-
سلام
همش تلقین، خب پاشو ی تکونی بخودت بده عزیزم، منم اینجا بشینم بگم وای چرا ناهار ندارم غذا درست میشه؟ یا پولشو داشته باشم بگم چرا لباس ندارم؟ باید ی تکونی بخودت بدی تا شرایط درس شه
خوبیت اینه ک تمام ایراداتو میدونی ، بنویسشون بعد سعی کن یکی یکی بشون فکر کنی و ...
بنظرم کتابای قانون جذب و بخون واسه من خیلی خوب بود، اگ حوصله خوندن نداری مثل من، فایلای صوتیشو دانلود کن
شنیدی میگن پول پول میاره ، خواب خواب میاره؟ واقعا راست میگن. توام بشین مدام بگو وای چرا اینجوریم چرا خواستگار ندارم چرا کار ندارم چرا دوسم ندارند... چی عوض میشه؟ خودتو عوض کن
از حالا:72:
-
سلام
از تاپیک زدنت خوشحالم چون خودتو تخلیه کردی ولی از طرفی هم ناراحت شدم چون ریشه صحبتها و مشکلات برمیگرده به از دست دادن اعتماد به نفست
مینوش جان من کوتاه . بگم .
من نظرم اینکه شما هیچ مشکلی نداری ؟؟؟؟ و تمام این افکار و رفتارها و دکتر رفتن ها بیهودست . همش یه درمان موقته از نظر من برا بالا بردن اعتماد به نفس شما اونم در مقطعی خاص از پروسه ای از زمان . که با عبور از این بازه زمانی دو باره به حالت امروز خودت بر خواهی گشت و این پروسه ادامه خواهد داشت تا آخر زندگیت چه بسا امکان داره اگه اساسی فکری به حالش نکنی و نکنیم بدتر نیز بشود که این قضیه بیشتر منو نگران کرده تا موضوع الان .
مینوش . امروز آموزش مهارت های مختلف در موارد روانپزشکی و توقف افکار تا توقف تلقینها و استفاده از قرص های مختلف مفید و مضر . برای شما ثمری نداره چون تو خودت در تمام این زمینه ها استادی و منابع بهتر از من و بقیه میشناسی .
اشتباه نکن من نمیگم تاثیر نداره داره ولی موقت و در بازه ای خاص و سیکلی تکراری و مخرب
مینوش تو به زودی از از این مرحله رد خواهی شد و دو باره در بلندای قله خواهی ایستاد ولی این بار من ازت یه خواهش دارم
برای ادامه زندگیت چند هدف تعیین کن . هدف ها رو از بین علایق و آرزوهای کوچیک و دست یافتی انتخاب کن . نگی هدف و آرزویی ندارما این خودش یه مشکل میشه از تاپیک فوق بزرگتر. پس داری ؟؟بگرد پیداشون کن . ؟؟؟؟؟ و برامون بگو
این وضعیت فقط با هدف ها و به چنگ دراوردن آرزو ها میشه برا همیشه برطرفش کرد .
نکته آخر .نه من و نه هیچکس نمیدونه که کی قرار ازدواج کنی . حتی به جرات نمیشه گفت که دیگه اصلا نمیاد و نخواهد آمد . یهو دیدی فردا اومد یهو دیدی هیچ وقت نیومد ولی ما که نمیتونیم هر روز امروز فردا کنیم و به خودمون آسیب بزنیم . میخواد بیاد قدمش رو چشم نیومدم ما زندگی خودمونو داریم و قرار با هر دو روی سکه روزگار. زندگی خوبی داشته باشیم
درسته امروز چند بار گفتی که برام مهم نیست . ولی هنوز در افکارت اسریرش هستی و مدام برا خودت تکرار منفی داری . که مثلا من دیگه به فکر ازدواج نیستم و امیدی هم به اومدنش ندارم . که این خودش نشون میده تو داری بهش فکر میکنی .
مینوش . سستی در کار های روز مره نشونه عدم رقبت به زندگی حالیه شماست که باید برطرفش کرد . تو این مسایل بهتر از میدونی . پس یه استارت خوب بزن . منتظرم
-
حالم هنوزم خوب نیست . اما 2 روز بحرانی رو رد کردم
شیدا جان توضیح ندادی چیشو نمی فهمی از حرفم
اما شاید این حرفی که می گم از نادانیم باشه. یعنی نمی فهمم چی می گم
سعی می کنم دیگه به قسمت وصالش فکر نکنم چون بی قرار ترم می کنه. می تونم عشق رو داشته باشم تو وجودم بازم مثل قبلنا. یه طرفه هی این و اونو دوست داشته باشم و کسی منو دوست نداشته باشه. وصالش هم مهم نباشه. فقط همون حس درونیه من مهم باشه
بارن جان واقعا متوجه نمی شم چی می گی
تلقین چیه؟ خودمو عوض کنم چیه؟ تلقین نیست دست من نیست. خودمو هم نمی تونم عوض کنم. واسه بهتر کردن خودمم باید جون بکنم کی می تونه خودشو عوض کنه اخه؟؟ ولی از توجهت ممنون
پارسا جان طبیعتا میل به زندگی در من زیاد نیست. وقتی هر بار انقدر به مرگ نزدیک میشم مردن در حالت کلی برام راحت به نظر میاد و با کسی که هیچوقت به مرگ انقدر نزدیک نبوده فرق دارم. هدف هم ندارم دور خودم می چرخم. ارزویی هم ندارم. 2 تا داشتم یکیش حذف شد یکی دیگه اش مونده که الان وقتش نیست.
فعلا که همینم که هستم. باید برنامه ای پیدا کنم واسه خودم که سرگرم برنامه شم و بعدا بتونم از نتیجه اش استفاده کنم
صبا جان درست می گی. زندگی خوب واسه من با زندگی خوب واسه دیگرانی که شرایط و اوضاع و هوش بهتری داشتن کاملا متفاوته. هر کی به اندازه ی خودش
به ازدواج فکر نمی کنم ولی دیگه به وصال عشق هم فکر سعی می کنم نکنم چون فقط ازارم می ده
ممنون که وقتی نیاز داشتم باهام حرف زدین و تنهام نداشتین :72:
-
سلام مینوش جون
من الان تاپیکت دیدم!!راستش چندوقتیه سراغ تاپیکهانمیرم یه احساس بدی پیدا میکنم...
بعضی ازراهنمایی هاروخوندم...خوب بودن...به دردمنم خورد...
راستش من خودمم حالم زیادخوب نیست...چندوقت پیش یه تاپیک زدم که اصلا حوصله ندارم ادامه اش بدم...
هرکسی به خاطریه مشکلی افسردگی میگیره!!!معنی اش اینه که افسردگی یه ویروس نیست که به ماسرایت میکنه...بلکه ماها خودمون بادلایل وبهانه های مختلف میریم دنبالش...کاش آدم اینقدرقوی بود که میتونست خودش مشکلاتش روقبل ازاینکه بزرگ بشن حلشون کنه....
من منتقددرونیم شدیدا فعال شده...طوری که صداش ازدرونم به بیرون رسیده...یعنی اینقدذجرات پیداکرده که بلندباندحرف میزنه!!!
مینوش عشق رومیخوای چکار؟؟منم میخواستم اما نتیجه اش چی شد؟؟؟اینی که میبینی...الان اصلا عشق نمیخوام...اصلا
ببخش من خودمم حالم زیادجالب نیست....اما بهت بگم به خاطرعشق به جنس مخالف باخودت اینکارهارونکن...که هیچکدومشون ارزش
ندارن...بخداراست میگم...بایدحتما حس کنی تاخودت بفهمی؟؟من دارم بهت میگم دیگه...
من الان عاشق چیزهای دیگه ای هستم...اصلا عاشق آدمهانبستم ونخواهم شددیگه هرگز...
-
مینوش جان تو یکی از پستات خوندم کاراتو تا آخر انجام نمیدی، از همین جا شرو کن
فکر میکنی اوناییکه دارن درس میخونن کار میکنن همشون از رو علاقه صد در صدء؟ فکر میکنی منیکه روزانه 10 ساعت درس میخونم دوس دارم بشینم تو خونه و درس درس! نه ولی به آخرش فکر میکنم و نتیجه ای که دوست دارم بگیرم میشینمو میخونمش، کاراتو سعی کن تا آخرش برسونی حتی اگ وسط راه انگیزشو نداشتی ، ادامه بده
باشگاه میری بعد چن جلسه دیگه حوصلشو نداری مثلا، بش توجه نکن و ادامه بده
تو هیچی از بقیه کم نداری فقط یکم باور کن خودتو، بر فرضم مشکل داشته باشی بالاخره میخای بخودت کمک کنی یا نه؟
یمدت واسه خودت نقش بازی کن تا بتونی بخودت اعتماد کنی، من بشخصه معتقدم فقط آدمای ضعیفن که همش ناله میکنن و میگن نمیشه نمیشه
-
مینوش جان ما اینجا شما رو از نزدیک نمیشناسیم . ولی از ته دل دوستتون داریم . و هدفمون کمک به شما و به همدیگه ست . مطمئنم اگر از نزدیک هم میشناختمت همین احساس رو داشتم . متاسفانه الان در دنیای واقعی اعتمادها کم شده . نامهربانی ها زیادشده . و دوستی ها واقعی به نظر نمیرسه . ادم جرات نمیکنه درد دلش رو و اسرار زندگیش رو به کسی بگه . چون میترسه ازش سو استفاده کنه . یا سو برداشت کنه . یا افراد با هم دوست میشن فقط برای اینکه منافعی از این راه بهشون برسه . نیت واقعی افراد رو نمیشه حدس زد . ولی اینجا چون محیط مجازیه شاید هیچ کدوم از این علتها مصداق پیدا نکنه . به خاط همین راحت میشه حرف زد . میتونی مسائلی که باهاشون برخورد میکنی اینجا مطرح کنی و از دوستان بخواهی که اگر در این شرایط قرار داشتند اونها چکار میکردند ؟ با خوندن نظرات اونها شاید به راه حلهای جالبی برسی . راستی در مورد اون مطلبی که گفتی دوست داشتی عاشق میشدی هر چند کوتاه من هم نفهمیدم منظورت چیه ؟ یعنی شما راضی بودی اگر یک ازدواج نا موفق داشتی و یا مثلا از طرف همسرت مورد خیانت قرار میگرفتی ؟
-
من مییدونم ما موفق نمیشیم :47:
:97:. مینوش ناراحتم کردی . من و بقیه داریم با نرمش ازت میخواییم که از این شخصیت کارتن گالیور فاصله بگیری ولی انگار تو داری راه خودتو میری ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چطوری کمکت کنیم
میدونی مینوش قبلا بهت گفتم بازم میگم . تو واقعا مهربونی ببخشید دلشینی از کلام و رفتار و نوشته هات پیداست ولی خودتو به شخصیت بد درونت سپردی .
تو به زات دختر خوبی هستی ولی یه چیزی در درونت داره مانع ورود خوشبختی و برداشتن قدم های مثبت و هدف مند میشه .
مگه میشه آرزویی نداشته باشی ؟؟؟؟؟؟ این از نشونه های همون شخصیت نا امید درونته . خیلی جالبه انقدر آبیاریش کردی که با ماهم به مبارزه نشسته .
مینوش به حرفش گوش نده . ازش فاصله بگیر گفت تو نمیتونی بهش هزار بار بگو من میتونم . و اینو با عملت و قدمهات بهش ثابت کن که تو میتونی .
تو شخصیت منفی درونتو انقدر بهش آب دادیکه راحت میگی من هدف ندارم و برام مردن راحتره .
نگرانت شدم مینوش اون داره تو رو با خودش میبره . وتا وقتی تو به سمتش قدم برمیداری ما نمیتونیم کمکت کنیم .
هدیه من به تو یه چادر سفید گل گلی . همونطور که گفتی دارم دور خودم میچرخم بکش سرت و بچرخ .و بچرخ .وبچرخ
مثل رقص باله . از سمفونی غمگین به اوج آرزو ها برگرد . به شور هیجان برگرد .
. گلایه . بارها ازت شنیدم که تو برداشتت از زندگی و علوم و آداب زندگی . از رو فیلمها و کارتنهاست . . با توجه به همسنی باشما اینو عرض میکنم . چرا فقط خودتو جای شخصیت های بد قرار دادی .
همه دوست دارن . "نیکو " باشن "هاچ" "پرین" لوسین" باشن . . تو از وضعیت دشوار دختر تو فیلم سرزمین های شمالی آگاهی . که در نبود مادر چه سختی هایی و چه نیاز هایی رو طاقت آورد و تحمل کرد و موفق بود . از وضعیت بد کزت تو خانواده تناردیه خبر داری ؟؟؟؟ از نور امید کبریت های دخترک کبریت فروش چطور خبر داری؟ . جای اون بودی حاضر بودی تک تکشو روشن کنی تا زنده بمونی . اونم تو سرمای زیر صفر زندگی . درسته صبح جنازشو پیدا کردن ولی تلاششو کرد اون به اندازه تک تک اون چوب کبریتها آرزو داشت هدف داشت ............ نداشت ؟؟؟؟؟؟؟؟ جواب بده مینوشششششششششش
چرا مینوش ؟؟؟؟ چرا ؟؟؟؟/ این سوال از دل حرفای خودت به خودت میزنم . تو فیلما و کارتنها کجا درس نا امیدی بهت دادن اسم فیلم و نام کارتن برام بگو .
مینوش . بی هدف نیستی . بی آرزو نیستی برعکس تو پر از آرزو هستی . هدف های بزرگی داری . میگی ندارم عیب نداره .. همون یه دونه که گفتی دارم و الان وقتش نیست همونو بگو . میخوام وقتی از این مرحله رد شدی برآوردش کنیم .
:72:
-
منظورم خیانت نبود. ازدواج تعهد رسمیه. باید بمونه طولانی. ولی عشق و وصالش وقتی تعهدی نباشه خوب تموم میشه یه روزی شایدم خیلی زود. تعهدی هم نیست ادم برمی گرده سر جای اولش دیگه.
خسته شدم از اینکه همه خوشن من نه. تا حالا با کسی نبودم. خوب عشق و پیوند رو با هم می خوام. وقتی کسی منو نم یخواد که باهاش ازدواج کنم و البته ازدواج بدون عشق رو هم اصلا نمی خوام، تنها گزینه ام می مونه رابطه ی کوتاه مدتی که با عشق باشه. نمی خوام ارزو به دل بمیرم. هر چی هر کی داره من ندارم. از سر ناچاریه که اینو می گم. وگرنه امکان نداره خیانت رو وقتی پیوند ازدواج باشه تحمل کنم. بعدشم من که نمی دونم چی میگم تجربه نداشتم واسه همین اگه دوستان نمی فهمن حرفمو حتما از نادانیه منه
پاییزه جان منم دیگه دنبال عشق از ادمیزاد اونم جنس مرد نمی گردم. همش می شه عذاب. تا ببینن ادم دوستشون داره شروع به گربه رقصونی می کنن تا هم ادم ولشون کنه باز می خوان ادمو بکش سمت خودشون. تفریح می کنن. مردی که واقعا زنی رو بخواد سخت پیدا میشه یا واسه من سخت پیدا میشه. درست می گی.
بارن جان حرفات درسته اما منو و روحیات منو درک نمی کنی. اینکه بی علاقه کاری رو ادامه بدم دادم. فوقمو بی علاقه گرفتم. ولی این مال زمانیه که روحیات ادم هی متغیر نشه. وقتی وسطش وقفه ی واقعی بیفته همه چی متوقف میشه. میشل درست می گه. کلی کار رو دستم مونده و همینا هم بیشتر اعصاب رو خورد می کنه. سامان دادنشون واقعا کار سختیه.
بارن جان من ضعیفم صد بار گفتم. نمی دونم نوشتارت رو می بینی چطوریه یا نه. بیشتر حالت سرکوفته. حتی اگه لایقش هم باشم الان زمان سرکوفت زدن به من نیست. وقتی یکی تازه از حال بد دراومده نمیان بهش بگن این حرفا رو. حالا ممنون از توجهت. اما تلقین نیست. هیچکسی هم نمی تونه خودشو عوض کنه هنر کنه بهبود بده. ضمن اینکه با اینکه ضعیفم موافقم. وگرنه حال و روزم این نبود. اما به هر حال با همه ی ضعفم هم ناچارم برای زندگی کردن تلاشی بکنم.
پارسا جان ممنون از لطفت
راجع به ناامیدی درست می گی
راجع به کزت که چش بود مگه؟ چند سال سختی داشت بقیه اش که تو ناز و نعمت بود. اما ژان وال ژال همه ی عمرش عذاب کشید اخزش هم اگه درست یادم بیاد در دوری از دخترش مرد. اون سختی کشید نه کزت. دختر کبریت فروش هم باز اگه درست یادم بیاد مرد. کبریت هاش هم تموم شد. اینا رو ول کن. به اندازه ی کافی غمگین بودن کارتونامون بچگی ها. یا زیادی با وجدان و با اخلاق بودن اینم بده.
در مورد مادرم. برعکس. از نبودش خیلی هم خوشحالم. ای کاش زودتر می رفت. از بودنش بود که هر چی بدبختی بود نصیبم شد. اما وقت و زمان رفتنش رو هم طوری تنطیم کرد که بیشترین صدمه رو به همه امون بزنه. رفت که رفت. خودش می دونه و بدبختی هاش. هر چی هر کی دنبالشه داشت. اما نه شوهرش رو دوست داشت نه بچه هاشو. برامم مهم نیستش. بحثشم شکوه اورد وسط جواب سوالاشو دادم فکر کردم می خواد راهنمایی ای بکنه. وگرنه "مادر" برای من مدت هاست تموم شده. حتی مدت ها هم هست که تونستم ببخشمش. دیگه واقعا هیچ کاری باهاش ندارم.
می دونم تاپیک زده بودم که کاش مامان داشتم. ولی وقتی حالم بده خیلی دل نازک می شم. اگه حالم معمولی هم باشه هیچ اهمیتی برام نداره مادر نداشتنم. هیچوقت نداشتم. دشمن بود مادر نبود.
الان کل مشکلم حال بدمه که هی میاد و کارهای انبار شده امه که باید سامان بدم. و البته تاسفی که به خاطر زمان و عمر تلف شده ام دارم و کاریش هم نمی تونم بکنم.
ممنون از همه. اگه جواب پست هاتونو دیرتر بدم بعدا لطفا ناراحت نشین.
-
نه عزیزم اگه ناخواسته باعث شدم احساس کنی دارم بت سرکوفت میزنم ببخشم:47:
میخام بخودت یقین پیدا کنی، چون میدونم کاری نیست که نشدنی باشه،
من خودمم ی دوره 9 ماهه تو عذاب بودم و زندگی برام جهنم بود ولی نذاشتم زندگیم نابود شه میخام توام از این بحران بخوبی در بیای ولی کسی جز خودت نمیتونه بت کمک کنه
موفق باشی
-
آره مینوش،من راجع به افکار و عقایدم با دوستام و خیلی های دیگه حرف میزنم.
با خیلی از آدمهای اطرافم از همین طریق صمیمی تر شدم.خیلی ها دوست دارن با آدمهای بافکر و باشعور همصحبت باشن.
تو یه مجسمه نیستی که فقط ظاهرت دیده بشه.
بعدم منظور من از نوشته هات فقط طرز فکرت نبود.نمیدونم چطوری بگم.تو نوشته هات یه جور معصومیت و بامزگی کودکانه وجود داره که من خیلی دوسش دارم.
تو متفاوتی.همین میتونه دوست داشتنیت کنه.
خودت باش.خودت رو دوست داشته باش.اینها معجزه میکنه.باور کن.من خودم امتحانش کردم.
مشکلات دیگه ای هم که میگی داری با مراجعه منظم به پزشک باید حل بشه.من خودم خیلی از این مشکلات داشتم و دارم.
وسواس فکری،عدم تمرکز فکر،یه دوره هایی افسردگی،اضطراب شدید در حد مرگ و خیلی چیزهای دیگه.الان نسبت به قبل خیلی بهترم.یه مشکلاتی هم هنوز هست که کنار اومدم باهاشون.
فقط ناامید نباش.کارهایی که دوسشون داری رو انجام بده.کارهایی که بهش احساس رضایت بده.صرف نظر از نتیجه.
زندگی یه مسابقه نیست که خودت رو با بقیه مقایسه میکنی.تو مینوشی یه آدم با ویژگیها و شرایط خاص خودت.هر کدوم از ما یه موجود خاصیم.
افکار منفی و تصور منفی از خودت رو کمتر کنی،خیلی بهت کمک میکنه.