-
ممنون مرداد عزیز
من این مدتی که بعد حدود دوماه جدایی با همسرم در ارتباط بودم اکثرا تلفنی خیلی ازش تعریف کردم و سعی کردم از اتفاقات گذشته و ناراحتیام چیزی نگم از حق نگذریم همسرمم نمیخواست حرفی بزنه اما به محض اینکه یه چیزی هم میگفت سریع گارد میگرفت و میگفت تقصیر شما و خانوادت بود که اینطوری شد و نمیخواد قبول کنه که مقصر اصلی خودش بوده البته منم بهش نگفتم که مقصر اصلی منم یا ایشون اما وقتی منو مقصر اصلی میدونه و طرز برخوردش نسبت به قبل تغییر کرده و میگه باید حرف اخرو من بزنم اتیش میگیرم
البته من فکر نمیکنم دیگه همسرم بخواد این زندگیو منم امیدی به این زندگی ندارم چطوری میتونم خاطراتمو باهاش فراموش کنم هنوز هیچی نشده دلم براش تنگه اما وقتی رفتارای بدشو از زبون بقیه میشنوم ازش بدم میاد ولی تو تنهایی و فکر خودم همش خوبیاش میاد تو ذهنم چیکار کنم؟نمیتونم بهش فکر نکنم
- - - Updated - - -
ممنون مرداد عزیز
من این مدتی که بعد حدود دوماه جدایی با همسرم در ارتباط بودم اکثرا تلفنی خیلی ازش تعریف کردم و سعی کردم از اتفاقات گذشته و ناراحتیام چیزی نگم از حق نگذریم همسرمم نمیخواست حرفی بزنه اما به محض اینکه یه چیزی هم میگفت سریع گارد میگرفت و میگفت تقصیر شما و خانوادت بود که اینطوری شد و نمیخواد قبول کنه که مقصر اصلی خودش بوده البته منم بهش نگفتم که مقصر اصلی منم یا ایشون اما وقتی منو مقصر اصلی میدونه و طرز برخوردش نسبت به قبل تغییر کرده و میگه باید حرف اخرو من بزنم اتیش میگیرم
البته من فکر نمیکنم دیگه همسرم بخواد این زندگیو منم امیدی به این زندگی ندارم چطوری میتونم خاطراتمو باهاش فراموش کنم هنوز هیچی نشده دلم براش تنگه اما وقتی رفتارای بدشو از زبون بقیه میشنوم ازش بدم میاد ولی تو تنهایی و فکر خودم همش خوبیاش میاد تو ذهنم چیکار کنم؟نمیتونم بهش فکر نکنم
-
سلام
این روزا حس و حال خوبی ندارم یه دفعه بغضم میگیره و دلم میخواد گریه کنم
بعضی وقتا هم دلم برای همسرم میسوزه گاهی هم دلم برای خودم میسوزه ,برای دو سال عمر به باد رفته و اینکه چرا باید زندگیم به خاطر یه مشت حرف بی اساس از هم پاشیده بشه چرا شوهرم تو جلسات خواستگاری حرفایی رو زد که قرار بود یه روزی بزنه زیرش و به راحتی بزاره و بره؟؟؟؟؟؟:54:
به نظر شما مهریه رو بگیرم بهتره یا اینکه نه؟من نمیخوام کسی که باعث بد بختیم و شکستم شد به این راحتیا از زندگیم بره بیرون اون باید تاوان این کاراشو بده
-
بله مهریه کمترین حقته
ضمن اینکه کفه تقصیرات شوهرتون به مراتب سنگین تره
یعنی اگه 30 درصد شما مقصری که هستی شوهرت هفتاد درصد مقصره
ولی چیزی که تو تاپیکتون به چشمم اومد اینه که چرا هیچکدومتون یه خورده کوتاه نیومدین تا زندگیتون درست شه بابا نا سلامتی شریک زندگی همین
-
سلام
من فقط دلداری میخوام چون دیگه چیزی تا تموم شدن و مطلقه شدنم نمونده به خدا باورش برام خیلی سخته الان دارم با چشم گریون اینجامینویسم چون هضمش برام خیییییییلی سنگینه
این احساس لعنتی دوست داشتن که هنوز یه ذره ازش مونده ,خاطراتم عذابم میده تصوراتم از زندگی اینده همش خراب شد
تموم شد نابود شد داغونم کرد به خدا خیلی سخته خیلی کاش هیچکس این درد و تجربه نکنه برام دعا کنید بتونم کنار بیام:54::54::54:
-
سلام من به شوهرم حدود دو هفته پیشگفتم که ما نمیتونیم با هم زندگی کنیم و چون یه حرفیم بهم زد که ناراحت شدم گفتم که نمیشه ادامه بدیم و خیلی راحت گفت باشه و تمام
حالا که به باباش گفتیم مهریه رو بدید گفتن برید شکایت کنید
و ما هم نمیخوایم به کار به دادگاه بکشه
از طرفیم شوهرم گفته من زنمو میخوام اما هیچ اصراری به ادامه نداره پر مسلمه که میخواد از زیر بار مهریه شونه خالی کنه حالابه نظرتون چطوری باید با این خانواده برخورد کرد؟
-
سلام....
راستش خیلی ناراحت شدم... متوجه شدم نسبت به خانم های دیگه شما حتی کمی حساس تر هم هستید...البته این عیب نیست...
این که همسرتون دیگه نمی خواد ادامه بده و قطعا ایشون هم باز حق رو به خودش میده و... دلیل بر ضعف یا عیب شما نیست...چجوری بگم شاید ایشون به این نتیجه رسیده توی تصمیمش اشتباه کرده...اخه خیلی از پسر ها قبل ازدواج فکر می کنند ازدواج کنند کوه رو جا به جا می کنند و.. بعدش که ایشون ازدواج کرده و متوجه تصورات غلطش شده همون قول هایی رو هم که داده پاهاش سست شده از این که ادامه بده...
نمی دونم کاش میشد با همسرتون یکبار دیگه صحبت کنید...ببنید ایشون واقعا قلبا...کلا دیدش از ازدواج اشتباه بوده...یا این که شما اونی که می خواستید نبودید . تصورش اشتباه بوده بازم تاکیید میکنم این دلیل بر بد بودن شما نیستش...یک وقتایی ادم ممکنه معیاراش عوض بشه... به هر حال شما سعی کنید اعتماد به نفستون رو حفظ کنید...
امیدوارم هر چی خیره پیش بیاد...ولی بدونید خانم هایی هم هستند که طلاق می گیرند..ولی بعد کلی کتک و فحش و ناسزا و ابرو ریزی و...
تازه شما اگه رابطتتون توی دوران عقد کامل نباشه که امیدوارم این طوری باشه میشه متارکه نه طلاق...
بابت مهریه و... به نظرم بهتره با کسی مشورت کنید که موارد حقوقیش قشنگ اگاهی داره تا شما رو خوب اگاهی کنه.. و شما تاوان اشتباه اون اقا در تصمیمش رو ندیدید...
قابل باشم براتون دعا می کنم.واقعا ناراحت شدم.
-
ممنون کاربر محترم فدایی یار
شما درست فهمیدید شوهرم هم میدونست من حساس هستم ولی اصلا مراعات حالمو نکرد هرکاری دوست داره میکنه اخرش هم انتظار داره همه جوره من کوتاه بیام به واسطه ای هم که باهاش صحبت کرده گفته میخوام محکش بزنم منم گفتم بهش بگه که محک زدن مربوط میشه به زمان خواستگاری نه الان
راستش اون واسطه بهش پیشنهاد داده یه بار دیگه باهم صحبت کنیم و همسرمم قبول کرده اما من گفتم چون پیشنهاد از طرف خودش نبوده صلاح نیست که من برم و صحبت کنم چون من یکبار بهش گفتم نمیتونیم ادامه بدیم و خودشم چیزی نگفت که نشون بده تمایلی به ادامه داره در ضمن واسطه از اقوام خودمون هستن به نظر شما درسته بازم با این شرایط برم و صحبت کنم ؟یا صبر کنم ببینم خودش تماس میگیره؟
بازم ممنون از همدردیتون
التماس دعا
-
اون چیزی که من برداشت میکنم جفتتون مغرورید و حتی برای حفظ زندگیتونم حاضر نیستید یکم پا بزارید رو غرورتون
مطمءنم نه تو زنگ میزنی نه اون
بزار همون واسطه قرار بزاره شمام برید سر قرار
حالا که زندگیتون لب پرتگاهه بهتر نیست مشاوره حضوری برید یا عضو انجمن آزاد بشی خودت؟
-
اقای بیت الله عباسپور ممنون از همراهیتون
مشاوره یه نفره فایدهای نداره و همسرمم میگه مشاورهنمیتونه کاری بکنه و باید خودت تصمیم بگیری کهمیخوای چطوری زندگی کنی
یه مشکل دیگه اینه که همسرم فکر میکنه بقیه به من خط میدن که چیکار کنم در صورتی که اصلااینطوری نیست
مثلا دفعه ی قبل که باهاش صحبت کردم خواست که همون موقعجواب بدم بهش بعد اینکه شرطاشو واسم گذاشت و منم برا تک تک شرطا توضیح دادم و با حرفایی که زدم قرار شد بره فکر کنه و یکی از شرطا رو کنار بذاره فرداش که باهاش صحبت کردم گفت نه همونکه اول گفتم و تفییری در کار نیست میدونم که خانوداه اش گفتن از شرط هایی که گذاشتی کوتاه نیا چون اونشب یه طوری برخورد کرد که میشد امیدوار بود حرف من اینه که خودش داره از خانواده اش به اشتباه خط میگیره اون موقع همش میشینه و میگه من دارم از بقیه جهت میگیرم
به نظرم با کسی که دیدش این باشه فردا مشکلات خیلی بیشتر خواهد بود
منطق میگه نمیشه اما با احساسم با شکستم چطوری کنار بیام نکنه پشیمون بشم؟؟
-
سلام هانیه
شما چقدر برای هم شرط می ذارید؟!
از اولین پست صحبت از شرط و شروط بود. زندگی که با شرط و اجبار زندگی نمی شه.
یا همدیگه را پذیرفتید و می خواهید با هم زندگی کنید، یا اگه نمی تونید شرط گذاشتن خیلی معقول نیست.
برنامه ریزی و هماهنگی می شه بکنید. مثلا یه بار در هفته بریم مهمونی یا دو سال دیگه خونمون را عوض کنیم و ... اسمش را هم نذار شرط، بگو برنامه.
اما این که شرط بذاری براش یه کم ؟؟!! مخصوصا اگر شرطها رفتاری باشه و بخوای به زور همون کارهایی را بکنه که شما دوست داری.
این شرطها چیه که قبولشون نمی کنه؟
اکثر آقایون هم همینن ها ... فکر نکنی نفر بعدی قراره بیاد زیر بارون با شما قدم بزنه ( آخه یادمه گفتی نمی آد پیاده روی یا یه همچین چیزی ...)