-
از همکاری و کمک همه تشکر می کنم . واقعاً این لطف شماست که همراهی می کنید و وقت میزارید .
کاربر عزیز شکوه
این جمله شما انقدر درست بود که آزارم داد : عکس العمل های اشتباه دیگران شما رو داغون کرده. عدم درک شدنتون باعث شده فکر کنید اشتباهید. پس باید ماسک بزنید و دروغ باشید. بد اخلاق ، عصبی و پر از غرور. مجبورید آدمای اطرافتون رو تحقیر کنید مجبورید دیگران رو له کنید در حالی که واقعا نمیخواید.
اما مشکلی که گفتید دیگران درک درستی از تصمیم من ندارن ، الان دردسر بزرگی شده . دردسر اصلی خانومم هست و خانوادش که احساس می کنن از رفتارهای زشت شون نتایج خوبی گرفتن .
در مجموع با لطف زیادی نسبت به من مطلب تون رو نوشته بودید . . .
کاربر عزیز شیدا
از توصیه های شما تشکر می کنم ولی موضوع اینه که الان هیچ مسیر ارتباطی وجود نداره که حتی اسم و آدرس اون روانشناس رو بفهمم . یعنی الان چندین روزه که قطع ارتباط کامل هست و نمیشه به توصیه شما عمل کنم . اگر از طریق مادرش سوال نمی کردم که همین اطلاعات اندک رو هم نداشتم . ولی از توصیه های شما تشکر می کنم . به نظرتون اگر من با مادرش هم دیگه تماس نگیرم بهتره ؟ در این صورت ممکنه مثلاً یکماه یا بیشتر هیچ ارتباطی نباشه . در این شرایط آیا خانومم نمیگه که حتماً من جدی نبودم که دیگه رفتم و پیگیری نکردم ؟؟ کلاً وضعیت بسیار بدی درست کرده با خاموش کردن گوشیش و قطع ارتباط . . .
-
اقا بهزاد از رفتار زشت نتایج خوبی گرفته نمیشه . خانمتون هم اینو میدونه . برای همین سعی کرده به کمک روانشناس رفتارش رو تغییر بده . کاری که شما هم سعی ذارید اونو انجام بدید . مشکلات و ناراحتی در زندگی همیشه بد نیست . بلکه میتونه یه زنگ هشدار باشه . مثل یک چراغ که چشمک میزنه و خطر رو به ما گوشزد میکنه . اگر بهش توجه کنیم میتونیم با تغییر جهت دادن به بهبود زندگیمون کمک کنیم . کاری که شما الان به خوبی دارید انجامش میدید . اقا بهزاد محبت خالصانه موجب گستاخی نمیشه . شاید اولش اینطور به نظر برسه ولی در دراز مدت قطعا اینجور نیست . هر چه از دل براید لاجرم بر دل نشیند . با شیدا جون موافقم سعی کنید به روانشناسی که همسرتون رفته شما هم برید . به همسرتون اس ام اس بزنید و نام و ادرس روانشناسش رو بپرسید . بگید قصد دارید شما هم خودتون رو تغییر بدید . و اظهار دلتنگی هم بکنید . مطمئنم اون بعضی وقتها گوشیش رو روشن میکنه و پیامهای شما رو خواهد خوند . شاید برای جواب دادن نیاز به زمان داشته باشه .
-
ایشون همسر شماست و شش سال با هم زندگی کردید.
یه کم فکر کنید و راههای ارتباطی با ایشون، طریقه آروم کردن و خوشحال کردنش را پیدا کنید.
ارتباطتون را کامل قطع نکنید.
اگر با خودش نمی تونید صحبت کنید از مادرش جویای احوالش باشید.
-
دوست عزیز،
اگه تو خیابون کسی تبلت نو شما رو تو روز روشن بدزده (اتفاقی که تازگی ها برای من افتاد) چند درصد احتمال داره که به این فکر کنید که این آدم در درونش شما رو دوست داره و چون
احتیاج داره اینکارو کرده؟ چه انسان محترمیه!!!چقدر منو دوست داره!!! اون دوست نداشت مال منو بدزده ولی به خاطر اینکه روش نمیشه بره کار کنه دست به دزدی میزنه وگرنه بسیار
شریفه و لایق احترام.
دوست عزیز تمامی افراد جامعه مسئول عملکردشون هستن نه مسئول فکرهاشون.
برای قانون و برای افراد مهم نیست که من به چی فکر میکنم. مهم نیست که من در درونم انسان مهربان و دلسوزیم مهم اینه که من عملکردم چی بوده. مهمه اما .... واقعا تو جامعه
امروزی...؟
هیچ کس برای کار بد شما به شما رحم نمیکنه. پس دنبال چنین بخشش های نباشید.
دوست عزیز همسر شما فردی بود مثل تمامی افراد جامعه که برای شما ارزش قائلن. به خودی خود کسی برای یکی دیگه ارزش قائل نیست. خودمونیم که خودمون رو ارزشمند میکنیم و به
خودمون اعتبار میدیم. درس خوندین و دکترا گرفتین ،وگرنه کسی قرار نیست به یه کارگر بی سواد بگه دکتر، عملکرد خودتون شما رو به اینجا رسونده که چنین ارزشی
از نگاه دیگران داشته باشین.اعتبارتون پیش همسرتون از دست رفته. تو جامعه چه کار میکنید که اعتبارتون برمیگرده؟ تو دانشگاه پیش دوستاتون و ... همون کار و همون ارزش رو برای
همسرتون قائل باشید. من نمیدونم چرا فکر میکنید زن از فضا اومده؟ خوب زن هم یه آدمیه مثل شما . بعضی از زنا با تجربه ان و بعضی دیگه بی تجربه. همون طور که بعضی از زن ها فکر
میکنن مردها موجوداتی ان چنان احمق که با یک حرکت ابرو قراره عاشقشون بشن!! لابد مردها هم فکر میکنن زن ها واقعا نصف مغزشون نیست و کلا تو باغ نیستن!!! جدای از اینکه این فکرا
نشان از جوونیه و خامی اما واقعا تو بعضی از آدما مصداق پیدا میکنه . خیلی از زن ها و مردها هنوز هم تو فضا سیر میکنن!!!. این جور آدم ها دقیقا کسایی هستن که مورد سواستفاده قرار
میگیرن، چه مالی و چه جسمی و روحی.
همه ی آدما با یادگیری و گذر زمان تغییر میکنن. هیچ کسی علامه ی دهر نیست. همه بزرگ میشن. تو هر سنی آگاهی باعث رشده.
همسرتون اگه اینبار هم برگرده، احتمالا اون زن سابق نخواهد بود. یه چیزایی یاد گرفته و اگه سنش حدود 23-30 باشه که دیگه استعداد زیادی برای تغییر داره.
اینا که میگم یه واقعیته. برا همینه که نباید زیاد رو همسرتون فشار بیارین برا برگشت.خیلی آروم و نرم باید برخورد کنید. تو این سنین مشاهده میشه خانوما خیلی عجیب تغییر میکنن. حتی
روز به روز !!! من خودم جز افرادی هستم که چنین روزایی رو تجربه کردم.واقعا واقعا واقعا بهم سخت گذشت. یه چیزی به معنای تحول 360 درجه رو تجربه کردم. حتی ظاهرمم عوض شد. علایقم تغییر کرد، سطح هوشیم تغییر کرد، خواسته هام تغییر کرد و کلی تغییرات غیر قابل بازگشت داشتم. همسر شما هم احتمالا داره چنین تغییراتی رو تجربه میکنه. امیدوارم پروانه ی زیبایی بشه وشما رو مثل قبل دوست داشته باشه. (پاراگراف آخری که گفتم عمومیت نداره و فقط تجربه ی شخصیم از تغییرات فکری و درونی مو گفتم که اگه دیدید همسرتون کلا یکی دیگه شده تعجب نکنید یه نمونه اش منم)
-
خوب پس راهکاری که دوستان دارن توصیه میکنن اینه :
عدم عجله و فشار برای بازگشت + ارسال پیامک محبت آمیز هر چند روز یکبار ولی پرهیز از تماس مکرر + هر چند روز یکبار احوالش رو از مادرش بپرسم مثلاً هر هفته یکبار
خوب آیا این روش رفتاری رو در این شرایط درست میدونید ؟؟
خانومم دانشگاه هم میره واین هفته اگر اشتباه نکنم 4 شنبه آخرین امتحانش رو میده . خوبه که بعد از آخرین امتحانش برم دانشگاه دنبالش ؟؟
-
اره اره حتما برو واز گذشته دعوا سعی کن هیچ حرفی نزن چون خیلی بد میشه ونزار در مورد گذشته حرف بزنه وکلی هدیه کار های که دوست داره بکن
-
اگر بتونی جایی براش پیغام بفرستی خوبه. ممکنه وایبرش فعال باشه.
بهش بگو که دلت براش تنگ شده و می خوای اون روز (نهار، قهوه .... هر چیزی که مناسب ساعت و فضاش هست) باهاش باشی.
می تونی بگی به خانواده ات بگو یک ساعت دیرتر برمی گردی خونه.
لازم نیست زیاد حرف بزنید یا خیلی شلوغش کنید. همین که کنارتون احساس آرامش و امنیت کنه کافیه.
از یحث و دعواها و دادگاه و شرط و شروط حرف نزنید. انگار که با نامزدتون رفتید بیرون. یه قرار آروم و رمانتیک و تلاش برای جلب اعتماد.
کاری که دوست داره بکن. بعد هم ببر برسونش خونه شون.
خانمتون چند سالشه؟
-
با سلام به آقا بهزاد و همه دوستان
آقا بهزاد من به شدت با حرفای شیدای عزیز موافقم.خودتون میدونید که منم تو همچین قضیه ایی بودم خانمتون رو به شدت میتونم درک کنم.اون شما رو دوست داره ولی به شدت احساساتش تخریب شده بعد از چهارماه دوری این اتفاق دقیقا میفته که آدمها سرد میشن.احساساتشون به شدت کاهش پیدا میکنه مخصوصا خانوما به پذیرش میرسن.منم با مشاوره پیش میرفتم تا به پذیرش برسم بعد پنج ماه که شوهرم برگشت انگار یه غریبه بود.لطفا لطفا لطفا شما که همسرتونو دوست دارید مواظبش باشین.لطفا بهش نشون بدین که هستین کنارش نشون بدین که میتونه دوباره اعتماد کنه.آقا بهزاد شما چندین بار تو پستای من راهنمایی هایی بهم کردین که جواب داد.حالا من بهتون میگم لطفا باور کنید که همسرتون دلش میخواد برگرده اما نمیتونه.ترسیده.میترسه از اعتماد دوباره.میدونید وقتی همسرم برگشت منم بهش گفتم باید تعهد بده که دوباره این کارو نکنه.منم جوابشو نمیدادم.ببینید برای خانم هایی مثل همسر شما که اونقدر احساساتی بوده رسیدن به این مرحله مثل جون کندن بوده.حالا برگشت به شدت سخته.لطفا باورش کنید.پیش همون مشاوری برید که خانمتون میرفته.اون میتونه.فقط خواهش میکنم ثابت قدم برید جلو یا میخواینش،پس پاش بیایستید و ثابت کنید که هستین(نمیگم خواسته های غیر معقولانشو بپذیرید)اگرم نمیخواین که اون یه بحث دیگه است.ایشون اعتماد میخواد.اعتماد
-
خانومم 27 سالشه و من 31
گوشیش رو روشن کرده ولی همچنان جواب نمیده . طبق توصیه دوستان بش پیامک دادم و ازش سوال کردم که آخرین امتحانش چه روزی هست . بش گفتم که دوست دارم برم دانشگاه دنبالش و چند ساعتی با هم باشیم و بریم یکی از جاهایی که دوست داشت . خلاصه گفتم که دل تنگش هستم و به توصیه شیدا خانم عمل کردم . . .
ولی همچنان جوابی نداد ! اگر به نظرتون درست میرسه میشه از مادرش بپرسم که آخرین امتحانش چه روزیه تا برم دانشگاه دنبالش . ولی مدام سوال کردن و صحبت کردن با مادرش برام خوش آیند نیست . بعلاوه اگه واقعاً تمایلی نداره که من برم دنبالش آیا درسته که چیزی رو بش تحمیل کنم ؟
اگر ملاقات حضوری باشه به توصیه های کیانا و شیدا عمل می کنم .
کاربر عزیز تقدیر
حالا که شما حال خانومم رو میفهمی ممنون میشم که بیشتر به تاپیک سر بزنی و کمک بدی . خوب تقدیر عزیز لطفاً اگر ممکنه به سوالات زیر پاسخ بدید :
1) گفتید مواظبش باشید . دقیقاً چطوری ؟؟ چطوری بش نشون بدم که کنارش هستم ؟؟
2) باشه من باورش می کنم ولی خود شما که تماس همسرت رو پاسخ نمیدادی ، آخرش چیکار کردی ؟ هیچوقت دیگه جواب ندادی ؟ اگر جواب دادید چقدر طول کشید تا جواب بدید ؟ لطفاً این موضوع رو برای من باز کنید و توضیح بدید که دقیقاً اقدامات درستی که باید بکنم چی هست . . .
3) چطوری باید کمکش کنم به ترسش غلبه کنه ؟ جلب اعتماد و اعتماد سازی با چه اقدامات و روشی هست ؟ چقدر طول میگشه ؟
ممنون میشم اگر بتونید اول حال و روزش رو برام روشن کنید و دوم اقدامات من رو بگید و راهکارهای عملی بدید . اگه یادتون باشه من هر وقت به تاپیک دوستان دیگه میومدم دقیقاً راهکار میدادم و همراهی می کردم . منتی نیست و از روی علاقه این کارها رو می کردم . البته متاسفانه مدیر تالار مدام پست های من رو حذف می کرد و اخطار می داد که به زودی من رو مسدود میکنه!
خانومم به لحاظ تیپ شخصیتی ، «جنگجو» هست (طبق مدل شخصیت های 9 گانه) . الان هم مدام میترسه که تلخی های گذشته براش تکرار بشه . من هیولا نبودم و خوبی هم داشتم ولی امروز وضعیت اینطوری شده . . .
-
سلام
مطمئنا هیچ کدوم از دوستان بنده رو نمیشناسن اما من اکثر دوستان رو میشناسم و ماه هاست که بدون عضویت، اکثر تاپیکها رو مطالعه و از دانش اساتید بهره برداری میکنم.
...
بهزاد عزیز من در جایگاهی نیستم که جسارت کنم و بتونم خدایی نکرده نصیحت یا موعظه کنم. فقط خواستم یه مطلب مهمی که در مورد شخص شما متوجه شدم بیان کنم.
من هر 4 تاپیک شما رو خوندم و واقعا متاسف شدم اما چیزی که بسیار واسم جالب بود تغییر خلق و خوی شما در طول این مدت بود.
در اولین پستهای شما غرور وحشتناکی رو میدیدم که بسیار ازار دهنده بود و حتی منجر به جبهه گرفتن بیشتر کاربران در تاپیک سوم شما شده بود.
اما این روند به مرور تلطیف شد و من دقیقا در این پست های اخیر یک روحیه متواضع و خاکی بودن در نوشته های شما دیدم که بسیار شخصیت شما رو توست داشتنی کرد.
بهزاد عزیزم دقیقا مَثَل معروف "خود شکن، آیینه شکستن خطاست" رو ناخواسته اجرا کردی و این از لحن گفتارت در پست های اخیر کاملا مشهود و مشخصه.
شما مشغول پوست انداختن و شکستن بت غرورت هستی و به زودی همسر مهربانت هم این تغییر رو احساس خواهد کرد و من مطمئنم زندگی شما به زودی سر و سامان خواهد گرفت. فقط ازت میخوام این بار پی و فونداسیون زندگیت رو بر مبنای عشق و گذشت و تواضع بنا کنی تا بتونی استوارتر از قبل اینده طلایی با همسر مهربانت رو در پیش بگیری.
به امید فردای آفتابی