسه چي دعوتمون كردي ، ؟؟؟؟؟
همه شاهد اين صحنه تاسف بار ما بودن . اما نمي دونم مادر شوهرم چه طور اين مسئله رو به شوهرم گفته كه اون شده بود عينه اسفنده رو آتيش ، هي مامانم مامانم ميكرد كه تو چرا رويه مامانمو نبوسيدي و .... ديگه بقيه اشو كه خودتونم ميدونيد
RE: قصه مادر شوهر من سر دراز دارد
ببینید مادر شوهرتون بد برداشت کرده رفتار شما رو و این رو هم بد انتقال داده. یک سری موارد هستند شما به عنوان یک عروس باید رعایت کنید. مادر همسرتون نباید در مجالس به . خراب شدن آرایش اینقدرها هم چیز مسئله سازی نیست. اون پیش خودش فکر کرده که این رو که شما باهاش روبوسی نکردید رو بقیه به چشم احترام نگذاشتن شما به مادر همسرتون می بینن. این مسئله رو"عدم روبوسی" مادر من هم با عروس ما داشت. البته بعد از اینکه عروسمون توضیح داد که اشتباهی پیش اومده و قصد و منظوری در کار نبود و ایشالا این اشتباه تکرار هم نمی شه مادرم آروم شد.اشتباه شما اشتباه بوده ولی دیگه همچین عواقبی نباید داشته باشه. اگر همه ماجرا این بوده باشه شما با مادر همسرتون قبل از همسرتون صحبت کنید و با لحنی عاطفی ضمن اینکه اشتباه خودتون رو مجددا می پذیرید می گید از شما به عنوان بزرگتر خودم می خوام که پناه من و همسرم باشه و اشتباهاتی رو که ما به دلیل جوونی و گاها ناخودآگاه مرتکب می شیم ببخشید و به ما در بهتر شدن زندگی کمک کنید. اصلا شکایت نکنید. دل مادر همسرتون رو بدست بیارید . اون هم یک زنه . این رو فراموش نکنید که متاثر از عاطفه رفتار می کنه. ( در انجام دادن تمامی کارهای بالا به جای اینکه مقطعی فکر کنید به زندگی خودتون کلی نگاه کنید.) شما به مرور می تونید سهم مادر همسرتون رو کم کنید. اما دقت کنید.به مرور.
RE: قصه مادر شوهر من سر دراز دارد
ممنون از تو SORENA عزيز
امروز اصلا تنهام نذاشتي ، سعي مي كنم به حرفات فكر كنم و تا حدي عمل كنم ،
باور كن من رفتم و حتي عذر خواهي هم كردم ولي اون اصلا توجهي نكرد . مادر شما ادم روشنفكري هستند كه با يه عذر خواهي چشمشو مي بنده و گذشت مي كنه ، من با يه مادر شوهر به معناي واقعي كلمه طرفم . يه مادر شوهر نه يه مادر
RE: قصه مادر شوهر من سر دراز دارد
سلام بر ماندگار احساساتي و خوبم امروز كل تاپيكت رو خوندم جا داره من هم به عنوان يك زن از SORENAعزيز تشكر كنم به خاطر افق ديدش
اما ماندگار جان يه چيزي رو اصلا بهش توجه نكردي چه انتظاري داري اينكه بياد و تو رو انتخاب كنه و مادرش رو پس بزنه نه خانم اين امكان پذير نيست شما همسر خوبي هستي فداكار باگذشت مهربون همه چيز تموم اما اشتباه محضه كه خيال كني يه لحظه هم مي توني جاي مادر رو بگيري مسلمه من هم اگر همسرم حتي منطقي بهم بگه مادرت يا من مي گم اوني كه خونش توي رگهامه اوني كه زاييدم اوني كه شب نخوابي كشيد اوني كه وقتي مريض مي شدم تنش به لرزه در مي اومد اوني كه سالها دامنش بوي تنش حضورش دلگرمم كرد. ماندگار من هم مادر شوهر دارم اغلب پيش مي ياد همسرم به عينه مي گه مادرم زياد دوستم نداره سالها گذشت و من هم برهمين خيال بودم و البته هستم كه اون يه مقدار سرد مزاجه طوري كه گاهي فكر مي كنم اصلا عاطفه نداره اما يه روز دست همسرم شكست و اين زن به ظاهر بي عاطفه در عرض 15 دقيقه نمي دونم چطوري خودش رو به خونه ما رسوند و از ته دل گريه كرد كه تو باباي مني تو همه كس مني چه بلايي سرت اومده اون روز احساس كردم شوهرم اشباع شد از محبت مادر توي چشمهاش يه شادي آشكار بود كه هرگز نديده بودم ماندگار من دو تا پسر دارم داد مي زنم كتكشون مي زنم توي سر خودم مي زنم اين ها بدي هاي من بود اما بعد از همه دعواها پسرهام توي آغوش من شيرين ترين خاطرات رو طي مي كنن به نظر تو 20 سال ديگه پسرهاي من حاظرن بهترين زن دنيا رو با مادرشون كه حداقل در سال 10 شب بالاي سرشون تا صبح بيداري مي كشه و 365 روز سال و ثانيه به ثانيه اش رو توي استرس اين مي گذرونه كه بچه ام عاقبت چي ميشه توي يه مقياس بگذارن
خانمها استپ
چرا ماندگار گل يه لحظه فكر نمي كني ممكنه تو اشتباه كرده باشي چرا به مادر شوهرت به چشم يه رقيب نگاه مي كني
تو به مادرت اجازه دادي شاهد بحثت باشه در آني تمام فاميل از دعواي شما به صورت مفصل با خبر شده و به اراجيفي كه براي گذران زندگيه از گوشي تلفن يا حضوري گوش دادي ببخش من رو من اگر جاي همسرت بودم هرگز بر نمي گشتم زني كه درايت اين رو نداره كه هر كسي رو وارد ماجراهاي زندگي اش نكنه زن زندگي نيست
چه بسيار زنان هستن كه مشكلات بدتر از اين رو دارن دليلي نداره شخصيت همسرت رو اينطور لگد مال كني
حالا يا باهاش زندگي مي كني يا خير چرا توهين چرا ؟
به زندگي ات با دقت بيشتري نگاه كن تو هم اشتباهاتت زياد بوده البته مادر شوهرت هم زيادي طلبه مثل اغلب مادرشوهرها اما تو انتخاب كرده اي تو قبل از اينكه به خونه شوهر بري اون رو مي شناختي
دخترهاي ايروني عادت دارن برن خونه شوهر يه چند صباحي شوهر داري كنن بعد بگن نه نمي تونيم زندگي كنيم در صورتي كه توي دوره نامزدي و عقد هويت همسرشون آشكار مي شه عقايد و عادتهاي بجا و نابجاش معلوم مي شه اما منو ببخش يه ككي مي افته توي تنبونمون كه حتماً بايد زندگي مشترك رو شروع كرده باشيم شايد درست بشه .حالا يه فرصت ديگه بهش بدم . شايد بتونم آدمش كنم . غافل از اينكه داريم به بيراهه مي ريم ماندگار سعي كن اسم طلاق نياري سعي كن از همين ابتدا بهش بفهموني خانواده ات را هرگز توي راه اصلي و هدفت مداخله نمي دي
بهش حالي كن تو خودت تصميم گيرنده اي و به طبع اون هم چنين خواهد شد نگذار حرمت خانواده ات پيش همسرت بشكنه بگذار هميشه به نيكي ازشون ياد كنه
و در آخر نگذار قهرت ريشه دار بشه جايي دوستان به صبر دعوتت كرده بودن اما اشتباه دوست منو تو تكرار نكن اون 4 ماه قهر بود بعد هم مجبور شد كار اول رو آخر انجام بده يعني خودش پا پيش گذاشت و با همسرش وارد شور و مشورت شد اما يه ماه بعد كه برگشت روي خونه و زندگي اش نه همسرش مرد اول بود نه اعتباري داشت و امروز 4 ماهه خونه باباش به انتظار طلاقه
با همسرت توي يه رستوران يه جاييي كه بتوني راحت باهاش حرف بزني قرار بگذار منتظر عذرخواهي نباش عذرخواهي هم نكن نظرت رو بگو سعي نكن خودتو اثبات كني رفتاري بكن كه اون به خانمي تو پي ببره و براش ثابت بشه همسرش همراهشه
هرگز از خانواده اش بد نگو مشكل خانوا ده رو خودت حل كن نه همسرت رو به جون مادرش بيانداز
يه كم بگذر از خودت و لي آينده رو درست بساز
من مطمئنم اگر اين راهكار رو به كار ببندي موفق مي شي
راستي نياز نيست هي لي لي به لالا شون بگذاري به قول دوست خوبم اسما كه هميشه به من توصيه مي كنه :خودت باش
من يه تاپيك گذاشته بودم به عنوان من همسرم رو دوست دارم ولي...
وقتي اين تاپيك رو گذاشتم فكر م مشغول حاشيه ها بود اما بعد از دو سه نظر يادم افتاد كه همسرم بهترين مرديه كه من مي تونستم توي زندگي داشته باشم و سپس كه دارم . گاهي لازمه بدي هاي خودمونو هم به چشم ببيينم
موفق باشي
RE: قصه مادر شوهر من سر دراز دارد
سلام ماندگار جان
نمیدونم شاید راهی رو که ما پیشنهاد میکنیم راه درستی نباشه ولی اظهار دلتنگی نکنی بهتره
اونو جلو خانوادت کوچیک نکن ولی اظهار دلتنگی هم نکن بگه تماس گرفت بگو به حرفهایی که به من زدی فکر کن و بعد تصمیم بگیر و ببین کارت درست بوده یا نه؟