نمایش نسخه قابل چاپ
سلام
این پست رو میدم چون فکر میکنم از پست قبلیم ممکنه سو برداشت کنی که شاید اشتباهت کوچیک بوده...متاسفانه...متاسفانه... روغ قبل از ازدواج و خیانت در عین تعهد دو تا کاری اند که کمتر کسی میتونه ازش بگذره...بحث گذشتش هم نیست بحث اینه که طرف از چشمت می افته واین ناگزیره..
سلام .ممنون از نظرات مفیدتون
roqih جان ،بله توان مالیشو دارم و مادر مادرم قزاق بودن اونور غیر از خالم و پسرخاله هام فامیلهای دیگه هم دارم که من و میشناسن و کمی در ارتباطیم و حمایتم میکنن اونجا
بله با ابن نظرم موافقم که فقط میخوام فرار کنم.الان فقط همین برام مهمه.به چیزای دیگه که گفتی فکر کردم اما نتیجه نداره.چون شوهرم اگه بچه ها رو بهم بده قطعا نمیذاره ببرمشون.اجازه خروج با شوهرمه
پنج شنبه باز در خونم دعوا بود.شوهرم اومد پیشم.پسرمم اورد که ببینمش.اما نیم ساعت نشده بود که خانوادش ریختن اینجا .آبرو برام نمونده.همسایه ها فکر کردن اینی که خونمه لابد شوهرم نیست !!! انقدر که گفتن پسر ما رو گول زدی!
منم گفتم پسر خودتون طلاق نمیده پسر خودتون مشکل داره!
کلی کولی بازی شد اینجا
وافعا همسایه ها فکر کرذن شوهر ندارم لابد دوست پسرمه!دیروز صبح از در اومدم بیرون دیدم اقای طبقه بالا که نمیدونم کجا کمین کرده بود دوید از پله ها بهم گفت هیس!!!!!بعد کفشامو برام جفت کرد!!!!!!!!!یه ادا اطوارهای مسخره هم در اورد.به شوهرم نگفتم.میخوام باز خونه رو عوض کنه.چه جوری ازش بخوام؟
اون روز بهتر بودیم اما خانوادش باز نظرمو عوض کردن.پسرمم بردن باز
سلام روزتون بخیر
:72:
متاسفم برات چرا خودتو اذیت میکنی تکلیفت با خودت معلوم نیستش
بابا همسرت که دلش از سنگ نیستش چرا باهاش صحبت نمیکنی نرمش کنی
چون دودلی نمیخای قدمی برداری یا تلاش نمیکنی
به نظر میاد شما از زیبایی خوبی برخورداری فکر میکنی اون مردایی که عاشق زیبایی ظاهرن
همیشه این جورین بعضیا فقط میخان سواستفاده کنن یه دختر خانمی که در دوران عقده
وقتی طلاق میگیره تمام دنیاش خراب میشه خودشو میبازه نمی گم این طرز فکر درسته
ولی اون وقت شما به چه امیدی میخای از زندگیت از بچهات جدابشی اون ورا مگه چه خبره
فکر میکنی حلوا حلوات میکنن ؟؟؟
وقتی همسرت طرفت باشه هییییییچ کس نمیتونه شمارو ناراحت کنه حتی خانوادش
شما همسرت دوست داری ؟؟
بچههارو دوست داری ؟؟؟
وقتی فرزندت را میبرن دلتنگ میشی ؟؟
قطعا دلت تنگ میشه چرا خودتو گول میزنی
کار خانوادش اصلاااا درست نبوده اگه بخای میتونی درستش کنی
به همسرت بگو همه اشتباه میکنن بگو بابا حضرت آدمم اشتباه کرد بگو من که معصوم نیستم
که عاری از هر گونه خطایی باشم بگو منم شخصیت دارم برای خودم چرا گزاشتی خانوادت بفهمن
اگه من اشتباه کردم شمام اشتباه کردی همه چی رو بهشون گفتی
توضیح بده بگو من در شرایط سختی هستم به کمکت حمایتت احتیاج دارم اگه این جوری پیش ببری ممکنه فرزندت اسیب ببینه
فکر نکن بری خارج بجههارو بهش بدی اون موقع روزگارت به از اینه بدتر از اینه که الان داری
پس برا زندگیت تلاش کن اگه بخای موفق میشی اون دعاها وذکر سوره هایی که گفتم نخوندی اینا همش ارومت میکنه اگه انجام بدی
اگه گوش شنواداشته باشی حتی وقتی دستاتو بستن آنقدر بلند بخند که دشمنت شک کنه به بسته بودن دستات ...!!!!
بخند تا دنیا به روت بخنده:311:
واقعا متاسف شدم نمیدونم چی بگم.شوهرت در حال حاضر هم یه فرشته ست که با وجود تمام اشتباهات دور از عقلت هنوزم دوستت داره ولی نمیتونه دلشو باهات صاف کنه چون نشدنیه.من تاپیک های قبلتونو نخوندم ولی از مواردی که تو همین تاپیک بهش اشاره شده متوجه شدم واقعا خییییلی نسنجیده رفتار کردین و همه جا تو محل پیش دوستان همسرتون تو هر محیطی فقط و فقط بفکر برطرف کردن هوسهای خودتون بودین.هوسهای شیطانی که حتی یه لحظه موقع ارتکابش به شوهرتون فکر نکردین.اصلا نمیتونم بفهمم چطور جلو همسرت تو مهمونی... واقعا روت شد؟ببخشید رکم.چرا توقع داری خانواده همسرت باهات خوب باشن؟منم جای اونا بودم همینکارو میکردم شماهم بودین همینکارو میکردین.شما واقعا اشتباه کردین میخواین اونا چی بهتون بگن؟حرفاشون تهمت نیست چون واقعا اتفاق افتاده و حقیقت اینه که شما در گذشته همونی بودین که الان دارن بهتون نسبت میدن.شما از هیچ فرصتی دریغ نکردین.زندگیتو خودت تباه کردی حالا نباید توقع داشته باشی درست شه چون هر اشتباهی قابل جبران نیست.شوهرتو خورد کردی خانواده شم همینطور.اگر کسی با پسر به این دسته گلی و این صبر و محبت من همچین رفتاری کنه مطمعنا منم رفتار خانواده شوهرتو دارم.قصدم به هیچ وجه تحقیر کردنتون نیستا خدایی نکرده نه به هیچ وجه اما فقط دارم واقعیتو میگم.اینا حرفای پیر زنا نیست که شوهرتون میگن اینا واقعیتاییه که خودش با چشمش دیده.یه مردو له کردی با کارت خانم واقعا توی خواب بودی؟منم خیلی سال پیش یه دوستی داشتم که دقیقا شبیه شما بود الان اصلا وضعیت خوبی نداره مجرده و هیچکس نمیتونه نظر مثبتی راجع بهش داشته باشه.میدونی شان یه زن یعنی چی؟ربطی به اسلام و ایران و خارجم نداره همه جای دنیا زن یه شانی داره که اولم خودش باشد شانشو حفظ کنه که شما نکردی.الانم خیلی راحت میگی میری روسیه؟آفرین منم جای شوهرت بودم اتیش میگرفتم که هرکاری خواستی کردی و الانم راحت میگی میرم روسیه؟چقدر زود بی وجدان نسبت به بچه ای که تو شکمته میگی میرم روسیه؟نمیبریشون؟پس چرا سنگ دنیا اومدنشو به سینه میزنی؟نه نسبت به خودت نه شوهرت نه بچه هات هیچ حس مسئولیتی نداری.اصلا وقتی شوهرت بچه رو نمیخواست چرا به خودت اجازه دادی دنیا بیاد؟سر بچه ای که هنوز نیومده با خواسته شوهرت مخالفت کردی.برا حرفش ارزشی قائل نشدی.بنظرم شوهرت طلاقت نمیده چون براش اینهمه توهین سنگینه و میخواد عذابت بده.بعد عقدم ازت جدا نشده چون وسوسه چهره ای که خودتون ازش تعریف کردین شده و اشتباه اولو ایشون کردن.پدرتونم بی تقصر نیستن حق نداشتن دختری رو که خودشون از گذشته و اینده ش خبر داشتن به قول خودتون از سر وا کنن.پسر مردم و خانواده ش چه گناهی کردن؟از خدا طلب بخشش کن از شوهرت همینطور حتی از خانواده ش.در حق همشون بد کردی.از بچه هات همینطور و در اخر از خودت که قدر جوونی و فرصت زندگیتو ندونستی.اینو بدون مرگ برای همه وجود داره این زندگی گذراست.در برابر خدا چه جوابی داری برای اینهمه بلا که سر خودت اوردی؟بنظرم شما هنوز اصلا پشیمون نشدی و اصلا و ابدا تلاشی نکردی برای جبران خیلی سخته برگردوندن و ترمیم اعتماد و قلب یه مرد اونم شوهر ادم نه دوست پسر.مشروب میخوری سیگار میکشی نقشه هم که کشیدی بچه تو ول کنی بری روسیه.نمیتونی چون مسئولیت داری نسبت به همشون.سوگند ازدواج یعنی چی؟یعنی از این لحظه به بعد در برابر همه چیز نسبت به همسرت و بچه ت مسئولی.اون موقع مجبورت کرده پدرت و عقل الانو نداشتی الان چی؟به خدا که به این نمیگن جبران گذشته اونم نه یکی نه دوتا ... اینهمه اشتباه.به خودت بیا دست بردار ازین همه سرسری گرفتن همه چی.شوهرتو خورد کردی الان منتظره خودتو براش خورد کنی و ازت یه نقطه امید ببینه همین.چرا نشونش نمیدی؟گریه کرده چون دوستت داره ولی ازت نا امید شده... دلم به حالش سوخت چرا قدرشو نمیدونی؟ایشالا مشکلت حل شه اما راهش فقط دست خودته و با ایشالا گفتنای ما هیچی درست نمیشه برگرد به مسیر درست زندگی تا دیر نشده که بعدا پشیمونی سودی نداره
سلام دوست عزیز
درکتون میکنم چون دوستی مثل شما داشتم که از بس زیبا بود حتی وقتی مردی اولین بار مثلا توی یه فروشگاه هم گذری میدیدش به اصطلاح بهش نخ میداد!!!توی خیابون نمیشد باهاش راه رفت راحت!!با اینکه ساده پوش بود اما شرایط فیزیکی خاصی داشت
قبول دارم که سخته برای امثال شما در مقابل این همه وسوسه کنار اومدن
ما یه استاد خیلی خوشتیپ و جذاب داشتیم توی دانشگاه که متاهل بود و خیلیییی سرسنگین.اما یه بار فکر کرد که دوستم توی محوطه تنهاست و متوجه من نبود و از میله ها انقدر به پایین خم شده بود که دوستمو دید بزنه و بهش علامت بده :102::102: بعدا هم ریختن رو هم و بماند چه ها شد
انقدر گرفتار نفسش شد که طلاق گرفته و چهار پنج بار حداقل سابقه عقد موقت داره حتی با وکیلی که داااااشت طلاقشو میگرفت.بماند که وکیله با زبون مهریشم بالا کشیده
اما الان هر بار ازش خبر میگیرم قاطی الکی خوشا فلان باغ و فلان پارتی و فلان کشور معلوم الحاله.سابقه دارم شده
اما تا کی!!!؟؟؟؟
فکرشو کرده؟؟؟
مگه تا ابد خوشگلی هست!!!خوشگلی تموم بشه کسی رو داره؟
مگه فقط همه چی همین دنیاست
دوستان راهنمایی هایی کردن که رو هرکسی میتونه تاثیر بذاره بعد شما میگی کسی حرف بدرد بخوری نزده؟بله ما اینجا برای سرگرمی اومدیم و اینکه وقتمون پر شه و حرفامون همه بدرد نخور بود
سوال من از شما اینه میشه بگین شما چه حرکت بدرد بخوری انجام دادین تو این مدت؟؟این زندگی شماست و ماهرچقدر هم که اینجا مطلب بنویسیم تا شما نخوای و کاری نکنی هیچ فایده ای نداره.الان مقصر شمایی که از این هممممممممه مطلب و دلسوزی هیچ استفاده ای که نکردی هیچ تمام زحمات دوستان رو هم بی ارزش تلقی کردی.
نمیدونم با چه انگیزه ای باید از این به بعد شما رو راهنمایی کرد وقتی هیچ حرکتی نمیکنید و حرفای ما بنظرتون بدرد نخوره
سلام.خیر.همش خونه تنهام.قدغن کرده بیرون رفتنو.قدغن کرده رفت و امدو.حتی با خانوادم.تلفنهامو به ندرت جواب میده.میاد دعوا میکنه و میره.دلبری کردم بی محلی کردم دعوا کردم.حرف زدم فایده نداشت.از وقتی حس کرد با طلاق خوشحال میشم بی خیال طلاق شدهالانم کلی استرس دارم.شبها خواب راحت ندارم دو سه روزه.همسایه طبقه بالا کارهای عجیب میکنه.فکر کرده من یه بیوه ی خلاف کارم که شوهرم دوست پسرم بوده و حالا رسوا شدم!!! کفشهامو جفت میکنه.میبوسه.پیغام میذارا.نه جرات دارم به شوهرم چیزی بگم نه با گند کاری خانواده شوهرم صدام در بیاد.چوب دو سر طلا شدم.فقط منتظرم این روزا تموم بشه
سلام
یعنی چی کفشاتو جفت میکنه، میبوسه، پیغام میزاره
از کجا معلوم از طرف شوهرت اجیر نشده باشه که رفتار شما رو ببینه
حالا جرات ندارید به شوهرتون بگید چرا خیلی محکم و قاطع خودت جوابشو نمیدی و بزاریش کنار این سکوت شما در برابر رفتار اون اقا این پیغام رو بهش میده که شما بدتون نمیاد و اگه همینطور منفعل عمل کنید مطمئن باش در آینده همین آقا بیشتر پیش میره و براتون مشکل ساز میشه
مهسا، عزیزم، ایندفعه که شوهرت اومد، و اون همسایه خونه بود، در خونه رو باز بذار، بلند بلند داد بزن که آهای! فلانی که شوهرمی،
که دوست داشتم و دارم،
که پدر دو تا بچه هامی،
من هرچقدر هم که بد باشم، همسرتم! بعدشم، برو در خونه رو محکم ببند و شروع کن با همسرت حرف زدن، یه کم تن صدات رو بیار پایین تر، بگو، اشتباه کردم، اشتباه رفتار کردم، تاوانش رو دادم،
تاوانش از دست دادن تو و این زندگی م بود!
تاوانش این زجرها و سختی هایی هست که کشیدم و دارم می کشم!
عذاب ها و حرفها و سرزنش هایی هست که خانواده ات بهم دارن میدن!
منو یکطرفه کن، یا برای همیشه تموم کن و کنارم بذار،
یا قبولم کن و عشقم رو بپذیر!
من دیگه بیشتر از این نمیتونم این نوع زندگی رو تحمل کنم!
----------------
مهسا جان، عزیزم ،شما باید بتونی رفتار جراتمندانه داشته باشی!
وقتی یکی به راحتی پا از گلیم ش درازتر میکنه، خیلی راحت با رفتار جراتمندانه، بهش متذکر شو که پاش رو از اینی که هست درازتر نکنه!
این فقط بخاطر همسرت یا زندگیت نیست، این بخاطر خودت و شخصیت خودت هست!
--------------------------------------
سلام.ممنون.بالاخره یه حرکت مثبت انجام دادم!نقل قول:
نوشته اصلی توسط alireza198
اخه اشتباهم این بود که وقتی اولین بار اون مردک کفشامو جفت کرد و ... من شوکه شدم و بلند قهقهه زدم.اینم گستاختر شد.فکر کرد من از سر خوشی خندم گرفته
ولی امروز حقشو گذاشتم کف دستشو گوشیمو در اوردمو تهدیدش کردم که الان زنگ میزنم به شوهرم که طرف حسابت اونه:18:
تا ببینم اثر گذار بود یا نه!
دل عزیزم این حرفا رو 1000 بار گفتم به شوهرم
واقعیت اینه که من براش تموم شدم ومنو نمییبخشه و نمیتونه دوستم داشته باشه اما غرور و حس مالکیت و انتقام جوییش تموم نشده
چی کارش کنم؟