-
خیلی خودت رو دست کم نگیر بزرگوار ، این طوری هام نیست که شما آدم کمی باشی ، ولی . . .
دوست عزیز واقعاً جای شگفتی داره !
آیا هنوز متوجه نشدی که مشکل اصلی همون مسائل مالی وحقوقی هست ؟؟ آیا واقعاً تماس تلفنی شما با مادر و پدر پیرت از فرسنگها فاصله ، این همه بزرگه که ایشون تصمیم به طلاق بگیره ؟؟ ساده نباش دوست عزیز . . .
مگر باز هم نمی بینی روی پولی که بش میرسه حساب ویژه باز کرده و میگه حقشه ؟؟ مگر نمی بینی از ایران اومدن هراس داره ؟؟ حتی ظاهراً خانواده خانومت هم بوی کباب به مشام شون رسیده !! شک نکن اگه قانون خارج از ایران براش خوب نبود فوراً به ایران بر می گشت . شک نکن اگه در ایران مهریه سنگین داشت حتما یه سری هم به ایران می زد !!!
افرادی هستن که روزی 3 وعده همسرشون رو کتک میزنن و جلوی کس و نا کس تحقیرش میکنن ولی زنشون همچنان سرش رو قطع کنن وسایلش رو جمع نمیکنه بره اون خونه کثیفی که گفتی بمونه که سه تا مرد معلوم الحال هم رفت و آمد دارن . نمیگم کسی زنش رو بزنه خوبه!! اتفاقاً خیلی هم بده ولی نمیدونم چرا شما ریشه مشکلت رو نمیخای باور کنی . . .
ندیدم که در خصوص مطالبی که نوشتم نظر خاصی داده باشی . بر عکس فرمودی که اشتباهت این نبوده که از خونه به نام همسرت زدی !! اگه قوانین اون کشور به نفع همسرت نبود و شما هم چیزی بش نداده بودی یا نداشتی که بدی ، وضعیت الان این نبود . یک آدم عامی و بی سواد هم این مسائل رو به خوبی میفهمه . فکر کنم شما آدم تحصیل کرده ای هستی که زیادی رفتی توی فضای روشن فکری !!
شما نیازی نیست که این همه مسائل خاله زنکی رو پیگیری کنی . برادر عزیز ، دوست گرامی این مشکل شما نیست ! اینا بهانه و حاشیه هست . تا ابد هم میشه در حاشیه غلط بزنی و به بهانه های بی سر و ته رسیدگی کنی . ولی متاسفانه این کار شما رو به شدت از هر هدفی که داشته باشی دور میکنه .
یک دوستی داشتیم که در این وبسایت داشت خیانت جنسی همسرش رو تحلیل میکرد و دلایل همسرش برای خیانت رو ارزیابی می کرد تا شاید بشه دوباره با اون فرد زندگی کنه . باورت نمیشه ! اتفاقاً خیلی هم منطقی میشه بهانه های خیانت رو بررسی کنی و دست آخر هم با ژست روشنفکری به فرد خائن حق بدی ! حتی میشه بعدش دوباره بری با اون زن زندگی کنی . حتی میشه اون بازهم به شما خیانت کنه و شما بازهم تحلیل کنی . . .
الان خانم شما کارهای بسیار بدی داره میکنه و متاسفانه شما داری بهانه های خاله زنکی رو تحلیل می کنی . یک عده خانم هم اینجا با شما دم میگیرن که آره در تحلیل خانومت برو به عمق مسائلی که خانومت به زبون میاره !! دوست گرامی ، برادر بزرگوار ، اصل موضوع ساده هست ، ساده !!!
چرا امریکا به بهانه حقوق بشر به این کشور و اون کشور حمله میکنه ؟ چرا برادر حق برادرش رو میخوره ؟ چرا اسرائیل کودکان فلسطین رو میکشه ؟ آیا اگر حرف های یک انسان ظالم رو بررسی کنی ، به جایی می رسی ؟ دوست عزیز بحث سر اینه که جناب عالی یک سری مشکلات جزئی با همسر گرامی داشتی ولی به دلیل به هم خوردن توازن مالی ، الان مسیر اختلافات به جای باریک رسیده . امیدوار بتونی واقعیت رو ببینی
-
شما رویه تون دقیقا مثل قبله و صحبت دوستان تاثیری روی رفتارتون نداره. شما صد بار دیگه هم اردواج کنید و روش تون این باشه زندگی تون همینه.
یک کم مرررررد باشید لطفاااااااا
-
دوست عزیز کاربر رنگین
بزرگوار این تاپیک بحث شخصی روی نامردی های من و پست بودن من نیست که جوابی بدم . البته شاید هیچ وقت هم به حمله های شما و هم فکران تون جواب ندم . ولی اگر تمایل داشتید که در خصوص بی شخصیت بودن و پست بودن بنده صحبت بکنید اشکالی نداره . فقط لطفاً یک تاپیک مجزا ایجاد کنید و در پست اول نامردی های بنده رو لیست بفرمایید . هر چقدر هم دوست داشتید به من توهین کنید . من تلاش می کنم که اون چیزی که به نظرم عادلانه میاد رو با رعایت احترام عرض کنم .
من دشمن هیچیک از شما نیستم و همیشه دوست دارم که با هم خوب باشیم و از این فضا بهترین بهره رو ببریم . ولی انتظار نداشته باشید با صحبت هایی که به نظرم نادرست میرسه فوراً موافقت کنم . صحبت های دوستان در این تاپیک مثل صحبت دوست مون «راه حل» بعضیش درست بود و بعضی از نظر بنده حقیر نادرست بود . حالا باید این تاپیک رو تبدیل کنم به بحث روی اون موارد ؟؟
مثلاً مهریه 1000 سکه ای رو جزء «حق و حقوق» دونسته بودن !! با این استدلال که مثلاً دیه ی اسید پاشی تا 700 میلون هم میرسه . ولی اینجا کسی اسید پاشی نکرده !! خانوم هامون هم زنده هستن و از نظر جسمی سالم . ولی اگه بنا باشه برای ناراحت شدن های روحی و فشارهای روانی ایشون فاکتور بدن ، اونوقت من هم یک فاکتور بلند بالا میدم دست همسرم در حد میلیارد دلار . ولی اینا همش بحث های بی پایه هست . موضوع اینه که اگه من و این دوستمون با اعتماد نابجا ابزار قانونی دست همسرمون نمی دادیم ، امروز فاکتور های مادی و معنوی رو پرداخت نمی کردیم . گفتم که ! توی دعوا همه به خودشون 100 درصد حق میدن. حتی اگه مثلاً مهریه طرف معادل کل کره زمین بشه بازهم با چند تا دلیل و برهان میاد میگه که حق من هست !! حتی ممکنه تمایل داشته باشه بابت بدهی مالی شریک قبلی زندگیش رو یه مدت بفرسته آب خنک بخوره . . .
ولی باشه . من نامردم . قبول
-
شرمنده جناب بهزاد من در جواب صاحب تایپیک گفتم نه شما.من در جریان تایپیک شما نیستم به خودم اجازه ندادم حرفی بزنم.
شوهر من مردیه که اعتقاد داره آدم باید احمق باشع خونه اش رو به اسم زن ش کنه.غرور داره و حاضره زندگی اش از هم بپاشه ولی نگه دوست دارم یا یه دونه از کارایی که ایشون کردند رو انجام بده.
در صورتی که من هم حتی یه دونه از رفتارای خانم ایشون رو نداشتم.
با اینکه این رفتارهای شوهرم آزار دهنده بوده برام ولی ترجیح میدم رفتارش همینجور باشه تا مثل جناب کامران باشه!!!!
-
عادت، ناجوانمردانهترین بیماریست، زیرا هر بداقبالی را به ما میقبولاند، هر دردی را، و هر مرگی را.
در اثر عادت، در كنار افرادِ نفرتانگیز زندگی میكنیم، به تحمل زنجیرها رضا میدهیم، بیعدالتیها و رنجها را تحمل میكنیم، و به درد، به تنهائی و به همه چیز تسلیم میشویم.
عادت، بیرحمترین زهر زندگیست، زیرا آهسته وارد میشود، در سكوت، كمكم رشد میكند و از بیخبریِ ما سیراب میشود، و وقتی كشف میكنیم كه چطور مسمومِ آن شدهایم، میبینیم كه هر ذرۀ بدنمان با آن عجین شده است، میبینیم كه هر حركت ما تابع شرایط اوست و هیچ داروئی هم درمانش نمیكند.
***
اوریانا فالاچی
- - - Updated - - -
دوست عزیز رنگین از شما ممنونم. بقول دوستمون راه حل گاهی لازمه به گوش کسی سیلی بزنیم تا از شوک بیاد بیرون. شاید لازم باشه به صراحت به من گفته بشه که چقدر در اشتباهم. شاید الان نیاز به سیلی دارم.
بعضی وقتها آدم کم کم در شرایط بد قرار میگیره و خودش هم نمیفهمه چقدر عزت نفسش را از دست داده.
میگن در یک آزمایش غورباقه ها را در آب جوش مینداختن ولی اونها سریع میپریدن بیرون که نسوزن.
بعد اومدن غورباغه ها را در آب با دمای نرمال قرار دادن و آب را آرام آرام گرم کردند. غورباقه ها حرکتی نکردند. آب را خیلی آروم گرم تر کردند باز هم حرکتی نکردند. تا جایی که آب جوش اومد و غورباقه مردند اما بیرون نپریدن.
جناب بهزاد عزیز
من کاملا با حرفهای شما موافقم. اگر ما اینجا نبودیم اصلا زن من به فکر جدایی نمی افتاد. خود خانمم همین پریشب گفت من چند ماه پس از آمدن به اینجا به فکر جدایی افتادم. یعنی بعد چند سال عملیش کرده و در این مدت داشته اوضاع را بررسی میکرده و برای خودش شرایط را مهیا کرده. مهمترین کار هم این بود که کلی دوست و آشنا و حامی درست کرد و کلی راه یاد گرفت برای خودش در حالیکه سعی کرد ارتباط من را با همه قطع کنه.
بخدا من هم آدم ضعیفی نبودم و خیلی مغرور بودم اما توی دعواهای زندگی مشترک کسی برنده هست که زندگی کمتر براش اهمیت داره. من هی سعی کردم زندگیم رو حفظ کنم و کوتاه اومدم. هر بار رفت و برگشت وقیح تر از قبل شد. دیروز بهش پیشنهاد دادم که بمون تا با هم تلاش کنیم و زندگی را بسازیم اما در عوض ایشون با وقاحت تمام برای من تعیین میکنه یک بار در هفته حق داری زنگ بزنید به پدر مادرتون. دیروز میگفت انصافا تو تماسهاتو کم کردی و زنگ نمیزنی اما اونا به تو زنگ میزنن. گفتم یعنی تو میخوای برای آدمهای دیگه هم تعیین کنی چند بار حق دارند زنگ بزنن؟ یعنی اختیار زندگی دیگران هم میخوای داشته باشی؟
جناب بهزاد الان من یه چیزی میخوام بگم اما شاید دوستان باز بیان بگن نه شما میتوانید رفتارتون را اصلاح کنید و همه چیز مادیات نیست و همسر شما از شما دلش شکسته و شما بد کردید و ... (البته من احترام میذارم و هدف من از تاپیک این هست که وضعیت خودم را از دید اشخاص سوم و بیرونی مختلف ببینم. شاید چون خودم داخل گودم وضعیتم خودم را خوب نفهمم) ولی حدس خودم این هست که زن من حتی زرنگ تر از این حرفهاست که به نصف یه خونه راضی باشه و حاضر باشه زندگیش را از دست بده. حتی از بعد مالی خیلی بیشتر گیرش میاد اگر با من بمونه. ( میدونه که نصف این خونه در برابر آنچه بعدا مکنه از پدرم به بچه اش برسه هیچی نیست)
پس اگر دنبال مادیات باشه حتما میمونه اما فعلا که عرصه را باز دیده و داره میتازونه. (شاید هم الان نیاز به پول داره)
البته دم آخری گفت عجله ای برای طلاق نداره.
مگر اینکه بحث مالی نباشه. اما واقعا الان حس میکنم که میخواد یه افسار بندازه گردن من بکشه اینور و انور. بعد میتونه اختیار داره همه چیز از جمله مادیات بشه. (البته شاید هم این نظر من باشه باز خانم یسو کمند و راه حل و شیدا و ... از بعد مشاوره ای میتونن حلاجی کنن موضوع را)
یه روز بهش گفتم فکر میکنی از من جدا بشی بیشتر بدست میاری تا با من بمونی؟ گفت من همه چیز از تو بدست میارم.
فکر میکنم بقول معروف ایشون تو پیشونی من را خونده و میدونه هر کار کنه باز من هستم و هربار که بره برگرده بیشتر همه چیز در کنترلش در میاد.
مثل یک بچه برای من تعیین تکلیف میکنه. خواهر من زورش نمیرسه از بچه 12 سالش بپرسه با کی چت میکنی یا با کی حرف میزنی تلفنی اونوقت زن من تعداد تماس خانوادم با من را تعیین میکنه. یعنی من به خانوادم باید بگم مادر پدر و خواهران عزیز با کمال احترام از پاسخگویی به شما تا هفته آتی معذورم چون سهمیه یک تماس شما تمام شد.! ( از دوستان مشاور و فنی تقاضا دارم بیان باز اگر نکته ای میبینن تذکر بدهند)
خدایا اگر ما بچه داشتیم شرایط چی میشد!؟
فکر میکنم زنم من را خوب شناخته و اطمینان داره. چند وقت دیگه اگر من نرم دنبالش خودش با یک نقشه جدید دوباره برمیگرده.
-
کاوه جان
موضوع «فقط» مادیات نیست . اما تغییر معادلات مالی و حقوقی ، کم کم ارتباط بین شما و خانومت رو تغییر داده و ایشون رو باج گیر کرده . این موضوع در طول زمان ایجاد میشه و حتی ممکنه بعضی وقت ها آگاهانه نباشه . یکی از عمه هام شوهرش پزشک بود و یک خونه به نامش خرید ، همون خونه شد محور مشکلات و دعاوی متعدد و بعد از 30 سال زندگی هم هیچوقت خونه رو به شوهرش برنگردوند . شوهرش از هر لحاظ آدم متشخصی بود ولی عمه من حاضر نشد حتی اون خونه رو بفروشه تا یه چیزی بزارن روش و یک خونه بزرگتر بخرن ! چون میترسید این وسط سرش کلاه بره . خلاصه این مساله روی زندگیشون آثار بدی داشت ولی جدا نشدن . ولی شوهر عمه من یک آدم زن ذلیل و باج بده تمام عیار شده بود . . .
دختر همین عمه ی من شوهرش بنگاه معاملات خودرو داره . در یک مقطعی از ترس طلبکارها تمام خودروهای نمایشگاهش رو فروخت و تبدیل به یک خونه گرون قیمت کرد در خیابون دربند تهران بالای میدون تجریش . اون زمان که خونه رو خرید مثلاً بیش از 3000 سکه قیمت داشت . بعدش که آب از آسیاب افتاد و شوهر دختر عمه میخاست دوباره بره کاسبی کنه ، دختر عمه من هیچ وقت اون خونه رو نفروخت و اون بنده خدا شغلش رو عوض کرد. چون دیگه سرمایه ای برای کار نداشت !!
از این موارد زیاد دیدم . ولی فقط از فامیل خودم مثال زدم تا بدونید با کسی دشمنی ندارم . من دوست ندارم دختر خودم هم مهریه داشته باشه یا کسی امتیازات مالی بش بده . مادر خودم هم دوست ندارم امتیازات مالی داشته باشه . یعنی میدونم که اگر زنی وارد این فضا بشه به دلایل مختلف در طول سالیان بر علیه شوهر رفتارهایی میکنه و زندگی رو از مسیر درست خارج میکنه .
مثلاً دختر من مهریه میخاد برای چی ؟؟ اگه بخاد جدا بشه که همین مساله مهریه طلاقش رو یکی دو سال به عقب میندازه و درگیر مسائل کثیف دادگاه میشه . دست اخر هم یک پول کثیف دریافت میکنه که اون رو تبدیل میکنه به یک آدم بی ارزش و مفت خور . کسی که از نزدیک ترین کسش دزدی و باج گیری کرده . این دختر بعداً هیچ وقت آدم سالمی نمیشه . خیلی از این خانوم هایی که از شوهر اول جدا میشن و مهریه اجرا میزارن ، بعدها با جوانان کوچکتر از خودشون رابطه نامشروع برقرار میکنن . اگر خواستین آمار زندگی بیش از 70 درصد زنان مطلقه ایران رو از زبان زنانی که در این حوزه تحقیق کردن براتون میزارم . عاقبت تیغ زدن شوهر و باج گیری خیلی چیز خوبی نمیشه . . .
اگر هم دختر من بخاد زندگی کنه که بازهم مهریه و امتیازات مالی به دردش نمی خوره . ممکنه شما بگی بالاخره مهریه پشتوانه دختر هست . اونوقت من به شما بگم که خاک بر سر اون زندگی که به خاطر مهریه زن ادامه پیدا کنه !
دوست عزیز اگه تمایل داشتی رفتارت رو عوض کنی و متناسب با شرایطی که در اون هستی رفتار کنی ، بگو تا با هم حرف بزنیم . ولی در گام اول باید واقع گرا باشی . الان خانومت راه شورش کردن بر علیه شما رو یاد گرفته و ابزار های لازم رو هم داره . این خانوم دیگه اون خانم اوایل زندگی نیست . همه چیز عوض شده و شما با رفتارهای عادی نمیتونی حتی اون رو نگه داری . اگر هم جدا بشه که مطمئن باش تا جایی که بتونه شما رو تیغ میزنه . . .
-
اقای بهزاد گرامی شما نگاهتون به زن و زندگی خیلی عجیبه شاید برگرفته از به قول خودتون زندگی هایی باشه که اطرافتون دیدین زندگی عمه و دختر عمه و البته زندگی خودتون
اگرچه من فکر میکنم شما نگاهتون یک جانبه هستش و فقط رفتار زن رو میبینید و هیچ تحلیلی روی مردهای اون زندگی ها و رفتارهاشون ندارید
منم هزاران مورد براتون مثال میارم تو زندگی خودمو اطرافیان که مغایر با صحبت شماست
من خودم مهریم 500 سکه هست سه دانگ خونه به اسممه و حق طلاقم دارم اما در کنارش برای همسرم حاضرم جونمو بدم اونقدر همسرمو دوس دارم که بزرگترین کابوس زندگیم اینه که یه روزی خدای نکرده اتفاقی بیفته که ما از هم دور بشیم به هر علتی
یکی از دعاهای همیشگیم و التماس هام از خدا اینه که من حتی اگه شده یه روز قبل همسرم بمیرم
بعضی وقتها اینقدر همسرمو دوس دارمو در کنارش غرق خوشبختی میشم که ناخوداگاه میترسم خدا این خوشبختی رو ازم بگیره
شما یه لحظه فکر کن من بخوام جدایی و مسائل مالی حتی از ذهنم بگذره!!!!
مادرمم دقیقا همین طور سالهاست پا به پای پدرم تو زندگی همراهش بوده هم مهریه نسبتا سنگینی داشته (یک میلیون برا ازدواج سال 59که زمان خودش خیلی بوده الانم که به روز بشه بازم کم نیست) نصف خونه ای که به نامشه و ماشینی که پدرم خرید و به نام مادرم کرد اما مادرم همیشه میگه پول چیه ادم یه ثانیه ارامش زندگیش برابری میکنه با میلیاردها پول
پس اگه جایی زن براش پول از زندگیش مهمتر شد میشه به اینم فکر کرد که اون زندگی ارامشی برای اون زن نداشته عشقی نداشته وگرنه تو بعضی زندگی ها ادم اگه بمونه شاید بیشتر گیرش بیاد تا اینکه بخواد جدا بشه اینکه چرا زن به این نتیحه میرسه که بره باید بررسی بشه این نگاه خیلی ساده انگارانس که چون خونه به نامش بود طلاق گرفت
زمانی پای این چیزها میاد وسط که دو طرف نگاه انسانی و درست به شریک زندگیشون ندارن مدام میخوان طرف رو تحقیر بکنن زندگی تبدیل بشه به میدون جنگ
من فکر میکنم مشکل همسر اقای کمال اصلا ربطی به مسائل مادی نداره قطعا دلخوری هایی بوده که هیچ وقت حل نشده و روی هم جمع شده و حتی راجع به ارتباطتون (اقای کمال) باخونوادتون قطعا تا مشکلی نباشه خانومتون چرا باید حساس بشه؟؟؟
برای من جالبه که شما با اینکه کشوردیگه زندگی میکنید اما میتونید هفته ای یه بار بیشتر با خونوادتون در ارتباط باشید من که خالم سوئد زندگی میکنه فوقش ماهی یکی دوبار تماس میگیره اعضای خونوادشم همونطور اما برام جالبه که شما اینقدر وقت داری که حتی روزی دو ساعت با خانومتون صحبت میکنید دیگه خونوادتون هیچی
متاسفانه اقایون اکثرا مشکلاتی که از جانب خونوادشون ایجادمیشه رو اصلا نمیبینن و با کلماتی مثل شوخی کرد منظوری نداشت قصدش راهنمایی بود نه دخالت و .......رفتارهای بد خونوادشونو توجیه میکنن
اصلا اختلاف بخاطر خونواده های دو طرف رو نادیده نگیرید و بی اهمیت بهش نگاه نکنید یه چرخی بزنید ببینید چند درصد طلاق ها بخاطر دخالت های خونواده های طرفین رخ میده؟؟؟
من خودم تو زندگیم نود درصد ناراحتی ها و بحث هایی که تو زندگیم با همسرم داشتم بخاطر خونواده ی همسرم بوده خداشاهده وقتی یه مدت فاصله میفته بین دیدارهامون با خونواده همسرم ما زندگی فوق عاشقانه ای پیدا میکنیم خیلی هم این قضیه به دوری و نزدیکی ربطی نداره بخواد تخریب کنه از فاصله هزار هزار کیلومتریم میتونه
به نظرم اقای کمال بازهم منطقی با خانومتون حرف بزنید و سعی کنید یه مقدار به ناراحتی هاشون و شکایت هاشون اهمیت بیشتری بدید و سعی کنید بهش ارامش خاطر و اطمینان بدین
-
آقای بهزاد ۱۰ به خاطر مشکلشون نوع نگاهشون به مشکلات دیگران صفر و یکی شده توجه داشته باشید شما نسبت به مشاوره هایی که در این تالار می گذارید مسوولید. لطفا جنبه احتیاط رو بیشتر رعایت کنید.
آقای کاوه با توجه به توضیحات مبسوطی که در این تالار می دهید می شود گفت مشک نمونه خرواره .
برای من به شخصه جالبه چطور یک مرد می تونه مثل یک زن وقایع روزانه را در این حد با جزییات بدون هیچ کم و کاستی بیان کنه.
خودتون رو بری ندونید . تو تمام پست هاتون و تمام ترک کردن های همسرتون شفاف گفتید این شما بودید که بعد از هر دعوایی حرف
جدایی زدید وهمسرتون منزل رو متعاقبا ترک کردند و شما برای بازگشت ایشون تلاش کردید.
یک سیکل تکراری.
همسرتون با این حال چراغ سبزهایی اومده برای ادامه زندگی ، اینکه جلسه ای با حضور دوستان ترتیب داده نشون می ده زندگی اش رو
دوست داره و تلاش می کنه زندگی اش رو درست کنه اینکه حرف از دوست داشتن ها و دوست نداشتن ها می زنه ، آخه یک ماشین چطور سر میز ناهار گریه می کنه!!!!
اینکه به شما می گه اگه بر گردم تو برای من چه می کنی پیامی که در اون مطرحه و شما بهش بی توجه بودید این بوده که اون دوست داره برگرده و شما فقط قسمت «چه می کنی » رو بهش پرداختی.
در کشوری که زندگی می کنید این طبیعیه که همسرتون به حمایت مالی که بعد از طلاق احتیاج داره بیشتر فکر کنه چون ایران نیست که دوست و آشنا و پدر و مادر کمکش کنند.
نکته مهمی که اصلا به آن توجه ندارید مشکلی است که باعث به وجود آمدن چنین شرایطی برای هر دو شما شده.
هم شما و هم همسرتون خطاهایی داشتید اما زندگی میدون جنگ و رقابت نیست که یکی بازنده و دیگره برنده باشد.
زندگی یا برد برده و یا باخت باخت، چون بعد از تشکیل زندگی مشترک دیگه من و تو وجود نداره بلکه فقط واحد ما معنی داره.
هنوزم دیر نشده . هر دو احتیاج به یک بازنگری در رفتارهاتون دارید ما که به همسرتون دسترسی نداریم پس شما از خودتون شروع کنید.
دو راه حل دارید یا خودتون رو درگیر این جنگ باخت باخت کنید
و یا اینکه تمام تلاشتون رو برای یک داشتن یک زندگی برد برد به کار ببرید .
عملکرد درست شما مطمین باشید تاثیرش رو روی همسرتان خواهد گذاشت . تا جایی که حتی ایشون نسبت به اشتباهتشون روزی برسه که احساس پشیمانی شون رو ابراز کنند.
-
خب ... مهریه ایران رو که پیچونده بودید ازش حرفی نزدید! بعد که میگم مظلوم نمایی می کنید میگید نه! از این 50 درصد هم که قبلا 30 تا رو به نام زدید، می مونه فقط 20 درصد دیگه! پس یه جورایی رسیدگی به مسائل مالی دیگه فرمالیته است... الان که مسئله مالی دیگه به بدی قبل نیست، یعنی انقدری که من فکر کرده بودم هم کار شما سخت نیست، پس الان دیگه توصیه خانم شیدا قطعا خوبه.
ببینید، شما اینجا وقتی از هر دو مسئله حرف میزنید (جدایی یا ادامه) کسی نمیتونه راحت کمک کنه، حالا وقتی جلوی خانمتون هم از هر دو مسئله حرف میزنید مطمئنا اوضاع درست که نمیشه هیچ، پیچیده تر هم میشه! خانم ها خیلی جزئی نگرند، جزئی نگر و در عین حال نگران! شما توی صحبتی که با خانمتون داشتید هم از توافق مالی حرف زدید برای جدایی، هم از توافق عاطفی برای ادامه... اینا با هم برای یه خانم قابل جمع نیست... منظورم اینه که وقتی حرف کوتاه اومدن سر درصد سهم رو بهش زدید، بعدش گفتید میدونم حساس شدی بیا با هم صحبت کنیم که حساسیتت کم بشه... اینجا قبلا خانم رو ترسوندید... این ترس باعث میشه که نتونه کنار بیاد... یا اینکه در این شرایط بهش پیشنهاد میدید بره ایران!! این پیشنهاد واقعا ترسناکه! حالا هرچی هم که بخواین قسم بخورید خب برای کسی که خودش یه بازی بد رو شروع کرده مسلما قابل قبول نیست! پس این دو مرحله که ترسوندینش... در این شرایط فکر می کنم هر کس دیگه ای اگه بود میگفت فقط نگران اموالشه! خودتون به بد بینی دامن میزنید بعد ازش میخواین بد بین نباشه!! با این حال رفتار خانمتون تعارض نشون میده، یعنی با تمام این احوال هنوز تردید داره، میخواد برگرده اما مشکلاتش هست و از اون میترسه، به خاطر کارهایی هم که کرده ترس مضاعف هم داره، از اینکه دیگه هیچوقت بهش اعتماد نکنید، اصلا چرا باید بذارید یه زندگی به اینجاها بکشه، این همه حرمت شکسته بشه بعد دنبال مقصر باشید؟؟؟
چه خوب بود اگه قرار بود باهاش صحبت کنید قبلش از نظر مالی بهش اطمینان می دادید... مثلا میگفتید اون زمانی که مشکل داشتیم تو همکاری کردی و مهریه ایران رو خیلی کم گرفتی، منم که بعدا جبران کردم و قبل از هر چیزی خودم 30 درصد رو به نامت زده بودم، گیر این 20 درصد هم نیستم! نهایت درآمد یکسالمه... بعد اون بحث کم کردن حساسیت نسبت به پدر مادر... (شما اول باید این مسئله را با خودتون حل و فصل کنید تا بعد بتونید به اون اطمینان بدید)
ببینید من به شما گفتم منطقی فکر کنید، به من گفتید نمیشه، بعد رفتید به خانمتون گفتید بیا منطقی حرف بزنیم! مسئله اینجاست که اولا منطق هنوز برای زندگی شما مشخص نشده و هر کدوم به خودتون حق میدید، بعد هم شما میتونید به جای منطق در مقابل همسری که به نظرتون منطقی نیست، از راه های دیگه پیش برید... مثلا یه نقطه ضعف تو وجودش پیدا کنید (اشتباه نکنید برای اذیت کردن نه! بلکه برای اینکه وادارش کنید عقب بشینه و زن حرف گوش کنی بشه!) مثلا اگه ایشون مغرور هستند: یه جاهایی گفته بود که دیگه ازدواج نمی کنه و ... یه جاهایی گفته بود مادر شوهر دوستش زندگیشونو به هم زده بوده... اینجا میتونستین بگین تو خودت زودتر از بقیه دست به کار شدی زندگیتو به هم بزنی، یه زن محکم می ایسته زندگیشو مدیریت میکنه، نه اینکه خیلی راحت پا پس بکشه... یه زن با سیاست خوب میتونه مادر شوهر رو شیفته خودش کنه، نه اینکه از ترس مرگ بمیره! وقتی قبلا دیدید روی خانواده شما حساس شده، قبول کردید کمتر تماس بگیرید، اما بعدش چیکار کردید؟ سعی نکردید خواسته همسرتون رو ریشه یابی یا تعدیل کنید؟ مثلا وقتی خانواده زنگ میزدن بعدش بگید چقدر حال شما رو پرسیدن، امروز مادرم گفت چه زن خوبی گیرت اومد! (البته نه زیاد که باز هوا برش داره ها!) یا اینکه وقتی تماس میگرفتن از خانمتون هم میخواستن باهاش صحبت کنن و حال و احوالی ازش بپرسن؟ یا فقط با شما حرف میزدن؟ شما خودتون به جای اینکه با سیاست رفتار خانمتون رو کنترل کنید، یا دارید کوتاه می یاین، یا اینکه جبهه می گیرید (تفریط، افراط) این رفتار همینطور ادامه داشته باشه نباید انتظار هیچ تغییری داشته باشید، جبهه بگیرید اون میره، کوتاه بیاین برمیگرده و امتیاز بیشتری میخواد، چون مشکلش ریشه ای حل نشده...
کلا خانم شما همیشه چند تا حرکت جلوتره! مثل همین بحث رفتن دوباره از خونه... ولی رفتار شما هم واقعا عجیبه! یه بار میخواد بره خودتون میبرینش، یه بار گریه می کنید نره، بعد که خواستین تعدیل کنید تاکسی گرفتین براش؟؟؟!!! یعنی دفعه قبل گفت با ماشین خودت بردی به نظرتون این بار نمیگه خودت برام تاکسی گرفتی؟؟ اینکه راحت با این مدل تصمیماش کنار میاین جالب نیست... یا اینکه شما هم که داشتین آماده میشدین از خونه برید، هیچی از این موضوع نگفتید؟
یه مسئله دیگه هم که الان خیلی مهمه، همین مهریه کم ایران هست... بهش گفتید کم بگیر تا بقیه راضی بشن، یعنی از سر رضایت درونی کم نگرفته، و این باعث شده یه جورایی عقده بشه روی دلش... از طرف دیگه این کاری که الان می کنه همون کاریه که شما قبلا باهاش کردید! اون موقع اون خودشو مشتاق نشون میداد، شما براش شرط میگذاشتین، الان شما مشتاق نشون میدی، اون شرط میذاره (یه رفتار انتقام جویانه!)، (یه جورایی کلا تو کار هیچکدوم از طرفین تعادل نیست!) میتونه به این صورت هم باشه: قبلا غرورش جریحه دار شده، با مهریه کم، با مخالفت پدر و مادر شوهر وارد این زندگی شده، مشکل مهریه تا حدودی حل شده، اما هنوز از طرف خانواده شما خیالش راحت نشده، یعنی هنوز خانواده شما این اطمینان خاطر رو بهش ندادن که به عنوان یه عروس پذیرفتنش و از بابت اونا ترس داره، همین افکار باعث میشه وقتی پدر شما میگه سرت کلاه رفته این جمله رو به عنوان شوخی نپذیره، حتی بارها با خودش تکرار کرده طوری که بعدها به رخ کشیده... باز هم میگم خیلی ها از ترس مرگ می میرن، پس این میتونه یه دلیل باشه برای کارهاش، به قول مهرااد میخواد زودتر از اینکه رها بشه، رها کنه البته ایشون گفتن از غرور کاذب، که به نظر من یه علتش ترس هم میتونه باشه (گفته میشه خیلی از اعدامی ها قبل از اینکه چهارپایه رو بکشن از زیرپاشون، سکته می کنن، خیلی از اعدامی ها قبل از اینکه به پای میله دار برن اقدام به خودکشی می کنن، حالا قرار نیست مثل بقیه کج برداشت کنید بگید خانم من اعدامی نیست ها! در مثال مناقشه نیست)
یه مسئله دیگه اینکه کلا تو زندگی زیاد در مورد مسائل مالی حرف می زنید؟ چیزایی که من اینجا دیدم این برداشت رو برام ایجاد کرده: مثلا میگید کسی که تو خونه بمونه باید قبوض رو پرداخت کنه! خب این یه مسئله عادیه دیگه، کسی که میمونه داره استفاده می کنه خودش هم باید پولش رو بده... یا قبلا گفته بودید یه جواهر رو میگه دوست ندارم شما هم میگید عوض کنی خیلی ازش کم میشه (خب وقتی مشکل مالی نباشه، اصلا چرا عوض بشه؟ اون باشه یکی دیگه هم خریده بشه)، یا اینکه برای عمل چشم خانم اومدید ایران (هزینه کمتر) برای عمل اعضای خانواده خودتون خارج از ایران، یا میگید در مسیر زنگ زد گفت نگران نباش از کردیت تو کم نشد از کردیت خودم دادم... یا در نهایت دم آخری گفته عجله ای برای طلاق نداره مگر اینکه بحث مالی نباشه، من برداشتی که از این موارد می کنم اینه که شما با وجود نداشتن دغدغه مالی، اما از مسائل مالی زیاد تو خونه صحبت کردید، با وجود نداشتن دغدغه مالی اما این مسئله براتون پررنگه و این باعث شده خانمتون فکر کنه که با زیر منگنه گذاشتن از طریق مالی حسابی میتونه شما رو اذیت کنه... یا به خواست شما مهریه رو کم گرفته، از خانواده شما هم به دلایل مختلف دل خوشی نداره! (قبلا که مخالف بودن، حالا هم شنیده تلفنی داشتید از رفتنش حرف میزدید...) حالا با همون مسئله مالی باز میخواد انتقام بگیره ... در همین زمینه: اگه بر فرض از شما مستقیم میخواست کار برادرش رو درست کنید، قبول می کردید؟ از طرف دیگه به جز برادرش دلیل دیگه ای هم هست که الان بخواد به پول نیاز داشته باشه؟ به نظرتون میتونه از این پول برای ادامه تمام زندگیش به راحتی استفاده کنه؟ بالاخره تا آخر که نمیتونه از دولت مستمری بگیره، اهل کار هم که نیست!
از طرف دیگه شما یه جورایی حساب همه چیز رو دارید! راستش من کمتر دیده بودم یه مرد انقدر حواسش به همه چیزایی که تو خونه هست باشه! شاید دوست نداشته باشید بگید اما این سوال هم برام پیش اومده که چطور به خانمتون پول میدادین؟ هفتگی؟ ماهانه؟ در چه حد؟ در حد خرید مایحتاج خونه یا بیشتر یا خیلی بیشتر؟ مثلا اینکه یه خانم توی خونه ای که دغدغه مالی نیست بخواد برای خرید بخارشو اصرار کنه به نظرم عجیبه! الان تو آپارتمان های 80 متری هم همه یکیشو دارن، اصلا جزئی از جهیزیه عروس شده تو ایران! چرا برای یه خونه بزرگ نباید باشه؟ یا اصلا چرا خانمی که خودش خرید میره خودش تصمیم به خرید بخار شو نمیگیره؟ یا برای خرید همون طلای جدید که قرار بود تعویض بشه، چرا باید انقدر براش توضیح بدید که همین خوبه؟ (قبلا هم گفتم میشد بگید اینو من دوست داشتم، میذاریم باشه، یکی دیگه میخریم، اما این خرید یکی دیگه نباید با فاصله کم باشه که بد عادت بشه، مثلا میشه موکول بشه به یه زمان خاص مثل روز عید یا سالگرد ازدواج یا یه روز خوب...) راستش با این رفتار من فکر نمی کنم حرفی که قبلا زدید درست باشه (اینکه اگه بمونه بیشتر گیرش میاد!) الان پول هست ممکنه بعدا بیشتر هم باشه، اما اینطور که مشخصه دسترسی خانم به این پول نیست... من احساس می کنم خانم شما چیزی رو داره که شما میخواین، در غیر این صورت باید خیلی اصرار کنه تا شما رو راضی کنه، به عنوان یه خانم احساس می کنم در کنار همه مزیت هایی که اعلام می کنید برای خانمتون قائل شدید، اما از یه جاهایی محدوده، و این محدودیت، در کنار نبود اقتدار شما در جاهای دیگه، در کنار مشکلاتی که در گذشته بوده و اطمینانی بابت حل شدنش حس نکرده، باعث این آشفتگی رفتاری فعلی شده.
این هم مسئله ای هست که اگه نخواستید نگید، اما چرا بچه ندارید؟ خواست شما بوده یا خانمتون یا هر دو طرف؟ اینکه شما انقدر با خانوادتون عیاقید و الان هم میگید زندگیتون براتون بیشتر از خانمتون اهمیت داره یعنی باید تا حالا خانواده رو گسترش می دادید... تنها بودن خانمتون و اینکه کاری هم نداشته هم میتونست دلیل خوبی باشه برای بچه داشتن... اگه خانمتون نمیخواسته میشه گفت از همون اول به جدایی فکر می کرده...
-
واقعا موضوع هم مهمی هست هم سنگین!به نظرم خانم شما هم نیاز داره تا حرف هاش را بزنه به قول معروف اینجا اکثریت"نشستن کنار گود و میگن لنگش کن"!
باید دید خانم شما چیا داره چه واکنش هایی و .... یعنی دوتایی نیازمند مشاوره اید اینکه چی شده ایشون اینجور تغییر کنه.
اگر قصد جدایی پس دنبال چرا ها و ... نباش به هر دلیل هست شما میخوای جدا بشی دلیلش هرچی که میخواد باشه !
ولی اگر قصد حفظ زندگی مشترک هست پس مشترکن اقدام کنین منطقی و شما یکطرفه پیش نرید .میگین نمیشه اما کار نشد نداره به هر شکلی که هست نیاز به راهنمایی یک مشاور هست تا بتونه مشکل را ریشه یابی کنه قطعا اونجا روانپزشک های خوبی پیدا میشه.