-
ستاره خانوم ممنون
شما درست میگید من اونطوری که باید باشم نبودم البته خیلی سعی میکردم بهش محبت کنم ولی چون خیلی از خواسته های منو ندید میگرفت محبت منم بهش کم میشد میدونم که نباید اینطوری باشم اما همونطور که تو کتاب مردان مریخی زنان ونوسی خوندم زنها منبع محبت خانواده اند و واسه همینم باید از نظر محبت چند وقت یکبار شارزشون کرد حالا هر طوری که میخوان
اما شوهر منم از من انتظار داشت که هر کم محبتی و بی توجهیش رو تحمل کنم چون معتقد بود که این زنه که ارامش خانواده تو دستشه چون مرد بیرون خونه کار میکنه و پراز استرس و مشغله کاریشه خب درست میگفت اما به نیازهای کوچیک من توجه نمیکردکه منم از دستش راضی باشم و به خاطرش هرکاری بکنم اما منم رفتار مثل بچه ها نبود که بلافاصله بعد بی توجهیش جوابشو بدم چند وقتی رو هم جمع میشد و یکدفعه منفجر میشد
واحد عزیز از شمام ممنونم
ممنون میشم اگه بگید کدوم رفتارم باعث شده که شما بفهمید من ناپخته رفتار کردم؟
در مورد بیرون رفتن منطورم این بود که وقتی میریم بیرون با این که میدونه من عاشق قدم زدن دو نفره ام باهام همراهی نمیکنه باید ازش خواهش کنم یا با اصرار میاد که قدم بزنیم
من قبول دارم منم زیاد اشتباه کردم یعنی شما میگید من بیشتر مقصرم؟لطفا جواب بدید
راستی الان بیشتر اشناهانمون قضیه رو فهمیدن همین امشب یکیشون گفت که تمومش کنید و منم چون خیلیها قضیه رو فهمیدن دیگه اصلا دلم نمیخواد رابطه رو ادامه بدم حتی اگه شوهرم ازم بخواد که دوباره یه فرصت دیگه به هم بدیم چون معتقدم بعد از این بقیه به زندگیم به یه چشم دیگه نگاه میکنن میدونم این چیزا مهم نیست مهم اینه که خودم احساس خوشبختی کنم ولی من یه ادمی هستم که تا حالا خیلیها حسرتمو خوردن و پیش خودشون فکر میکردن من زندگی بی مشکلی دارم من با اینکه تو زندگی شخصیم چه دوران مجردیم چه الان که عقدم کم مشکل نداشتم ولی حتی تا تونستم با خانوادمم در میون نذاشتم یعنی بیشتر درون گرا هستم
نه متاسفانه گوش نکردم
-
خوشحالم به همدردی بچه ها و شناخت خودت و توانمندی هات و کاستی هات داری فکر میکنی ....
به تلاشت ادامه بده من نظاره گر شما هستم ... و امید وارم بعد این مشاوره ها یه تلاش دیگه بکنی و سعی کنی همسرت با کشیدن به مشاوره برای یه زندگی خوب سوق بدی ....
همسرت منتظر قبول شروطش از سمت شماست ...قبول دارم شاید در بعضی موارد شروطش ظالمانه و غیر مقول باشه و بیشتر بهانه ای برای رفتن .... ولی بر شما واجبه تلاشتو بکنی و به کمک یه مشاوره برای زندگی و یا خدا نکرده جدایی تصمیم بگیرید.....بعد فکر مسائل حقوقی باش ....
از نظر من اینو به همسرتم بگو ....اگه جدای میخواد و یا قبول شروط از سمت شما بایید بیاد مشاوره و اونجا تصمیم گرفته بشه ..بهانشم بذار به دوش خودت بگو من قدرت تصمیم گیری ندارم و میخوام یه کارشناس برامون تصمیم بگیره و من ازت انتضار دارم منو همراهی کنی .....
من از شروطش خبر ندارم .... ولی ازت میخوام بیشتر فکر کنی و اگه راه داره از دل بخواه تا برشگردونی ...سرد نباش ...
دووو نداشتن قباله یعنی یه محرمیت معمولی برای آشنایی همین .. ونه عقد و نه ازدواج ....
هر دوراه دست تو ...میدونم خیلی سخته ...وچه حس تلخی داری ولی این سرنوشته ... با کمک مشاوره حضوری تصمیمی منطقی و عقلانی بگیر و تا آخرش برو ...
موفق باشی .... پستهاتو میخونم ..... توکلتو به خدا کن ....
-
سلام اقا پارسا
بازم ممنون از همراهیتون
به نظرم بهترین کار همینه که شما میگید ,یعنی رفتن پیش مشاور و بعدا تصمیم نهایی
از شما دو تا سوال دارم ممنون میشم جواب بدید
1.با این احساسی که الان دارم منظورم فهمیدن اشناهامونه من خیلی از اینکه بقیه فهمیدن ناراحتم چطوری کنار بیام
2.به احتمال زیاد بعد این همه دوری اخرش فکر نکنم شوهرم حالا حالاها زنگ بزنه و مجبورم برای اینکه زودتر تکلیفمون معلوم بشه من زنگ بزنم و پیشنهاد مشاوره رو بدم با توجه به اینکه ایشون اصلا اهل رفتن به مشاوره نیست و دفعه ی قبلم که رفتیم به اصرار من بود و چون فکر میکنه مشاور به اشتباه حقو به من داده امکان داره قبول نکنه که بیاد اگه هم قبول کنه شاید قبول نکنهکه پیش همون مشاور قبلی بریم در صورتی که من فکر میکنم اگه پیش همون بریم چون در جریان مشکلاتمون هست سریعتر و بهتر به نتیجه میرسیم حالا به نظر شما چیکار کنم بهتره؟راضیش کنم تابریم پیش مشاور قبلی یا بریم یه جای دیگه؟
البته چون فکر میکنم اگه دونفره بریم بهتره و چون اون مشاور هم پدر من و هم پدر ایشون رو میشناسن و تقریبا روحیه ی پدرامون رو میدونن چطوریه چون مشاور از صحبتی که با پدرش کرد فهمید که مخالف ادامه دادنه به خاطر همین فکر کنم پیش همین بریم بهتر باشه
-
dooo من متاسفم
شما اشتباه بزرگی کردین و خانواده همسرت امروز از این اشتباه شما استفاده کردن ....
تو دوسال محرم بودی بدون ثبت . من بهت گفتم شما از لحاظ قانونی در وضعیت نامزدی قرار دارین و عقد دایمی از شما در دفتر خانه ازدواج ثبت نشده ....
اصلا من میگم ثبت شده ... چرا دوسال تو عقد بودی .... چرا تدارک عروسی یه سال پیش ندیدی ... چرا جدی نبودی ؟ چه مشکلاتی سر راه بوده ؟؟؟ اختلاف یا وضعیت مالی ..........
حالاهم کاریکه شده و پرداختن بهش سودی نداره و تو این مدت نمیشد چشم و گوش فامیل بست ....
انشالله که به سمت جلو پیش بری در غیر اینصورت باید صبور باشی و با این قضیه در زندگیت کنار بیای و با خودت بگی خوب شد برگشتم وگرنه اوضاع بدتر میشد و نابود میشدم ..... ماهی هر وقت از آب بگیری تازه ست ...
باز من خدا رو شکر میکنم که دوشیزه ای و چیزی از دست ندادی وچون ثبت نشده مطعلقه محسوب نمیشی...
صبور باش زمان همه چی درست خواهد کرد .... از تو بدتر خیلی هست کسانیکه از زندگی برگشتن ... با بچه برگشتن ...
اگه مشاوره قبلی نیومد بگو این بار تو تعیین کن . دوست دارم از این لحظه تو برای زندگی من تصمیم بگیری ....و مشاوره تو تایین کنی ...
دووو ... نمیدونم من راهنمایی لازم کردم ..... به زندگی برگرد ... سخت نگیررر .... مردها همشون یه جورا ....
شنبه روزنامه بگیر و از مشاوران تلفنی مشاوره حقوقی بگیر ........ من توضیحات لازم بهت دادم .....
-
یکسال اول مشکلی با هم نداشتیم و تو این یکسال شوهرم دنبال خریدن خونه بود وقتی دید نمیتونه بخره دیگه گفت که فعلا اجاره کنیم منم وقتی گفت عروسی کنیم گفتم اول قولی که دادی رو انجام بده و ماجرا ها و اختلافها از همونجا شروع شد
میدونم اینجا جای پرسیدن سوالات حقوقی نیست ولی جایی خوندم اگه ازدواج ثبت نشده باشه یکسال حبس داره ایا درسته؟
از وقتی اینو فهمیدم فقط دلم به همین خوشه که حتی اگه مهریمو نتونم بگیرم حداقل این طوری ازش انتقاممو بگیرم
-
حبس نه به اون معنا که در تصور تو هست ......
خیلی هم سخته کلی باید خودت دوندگی کنی و به خودت و خانوادت آسیب بزنی . بیفتی سر زبونا که میخوای انتقام بگیری یا برا 6 ماه بندازیش زندان ....
این فکر از سرت بیرون کن ..... یه چیز دیگه ...اگه هدف بذاری ادب کردن اون باید بگم اون ادب نخواهد شد بلکه بدترم خواهد شد .....
نه انتقام بگیر نه نفرینش کن ... واگذار کن به خدا .......
دوووو . چرا اصرار به قولش کردی چرا نذاشتی برین مستاجری تو که شرایط سخت دیدی .... غرور بیجا .... چی ؟
دووو تو در شرایط مناسبی نیستی . فقط مشاوره .... اونم دونفری .... موفق باشی ....
مشاوره گفت جدایی ... بدون سر صدا جدا شووو به خودت اسیب نزن .... درد داره خیلی درد داره ولی چون دختری و ثبت نداری تمومش کن .... تا سر زبونها هم نیفتی
نامزدی به هم خورده همین .... بدترش نکن .... نظرم شخصی بود ... میتونه غلط باشه ....
-
چند بار اومدم نفرینش کنم ولی وقتی یادم میفته به خوبیهاش به اینکه شاید نتونم با هیچ پسر دیگه ای مثل اون راحت باشم پشیمون میشم از خدا میخوام که کمکم کنه قاطعانه تصمیم درستو بگیرم
خب به نظرم ادمی که زیر قول به اون مهمی بزنه باید یه خورده بهش شک کرد و به خاطر همین و شاید غرورم به سادگی راضی به اجاره نشینی نبودم ولی بعدش به این نتجه رسیدم که زیاد هم مهم نیست
من هیچ وقت فکر نمیکردم یه روزی منم جز مطلقه ها شم و ازاینکه همه به چشم مطلقه بهم نگاه کنن بدم میومد ولی حرفای شما و یکی از نزدیکترین اقوامم منو خیلی اروم میکنه و این طوری احساس میکنم بهتر میتونم تصمیم بگیرم چون اینطوری زیاد به حرف مردم اهمیت نمیدم و فقط و فقط به خودم و زندگی خودم فکر میکنم من همه ی این اتفاقاتو به فال نیک میگیرم و از خدا میخوام عاقبت هممون رو ختم به خیر کنه
-
چرا طلاق؟
به نظر نمی رسه زندگیت اونقدر مشکل داشته باشه.
هانیه جان
بدقولی که نشد دلیل طلاق.
نمی گم بدقولی اشکالی نداره، اما مساله اینجاست که هر مردی و هر آدمی یه بدیها و یه خوبیهایی داره. هر کس یه اشکالات رفتاری داره.
هیچ کس عالی و پرفکت و کامل نیست. فکر نکن طلاق بگیری نفر بعدی و همسر بعدی قراره یک مرد بی نقص باشه.
بعضی رفتارها را می شه تعدیل کرد، می شه تحمل کرد، می شه نادیده گرفت
به این فکر کن که اگر ایراد غیر قابل تحملی داشت چیکار می تونستی بکنی؟ اگر خیانتکار یا هوسران بود چی؟ معتاد یا بیکار و تنبل و بی درآمد، یا ....
اون از تو احترام می خواد
متاسفانه چند جایی غرورش را زیر پا گذاشتی و الان می خواد قدرتش را بهت نشون بده.
فکر می کنم شما توی یه دنیای خیالی پاک و زیبا زندگی می کنی.
برای همین هم می گی یکی از دلایلم برای انتخاب همسرم این بود که جای دیگه خواستگاری نرفته بود !!
برای همین به یه حرف بسنده کردید و دو ساله عقد ثبت نشده کردی
و برای همین بدقولی به نظرت مشکلیه که باید بخاطرش طلاق گرفت.
دنیات واقعی نیست، ایده آله.
شاید هم با تجربه طلاق و هزینه های سنگینش، یه مقدار از دنیای ایده آلت بیرون بیایی.
-
خواهر خوبم اصلا قصد ناراحت کردن شما رو ندارم . قصدم اینه که با نشان دادن نقطه ضعف هات شما رو متوجه وضعیتی که هستی بکنم . فقط برای اصلاح زندگیت . قصد ما خوشبختی شماست . خدا شاهده الان که دارم تایپ میکنم ارزو میکنم شاد ترین و خوشبخت ترین ترین عروس دنیا باشی . و دلم از این میسوزه که میتونی باشی چرا نباشی؟ شما یک همسر خوب و زحمت کش و عاشق داری . همسری که اونقدر عاشق بوده که حتی اگه میگفتی کره ماه رو میخوام شاید قولش رو بهت میداد . حالا چیزی که باید برات مهم باشه اون کره ماه نیست . این همسر عاشقه . اون عاشق شماست و شما هم که دوستش داری پس چرا نمیتونی یک زندگی عاشقانه داشته باشی . فقط به دلیل بی مهارتی در ارتباطات . این همون ناپختگیه . همسرت به دلیل مشکلاتی که برای همه ممکنه پیش بیاد نتونسته خونه بگیره . شما چکار کردی ؟ دیگه حاضر نشدی باهاش زندگی کنی . در حالی که یک عروس عاشق و البته پخته میگه خونه نشد فدای سرت . تو هر جا باشی من با تو خوشبختم . حالا که فامیل فهمیدند شما یه کم با نامزدت مشکل داری حاضری دور همسرت خط بکشی . این عشقه ؟ این پختگیه ؟ شما به همسرت ارزش بده . شما تحویلش بگیر . شما حمایتش کن . بعد عکس العملش رو ببین . تنها ایرادی که شما از همسرت نوشتی این بود که ایشون زیاد کار میکنه . و نسبت به خواسته های شما بی توجهه . اگه میشه در مورد این خواسته ها بیشتر توضیح بده . ولی ایا این کار کردن زیاد میتونه برای فراهم کردن خواسته های شما باشه ؟ زیاد کار نمیکنه تا شاید خونه ای که ازش قول گرفتی رو فراهم کنه ؟ من فکر میکنم اون نسبت به شما بی توجه نبوده بلکه توجهش به زبانی بوده شما اونو نمیفهمیدی . و البته ایشون هم شناختشون در مورد خانمها کمه . و شاید نمیدونه که یک دوستت دارم خشک و خالی به اندازه میلیونها برای خانم ارزشمنده . عزیزم هیچ وقت سعی نکن ازش قول بگیری . حتی اگر هم خودش خواست قولی بده شما بگو تنها چیزی که برام مهمه خودتی و سلامتی و خوشحالی توئه . همین که خدا یک همسر خوب بهت داده هزاران بار باید شکر کنی . بقیه اش هم خدا خودش جور میکنه .
مشاوره حضوری خوبه از این بابت که مهارتها رو به شما اموزش بده . اینکه کدومتون بیشتر مقصرید اصلا مهم نیست . کار مشاور قضاوت نیست . اصلاح رفتارهاست . اگه همسرت نمیخواد پیش اون مشاور بیاد مجبورش نکن . اصلا برای هیچ کاری مجبورش نکن . خواسته ات رو در قالب ارزو یکبار بهش بگو . بعد بگو هر چی شما صلاح بدونی .
سخنرانیها رو گوش کردی ؟
-
سلام شیدا خانوم ممنون
راستش مشکل من که فقط بد قولی تنها نیست زندگی که من ازش حرف میزنم اونقدراهم ایده ال نیست یه زندگی معمولیه من با خیلی از کاستی ها کنار اومدم خیلی از وقتا وقتی ازش چیزی خواستم مشکل مالی رو بهونه کرد در صورتی که از بعضیا که باهاش در ارتباطند فهمیدم که از نظر مالی وضعیتش خیلی خوبه ولی در ظاهر به من که خانومشم حرف از نداشتن میزنه از چکای اخر ماهش حرف میزنه
اصلا تو این دوسال یه بارم نیومده بریم مسافرت و مجبور بودم تنهایی با خانوادم برم و خیلی چیزای دیگه که بی مهریش به منو اثبات میکنه الان ببینید چند روزه از سال نو میگذره هنوز یه پیام تبریک سال نو رو بهم نداده قبل عیدم که بهم گفت دیگه زنگ نزن همه ی اطرافیانم میگن اگه دوستت داشت یه کاری میکرد نمیذاشت اینقدر از هم دور باشید فکر کنم راست میگن اون دیگه منو دوست نداره و وقتی دیگه اون منو نخواد به نظرم ادامه دادن حماقت محضه
امروز یک نفر که واسطه اش کردیم بره باهاشون حرف بزنه اومد و گفت که به نظرم باید از همون اول تمومش میکردین
و دلیل این همه عقب نشینی شوهرمو خانوادش میدونست و میگفت که تقصیر اوناست
و در اخرم گفت اگه بخواین من بازم باهاشون صحبت میکنم
واحد عزیز از شما هم به خاطر همدردیتون ممنونم
واقعیت اینه که خیلی از پسرا قبل عقد هر شرطی رو قبول میکنن تا به دختری که دوستش دارن برسند ولی همین که ... از پل رد بشه دیگه الزایمر میگیرن (ببخشید اگه تند رفتم)
خیلی از پسرا نمیدونن اگه اون چیزی که واقعیت داره روبگن و دختر با همون واقعیت تصمیمشو بگیره چقدر به نفع جفتشونه
باور کنید وقتی دیدم اینقدر خودشو اذیت میکنه گفتم به جهنم که خونه نداریم من خودتو ,توجهتو میخوام دیگه خونه نمیخوام
شما درست میگید از وقتی دید نمیتونه خونه بگیره سفت و سخت کار کرد و منو فرستاد به حاشیه طوری که اگه زمانی بهش نیاز داشتم که پیشم باشه بهم میگفت الان کار دارم و به تو میتونم بگم نه ولی به مشتریام نه و دلم با شنیدن این جمله اتیش میگرفت
خواسته های من چیز زیادی نیست شاید اگه شوهر من مثل پسرای امروزی رفتار میکرد من مشکلی باهاش نداشتم خواسته من بیشتر باهم بودنه قدم زدن دونفره تو هوای ابری یه روز از صبح با هم بریم بیرون نه ساعت 10شب بدون اینکه دعوتش کنم بیاد خونمون بگه بخنده به مناسبتای مختلف شده یه هدیه کوچیک برام بخره مثلا برای اولین سالگرد عقدمون هیچی بهم نداد حتی یه پیام دوستت دارم ساده یه پیام که بگه چقدر خوشحالم از داشتنت برای دیدنم لحظه شماری نمیکنه حتی اگه چند روز ازش دور باشم خیلی چیزارو به من ترجیح میده و بزرگترین گناه من اینه که فکر میکنه چون زنشم باید با هر چیزی کنار بیام