خانوم تیام عزیز.
اون زمانی که پسرهای همسن بنده تو سن چهارده سالگی داشتن تو کوچه فوتبال بازی می کردن من تو خونه تو اتاقم مشغول برنامه نویسی بودم.
17 سالم بود که تو المپیاد برنامه نویسی تو استان اول شدم. بدون حتی 5 دقیقه خوندن برای کنکور دانشگاه سراسری قبول شدم و رفتم واسه تحصیل.
موقعی که بنده 48 ساعت پشت سر هم واسه نوشتن یک برنامه بیدار می موندم شما نبودین ببینین.
اما زندکی به هر حال روی دیگه ی خودشو نشون داد و مجبور شدم مسیر زندگی عوض کنم.
انتظار دارم چون بیکار و علاف نبودم. چون زحمتایی کشیدم که همسن هام هیچوقت نکشیدن.
حالا هم شرایطم برگشته که جزئیات زیادی داره.نمی گنجه بگم اینجا.