-
عروسی احتیاج نیست.
میشه بدون جشن رفت سر خونه و زندگی.
آدم اگه پول احتیاج داشته باشه اونو خرج عروسی نمی کنه. عروسی یه خرج اضافه است. شما خودتون اگه به فکر پول شوهرتون هستید عروسی رو بیخیال شید.
وگرنه شما به همون اندازه ی مادر شوهر و بقیه بدون برنامه فقط به فکر خرج کردن هستید.
اتفاقا بنده تغییر دکوراسیون و خرید ویلا و ملک رو واجب تر از عروسی می بینم که یک شبه.
-
عزیزم نباید توجه داشته باشن ک پسرشون ازدواج کرده و باید ب فکر زنش هم باشه؟شما اگه خودتون پول نیاز داشته باشین همسرت ده ملیون بده مامانش با اینکه مامانش دارهناراحت نمیشی؟من ک قبول کردم عروسی نگیریم اونا یهو هوس کردن عروسی پسرشون و ببینن.من حرفی ندارم که.الانم میگم خونه بگیر بریم سرزندگیمون میگه چن ماه بعد.به نظرتون خانواده نباید مراعات کنن؟و همش ب من سرکوفت بزنن ک چرا باردار شدی.و یک مقدار از هزینه هاشون و خواسته هاشون کم نکنن و بگن یه خونه بگیر دست زنتوبگیر برو؟من ک نمیگم عروسی میخام...خیلی تنها شدم.همش میخان جوری عنوان کنن ک تقصیر منه.عروسی نمیگیرن من مقصرم.باباشون ناراحته من مقصرم..قبل از بارداریماصلا راضی ب عروسی نبودن.مادرش ک اصرارشوهرمو دید گف باشه.رف لباس عروس دخترهمسایشون و گرف برام...کلا ناراضی بودن.میگفتن خرج اضافس.الان آرزومند شدن.میگم باشه اگ آرزو دارین بگیرین.میگن با این وضعت؟آرزوهای ما رو برباد دادی.من فقط یه ماهه ک باردارم.دوستان خواهشا زود قضاوت نکنید.من ب فکر پول همسرم هستم ک میگمعروسی نگیره.من خیلی مراعاتشون و میکنم ولی اونا دیگه سواستفاده میکنن.
-
به نظر من گرفتن مراسم عروسی و صحبت درباره این موضوع رو باید به بزرگترها واگذار کرد...چرا از مادرتون نمیخوایید با خانواده همسرت جلسه ای بگذارن به هر حال ایشون بزرگتر شما
هستند..
-
سلامعزیزم تو الان به تنها کسی که باید گیر بدی شوهرته.یعنی چی چندماه دیگه خوونه میگیره؟چه دل خجسته ای داره؟!واقعا که.تو اصلا دهن به دهن خونوادش نذار.انقدم نگو باید مراعاتمو کنن و این حرفا.مراعات نمیکنن دیگه.اما نبایدم جلوشون کوتاه بیایی.اصلا به اونا چه مربوطه که تو مساءل خصوصی شما دخالت میکنن؟دفعه بعد بگو این موضوع به خودمون مربوطه.ناراحت میشن ولی اصلا مهم نیس.ناراحتن که ناراحتن.برن خوشحال بشن.این وسط مشکل شوهر شماس.باید یه کم طاقتتو ببری بالا و یا با مهربونی قاعش کنی که بیاد دنبال زن و بچش یا با روش قهری.کسی که به فکر زن و بچش نیس باید تنبیه بشه.باید مامانت حتما با شوهرت حرف بزنه.اگه من بودم و میدیدم اصلا عین خیالش نیس تهدیدشم میکردم.میگفتم باشه مشکلی نیس.شما اگه پشت گوشت رو دیدی زنت و بچت رو میبینی؟یه کم قاطعیت داشته باش.باید بفهمه مسوءولیت داره.خوش و خرم نشسته خونه باباش واسه خونوادش پول خرج میکنه بعد نمیاد دنبال زن و بچش؟باید بیاد.اگه دلت خواس عروسی بگیر.اگه نه برو مسافرت بعدا جشن سالگرد بگیر.
-
سلام دوستان.نمیدونم باید تایپیک جدیدی میزدم یا نه.هفته بعد عروسیمه.تازه وارد ماه چهارم بارداری شدم.همسرم بسیار عصبی و بداخلاق شده.سرم داد میزنه.اینا مهم نیس....
اون میخواد بچه رو پنهون کنم.مث حامله ها راه نرم.از همه فامیلاشون بارداریمو مخفی کرده.انگار ک تو این اتفاق فقط من مقصر بودم.هر کس منو میبینه میفهمه باردارم..ولی اون به همه
میگه همچین چیزی نیست...و انگار نه انگار که این بچه پنج ماه دیگه به دنیا میاد.درحالی ک من به همه فامیلم گفتم...اونا خوشحال شدند...چرا باید چیزی ک تو وجودمه رو پنهوون کنم.
اصلا هم نمیشه باهاش حرف زد.یا بیرونه یا سرکاره یا با گوشی سرگرمه وقتی هم ک وقتی پیدا میشه تا با هم تنها باشیم تا میخام حرف بزنم میگه باز شروع کردی...این درحالیه
که من در کمال آرامش باهاش حرف میزنم...خسته شدم...
-
ببین آترین جان یه هفته دیگر صبر کن. وقتی رفتید سرخانه و زندگی خودتان دیگر این ماجرا تمام می شه دختر خوب. حالا که حل شده و قراره عروسی برگزار بشه. ببین از من بشنو که خیلی از مردها نزدیک عروسی که می شه بداخلاق می شوند. چون عروسی گرفتن کار سختی است و هم خرج زیادی دارد و هم کار زیاد. یعنی اگر حامله هم نبودی باز هم شوهرت به خاطر فشار خلق عوض می شد.
الان هم خودت را برای عروسی آماده کن و به چیز دیگری فکر نکن. یعنی دیگر درباره بارداری با شوهرت صحبت نکن. فقط باهاش بگو و بخند و برقص. آرایش کن و غذاهایی که دوست داری بخور. بابا دختر خوب عروسی شما است نه عزا!!! پس مثل عروس باش. جدی نباش و راجع به مسایل جدی حرف نزن. عروس باید ناز کنه خانومی!
راستی نی نی دختره یا پسره ؟
-
سلام آترین عزیز
حالت چطوره؟ حال کوچولوی ما چطور؟ آخ چقدر باید خوشمزه باشه این روزات :43:
بسیار خوشحالم که نوشتی دارید می رید خونه خودتون. این چیز کمی نیست و اگه یادت باشه چند وقت پیش، تمام خواسته ات این بود که این اتفاق بیفته. حالا بهش رسیدی و دیگه هیچی مهم نیست. می دونم هر دو در این مدت سختی کشیدید و همچنان این سختی ها ادامه خواهد داشت، اما:
قدم مهم و بزرگی رو برداشتید. قدمی که آدما معمولا بعد از 4-5 سال زندگی و به ثبات رسیدن همه جانبه، انجام میدن. پس به همسرت حق بده و فرصت بده که این موضوع رو هضم کنه. به هر حال مسئولیت پدرشدن و بر عهده گرفتن تمام مخارج، اون هم یهویی و در شرایطی که خانواده چندان آدمو درک نمی کنن، شُک آوره. لطفا همچنان پشتش باش و اصلا دیگه لازم نیست راجع به این موضوع حرف بزنید و همدیگه رو قانع کنید. هر چه هم بحث پیش اومد فورا کنار بکش و با روی گشاده و خندون، موضوع رو عوض کن و ربطش بده به آینده ای خوشایند که در انتظار شما و همسرته. به شوخی بگو "باشه. حالا این نی نی مون بیاد، اونوقت من و نی نی دست به یکی می کنیم، حال بابای نی نی رو می کنیم تو قوطی!" ... بگو "من که نینی رو نشون نمی دم، نینیمون خودش شیطونه، هی قلمبه میشه" ... یا بگو " شما باید با نینی صحبت کنی. من فقط منبع تغذیه ام!"...
خلاصه الان دیگه وقت حساب و منطق نیست. از در حساب کتاب وارد نشو که بی فایده است. بزن رو دور خنده و شادی. همسرت هم آهسته آهسته مشکلاتش رو با خودش و این وضعیت ترسآور حل می کنه و همراهت میشه :)
-
سلام آترین
خیلی ناراحت شدم عزیزم
بنظرم اونا فکرشون و تصمیمشون درمورد ازدواج شما همون بوده یعنی عروسی نگیری و خرج اضافی نداشته باشی
اما الان از این موقعیت شما سوء استفده کردن و شمارو مقصر کردن که بعدا نگین آرزو عرسی داشتین و میخواستین جشن بگیرین
مواظب خودت باش سعی کن بی تفاوت باشی و به این چیزا فکرنکنی
با شوهرت صحبت کن نزار کسی دخالت کنه و فقط و فقط دوتایی تصمیم بگیرید:72: