پارسا به هر حال شمارمو خصوصی کدم برات در خدمتیم قدمت رو جفت چشام
باشه خاطرت جمع خبرت میکنم سپردم وکیلم قرار چندروز ب دادگاه باشون تماس بگیره برای تصمیم نهایی
التماس دعا
بدرود
نمایش نسخه قابل چاپ
پارسا به هر حال شمارمو خصوصی کدم برات در خدمتیم قدمت رو جفت چشام
باشه خاطرت جمع خبرت میکنم سپردم وکیلم قرار چندروز ب دادگاه باشون تماس بگیره برای تصمیم نهایی
التماس دعا
بدرود
سلام
این بوستان آرامش و اآلاچیق کل کل بد پوستی از ما کند فرصت سر زدن به این جا رو از ما گرفت .
از طرفی یه سفری به زودی در پیش دارم که خوب ممکن چند هفته ای طول بکشه که خوب خبرش رو میام توی تالار همدردی میدم .
تعداد پست هاش نمیدونم چند تا بشه پیش پیش تعیین کردنش که معلوم آخه نیست اصلاً باید شروع کنیم ببینیم ول واقعاً سوادم اینقدرها نمیکشه اصلاً و بهم فرصت هم بده سر وقت هایی که میتونم تمرکز کافی داشته باشم برات پست بذارم چون چنین چیزی تا حد زیادی چالشی هست.
فعلاً
موفق باشی.
سفری که در پیش داری بی خطر باشه و همراه با موفقیت
عجله نکن من هستم . وقت هست و برای من اصلاح الگوی رفاری دیر نیست هرچند این روزها به شدت درگیر این موضوع و اصلاح موضوعات عنوان تاپیک هستم .و پیشرفت های خیلی خوبی داشتم به کمک دوستان . که مهمترینش حذف اون خانم به عنوان همسرم بود .
و روشن شدن واقعیت های بسیار در نادیده گرفتن عیب های بسیار و افکار غلط من که به موضوع آغاز شده حامد عزیز برمیگرده .
برسی ریز زندگی من با اون خانم به همراه یکی از دوستان سبب شد تا دیدم به زندگی باز بشه و معنای واقعی عشق و زندگی برام تغییر کنه که این موضوع دست آوردهای خیلی خوبی داشت که منو نجات داد .
یک مثال از این دست آورد ها: در الگوی بیانی من در همین پست به جای کلمه همسرم یا زنم تبدیل شده به اون خانم و یا هر اسمی بدون ضمیر ماکیت و احساس رابطه زناشویی که موجب رنجش خاطر و باز آفرینی خاطرات شود . ممنون از بانو کیت کت:72: در اصلاح این مورد . باعث شد تا نیمی از خودمو پس بگیرم .
:72:دریافت پاسخ از طرف خداوند در خصوص شکایت بنده از حکمت نهفته در این پرونده و لطمه وارده بر پایه های زندگی دنیوی بنده . این پاسخ دو بخش داشت . یک. نگاه به گذشته و آغاز زندگی ام با اون خانم و نقش سست ایمانم در ایجاد پایه های زندگیم و در طول آن . دوم. نگاه به آینده و حال و برگشت ایمانم و اصلاح بسیاری از رفتار های غلط که همسو با الگو های وضع شده توسط خداوند نبود . وبه جرات نمونه ای را عرض میکنم و اون بی احترامی به پدر مادر استتت:47::54:. و نمونه هایی دیگر در بدو تشکیل زندگی مشترک با اون خانم . :72: وجود پاسخ در موشکافی و آنالیز گذشته و حال که زیرکانه حکمت خداوند را در خودش مخفی کرده بود و من از دیدن آن محروم بودم
دریافت پاسخ من از طرف خداوند در افکار شما دوستان غرور و تکبر و گستاخی منو القا نکنه چون من کمتر از اونیم که تصور کنید خیلی کمتر . از قبل از این که اصلا من ازدواج کنم یا در طول زندگی مشترکم با اون خانم و یا امروز که دوباره متجرد شدم
به خدای خودم زیاد صحبت میکردم و حتی دعوا هم کردیم تو خودسری های جوانی و کاستی های مستانه ولی همیشه او با زبان خودش به صورتهای مختلف جواب منو داده . که از این صورت ها دادن نعمت های پاداشی گرفتن نعمت های جذایی و خوابها و به دل انداختن ها میباشد
در خصوص مشکل امروز من از قبل به صورت خواب های صادقانه برمن بشارت و اخطار داده شده بود ولی من با وجود آن به ناشکری و شکایت پرداختم . و خوابها صادقانه امروز . و نشانه های دیگر .. تو نمازام آرامش گرفتم دلم آروم شده ازتون ممنونم
چند تا از این خوابها رو به دونفر از دوستانم چندی پیش به طور خصوصی بیان کردم ولی تو همین تاپیک برای شما و بایگانی این پرونده ثبت خواهم کرد.
از بانو پاییز بابت زیاد شدن پست عذر میخوام . برام دعا کنید . از امروز هر چه هست انشالله که خوش است برای پارسا و خبر بد نخواهد بود
تا بهبودی کامل و رسیدن به منزلی جدید از آرامش بدروووووووووود :72:
شما با خانومتونم همینجوری بودید؟
انگار تو یه فنجون چای دوکیلو شکر ریختن.
من نمیدونم علت اینهمه ابراز احساسات بقیه چیه؟به نظر من که این نقطه ضعفه.
والله.اینهمه ضعف آدمو پس میزنه
بها جان سلام حرفت شفاف نبود برام بازش کن
چیو ضعف دیدی احساسات منو ویا مهربون بودنو .
احساسات مطلق ضعفه درسته ولی خدارو شکر من تونستم کنترلش کنم . خودموپیدا کنم التیام بدم برا آیندهام برنامه ریزی کنم.
ولی از مهربونیم کم نکردم بهش اضافه کردم . ضعف تو چی میدونی تو وفادار بودن . یعنی منم مثل اون خانم (همسرم ) باید همون روز که منو ترک کرد و عین خیالش نبود منم ترکش میکردم و قید زندگیمو میزدم
تا حالا مردی با یه فنجون شکر ندیدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من تو این تالار عین آینه بودم و واقعیت درونمو ابراز کردم و خوشحال میشم ازم انتقاد میشه من در جهت اصلاح ازش بهره خواههم برد .
پس گوش میکنم . حرتو باز کن و ادامه بده ........... چی آدمو پس میزنه اینکه به همسرم میگفتم دوستت دارم بدرود عزیزم و..............
خوب بودن ضعفه . منتظرتم . وبه کمکت نیاز دارم بدروووووووووووود
البته اینا نظر شخصی منه و سلیقم توش دخیله.
منظور من احساسات زیاد و کنترل نشدتونه.حتی از تک تک پستهاتون احساسات میباره.خیلی زیاده
یه سوال.
شما آدم ترسویی هستید؟
لابد میگید نه.نهههه.نههه
اما واقعا نمیترسید؟از اینکه بدیا رو ببینید؟از اینکه وجهه زشت هرچیزی رو ببینید؟
چندتا مورد هست یکیش همینه که فقط در حد حدسه.چون من این تاپیکتونو خوندم و تاپیک اولی رو خیلی وقت پیش نگاهش کردم.
بعضیا که احساساتشون لطیفه یا شاید فکر میکنن لطیفه ممکنه همیشه از دیدن قسمتای بد و ناراحت کننده هرچیز فرار کنن.چون به نظرشون با گل و آب و پرنده و عشق و اشک و خنده و چیزای قشنگ یا رمانتیک دیگه چیزای بد و زشت جور در نمیاد.اونا سعی میکنن تو دنیای ساختگی خودشون فرو برن.قسمتهای مثبت رو برا خودشون پررنگ کنن و قسمتای منفی رو با ذهنیت خودشون عوض کنن.
دنیای ساختگی خودشون قشنگتر از واقعیاته برا همین چشماشونو رو واقعیات میبندن؟
شما این مدلی نیستی؟
به نام خدا
سلام
خوبی آقا پارسا؟ میزونی؟
راستش حرفایی هست که مدتها میخوام بهت بگم ولی لطافتت منو از گفتنش منع میکرد! تا اینکه با خوندن پست خانم بهار.زندگی صبرم لبریز شد و اومدم تا کمی باهات بحرفم!
قبلش باید بگم که شاید منو خیلی نشناسی و با ورود یکبارم به تاپیکت با خودت بگی که اینو باش پابرهنه دویده وسط تاپیکم که چی؟!؟ ولی راستش از روز اولی که اولین پست رو اینجا گذاشتی تا الان معمولا نوشته هات رو توی تاپیک خودت یا دیگرون خوندم و تا حدی با روحیاتت آشنام! البته مثال این آشنایی مثال همون بنده خدایی هست که میره استودیوم فوتبال و با دوربین دوستش رو اونطرف استودیوم لابلای تماشاچیا میبینه و چون نزدیک خودش تصورش میکرده با صدایی آروم میگه :پارسا خوبی؟ پاشو بیا اینجا! حالا شما هم شاید منو نشناسی ولی خوب دیگه من زیاد با دوربین دیدمت!!!:311:
از شوخی که بگذریم میرم سر اصل حرفم...
میخوام کمی تند و تیز بگم ناراحت نشو..
آخه پسر جون این چه ظرافت زنانه ای هست که تو داری؟؟؟؟؟؟ بعضی وقتا که نوشته هات رو میخونم یاد این تیکه داش مشتیها میفتم که " بپا النگوهات نشکنه! "
یکم مردونه فکر کن و رفتار کن! زنت دوست داره یک تکیه گاه سفت و زمخت داشته باشه که کمی تقلا برای نرم کردنش بکنه نه اینکه ابتدا به ساکن خودش آخر لطافت و نرمی باشه!!
شایدم کمی توی ضمیر ناخودآگاهت لذت هم میبری که خانومهای تالار باهات هم حسی شدید میکنند ولی اینو بدون که اگه این حس در خارج تالار هم وجود واقعی داشته باشه آفت یک مرد میتونه باشه!
از قدیم گفتند نیم کیلو باش ، خودت باش!
شاید لازم باشه بجای اینکه محبوب بخش زنونه روحیت باشی ، کمی مطلوب بخش مردونه خلقتت باشی!
پارسا جان کمی بازنگری شاید بتونه بهت کمک کنه. میدونم که از دستم ناراحت شدی ، ولی شاید بعضی مواقع یک شوکی از برادر بزرگتر بخوری بهتر از این باشه که بانوان!!! اطرافت برات به به و چه چه بگند!
و دست آخر اینکه یک خواهش شخصی دارم و اون اینکه کلمه بانو رو توی نوشته هات حذف کن ، شاید برای شروع تقویت روحیه مردونگیت بد نباشه ضمن اینکه به نظرم شاید خطاب متعارفی هم نباشه!
هرچند شاید رنجوندمت ولی خوب به نظرم لازم بود. با این حال بازهم بهت سر میزنم.
.
در پناه حق.
خیلی عذر میخوام که زیاد شد ولی خوندنش بد نیست . و نظراتتون برام مهم با ارزشه ممنون از شما
بهار زندگی . برادر گرامی آقای Aram_577 و البته فرشته مهربان :104:ممنون .
درسته من احساساتیم زیاد .
مهربونم زیاد .
ولی ترسو نیستم .
تحمل بدی ها رو دارم و من ریز بینم از نگاه طرف از لحنش به عمقش پی میبرم . ( جز لحظه نمایش فردی که برام مجهوله ؟؟؟) من بدیها رو میبینم ولی بهم آموختن که بدی ها رو فراموش کنم بین شما سه نفر کدومتون تاپیک منو خوندیت کامل کدومتون از اشتباهات فردی اون خانمیکه همسرم بود در پاسی از نیمه شب کنارم روی تخت خبر دارید .:300: درسته من مرد نبودم. که زنمو همون شب دارش نزدم.:160: فقط یه کشیده زدم برای پاره کردن حریم زناشوییمون . تا یه ماه رنگ لبخند به چهره من ندید . مهربونی ندید منو رو تختش ندید . ولی خب در حد یه اسمس بود (الله اعم) و داشت به خودش آسیب میزد تنبیه کافی بود باید چیکار میکردم زندگیمو به خاطر یه حرکت نافهمی پاش میدادم ...................................
من از شما سه نفر میپرسم . دنیا رو کی میسازه .
دنیا رو ما ها خودمون میسازیم . 24 ساعت صدا و سیما . دکتر ها قلب و اعصاب روان ها. پیر مردهای تو پارک ها . اوناییکه نمیدونن از کجا سرطان گرفتن . دارن بهمون یاد میدن که چشمامونو رو بدی ها ببندیم گذشت داشته باشیم . همیشه بخندیم
خنده بر هر درد بی دوا دواست . خب پس چطور با وجود این دردها بخندیم . پاسخ بدین؟؟ باید رد شد از بدیها
بهار اشتباه نکن من چشممو رو واقعیت ها نبستم :81: من بیدارم ناراحتیم از خواب همسرم و اطرافیانم و دوستانم تو جاهای مختلفه یکیش همین تالار .
اتافقا من واقعیت هارو خوب میبینم . تحملشم دارم هر کدوم به اندازه بزرگی خودش . مثلا خیانت همسرم در بی وفایی در عهدمون حدود یکسال طول کشید تا راحت بشم تازه شده 12 یا 13 روز که فراموشش کردم و راحت شدم .
من نمیخوام به نوعی حرفتو توجیه کنم نه شاید حق داری . ولی من تو دنیام فرو نرفتم اگه فرو میرفتم انقدر درد نمیکشیدم .
کار به تالار ندارم اینجا تایپیه صدا لحن نوع چهره حالات مشخص نیست . من استقلال دارم جذبه خودمو دارم . زنم ازم حساب میبرد برا ناز کشیدن التماسم میکرد تشنه محبت بود ولی خب در کلام در.... در خرید تا جاییکه تونستم براش کم نذاشتم. اشتباه کردم .
چه ایرادی داره با همسرمون خوب باشیم . چه ایرادی اونو پریسا جان صداش کنیم چه ایرادی داره براش بی وقت گل بخریم چه ایرادی داره براش کیک بخریم در حالیکه تولدش دو ماه دیگس هااااااااااااااااااااا
میدونی بهار این نظرتو همسرم بینه باور نمیکنه ." پارسا اصصصلا مهربون نبود ." این حرف میزنه. میدونی چرا چون میخواست شوهرم باشه و برام امر نهی کنه که کی برم کی بیام کجا برم کجا نرم . (خونه مادرم) . میخواست منو کنترل کنه ولی اجازه ندادم . از خیلی راه ها تلاش کرد از کثیف ترین حربه های زنانه برای مقصودش بهره برد ولی موفق نشد .
روز استرداد جهیزیه تو آغوشم حدود 10 دقیقه گریه کرد جلوی 7 واحد همسایه و خانواده خودش که همه داشتن گریه میکردن . گفتم برگرد پریساااااا ........................................ببخشی د..........
گفتم برگرد پریسا به حرف دیگران نکن گفت خانوادت منو نمیخاستن با این اتفاق چطور برگردم . دیگه آبرویی ندارم . نه پیش تو نه پیش خانوادت . نه فامیلت . ونه اعتمادی برات گذاشتم . تموم شد جهیزمو بده ببرم .
من جدیم خیلی جدی ولی خنده رو گونه هام خط انداخته . دنیا یه من ساختگی نیست واقعیه من چشمم بدی هارو هم میبینه . بدی ها تو رنگ موهام نشسته ذخیره شده . بدی ها تو دردهای جلو سینوی قلبم از خواب بیدارم میکنه . بدی ها عرق سرد شبونس که از پیشونیم آهسته حرکتش شروع میکنه و فقط پرانول آرومش میکنه . بدی ها پستهای منو بلند بلند تر میکنه تا روزیکه هیشکی نخونش بدی ها همون اشکهاس که میریزه ومنو باخودش غرق میکنه . ( اینا احساساتیه که من دوسشون دارم وبا خودم خواهم برد ) . ازچی بترسم بدتر از پارگی حریم زناشویی . فیلم ترسناک برام عادیه خواب انسان با چهره حیوان برام یه نعمت الهیه............ :203:شوخی نمیکنم .
Aram_577
سلام به برادر گرامی ممنون
راستش النگو های من چوریه میدونی یعنی چی ؟؟؟؟؟ هندیه از هند برام آوردن یه قفل داره از وسط باز میشه . هر وقت میام تالار از دستم در میارم تا صداش کسی ازیت نکنه. :311:
یه چیز دیگه موهام نکاش دو تا شده خانمها بهش چیمیگن مو خوره فکر کنم .مجور شدم یه 20 سانتی کوتاه کنم . ولی خب هنوز زیبایی و دل ربایی خودشو داره . دروغ بگم تا زیر باسنم بود ولی خب الان بالاتره :58:
چند بار رفتم استادیوم رام ندادن . منم شوخی کردم .
وولی خوشحالم از اینکه دوربینتو گذاشتی کنار و اومدی کنارم . برام ارزشمنده . و خیلی هم مفید .
اینو درست نیست اینجا بگم ولی در مورد پارسا در اشتباهی . من خودم به عمد به خواهرانم در تالار نزدیک میشم تا غم دلشونو تو سینه خودم بریزم تا کمی آرامش بگیرن پر از مهربونی بشن و برگردن سر زندگیشون . مهرورزی یعنی چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اینجا بیشتر باید درس مهربونی داد اونم به خانمها پس اول باید جزعی از اونا بشی و خودت نهایت مهربونی باشی .
لذت از هم حسی.این حرفت درست نیست میگم چرا . من همسرم فوت کرده:302:. خدا لعنتش ( رحمتش) کنه :321:. دوستانم میان به ختم همسرم (تاپیک پارسا ) براش فاتحه مییخوننن :103::72:. برادرانم دستی به شونم میکشن منو دلداری میدن میگن خدا بهت صبر بده یه همسر پاک بده . خواهرانم در حالیکه خرما با مغز گردو تو دهان دارن میگن غم آخرت باشه آقا پارسا چشماتو باز کن دنیا به آخر نرسیده .................... این کجاش لذت داره . پر از غم پر از محبت که قابل جبران نیست .
اگه برا تک تکشون بجز اون 6 تا تو حرم آقا نماز حاجت بخونم بازم کمه . اگه برا همشون آرزوی خوشبختی نکنمو نبینم آرزوی دلشونو آروم نمیگیرم . 6 نفر واجب دعا دارم . و خوشبختیشون برام مهمه
من کمتر از نیم کیلو ام ولی خودمم... نه با اون حس زنانه ای که شما با دور بینت دیدی اون خطای دید شماست و بلندی موهای من .
زنم تکیه گاه لازم داشت ولی قدرت کنترلشو نداشت در جهت اهداف پلیدش . شام آخرش نشونه خوبیه
وقتی پشیمون شد البته بعد نوش دارو بعد مرگ پارسا اونوقت دعوتش میکنم به تالار تا خودش براتون بگه . به فاطمه زهرا الان گیر کرده و نمیتونه برگرده . غرورش مانعش شده و از تو در حال مردن . هرشب صدای گریه هاش میشنوم ولی کاری براش نمیتونم انجام بدم . جدی گفتم شاید باور نکنی .
شوک دوست ندارم بیشتر دوست داشتم یه کشیده میزدی آبدار بهتر میچسبید ولی خب برام با ارزش بود من ظرفیت لازم دارم . و ناراحت نمیشم .عالی بود . بانو گفتن برای احترام خالی بی ادبیه خانم گفتن فاصله میندازه .
ولی خب چشم
پارسا مرد میشود :227:ممنون . از اون دوستی هم که پستش توسط مدیر حذف شد خواهش میکنم تکرار پستشو به طور خصوصی برام بذاره تا در شناخت فردی بهتر خودمو بشناسم و نواقص خودمو تا ازدواج مجدد برطرف کنم .
اینجا برا همینه که خودمونو اصلاح کنیم پس چه بهتر که شما بی پروا منو راهنمایی کنید . حتی دوستان نزدیکم . مهربون هستم ولی مردانه تر . اکی
ارام گرامی منتظر راهنمایی های شما و خانم فرشته مهربان و خانم بهار زندگی هستم .
بابت اینکه کمی در مطالب فوق ناراحت شدم عذر میخوام ریشه تو زندگیم داشت نه به نظرات شما
از کنایه ها و شوخی ها عذر میخوام .
سلام آقا پارسا،
اگه وقت داشتم بیشتر مطالب رو به هم ربط میدادم. اما الان فقط یک نکته رو می نویسم، اگه درکش کنید که ارتباطش با زندگی خصوصیتون رو هم پیدا می کنید. اگرم نپذیریدش که ملحقاتشم در صورت نوشتن نمی پذیرفتید.
اون نکته اینجاست:
اولا اون خانومی که از مهربونی یک هم تالاری غیر همجنس پر میشه، یه جور مشکل داره! و همین مشکل باعث میشه که رفتار شما نه تنها اثر مثبتی تو زندگیش نذاره بلکه اثر منفی هم بذاره.
دوما دلیلی نداره شما غم دیگران رو بریزید تو سینه خودتون! یعنی چی آخه!:305: هر زندگی ای یه مسائلی داره، ما در این تالار و فضاهای مشابهش با همدیگه "همفکری" می کنیم که مسائل رو حل کنیم. همفکری. دلیلی نداره همه چی رو احساسی کنیم و فکر کنیم با قربون صدقه رفتن مشکل کسی حل میشه.
در جواب بهار و آقای آرام، از "مهربانی" صحبت کردید. اما برداشت من از شما این نیست. من شما رو فردی می بینم که پر از احساسات بی معنیه. فردی که حدود رو رعایت کنه.
همین رعایت نکردن حدود، که جوانب بسیار گسترده ای داره، میتونه یکی از اصلی ترین عوامل شکست زندگیتون باشه.
دیگه وقتم تموم شد. شاید از این پست حس منفی ای رو برداشت کنید (که امیدوارم اینطور نباشه). البته کتمان نمی کنم که از لحن صحبت شما با خانوم ها "ایش" میشم، و از پست های بعضا بی محتوایی که فقط با ابراز محبت پر شدن. اما این فقط مربوط به ظواهره و از اولین پستی که از شما خوندم، آرزوی قلبی من شادی و آرامشتون بوده.
و هست.:72:
پارسا من با میشل در این مورد موافقم. یعنی چی اخه؟؟نقل قول:
من خودم به عمد به خواهرانم در تالار نزدیک میشم تا غم دلشونو تو سینه خودم بریزم تا کمی آرامش بگیرن پر از مهربونی بشن و برگردن سر زندگیشون
راجع به مهرطلبی سرچ کن. شخصیت مهرطلب.
در مورد بقیه موارد فکر کنم بهار و میشل و ارام و بقیه دوستان بهتر می تونن کمکت کنن. امیدوارم بیان کامل تر توضیح بدن