-
غلط کرده که بهت توهین کرده و هر چی از دهنش دراومده گفته تو هم رفتی بغلش کردی پست زده؟؟؟؟؟!!!!!!!!:97: رفتی پیشش بخابی؟؟؟؟جاشو عوض کرده!!!!!!
اون فقط نگات میکرده؟؟؟؟ بله نگات میکرده که چقدر ضعیفی به ضعفت نگاه کرده دختر یکم بخودت بیا
من معمولا پستات رو فقط میخونم اما این یکی اش رو نتونستم تحمل کنم جواب ندم چون یکم شبیه رفتارای خودم تو دعوا با شوهرمه اما من دیگ انقدر کشش نمیدم مثلا یبار اگ رقتم طرفش پسم زد دیگ محل سگ هم بش نمیزارم انقدر سنگ میشم ک انگار وجود نداره نگاشم نمیکنم اونوقته ک خودش کم میاره و میاد سمتم
دختر یکم محکم باش میتونم حدس بزنم ک شوهرت چقدر حق به جانبه مث شوهر خودمه اونا حتی اگ حرف احمقانه و ناحقی رو بخان بگن چنان بیان میکنن ک انگار واقعن حق باخودشونه و تو رو مقصر جلوه میدن تازه بدهکار هم میشن و باید بری ازشون عذر خواهی کنی نه عزیزم لطفا جاهایی ک حق باتوست کوتاه نیا اما نه با قلدری و نه با ضعف بازی در آوردن و حرف منطقی
یه پیشنهاد برات دارم یه ورق قرص آرام بخش ک ضررش زیاد نباشه بگیر بزار تو خونه هر وقت دیدی شرایطی مث همین برات پیش اومد ک نتونستی خودت رو کنترل کنی و بدنت میلرزید برو سریع یکی بخور البته همیشه اینکارو نکنی ک اعتیاد آوره
بعد ک آروم شدی بشین منطقی فکر کن که باید چکار کنی
موفق باشی
-
گفتم كه، تقصير منم بود، منم هى ميديدم نميخواد تمومش كنه عصبانى ميشدم و جوابشو ميدادم، يا بهش فحش ميدادم وقتى ميديم هى محلم نميده، ميگفتم منو نيگا كن باهات خرف ميزنم، ميگف ساكت باش ميخرام فوتبال ببينم، منم قاطى ميكردم ميگفتم تو مريضى، عقده اى، مردم ازار، روانى... اونم هيچى نميگف، باز ميگفتم نيگام كن دارم حرف ميزنم... ميگف خفه شو حوصله ندارم
اگه يه قرص يا معجزه بود كه فقط يه ساعت بع من ارامش يا سكوت ميداد، شايد الان بهتر بود. حداقل من از بابت رفتار خودم كه قرار شد تغيير كنه الان خيالم راحت بود.
امروز م رفته بود سند و همه نقشه هز و كارايى كه كرده بود وپس اورد، منم حتى نيگاشون نكردم، كاراى معمولمو انجام دادم و ناهار خورديم و خوابيدم، اما ديگه سمتش نرفتم
كاش ميفهميد من اگه ميخواستم زمين ندم از اول نميدادم، هرچى كه تو اين مدت گفته بودم به منظور گرفته بود و برداشت بد كرده بود، نميدونم، من عصبانى يودم و سر لجبازى جوابشو اونجورى دادم بعدم خودم بيشتر ازون ناراحت شدم، كاش درك ميكرد. از اولم ميگف ميدونم يه رود تو دعوا ميزنى زير همه چى، و من چقد سعى ميكردم ايندفه حسن نيتمو ثابت كنم.
يه زمين بود مفتم اختيارش مال تو، چن تا سكه كه گفتم اوناهم مال تو، اما بازم زبونم همه چيو خراب كرد
-
ستاره جان نگف چيزى نيارن، گف نيان اينورا، پاشونو بذارن اينجا ميندازمشون بيرون
-
بچه ها كجايين،
ستاره، پاييزه، خاله قزى، شيدا، بيايين يع چيزى بگين دلم خيلى گرفته...
دو سال اينجا براى اشتى دادن شوهر و خونوادم تلاش كردم اما همه ش خراب شد، ميدونم الان بايد اروم باشم، ميدونم نبايد غصه بخورم، انگار اتفاقى نيوفتاده، به شوهرم زمان بدم و احازه بدم كارى كه صلام ميدونه بكته و من خودمو تو رفتارش با خونوادم دخالت نمنم.
اما همه برداشتهاش اشتباه بود، به خدا پدر و مادرم يه بارم نظر ندادن مه با اون زمين چيكار كنه، نميدونم چرا همه رو از چشم اونا ميبنه، كاش بابام فقير بود،، كاش انقد پول نداشت كه اينهمه توقع ازش باشه، كاش منم مقه بقيه زنا نه زمين داشتم نه پول نه پدر پولدار. حالم خوب نيس، انقد زرد و زارم همه ميگن مريضى. با تين شرايط بايد درسم بخونم...
تو خونه باهم حرف ميزنيم، اما جفتمونم ته دلمون يه غصه اى داريم انگار، كاش جوابشو نميدادم، كاش وقتى ميگف به تو مربوط نيس به جاى اينكه بخوام كم نيارم سكوت ميكردم تا خجالتش بدم.
منم ازش ناراحتم، حرفاى بدى به بابام زد، كاراى بدى كرد اونشب.كاش با ببخشيداى من همه چيز حل ميشد.مثه بقيه بحثامون
-
سلام
توی دعوای اون شب توداشتی سکوت چندروزه توجبران میکردی!!!چون هنوزاونقدرقوی نشدی که بتونی مداوم روی حرفت بایستی
اول اینکه اگه واقعادوست نداری زمینت رودراختیارش قراربدی خب نده!!خیلی رک بگو نمیتونم برنامه های دیگه ای دارم واسش ازهبچی هم نترس...چرااونکارهارومیکردی بعدمبگفتی ببخشید؟؟؟!!!!
اینجوری فقز خودتو ضعیف نشون میدادی
میدونم فهمیدی کجای کارت اشنباه بوده پس درستش کن
الان هم غصه نخور...دعواشده دیگه...همه چیز دوباره درست میشه...اصلا به تهدیدهایی که کرده فکرنکن...بی تفاوت باش...اگه درموردشون صحبت کنی بدمیشه یامیخوادبیشتراذیتت کنه
مثه قبل باش...بروخونتون...مامانت ایناروبگوبیان...ننرس کاری نمیکنه...شایدکمی بی محلی کنه اما بعدش خودش خجالت میکشه ودرست رفتارمیکنه
اگه هم واقعا راضی هستی زمینوبدی واسش نامه بنویس یامثلا پیام بده باکلام محترمانه بهش بگو
اینقدرهم حرص نخور...همینجوری اعصابت ضعیف میشه وطاقتت کم!!!
-
سلام عزیزم اخه دیگه نمیدونم چی باید بگم ولی پیگیر پستات هستم
خیلی عادی رفتار کن الان اصلا حرف راجع به پدر مادرت یا دعوت کردن و رفت امداصلللللللللاحرفی نزن چون اون فعلا عصبیه و آتو میدی دستش اصلا به روت نیار چهحرفایی زده
من درکت میکنم تو دعوا ممکنه ادم کنترلش از دست بده ولی هروقت بحث شد یه لحظه تو خودت سکوت کن بخودت بگو باید خونسرد باشم و سکوت کنبعدا تو خوشیا دلخوریت بگو
یادت باشه تو دعوا هرچقدر هم که به پدر مادرت حرف زداصلا هیچی نگی چون اوضاع بدتر میشه با حرف که پدر مادرت اه نمیشن پس گوشت رو دروازه کن بذار بدونه فحش دادن به اونا نقطه ضعفت نیست
یادت باشه سکوت دوای درد بحث و دعواست
-
واقعا كلافه شدم،
هرروز يه بحث جديدد، ديشب كه پيله كرده ميخوام با دوستام برم مشهد، هرچى سعى كردم توجيه ش كنم، عزيزم اونا مجردن، تو زن دارى، اين برنامه ها رو نذار، همينجا دور هم جمع شين شبم برگرد خونت، شروع كرد باز منو كردى تو قفس، خسته شدم ازت، ميخوام با دوستان برم سفر، با خونوادم برم گردش، اخرش ناراحت شدم گفتم برو، من كه ادم ميستم، نه تفريح لازم دارم نه سفر، تو تنها برو.
امروزم دوباره، گيرداده اين مرده كيه تو ميرى عكساشو تو اينستاگرام ميبينى، ميگم بابا اتليه داره،
فحش ميده برو پاكش كن، گفتم حشم، اما درس صحبت كن.جالبه خودش تو همه جا يه سره با دخترا و زناى خراب ميپره و عكساشونو ميبينه، اما من هيييچى نميگم كه حساس نشه(قبلا ميگفتم گوش نميداد). ميگه درس رفتار كن تا باعات درس زفتار كنن، ميگم اينكاراى درستو خودتم بكنى بد نيست. گف اون موقع كه به فكر خيانت با دوستم بودى فكر اينجاشو ميكردى، من هرررركار بخرام ميكنم به توام ربط نداره.
نميدونم جيكار كنم، اون سالا كه اينجا مشاوره ميگرفتم داشتم ميگفتم ميخوام با دوست همسرم گرم بگيرم و فك كنم اونم بهم مظر داره، تا شوهرم يكم بهم حساس شه و توجه كنه. از شانسم شوهرمم رفته بود سروفته لب تابم همه رو خونده بود، ازون موقع به هركس سلامم ميدم شك ميكنه بهم، يه بار كه دس روم بلند كرد و سر هيچى داشت خفه م ميكرد.
به درر و ورم كه نيگا ميكنم ميبينم مشكلاتم داره سر به فلك ميشه. و من هرروز نااميدتر ميم
-
بچه ها مامان بابام عرروز ميگن ناهار بياين اينحا، چميدونم بياين شام بريم بيرون...
ولى من اصن جرات نميكنم بگم به شوهرم. چن شب پيش خودمو زدم به اون راه گفتم بيا بريم خونه مانانميتا، هيچى ج نداد، نيم ساعت يعد گف ميخوام راجع ب يه موضوعى باهات حرف بزنم، منم ميدونستم ميخواد چى بگه گفتم باشه بعدا امتحان داوم.
واقعا گيج شدم، بيچاره مامان بابام اصن نميدونن جريان چيه، شوهرمم دس وردار نيس، ديشب بابام اش اورد دم در خيلى برخورد بدى كرد، رو مبل دراز كشيده بود بلند نميشد سلام بده.
لطفا راهنمايى كنيد
-
سلام عزیزم اصلا به روت نیار نذار بفهمه شما متوجهی ایشون سر حرفشه
فعلا خونوادت زنگ زدن خودت یجوری رد کن بهانه بیار بگو امتحان داری بگو میخای بیشتر باه همسرت باشی
هر از گاهی البته کم مثلا بگو مامانمینا همش میگن دلمون برا همسرت تنگ شده
بگو ازت پیش من خیلی تعریف میکنن
مامانم تلفنی حالت خیلی میپرسه و......کلا از خوبیاش بگو البته از طرف خونوادت زیاده روی نکن هراز گاهی
-
اخه باز ناراحت نشه چرا دعوتمون نميكنن،!؟ ماهفته اى يه بار ميرفتيم اونحا خداقل، الانم يعنى يه چيزى شده ك يه ماهه نرفتيم ديگه،
هميشه دير كه مامانم ميگف بياين اينجا ناراحت ميشد چرا خبر مارو نميگيرن.
ديشب كه خيلى طبيعى برخورد كردم انگار اصن نفهميدم چى شده، بهش گفتم اش ميخورى؟! گف نه، عصبانيم شد، هى زير لب با خودش حرف ميزد، منم به رو خودم نيارردم،