RE: خواهش میکنم با تجربه هاتون به من کمک کنید
راستی سپیده...
یه تجربه بدی که من از دوره ی کنکورم دارم رو بهت میگم ،شاید بدردت خورد.
من که زمان کنکور در اوج این احساس های تیره و ابر آلوده بودم،بجای برقراریه رابطه ی نزدیکتر با دوستام،که تعداد خیلی محدودی هم بودن ( که الان تازه متوجه میشم که وجود دوست حتی نچندان صمیمیش چقدر میتونه تاثیر گذار و انگیزه بخش باشه) به تصور وقت گیر بودن برقراری رابطه با اونها ، میشه گفت که رابطه ام رو باهاشون تقریبا قطع کردم و بدون اینکه خودمم متوجه بشم موجبات شدیدتر شدن وضعیت روحیم رو ایجاد کردم که نتیجه اش هم روی وضعت درسیم تاثیر گذاشت ،
من گشت و گذار 1-2 ساعته ی با اونارو حذف کردم ولی در عوض آن خودم رو بیشتر غرق در افکار نا موزون و ناکوکم کردم.
اینا رو گفتم تا برام یه یادآوریم بشه که کار ما تو ی این دنیا مثل کار اون بندبازیه که برای حرکت باید تعادلش رو در هر دو طرف حفظ کنه تا بتونه به حرکتش ادامه بده .
RE: خواهش میکنم با تجربه هاتون به من کمک کنید
سلام
من چن تا دوست صمیمی دارم دوست معمولی که تا دلتون بخواد هر جا که برم امکان نداره تنها بمونم و خیلی سریع با چن نفر دوست میشم همین کتابخونه که میرم بیشترشون دیگه با من دوست شدن ولی میدونید من زیاد عادت ندارم با دوستام درد و دل کنم برای همین باهاشون حرفامو نمی زنم بهشون نمیگم چه مشکلی دارم یا اگه بگم به هر کدوم یکی رو میگم که یکیشون از همه مشکلاتم خبر نداشته باشه الان هم با همشون رابطه دارم ولی نمی دونم چرا توی همچین زمانی که نیازم بهشون بیشتره رابطم باهاشون کمتر میشه حالا به هر دلیلی مثلا الان یکی از دوستای صمیمیم به خاطر اینکه بهش نمی گم چه مشکلی دارم به شدت از دستم ناراحته و راجع به من فکرای نا مربوط کرده حالا فکر کنید باید تو این وضع و اوضاع خودم از اونم دلجویی کنم که از دستم ناراحت نباشه اینم جزئ کارایی که واقعا برام سخته دلجویی کردن از دیگران همش اوضاع داره بد تر میشه
RE: خواهش میکنم با تجربه هاتون به من کمک کنید
سلام سپيده جون!
چقدر خوبه كه شما ها موضوعاتتون را تو يه تاپيكي ميگذاريد كه هم آدم با اونا آشنا ميشه هم كمتر احساس تنهائي ميكنه يعني احساس ميكنه همدردي داره!بالاخره يه جائي هست كه يكي مشكلش را مطرح كرده كه ممكنه چون مني هم اين مشكلو تا حدودي داشته باشه واز جوابائي كه اعضا ميدن ميتونه يه كمي آرام بگيره!
داري براي كنكور ميخوني /اميدوارم بتوني و موفق باشي من كه اينقدر ضعيف شدم كه هيچ احساسي به پيشرفت ندارم .راستش تو خونه و دور و بريام كسائي هستن كه اگر با يه كوه انرژي مثبت هم به سمتشون بري خوردت ميكنن.كه براي كوچكترين خوشيات هم بايد باهاشون بحث كني تازه آخرش متهم ميشي كه اين تو هستي كه مشكل داري و دردت چيه؟
هيچكي انگار متوجه نميشه نيازهاي يك دختر يا يك آدم توي اين سن وسال بالاتر از نيازهاي اوليه به خوراك و پوشاك و مسكنه!آرامش اولين و اساسي ترين نيازيه كه هرآ دمي توي اين سن داره كه اونم به لطف عقده هاي قديمي و مشكلاتي كه دارن اگه خدابده ودوستاي خوبي كه داريم هم بهمون بدن شماها زودي ازمون ميگيريدش!
پريروزا يه مطلبي ميشنيد كه خيلي به وضعيتي كه دارم نزديك بود:
يكي ميديد كه حضرت عيسي(ع) تو يه مسيري ميدوين باكلي خواهش ازشون مي خوان كه بايستند و دليل دويدنشون رو بگن .اين بزرگوار ميگن كه از دست ناداني مردم فرار مي كنم/اون شخص تعجب ميكنن و ميگن :شما كه اينهمه معجزات داريد و شفا ميدين ومرده زنده ميكنيد نميتونيد براي ناداني مردم كاري بكنيد.
اون بزرگوار هم ميگن ناداني مردم دردي كه پايان نداره (وما اسير همين ناداني هستيم.از درك نشدنها و)
(قصد توهين ندارم ولي اين واقعيتي كه باعث ميشه حتي خانواده اي هم براي اينكه توش آرام بگيريم نداشته باشيم و به دنبال جائي براي آرامش بگيرديم.)معذرت ميخواهم انگار درددلاي خودم با مال تو قاطي شد.گلم اميدوارم موفق باشي به خدا توگل كن!
حتما موفق ميشي!وما اسير همين ناداني هستيم.از درك نشدنها و...
RE: خواهش میکنم با تجربه هاتون به من کمک کنید
عزیزم خیلی ممنون که بالاخره حرفی رو که نمیتونستم بزنم رو زدی منم دقیقا همین مشکل رو دارم خونواده من ادمای فهمیده ای هستن تقریبا هم امروزی فکر میکنن ولی ...نمیدونم چطور بگم دقیقا حرف نیلوفر خانوم درسته اگر با یه کوه انرژی بری تو خونواده من در حال خودکشی بر میگردی
الهی بگردم کاملا نیلوفر خانوم درکت میکنم ازت ممنونم امیدوارم موفق بشی
RE: خواهش میکنم با تجربه هاتون به من کمک کنید
سپیده ،منم تا حالا به هیچ کدوم از دوستام در مورد این مشکلم صحبت نکردم،البته گذشته از درونگرا بودنم هر وقت که در مورد مشکلاتی از این دست به طور جانبی هم بخواهی مطرح کنی با یه واکنش ها و نصیحت های
کلیشه گونه ای مواجه میشی که تازه خود اینم یه زخم تازه تری میشه،البته تا حدودی هم میشه به انها حق داد چون این مسئله تا موقعی که آدم در درونش(خاک به دهانم) قرار نگیره تحت هیج شرایطی قابل پذیرش
نیست،مثلا خود من گاهی اوقات که حالم نرمال و نسبتا خوبه،از اون احوال چند روز پیشم که حتی امکان سرک کشیدن دوبارش خیلی بالا هم هست،متعجبم.
در حالی که در صورت عدم کنترل افکارم ،خیلی سریع اون مزاحم مهمونم میشه و...
در مورد رابطه با دوستان میخواستم بگم که یادم از کشته ی خویش آمد...
دوست من ،همین که با دوستات رابطه داری این امکان برات وجود داره که بتونی خودت رو با اونها مشغول و
سرگرم (البته از نوع جهت مندش)کنی،که این فرصت خوبی که به اسمشو نبر بی توجهی بکنی ،آخه میگن توی این مسائل موثرترین سلاح کم توجهی به اون مسئله است(در واقع تغذیه اش رو قطع میکنیم) و پیدا کردن یه
جایگزین مناسب و قابل باور برای اونه.
آرزو مند آرزوهایت
RE: خواهش میکنم با تجربه هاتون به من کمک کنید
اخه میدونید همیشه من همدم دوستام بودم تو هر شرایطی همیشه اونا بودن که می اومدن پیشه من حالا من هر حالی هم که داشتو به اونا سعی کردم دلداری بدم البته نه با یه سری نصیحت که شما گفتید واقعا با هاشون همدردی میکردم این رو میگم چون خودشون اینو میگن همشون هم اگر بفهمن که مشکل دارم بدون هیچ منتی حاضرن کمکم کنن ولی نمیدونم چرا هر وقت که بهشون میگم یه سری نصیحت میکنن و... منو سرزنش میکنن چرا غصه میخورم ای کاش که دوستام هم مثل خودم اگر راهی به ذهنشون نمی رسید فقط هم دردی میکردن ولی متاسفانه این طور نیست تازه یه مشکلی هم که وجود داره اینه که اونا وقتی مشکل دارن میان سراغ من بعدش سپیده رو یادشون میره
RE: خواهش میکنم با تجربه هاتون به من کمک کنید
اینکه همدرد بقیه هستی یه حسن بزرگه،قدر خودتو بدون
عشق و محبت با تقسیم شدنشون زیاد میشن،تو این زمینه تا میتونیم باید دست و دل باز باشیم
RE: خواهش میکنم با تجربه هاتون به من کمک کنید
سپیده
اینطور که متوجه شدم مسئله اصلی شما رابطه ات با خانواده هست(که البته این مسئله ی میشه گفت فراگیره ،البته با شرایط متفاوت)
بهتر نیست با خودشون صحبت کنی و شرایط خاصت رو براشون بگی و توضیح بدی که چه سال سرنوشت سازی رو داری طی میکونی.
اگه امکانش هست بیشتر راجع به خانوادت صحبت کن.
شا د باشی
منتظرم
RE: خواهش میکنم با تجربه هاتون به من کمک کنید
می دونید مشکل من اینجاست که خانواده ام ادم های فهمیده ای هستن و مطمئن باشید که میدونن چه سال سرنوشت سازی دارم و مطمئن تر باشید که می دونن چه حال بدی دارم ولی همش به من میگن که تو می خوای خودتو اینجوری نشون بدی یا تو خودت نمی خوای که درس بخونی بهونه میاری همه مشکل من هم همینه فکر میکنید برای چی نمی تونم برم پیش مشاوره
RE: خواهش میکنم با تجربه هاتون به من کمک کنید
سپیده جان
اگه اینطور که میگی از خانواده ای فهمیده برخورداری فکر میکنم کارت خیلی راحتتر باشه،
اون مسائلی که فکر میکنی تو رابطه ی فعلیت باهاشون مشکل داری و باعث شده که کارت به اینجا برسه رو باهاشون در میون بذار.
مطمئن باش برخوردشون به تیره گیه اون تصویری که تو ذهنت (که اسمشو نبر دخیل هست)ساختی نیست،بهتر خودت رو بیشتر به رسمیت بشناسی،برای خودت ارزش قائل باش،
چه کسی رو مهمتر از خودت تو زندگیت سراغ داری؟