زندگی رو به افول من.....(2)

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط mohamad.reza164

سلام خانم آبي بيكران

پيگير دوتا تاپيك شما بودم. هيچ وقت نشد كه نظرم رو بگم. البته تاپيك شما مملو از ياوران قديمي و با تجربه همدردي هست و جايي براي ما نيست.

ولي يه نكته خوب تاپيك شما داره كه هيچ تاپيكي نداره! اگر گفتين چيه؟ شايد باغبان بدونه.:18:

ديروز مصاحبه خانم زهرا نعمتي رو ميشنويدم، مثل هميشه از حرف هاش كلي انرژي گرفتم، نا خودآگاه ياد شما افتادم، اميدوارم مصاحبه و گذشته ايشان براي شما هم جذاب باشه.

مصاحبه زهرا نعمتي

راستي از اينكه قراره تو زندگي محكم قدم بر داريد بهتون تبريك ميگم:72: اميدوارم حال مادرتون هم هر چه سريعتر خوب بشه.

---

سلام ممنون اقا محمدرضا:72:
در مورد اون نکته کاش میگفتین چیه؟:303:
پس اقای باغبان شما این معما رو حل کنید مرسی:18:

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط میشل

سلام :72:

خوبی آبی؟ چه خبر؟ کارات چطور پیش می رن؟ چیزی ساختی یا کشیدی؟ چیزی فروختی؟

تو خونه جدید راحت هستی؟ به آبجیا و داداشا سر میزنی؟ غذاهای خوشمزه درست می کنی؟ :43:

مامان بهتر شدن؟

---

سلام میشل جان:72:
مرسی زنده ایم
هنوز که کار شروع نکردم تازه امروز وسیله هاش اماده شده ولی نمیدونم چرا جرات شروع کردن ندارم
همش یه جوری میخوام از زیرش در برم میترسم
تو خونه جدید اره راحتم اگه تنهام بزارن
من که پیش اونا نمیرم چون نزدیک نیستن اونا همش میان ومیرن
از کجا میدونی دستپخت من خوبه؟:) من وقتی تنهام کلا کم غذا درست میکنم فقط یه جوری خودم سیر میکنم با هر چی باشه مثلا ممکنه یه چای بیسکویت بشه نهارم همین:82:
مامانم مرخص شده حالش خوبه و متاسفانه باز اومده رو اعصاب من شروع کرده به گیر دادن وبیکار بودن واینکه همش میگه خونه گرفتی از کجا میخوای بیاری واجاره بدی
این کاری که میخوام انجام بدم اصلا به چشمش کار نمیاد فکر میکنه کار به اون میگن که توی خونه نباشه همش میگه کار اداری که حقوق ماهیانه بیاد دستت و بیمه باشی هیچ جوری نمیشه قانعش کرد که کار مناسب من تو این شهر کوچیک نیست ومجبورم خودم انجام بدم ولی باز حرف خودش میزنه کلا وقتی میاد شبا من کاووس میبینم ارامش ندارم میدونم نگران وضعیت منه ولی درکم نمیکنه نمیدونه بدتر با حرفاش منو ازار میده

سلام آبی
امروز به این فکر می کردم که مطالب هوش هیجانی می تونه برات مفید باشه. به تپش قلبت فکر کردم و اینکه یه احساسایی که داری برات مبهمه. فکر می کنم اگر روی هوش هیجانی کار کنی و مطالب مربوط بهش رو بخونی بهتر شه حالت.
ما اول باید احساساتمون رو بشناسیم (بدونیم این حسمون مثلا عصبانیته اون حسمون مثلا شادیه و ... مبهم نباشه حس هامون و بدونیم در اصل منبع حسمون چی هست. از کجا اومده این حسمون. اگر نمی دونیم هم ببینیم مشابه این حس رو کی ها داشتیم و ... ) بعد بتونیم هیجانات احساسیمون رو کنترل کنیم بعد بتونیم به شکل مناسب بیان کنیم. بعد از اینا ارتباطات بین فردی مطرح می شه.
موفق باشی.

جالبه آبی بیکران عزیز.
تو این تاپیک و قبلش همه مخالف بودن و میگفتن دور نشو از پدر مادرت و ...(که کسی واقعا نمیدونه چی درسته چی غلط)
اما توی تاپیک من همه بسیج شدن بهم میگن فرار کن. پیش پدر مادرت زندگی نکن و خودتو بدبخت میکنی و ....
واقعا چرا نسبت به یک موضوع نسبتا مشابه که عدم سازگاری با خانواده هاست دو رویکرد انقدر متفاوت اعمال شده؟
دوستان همدردی دلم رو خیلی شکستن.
دلی که خودش شکسته بود...
امیدوارم تو موفق باشی در مسیرت .

سلام خانم آبی بیکران


کار خوب پیش میره ؟

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط abi.bikaran

من نیومدم باهات درد ودل کنم
فقط اومدم بگم دست از سرم بردار نه خیرت میخوام نه شرت من به حال خودم بزار دیگه چی از جونم میخوای؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
گند زدی به زندگیم هر بلایی خواستی سرم اوردی خودت خسته نشدی؟؟؟؟؟؟؟ !!!!!!!!!!!!!!!

---

چی شده آبی؟ چرا اینقدر ناراحتی؟