-
دوست عزیز به نظر من بهترین کار اینه که برید مشاوره حضوری .تا حالا به مشاور مراجعه کردین؟اگه خانمتون بیاد که چه بهتر ولی اگه نیاد خودتون هم که به تنهایی برید اونجا خیلی بهتر و بیشتر راهنمایی میشی واسه حل مشکلتون.به خانمتون هم بگید بیا یه بار دیگه سعی کنیم واسه زندگی.اگه با سعی و تلاش دوباره هردومون به نتیجه نرسیدیم اونوقت هرچی شما میگی من قبول میکنم.ولی اگه بهم فرصت ندی همیشه و تا آخر عمرم با خودم درگیرم که چرا نتونستم بیشتر سعی کنم .بگید همه زندگی ها توش مشکل و اختلاف نظر هست مهم اینه که زنو شوهر سعی کنن اونارو حل کنن و عیب های همدیگرو بپوشنن.
واقعا باید دید همسر شما چرا میگه طلاق و مطمینا دلایلی که داره هیچ کدوم غیر قابل حل نیست.ازش بخواین یه فرصت دیگه بهتون بده و با هم مشاوره برید و سعی کنین حرف همو بفهمین و درصدد حل اون باشین.بگید با لج و لجبازی چیزی درست نمیشه.بیا منطقی و عاقلانه جلو بریم.
و اینکه طلاق آخرین مرحله و در واقع فرار از مشکلاته.با طلاق عرش خدا به لرزه در میاد .و مکروه ترین حلال نزد خدا. اینارو بهش بگو و راضیش کن برای مشاوره و حل مشکلاتت.
ببخشید که دیگه بیشتر از این چیزی به ذهنم نمیرسه و نمیدونم اینایی که گفتم میتونه مفید باشه یا نه.ولی واستون دعا میکنم .انشالا مشکل تون حل میشه و خانمتون کوتاه میاد.
با آرزوی موفقیت و خوشبختی
-
سلام آقای تنها.
ببخشید یک سوال؟
شما فکر می کنین که چه چیزی باعث عوض شدن طرز فکر همسرتون شده؟
چی باعث شده که فکر کنه باید مدل دیگه ای زندگی کنه؟
آیا از ماهواره استفاده می کنید؟
دوستی که جدیدا زیاد با هم رفت و آمد داشته باشن ندارید؟
آخه من هر چی فکر می کنم میبینم مشکل اونقدر جدی تو داستان شما نبوده که برآیندش همچین برخورد سردی از طرف همسرتون باشه خصوصا که فرمودید با عشق ازدواج کردید.
آیا همسرتون در زندگی با شما خیلی زیاد اذیت شدن؟
لطفا سوال اولمو با دقت جواب بدید.
مرسی
-
کابرمحترم آلوچه
خدمت شما عرض کنم خانوم بنده الان دچار خودبزرگ بینی شده و فکر می کنه از هر نظر شرایط بهتری نسبت به من داشته و الان پشیمونه. بهانه های مختلفی هم می یاره که هیچ کدوم برای رسیدن به طلاق منطقی نیست.
در صورتی که هم از نظر تحصیلات، هم شرایط کاری و هم خانوادگی اگر من سرتر نباشم، از اون پایین تر هم نیستم. می گه می خوام از زندگیم لذت ببرم و شاید پیش خودش یک رویاهای دیگه ای داشته که الان نمی تونه بهشون برسه. هیچ دلیل منطقی و محکمه پسندی نداره و من همه جوره کوتاه اومدم و الان هم زندگیمو و زنم رو دوست دارم.
ماهواره نداریم و دو تا از دوستاش تو یک سال اخیر از همسرشون جدا شدن نمی دونه با اونا ارتباط داره یا نه.
واقعا هم بی منطقه شده و هر کسی مشکل ما رو می شنوه می گه مشکلتون جدی نیست و حیفه طلاق بگیرید. منم اصلا نمی تونم با طلاق کنار بیام چون واقعا دوستش دارم.
من تو این چند سال در حد توان سعی کردم خواسته های همسرمو برآورده کنم و از حق نگذیریم کمک کرد تا خونه بخریم. تو این چند سال هم قهر و آشتی هایی داشتیم که هر دفعه یا من یا اون کوتاه می یومد حل می شد ولی این دفعه خیلی مصره به طلاق و داره همه چیز رو خراب می کنه. رفته حکم توقیف خونه رو گرفته که نتونم بفروشم. حکم توقیف ماشین رو گرفته. مهریشو گذاشته اجرا و داره به هر دری می زنه تا به طلاق برسه.
ولی من نا امید نیستم. اصلا مادیات برام مهم نیست و فقط به درست کردن زندگیم فکر می کنم. مطمئن هستم خدا هم کمک می کنه.
ولی واقعا چند روزه توخونه اصلا با هم حرف نمی زنیم و بدون اجازه می ره بیرون و منم کاری به کارش ندارم. پیش مشاور خانواده هم چند بار با هم رفتیم و الان دیگه نمی یاد.
دوستان لطفا نظر بدید چه کار کنم. نظر بدید زندگیمو بسازم. شرایط سختی ایجاد شده.
-
من یک مورد سراغ دارم که متاسفانه خانم با همین دلایلی که شما ذکر کردید از شوهرش جدا شد.اما الآن خیلی وضع وحشتناکی داره.
با یه آقا که معتاد به شیشه هست دوست شد و به قول خودش اون طوری که می خواست زندگی جدیدشو شروع کرد.
حالا کارش به جایی رسیده که از قرص اعصاب استفاده میکنه.
خانوادش قبولش نمی کنن.مهریشو تمام و کمال ازش گرفتن و خیلی محدودش کردن.الان داره التماس شوهر سابقشو می کنه که دوباره ازدواج کنن.
آینده طلاق رو برای خانمت باز و روشن کن.دختر عمه من با شوهرش اختلاف داره و مدتیه خونه پدریشه. هنوز طلاق نگرفته اما پیشنهاد صیغه و .... داره.آنقدری که کلا پشیمونه و میخواد برگرده.
کلا طلاق آینده قشنگی نداره.پس فقط باید برای مواقعی باشه که تحمل زندگی به دلایل کاملا عقلانی ممکن نباشه.نه اینکه آدم هر وقت هوس کرد طلاق بگیره.
به نظرم همسرت دچار غفلت و اشتباه در باورهاش شده.
شاید همون دوستاش که گفتی طلاق گرفتن این باور که حق یک زندگی متفاوت از این که هست رو داره درش ایجاد کردن.متاسفانه من این مورد رو زیاد در اطرافم دیدم که اکثرشونم دوباره برگشتن و از شوهرشون خواستن که گذشته رو فراموش کنه.
برخلاف نظر بعضی از دوستان به عقیده من همسر شما کاملا در مورد طلاق جدی هست.
با همسرت صحبت کن باهاش یه شرطی بذار.
اول از همه خودت برو یه مشاور عالی پیدا کن.بعد به خانمت بگو من به شرطی به طلاق راضی میشم که تمام جلسات مشاوره رو شرکت کنی.
اگر مشاوره جواب نده واقعا دیگه چی می تونه باورهای غلط همسرتو تغییر بده؟؟!
-
-
سلام من مدتی جریان زندگی شمارومیخونم وبسیارکوچکتر ازاون هستم که نظراتم پخته باشه اما به نظرم شما تمام تلاشتون روکردید وداریدمیکنید چون زندگیتون رو میخواهید ومن مطمینم قدر همسرتون رو میدونید اما اول باید این رو مشخص کردکه زنتون واقعا در رویای طلاق وزندگی ایده ال وتحمل شمابراش غیرممکنه واگه الان کوتاه بیاددوروز دیگه دوباره میگه اخ خودموحیف کردم یا نه فقط میخوادکمی خودشورولوس کنه شماروبترسونه تا میزان ارزششوپیشتون بفهمه ممکنه خودش فکرکنه درطلاق جدیوثابت قدمه اما ته دلش ازبطن قضیه خبری نداره وبراش مثله یه بازیه من فقط نظراتم میگم وحتی ممکنه تاثیرعکس بزاره میگم تا ذهن شمابرای راه حل های مختلف بازبشه من فکرمیکنم همسرشما یه شوک میخوادشاید اون بخوادبرگرده ورابطش روبازگرماببخشه اما خب واقعامسخرست که امشب باشماسردباشه ویهو فردا گرم بشه وپذیرای شما باشه وشایدنمیتونه بخاطردلخوریکه ازشماداره اروم اروم روابطتون روگرم کنه اون الان با خودش درگیره فکرمیکنه شمارونمیخواد مدام عصبی بدخلقه وقتی به سمتش میریدپرخاش میکنه اما اگه نریدمسلما ناراحت میشه وداره شماروامتحان میکنه ببینه تا کجا مقاومت دارید فکرنکنیدکه الان بایدجلوش خودتونومقاوم نشون بدیدبرعکس بزاریدببینه داریدداغون میشید مثلاناگهان یه سرماخوردگی سخت یا یکم بیشتر بگیریدتوی خونه بیفتید وکلا داغون شید احساسات محبتش روفعال کنیددیگه نگیدونخندیدتا اون حس کنه الان وقتشه تا اون ازشما حمایت کنه اگراون مدام شمارودرحال شادی ببینه حرص میخوره که چرا التماسش نمیکنیدگریه نمیکنیدکه بمونه همونطورکه گفتیدخودبزرگ بینی گرفته اگراون برای شماغذادرست کردبهتون رسیدگی کردهرچندسردوخشک بفهمید اون نمیخواست شمارواینطوری کنه وقتی اومدپیشتون با وضع بدمریضیتون ازش اروم تشکرکنیدودستش ببوسیدودوباره به مریضیتون بپردازیداما اگرنه هیچ کاری نکردوخودش غذا خوردتنهایی وبه شما نگفت خرت به چندبدونیددیگه شمارونمیخوادوعشق زوری نیست بایدبره وحتماسرش به سنگ بخوره بجزاین راه شما میتونید یبارکه بغلش کردیدواون پرخاش کرد یهو خودتونوخیلی ناراحت نشون بدیدیه قطره اشک بریزید اما یجوری نشون بدیدنمیخوایداونببینه وباحالت سرخورده وکاملاناراحت بگیدباشه وازخونه خارج شیدبزاریدپشیمون شه که غرورمردشواینجوری شکست البته راه سوم اما خیلی خطرناکی هم هست که شاید نتیجش کاملا عکس باشه بترسوندیش که شماروممکنه ازدست بده روابط مشکوک بگیرید که انگارکسی داره شماروجذب میکنه انگارریگی به کفشتونه این کارباعث میشه اون به این رفتارتون فکرکنه وبخوادنتیجه بگیره متعجب شه وخشمگین اون هی به شما واین مشکوک کاریتون فکرمیکنه که این فکرکردنا کم کم وابستگی وعلاقه میاره اما گفتم راه سوم خطریه
-
کاربر محترم آلوچه
ممنونم از راهنماییتون. خدمت شما عرض کنم خانومم واقعا نمی دونه داره چه کار می کنه. داره به هر دری می زنه تا منو خسته کنه تا راضی به طلاق بشم. منم بهش گفتم تا زمانی که بچه بازی در میاری من نمی تونم به طلاق فکر کنم. به خواهرش هم گفتم و اون گفت دخالتی نمی کنم ولی می گفت حیفه سر چیزای الکی زندگیتون رو از دست بدید.
پیش مشاور خوب هم چند بار رفتیم ولی الان می گه نمی یام. تو خونه خودش رو شاد نشون می ده و می یاد جلوی من غذا می خوره تا حرص منو در بیاره. بهش گفتم پس منو نشناختی. گفتم واقعا فکر می کنی با این کارات من ازت دلخور می شم یا به طلاق فکر می کنم. بهم گفت خودت برو غذات رو بخور بچه که نیستی. منم گفتم من به احترام تو نیاز دارم اول بعد به غذات. تا زمانی که این کار رو بکنی من چیزی نمی خورم. تو واسه خودت درست می کنی نه برای من.
کاربر محترم دختر جوان
ممنون که نظر دادید. منم فکر می کنم به یک شوک نیاز داره ولی بهش هم گفتم، یک جایی متوجه اشتباهاتش می شه که دیگه دیر شده. واقعا الکی الکی داره تیشه به ریشه زندگیمون می زنه. هر روز یک بهانه و هر روز یک رفتار جدید. واقعا هر کاری می کنم مقصرم. اگر برم پیشش می گه ازت بدم می یاد و داد و بیداد می کنه، اگر نرم پیشش می گه احساس نداری. دیگه به حرف هیچ کی هم گوش نمی ده.
در مورد پیشنهاد اولتون باید امتحان کنم ضرر نداره.
در مورد پیشنهاد دوم، من چند بار رفتم پیشش بهش دست بزنم یا بغل کنم، ولی پرخاش کرده و در رو روی من قفل کرده. منم برای اینکه حرمت ها حفظ بشه، دیگه نرفتم. الان هم جای خوابش رو عوض کرده ومنم گفتم اگر پیشت نمی یام یا باهات حرف نمی زنم، به احترام خواسته خودت هست فکر نکن احساس ندارم.
در مورد پیشنهاد سوم، اون خیالش از رفتارهای من راحته و می دونه هیچ وقت همچین کاری نمی کنم. می دونه که چنین اشتباهی رو هیچ وقت مرتکب نمی شم.
البته هرچی خانومم احساسی و بی منطق هست، من بر عکس منطقی عمل می کنم و شایدم این یک نقطه ضعف باشه برام چون خیالش راحته که با فکر عمل می کنم.
-
اقای تنهایی ببخشید که اینو میپرسم ولی رفتار همسر شما شبیه کسیه که مورد خیانت واقع شده . ایا ایشون شما رو به خیانت متهم میکنه؟ یا دچار شک و سو ظن شدند ؟
-
کاربر محترم واحد
خدمت شما عرض کنم که اصلا چنین چیزی نیست و از این جهت خودش خیالش راحته. تمام مشکلاتی که من می دونم و خانومم به من و مشاور و خانوادش گفته، چیزایی بوده که براتون نوشتم.
............
خداوندا دراین سال جدید
نمی دانم چه تقدیری مرا فرموده ای، لیکن
کمک کن تا رها سازم زخود
من کوله بار یک هزار و سیصدو افسوس
هزار و سیصد و اندوه
خدایا مهربانم کن
تو چشمان مرا با نور خود بگشا
تو لبخند رضایت را عطایم کن
بفهمان زندگی زیباست ...
-
الان که دارم می نویسم، خیلی داغونم. دلم از همه چیز گرفته. چرا خدا بهم نگاه نمی کنه؟ چرا دستم رو نمی گیره؟ خدایا خودت می دونی تو دل من چیه؟ خدایا کمکم کن.
دوستان شاید خانومم راضی بشه همه چیز رو بده و طلاق بگیره ولی واقعا نمی تونم به جدایی ازش فکر کنم. وقتی فکر می کنم دلم می گیره. من وقاعا دوستش دارم.
رفتم پیش پدرش و گفتم که واقعا دارم کم میارم. اونم گفت فعلا صبر کن چون دیگه به حرف ما هم گوش نمی ده. گفتم واقعا الان چه مشکلی هست که حل شدنی نباشه؟
من هنوز به درست شدن زندگیم امیدوارم. به نظرتون چه کار کنم؟ دیگه هر راهی رو که بگید رفتم ولی ته دلم راضی نمی شه کوتاه بیام. ته دلم می گه تلاش بکن. کوتاه نیا.
توروخدا کمک کنید. از مدیریت سایت هم چند بار خواستم نظر بدن ولی متاسفانه هیچ نگاهی به تایپیک من نمی کنن. هر کسی می تونه به مدیریت اعلام کنه کمک کنن.