-
سلام کیانا جان
بعضی وقت ها تعجب می کنم, تاسف میخورم از این افکار حاکم بر جامعه ایران ! از اینکه هنوز کسانی هستند که فکر میکنند چون مرد هستند حق دارند سیلی به گوش زن بزنند ! که تو گونی بپیچند ! اون رو موجودی فاقد شعور بدونند که باید برای تمام ابعاد زندگیش تصمیم گرفته بشه ! عرش غیرت مرد رو بلند بدونند و عرش انسانیت و اخلاقش مهم نباشه ! صميميت و رضايت زناشويي رو یک رابطه یک طرفه و صرفآ حق مرد بدونند ! گاهی فکر میکنم که پیغمبر دیگری برای اینهمه گمراهی باید ظهور کنه !
کیانا جان اینکه هر روز و هر لحظه باید نجابت و شرافتت رو به همسرت اثبات کنی نشانه بیماری یک رابطه است.در روابط اینچنینی چیزی اتفاق میافته به نام دلزدگی زناشویی ! دلزده ها قبل از هر چیز احساس آزردگی می کنند. آنها حس می کنند در زندگی مشترک اذیت می شوند.گاهی این ناامیدی و اندوه آنان را به وادی افسردگی می کشاند. آنها احساس می کنند زندگی پوچ و بی معنایی دارند. حس می کنند کسی را در زندگی ندارند که از آنها حمایت عاطفی کند.
من فکر میکنم که همسرتون هم به نوع خودش داره اذیت میشه چون دچار وسواس فکری شده! این وسواس های فکری هم باعث آزار شما میشه و هم خودش ! پزشکان معتقد هستند که هر چیزی که از حالت نرمال خارج بشه بیماری محسوب میشه . حالا این بیماری میتونه نشانه های فیزیکی داشته باشه مثل تب کردن و هم میتونه علایم خاصی نداشته باشه و صرفا روحی و روانی باشه. این عدم تعادل روحی میتونه برای شخص به غیرت تعبیر بشه ! چنین شخصی تلاشی هم برای بهبودش نمیکنه چون اون رو کاملا طبیعی میدونه !
بهتره با یک مشاور خوب در این زمینه مشورت کنی چون این مشکل میتونه حاد تر و حاد تر بشه و یا خدای نکرده باعث آسیبهای روحی فراوانی به خودت بشه ! اگر همسرت قبول میکنه به یک مشاور حضوری مراجعه کن !
-
بچه هارفتم دکتر دوباره گفت گوشم مشکلی پیدانکردهالهی شکر باشوهرم اشتی نکردیم خونه فعلا اتش بس بچه ها نیامدید به من راه کار بدید چقدر بد فقط اومدیدبحث کردید رفتید خیلی دلم به اینجا خوش بود اونم که اینطوری
-
كياناي عزيز
رفتار همسر شما از حد متعادل فاصله گرفته و به نوعي رفتار بيمار گونه تبديل شده
اين گونه افراد براي توجيه حالت هاي خودشون از واژه هايي مثل تعصب و غيرت و ... استفاده مي كنند تا رفتار خودشون رو طبيعي و معمول جلوه بدند
شما اول بايد علل بدبيني ايشون رو ريشه يابي كنيد
ممكنه همسر شما داري شخصيت پارانوئيد باشه مشخصه اين افراد بدبيني و بي اعتمادي دائميه به صورتي كه يك شك مدام ذهنشون رو مشغول كرده علائمش ممكنه اين موارد باشند:
)1 بدون دليل كافي، گمان ميكند كه دارند او را استثمار ميكنند، به او ضرر ميزنند يا سرش كلاه ميگذارند.
)2 بدون دليل كافي، وفاداري يا قابل اعتماد بودن دوستان و اطرافيان خود را زير سوِال ميبرند، به صورتي كه اين شك دائم ذهن او را مشغول كرده باشد.
)3 به ديگران اطمينان نميكند زيرا ميترسد ديگران از اطلاعاتي كه او به آنها ميدهد، بر عليه خودش استفاده كنند!
)4 در پس اظهارنظرهاي بيغرض يا اتفاقات بيخطر و حتي اتفاقات خوب، مفاهيم تحقير كننده يا تهديدكننده پيدا ميكند.
)5 هميشه دلخور و ناخشنود است، و كينه ميورزد. يعني اگر كسي به او توهين كرده، بياعتنايي كرده يا بياحترامي كرده باشد، هيچ وقت او را نميبخشد.
)6 با كوچكترين اتفاق و صحبتي احساس ميكند به شخصيت يا اعتبارش لطمه وارد شده است (در حالي كه ديگران اصولاً چنين برداشتي از آن اتفاق ندارند) و فوراً واكنشي خشمگينانه نشان ميدهد يا به مقابله ميپردازد.
)7 مكرراً و بدون هيچ دليل به وفاداري همسر خود شك ميكند.
اين موارد نشان دهنده اختلال شخصيت پارانوئيد هستند كه ممكنه وراثتي هم باشه
و بدونيد كه تشخيص قطعيش توسط يه روانشناس بايد انجام بشه
تنها راه درمان هم قرار گرفتن زير نظر روان پزشك است
البته بدبيني ممكنه دلايل ديگه اي هم داشته باشه مثلا بعضي از افراد ذاتا بدبينند و يا اين تفكرات رو در محيط خانواده ياد گرفته اند و به تدريج در ذهنشان تثبيت شده ايا پدر يا مادر همسرتون هم به اين صورت بدبينند؟
دوست عزيز بهترين راهكاري كه من مي تونم به شما ارائه بدم مراجعه به يك روانشناس است
براي برطرف كردن مشكل همسرتون اول بايد علت اين بدبيني پيدا بشه
دوست عزيز شما گفتيد كه رفتار شما شك برانگيز و يا نامناسب نيست بنايراين مشكل از شما نيست كه بتوانيد كاري انجام بدهيد
تنها توصيه اي كه مي توانم بكنم اين است كه در مقابل رفتار همسرتون جبهه نگيريد و پرخاش نكنيد چرا كه بي فايده است در اين گونه موارد سعي كنيد علت رفتارش رو جويا بشيد يك بار ازش بپرسيد براي چه اين همه به شما شك مي كند چه چيزي ازارش مي دهد و از چه مي ترسد
ببينيد خانم كيانا شما دو راه بيشتر نداريد يا اين كه تا اخر عمر همين وضعيت رو تحمل كنيد و چه بسا رفتار هاي همسرتون شدت بگيره و شما مجبور باشيد تا اخر توي خونه زنداني بشيد يا اينكه به يك روانشناس مراجعه كنيد و رفتار همسرتون رو به طور كامل شرح بديد و اون مي تونه به شما بگه دلايل رفتار همسرتون چيه كه البته اين همكاري همسر شما رو هم مي طلبه
يك راه ديگه هم هست كه اون جدايي هست كه من الان توصيه اش نمي كنم مگر اينكه واقعا به اين نتيجه برسيد ديگر راهي نيست و تحمل اين وضعيت از حد توان شما خارج است
فكر كنم توي يكي از پستاتون خوندم كه تو شهر كوچيك زندگي مي كنيد و اونجا مشاور خوب نيست و حتي يه بار مشاور مرد طرف همسرتون رو گرفته
اگر امكانش هست به يك مشاور زن مراجعه كنيد يا ميتونيد از مشاوراي همين سايت كمك بگيريد
فقط از شما خواهشمندم كه توصيه من در خصوص مراجعه به يك مشاور با تجربه و مجرب رو جدي بگيريد
-
سلام دوستان من کیانا هستم شروع کننده این تاپیک سه ماه پیش اون برهه زمانی اینجا من راهنمایی درستی نگرفتم وتاپیکم بیشتر جای بحث بچه ها شد اما توی این مدت اینجا خیلی چیزها یاد گرفتم وبرداشت ها از موضوعات مختلف که راه حل های میتونه باشه برای کسانی که مشکلاتی مشابه من دارندکسانی که شوهرهای بدبین دارند کسانی که از کار کردن یا درس خوندن از سمت همسر ها شون محروم میشوندو همسر انی دارند که حساس هستند هر چند خانم هاشون انسان های هستند که مراعات میکنند
اما من ادمی هستم که فوق العاده مراعات میکنم اولین بار جمله ای از یک خانم در همدردی خوندم که خیلی بهم برخورد این جمله این بودمن بعد از سی سال تلاش برای عوض کردن شوهرم به این نتیجه رسیدم که خودم باید عوض بشم برداشت من از این جمله این بود که ایا من باید بسوزم بسازم یعنی باید تا اخر عمر توی این خونه زندانی باشم اما بعد فهمیدم که این خانم منظور شون این بوده که ما گاهی از نادانی وندانستن هامون از اتفاق های معمولی بحران میسازیم اما انسان های عاقل ودانا از چالش ها موفقیت میسازند
اما همسر من چرا بدبین بود چرا اجازه سرکار رفتن به من نمیداد اون برداشتی که خیلی ها در این تاپیک کردند یک برداشت سطحی وکور کورانه بود بعضی ها این برداشت کردند که من وادم های مثل من کسانی هستند که به دنبال هنجارشکنی هستند یا گذشته مشکل داری دارند ویا همسرشون بیماری روانی دارند اما در مورد من وخیلی ها ی دیگر اینطور نیست مشکلات واین بدبینی ها ازجای دیگر وبرخورد اشتباه با اتفاقات روز مره شروع میشود از برداشت های اشتباه از این جمله بخشش از بزرگترونه مثل بخشیدن های نا بجا وصبرهای بیجا
دوستان برداشتتون از این جمله بخشش از بزرگترونه در ادامه این تاپیک بنویسید تا ادامه تجربیات من در ادامه این تاپیک بنویسم فعلا یاعلی
-
سلام دوستان میخوام اشتباهات کوچیک خودمو که اعث بدبینی همسرم شده بوده اینجا براتون بگم اشباهات کوچیک روزمره من نه از یر هنجار شکنی بود نه از سربد بودن سرکش بودن من فقط دلم می خواست طبق اون چیزی که ما شاید به اشتباه یاد گرفته بودیم بود چندتا مثال میزنم تا بهتر درک کنید
مثلا اوایل عقدم شوهرم به من گفت دیگه خونه دوستات نرو بدون اینکه اون ها روبشناسه این حرف گفت منم چون ادم مذهبی بودم طبق اون چیزی که از اسلام گفته وبرداشت اشتباه من که زن حق نداره بدون اجازه شوهرش بیرون بره قبول کردم بدون هیچ اعتراضی بدون هیچ ابراز احساساتی که من دوستامو دوست دارم
یا یادمه یکبار که توماشین نشسته بودم یک موتور خیلی خوشگل از کنارمون رد شد من داشتم لاستیک های موتور که خیلی خوشگل حرفه ای بود نگاه میکردم شوهرم برگشت باحالت تندی گفت چرا زل زدی به این موتوره یارو با خودش میگه این زنه کنار شوهرش نشسته اما میخواد به منم شماره بده یا به منم نظر داره:97:شما اخه یکی نبود بگه چطوری من می تونم به اون که کلاه سرش شماره بدم منمگفتم نه فقط عذر خواهی کردم که ادامه نده سرم انداخت
بللللله دوستان اینطوری بود که همسرمن از گیر های کوچیک شروع کرد تا رسید به اینکه من حق نداشتم وقتی دارم میرم بیرون حتی اون جورابی که دلم میخواد بپوشم یا اون کفش های که دوست دارم بپوشم (لازم به ذکره که من باچادر بدون هیچ ارایشی بودم )واینطور بود که من روز های اول عاشقش بودم افتادیم توی دور باطل وهر روز ازش دور میشدم متنفرتر
یا یادمه که من دانشگاه شهر دیگه ای می رفتم همیشه به من زنگ میزد که صندلی چندم اتوبوس نشستی میگفت حق نداری صندلی اول دوم اخر اتوبوس بشینی یا کلا که تحت هیچ شرایطی حق سوار تاکسی شدن نداشتم
یک بار که هوا سرد بود توجاده ماشینی نبود با دوستان دانشگاه سوار یک تاکسی شدیم ا(گرمن سوار نمی شدم توی جاده کنار بیابون باید تنها وای می ایستادم)
چشمتون روز بدنبینه شما نمی دونید چندبار توی ماشین زنگ زد منم واسه اینکه دروغ نگفته باشم گفتم صندلی دوم نشستم وای نمی دونید انگار من چه جنایتی کردم هزار بار بهم زنگ زد تهدید کرد
جالب اینجا بود نمی دونست من با تاکسی میام فقط فکر میکرد صندلی دوم نشستم من هنوز نرسیده بودیم پلیس راه پیاده شدم بقیه راه پیاده رفتم تا منو نبینه نمی دونید چقدر ترسیده بودم هم از اینکه الان میاد معلوم نیست جلوی بقیه بامن چه رفتاری بکنه هم ا زاینکه اونجایی که پیاده شده بودم جای امنی نبود ولی مجبور بودم اونقدر توی راه ایه الکرسی خوندم تا رسدم خونه
بلللله دوستان ای نه ا بود اشتباهات من که فقط اوایل بهخ خاطر برداشت هایی اشتباه از اسلام واینکه بخشش از بزرگترونه وهزار تا جمله دیگه مثل صداقت که من دلم می خواد درادامه این تاپیک براتون توضیح بدم که اونهایی که مشکلات گذشته منو دارند راه حلی باشه برای اونها تا بتونند بهتر علمی تر وبادیدی درست زندگیشون بسازند رفتارشون اصلاح کنند :43:
-
سلام
جالب بود کیانا جان. نوشته هاتو خوندم.
و یاد کوتاه اومدن خودم در مقابل شوعر و خانواده ی شوهرم افتادم.
کوتاه اومدن تو زندگی بد نیسا.
منتها باید این وسط ترازویی وجود داشته باشه و دو طرف کوتاه بیان.
چون یه طرف کلی کوتاه بیاد طرف بعدی فاصلش خیلی زیاد میشع با من و میره اون بالا بالا ها و دیگه نمیشه بیاریش پایین.
هر کسی به اندازه شخصیت و رفتار خودش به دیگران میفهمونه چطور با هم رفتار کنی و بس.
من چطوری میتونم با مدیریت تالار همدردی صحبت کنم؟
اسلام میگه توازن برابری و ....
خب تو زندگی هامون رعایتش کنیم دیگه.
کار سختیه ؟
من اینقدر خودمو کوچیک کردم و سکوت کردم.
متوجه یه موضوعی شدم اینکه همسرم هم توانایی مقابله با مشکلات ساده رو نداره.
واقعا نداره.
واقعا نمی تونه حرف بزنه و جواب بگیره.
هر بار محکوم میشه از سوی خانوادش و اونا هم با قهر کردن و تهدید کردن اینکه بهت ارث نمیدیم و...
یه جورایی ساکتش میکنن.
و این وسط خیلیا مثل برادرشوهرم کوسه هاشونو از آب گل آلود میگیرن.
نمی خوام کسی به من جواب بده.
ولی خیلی دوست دارم بدونم کوتاه اومدن در مقابل حرف زور و نامربوط چقدر ارزشمنده؟
به قیمت حفظ زندگی؟
خب سکوت شد. پس چرا نتیجه نداد.
پس چرا طرف مقابل که اینقدر ذاتش خراب و و حتی با خودسم درگیره دست از کاراش نکشید.
میدونم جواب سوالم اینه که ما نمی تونیم کسی رو تغییر بدیم.
ولی من نمیتونم دیگه سکوت کنم و بی حرمتی ببینم. چه از سوی شوهر چه از سوی خانواده ی شوهر.
-
سلام عزيزم....من كاملا دركت ميكنم...چون خودم 4 ساله با چنين شوهري زندگي مي كنم...80 درصد زندگيم به دعوا و بدبختي گذشت و هر راهي رو بگي واسه اصلاح زندگيم كردم....ولي اين جور مردا بدتر ميشن كه بهتر نميشن....من در نهايت تصميم به طلاق گرفتم و در شرف آن هستم....و هيچ چيز نمي تونه نظرمو عوض كنه....فقط خواستم از تجربه ي خودم بگم....با اين مرد به آرامش و خوشبختي نميرسم....ولي بعد از طلاق احتمال بدبختي و خوشبختيم برابره!
-
سلام كياناي عزيز همسر منم دست بزن داره به طوري كه اصلاً براش مهم نيست كجا باشيم حتي بارها شده توو خيابون من و زده و اصلاً معذرت خواهي نميكنه تازه ميگه ميخواستي اعصبانيم نكني تا كتك نخوري....ميدوني عزيزم امثال ما اگه زندگيمون و دوست داشته باشيم كه حتماً داريم نبايد تحت هيچ شرايطي به طلاق فكر كنيم طلاق شايد اوايلش باعث آرامش بشه اما بعدها مشكلاتي و به همراه داره كه به مراتب سخت تر از زندگي الان....
من كاملاً با دوستام قطع رابطه كردم چون همسرم دوست نداشت باهاشون ارتباط داشته باشم....هيچ جا تنهايي نميرم مگر تحت شرايطي....
اوايل خيلي اذيت ميشدم اما الان عادت كردم دوست نداشت برم سركار اما يه شب نشستم منطقي باهاش حرف زدم گفتم خيليا چيزا هست كه آدما دوست ندارن اما براي آرامش زندگيشون بايد انجام بدن من اگه برم سركار ميتونيم راحت تر زندگي كنيم و از اين حرفا كه قبول كرد برم سركار...توام اگه ميبيني همسرت از نظر مالي توانايي تامين زندگيتو داره اصرار نكن بري سركار چون فقط اون و حساس ميكني....بايد انقدر ازش بابت هر چيزي اجازه بگيري و گزارش بدي تا خودش خسته بشه من يه مدت ايستگاه به ايستگاه وقتي سوار اتوبوس ميشدم بهش زنگ ميزدم كه بعد از يه مدت گفت ديگه نيازي نيست انقدر بگي كجايي....باهاش بحث نكن خودش خسته ميشه وقتي كتك ميزنه اصلاً
-
سلام دوستان ممنون که به تاپیک من سر زدیددر دامه اشتباهاتم به ترتیب می گم که اگر انجام نمیدادم شون جز خوشبخترین های بودم
1حتما اگر مایل به ادامه تحصیل وکار هستید روز عقد از همسرتون تعهد بگیرید ودر عقد نامه ذکر کنید شاید شما هم مثل من فکرکنید اگر مردی بخواهد که نذاره همسرش ادامه تحصیل بده یا بره سرکار ربطی به این چیز ها نداره اما این کار دوتا حسن داره یکی اینکه اگر واقعا وقلبا مخالف باشه اصلا همچین تعهدی رو هرگز نمیده واون وقته که شما می تونید تصمیم بگیرید که با این اقا ازدواج کنید یانهواگر این تعهد بدهدر اینده نمتونه به صورت قانونی مانع ادامه کار یا تحصیل شما بشه وسوم اینکه این کار هیچ ضرری نداره وجنگ اول به از صلح اخر
2صداقت گفتن اینکه من الان دارم کجا میرم یا اینکه مامانم درباره تو چی گفته نیست صداقت یعنی هر موقع ناراحت بودم با تمام احساسم بیام بهت بگم اگر خواستم گریه کنمسرم روی شونه های تو بذارم گریه کنم یعنی تا تواز دلم در نیاوردی نبخشم بخشش از بزرگترون من بزرگ نیستم که بخوام ببخشم یعنی ناراحتی من وقتی ازدلم در اومد بگذرم
3 بزرگترین اشتباه من توی زندگیم برداشت اشتباه از جمله بخشش از بزرگترونه بود که در ادامه توضیح میدم
4 جلوی گیر های الکی وای می ایستادم وقتی به من می گفت موهاتو بده من به جای اینکه یک هوبدم تو باید این اطمینان بهش میدام که من خودم حواسم هست من عاشق حجابم هستم باید بهش میگفتم که چرا زودتر نگفتی یعنی بهش اطمینان میدم که من دلم می خواد با حجاب باشم وبیرون اومدن موهام از سر عمد نبوده
5وقتی الکی باهام سر چییز های خیلی کوچیک قهر میکرد خیلی جدی محکم می گفتم من اشتباهی مرتکب نشدم که بخوام عذر خواهی کنم این حق منه که وقتی اشتباهی رتکب ندم عذر خواهی نکنم من با عذر خواهی هام فقط واسه اینکه می خواستم دیگه ادامه نده قهرشو باعث شدم که اون فکر کنه که اره درست متوجه شده من حتما اشتباه کردم وبدی در حق اون انجام ددم این یکی از اشتباهت من بود
6توی دوران عقدزیاد خونه مادر شوهرم نمی موندم ونهایتش فقط یک شب اونجا در هفته وای می ستادم چون هرکسی خونه خودش راحته وگاهی دوست نداره مهمونی بیاد خونه خودش الان که خونه دارم واقعا این موضوع درک میکنم من اوایل عقدم هفته ای چهارشب به اصرار شوهرم اونجا بودم واین باعث شد شدیدا روشون توی روی من باز بشه وچون زیاد اونجا می موندم باید کار های خونه شون انجام میدادم کلی عذاب داشتم شوهرم الان میگه اگه یک دختر داشته باشم از اول میگم ما رسم داریم دختر خونه مادرشوهرش شب وای نسته وبا این جمله مارسم داریم خودم راحت میکنمالبته هفتهای یک بار حتما به خونه همسری سر میزدم
7دوستان میشه لطف کنید ونظرتون در مورداین جمله وبرداشت شخصی تون بنویسیدبخشش از بزرگترون
-
کیانای عزیز آخه کی با شرایط ضمن عقد کنار میاد و قبول می کنه
اولش زبونی می گن باشه
اما وقتی به عمل میرسه شروع می کنن به دعوا
و زیر حرفشون زدن
یادمه مشکل تو گرفتن حق طلاق بود
یکی از اعضای خانواده خود عروس گفت :
مگه داماد بی خانواده هستش که قبول کنه
و کلا هم پذیرفته نشد.