سلام
مرسي كه جواب داديد، واقعا اين حركت من منفعلانه بوده، من آدم بدجنسي نيستم، نميخوام مقابله به مثل كنم، ميدونم اون حساسه من بايد حساسيتش رو زياد نكنم،موندم واقعاً.
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام اقای کوهیار ناراحت نشید اگه ایراد میگیرم . به خاطر درست شدن زندگی شماست . شما موندن ایشون خونه پدرش رو پررنگ میبینید . ولی اونجایی که گفتید بعدش رفتید ماموریت و تا پنج شنبه در گیر کارتون بودید رو خیلی سریع از روش گذشتید . شما که نبودید به ایشون چطور گذشته ؟ به تنهاییهاش و دلتنگیهاش توجه کردید ؟ شما زیاد به ماموریت میرید ؟ من معتقدم اگر ایشون توجه کافی از طرف شما دریافت کنه خونه پدرش نمیمونه . من نمیگم شما همسر بی محبتی هستید ولی شاید توجه و محبتتون رو بطور صحیح نمیتونید نشون بدید . مثلا شما با رفتن به خونه پدر زنتون فردای اون روز علاقه تون رو نشون دادید . ولی اگر علاقه تون رو زمانی که ایشون بیمار بود در عمل و کلام نشون میدادید مطمئنم ترجیح میداد تحت پرستاری شما قرار داشته باشه تا مادرش . ولی شما علاقه تون رو با موندن ایشون ابراز کردید . ضمنا راجع به رفتن ایشون به خونه پدریش خیلی حساسید . همه خانمها اوائل ازدواجشون دوست دارند حداقل اخر هفته ها رو به دیدن والدینشون برن . فراموش نکنید که خانمها احساسی ترن و وابستگی بیشتری به خانواده شون دارند . این وابستگی باید کم کم و به مرور زمان کاسته بشه . اگر عجله کنید نتیجه معکوس میگیرید . ضمنا فعلا شما تصمیم گرفتید روابطتتون رو اصلاح کنید و مهارتها تون رو افزایش بدید وخانمتون از این موضوع خبر نداره و رفتارهای قبلیش رو کما کان ادامه خواهد داد . نباید انتظار تغییر از ایشون داشته باشید . ولی با تغییر و اصلاح رفتارهای خودتون رفتارهای ایشون هم تحت تاثیر قرار خواهد گرفت . اینو عملا تجربه کردم .
با سلام
مرسي كه به تاپيكم توجه مي كنيد، ببينيد من به رفتن خونه پدر خانمم حساس نيستم، من به انحصارطلبي خانمم حساسم، همه چيز رو واسه خوش ميخواد،من هميشه سعي مي كنم بهش محبت كنم، اوضاع هم خوبه، ولي يه موضوعي مربوط به من و مخصوصا خانواده ام اتفاق مي افته شديدا موضع ميگيره، مثلا ديشب بهش ميگم آخر هفته يه سري بريم خونه برادرم، ناراحت ميشه ميگه من كار دارم، ميگم كاراتو انجام بده بعدش ميريم، بازم حرفشو تكرار ميكنه، بعدش ادعا ميكنه كه من از طرف خانواده ام تحت فشارم كه برم اونجا ميگم نه خودم دوست دارم،حرفاي تكراري و بهانه جويي هاي الكي ميكنه، من بهش گفتم من ديگه خسته شدم، پس منم ديگه خونه خانواده تو نميام، كه با شناختي كه ازش دارم ميدونم امروز ميره خونه باباش و اونها رو هم تحريك ميكنه و اونها هم آب ميريزن به آسيابش، دوستان واقعا خسته شدم، از اينكه خودم نيستم و تابع و باب ميلم زندگي نميكنم. مرسي كه توجه كرديد.
اقای کوهیار اوائل ازدواجمون همسرم ازم میخواست که بریم خونه برادرش . برادر شوهرم ادم مثبت و مهربونیه . منم دوست داشتم و میرفتیم . ولی بعد از چند بار رفتن متوجه شدم همسرشون زیاد از این کارمون راضی نیست . ولی بازم مخالفت نمیکردم . همسرم بعدها خودش متوجه شد که کار ما اشتباه بوده و ما که از سر ناچاری و دلتنگی و اینکه دوستشون داشتیم بهشون سر میزدیم . ولی شاید برای جاریم زحمت و هزینه ایجاد میشد و زیاد اهل رفت و امد نیست . میخوام بگم جایی که ادم راحته و بهش خوش میگذره دوست داره بره . فرقی نمیکنه فامیل خودش باشه یا فامیل همسرش . ولی این از بی مهارتی همسر شماست که پشت سر فامیل همسرش پیش خانواده اش حرف میزنه و باعث بدبینی میشه . و نمیدونه که اینکار به ضرر خودشه .
با سلام
مرسی که توجه دارید، دقیقا حرف من هم همینه، با اینکه خانواده من و برادرم بدی نکردن در حق خانومم ولی اون با کینه برخورد میکنه، به هر حال توی هر خانواده ای حرفی و انتقادی شاید باشه ولی قرار بر دشمنی نیست، همونطوری که من هم همینکار رو دارم میکنم، همسران باید به خاطر طرف مقابلشون از یه چیزایی بگذرن ولی خانمم اینکارو نمیکنه و جایی که خیلی هم با هم خوبیم میزنه زیر همه چیز، الان که دارم می نویسم تنهام، دلگیرم، ناراحتم و اندر کار و سرنوشت روزگارم، منم نرفتم خونه باباش تا بدونه که منم ناراحتم، ولی معمولا این موارد کمکی به پی بردن به اشتباهات نمیکنه و خودش میشه سرآغاز یه جریان جدید. خدایا تو به دادمان برس. مرسی.
- - - Updated - - -
اقای کوهیار خانم شما اینجا نیستند تا ما ازشون بپرسیم ولی بدی از نظر شما ممکنه با بدی از نظر ایشون خیلی متفاوت باشه . چیزی که شما اسمش رو انتقاد میگذارید ممکنه از نظر خانمتون رفتار خیلی زشتی باشه که باعث بشه دیگه پاشو تو خونه اونها نگذاره . شما همسرتون رو خودخواه میدونید در حالی که خودتون هم خودخواهانه دارید ایشون رو محکوم میکنید و اصلا نمیخواهید علت رفتارهای ایشون رو درک کنید .
با سلام
من فكر ميكنم شما احساس مي كنيد كه من دارم يه طرفه قضاوت مي كنم، ببينيد بهانه جويي الكي و بدون دليل قانع كننده و تكراري صرفاً جهت پيشبرد اهداف شخصي و كينه ورزي رو من بارها از خانمم ديدم، ببينيد من هيچ لزومي نمي بينم كه شما و ساير دوستان رو قانع كنم كه خانمم اينطوره يا اونطوره، اتفاقا خوب هم هستش، ولي ديدگاهش و عملكردش خوب نيست، اظهارنظر ها ناراحت كننده در مورد خانواده من، خانواده من احيانا اگر بد هم باشند خانواده من هستند، اگر قرار باشه گذشت و نديدن چه به حق و چه ناحق نباشه سنگ روي سنگ بند نميشه، فكر كنم اگر آدما يه خورده صبوري كنند و گذشت كنند زندگي قشنگ تر ميشه.
مرسي.
سلام اقای کوهیار شما چرا حضوری پیش مشاور یا روانشناس نمیرین؟! خانومتونو متقاعد کنین که باهم برین پیش مشاورد چون اینجور که شما میگین خانومتون میخواد رابطتون با خانواده شما کاملا قطع بشه و شماهم یا باید طبق میل خانومتون پیش برین که مسلما خیلی ازاردهندست یا باید با قهرو تلافی علیه کاراشون پیش برین که اینم یه جور متلاشی شدن رابطه شما وهمسرتونه. من به عنوان دوست همدردی نظرم اینه که حتما پیش مشاور برین.چون اینجا کسی دوس نداره خدای نکرده به شما پیشنهاد طلاق بده. ومن تا حدودی میفهمم چی میگید وبا صبوری هیچ مشکلی حل نمیشه بلکه شمارو عصبی تر وزندگیتونو سست تر میکنه.
یه سد بزرگو در نظر بگیرین که یه سوراخی روش ایجاد بشه تا وقتی اون سد پابرجاست که اون سوراخ رفع بشه اما اگه رفع نشه ممکنه این سوراخ بزرگ وبزرگتر بشه و یدفعه همچی از هم بپاشه.ممکنه صبروتحمل شما هم مثل این سد همچی رو نابود کنه.پس بهتره هرچی سریعتر پیش مشاور برین.
انششالا که مشکلتون حل میشه.
با سلام
مرسي كه توجه كرديد، من اوايل فكر مي كردم مشكل خاصي نداريم و نيازي به حضور پيشه مشاور نداريم و خودمون ميتونيم مشكلاتمون رو حل كنيم، ولي الان قضيه فرق ميكنه و واقعا اوضاع روز به روز داره بدتر و ابعاد جديدي پيدا مي كنه، يه بار وقت گرفتم ولي خانمم نيومد، الان دارم به اين فكر مي كنم كه خودم تنهايي برم، حرفهاي شما رو قبول دارم، واقعا خسته و آزرده ام، هيچ علاقه اي ندارم زندگي ام خراب بشه، ولي آمال و آرزوهام در حال از بين رفتن هستش.
مرسي.
اقای کوهیار ما اصلا قصد متهم کردن شما رو نداریم .همونطور که دوستمون گفتند شاید مشاوره حضوری دو نفره برای شما بهتر باشه . اینطور که من برداشت کردم شما فرد خیلی درونگرا و تو داری هستید و حرفتون رو نمیتونید راحت بیان کنید و احتمالا در برخورد با همسرتون هم همینطورید . و اگر خانمتون هم همینطور باشه که خیلی بدتره . یعنی بدون اینکه حرف دل همدیگر رو بدونید از همدیگه دلگیر میشید بدون اینکه هر کدوم از دلیل اون دیگری باخبر باشه . مثلا شما بعد از این همه پست هنوز نتونستید بگید که خانواده تون چه حرفی یا انتقادی از خانمتون کردند که ایشون از اونها فراری شده . ؟ درسته گذشت در زندگی لازمه . ولی گذشت در صورتیکه که شما اصل مشکل رو بدونید و به ایشون حق بدید و باهاش همدردی کنیدو ازشون بخواهید که به خاطر شما گذشت کنند . نه اینکه بخواهید صورت مسئله رو پاک کنید و ازشون بخواهید بدون قید گذشت کنند . در مورد پدر و مادر من اعتقاد دارم که در هر حال گذشت بی قید و شرط و نیکی لازمه . چون پدر و مادرن و گردن ما حق دارند ولی در مورد دیگران مثل برادر و خواهر اصل تعامل و احترام متقابله . و خوبی بیش از اندازه اگر ظرفیتش رو نداشته باشند باعث گستاخ شدن میشه .
- - - Updated - - -
اقای کوهیار ما اصلا قصد متهم کردن شما رو نداریم .همونطور که دوستمون گفتند شاید مشاوره حضوری دو نفره برای شما بهتر باشه . اینطور که من برداشت کردم شما فرد خیلی درونگرا و تو داری هستید و حرفتون رو نمیتونید راحت بیان کنید و احتمالا در برخورد با همسرتون هم همینطورید . و اگر خانمتون هم همینطور باشه که خیلی بدتره . یعنی بدون اینکه حرف دل همدیگر رو بدونید از همدیگه دلگیر میشید بدون اینکه هر کدوم از دلیل اون دیگری باخبر باشه . مثلا شما بعد از این همه پست هنوز نتونستید بگید که خانواده تون چه حرفی یا انتقادی از خانمتون کردند که ایشون از اونها فراری شده . ؟ درسته گذشت در زندگی لازمه . ولی گذشت در صورتیکه که شما اصل مشکل رو بدونید و به ایشون حق بدید و باهاش همدردی کنیدو ازشون بخواهید که به خاطر شما گذشت کنند . نه اینکه بخواهید صورت مسئله رو پاک کنید و ازشون بخواهید بدون قید گذشت کنند . در مورد پدر و مادر من اعتقاد دارم که در هر حال گذشت بی قید و شرط و نیکی لازمه . چون پدر و مادرن و گردن ما حق دارند ولی در مورد دیگران مثل برادر و خواهر اصل تعامل و احترام متقابله . و خوبی بیش از اندازه اگر ظرفیتش رو نداشته باشند باعث گستاخ شدن میشه .