RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
سعی خودت سرزنش نکنی چون دیگه بی فایدس
یه کم صبوری کن شاید گذر زمان چاره ساز باشه البته امیدوارم اینطوری باشه ولی الان اصلا تصمیم گیری نکن هیچ اقدامی نکن اینبار صبر کن تا بقیه اقدام کنن منظورم همسرت هستش ولی بیشتر از این از خودت مایه نذار چون همسرت نمی تونه تعادل و برقرار کنه بین تو و خونوادش . منتظر باش ببین اصلا چه تصمیمی می خواد بگیره ولی تو آروم باش از همه مهمتر اینکه به خدا توکل کن
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نازنيين جان گاهي خيلي خوبه كه به رسم و رسومات گذشته كمي اهميت بديم من هم سرگذشتم تقريباً مثل توئه البته نه به اين شوري
بهتر نيست الان كه عقد هستي يه كمي مثل قديمي ها رفتار كني بذار همسرت حريم خودشو نگه داره و توي دوران عقد كمي رابطه فيزيكي ات رو دور نگه دار . تا ان شائالله بري توي زندگي
من از خواهر شوهري كه باهاش كاملا دوست بودم ضربه خوردم هميشه خيال مي كردم اون منو بيش از خواهرش دوست داره اما زمان چيز ديگه اي رو بهم ثابت كرد به هر حال خواهرشوهره هرگز توقع نداشته باش مادرش رو با عروس عوض كنه حتي اگر مادرش هند جگر خوار باشه به هر حال سياستي به خرج بده كه نه دنبال سرت حرف باشه و نه بخواي توي روي خانواده شوهرت دربياي كه در هر دوحالت باختي قافيه رو نيازي نيست به اون وضع عادت كني اما درست و حساب شده پيش برو بعد هم به هر كسي به حد لياقتش توجه كن
در ضمن مگر پدر و مادر شما محتاج دعوت اونها هستن كه اين همه اين مسئله برات معضل شده خانمي يه كم خانمي خودت رو حفظ كن من 30 سالمه اما مثل مادربزرگم فكر ميكنم كه دختر توي دوره عقد بايد پاشو از گليمش فراتر نذاره البته توي رفت و اومد.موفق باشي - قهر نكن- تدبير بيانديش
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
سلام. مرسی از راهنمایی هاتون . خودمم به این نتیجه رسیدم. از شنبه عصر که همسرم رفت خونه اشون تا الان ندیدمش. تلفن هاش روهم خیلی کوتاه پاسخ دادم. این سری محکم روی حرفم ایستادم . گفتم بره فکراشو بکنه و تصمیم بگیره . بهش گفتم تا عید نوروز نه می خوام خانوادشو ببینم نه مهمونی فامیلی می یام . همین و همین. به حرف شماها و مامانم هم می خوام گوش بدم. اونم می گه همسرت هفته ای یکبار پنج شنبه عصر ها بیاد تا شنبه صبح که می ره پادگان .
من خیلی از خودم گذشتم ولی انگار در ذات مردها این همه از خودگذشتگی نمی گنجه . می خوام دوباره برگرده و بیشتر با خانوادش باشه تا دوباره قدر بدونه. بذارم پول تو جیبی اش رو دوباره از پدرش بگیره. بدونه برای بیرون بردن زنش اون باید جیبش پر باشه نه من. بره و از خانوادش بگیره تا اونا هم کمی به خودشون بیان. مادرش یک روز تو حرفاش متلک خیلی سنگینی به من گفت که هیچ وقت فراموش نمی کنم. به خنده گفت : نازنین جان شوهر نکردی که زن گرفتی !
امروز صبح که بلند شدم دیدم دیشب برام SMS معذرت خواهی بابت تمام کارها و حرف های این دو هفته اخیرش زده.
از امروز تصمیم گرفتم قهر نباشم ولی دیگه خیلی عاشق پیشه هم نباشم. به همون اندازه ای که دریافت کردم به همون اندازه هم محبت کنم.
امین باید کمی به خودش بیاد. من خیلی بیشتر از توانم برای زندگیمون از خودگذشتگی کردم حالا نوبت اونه که کمی زیر بار مسئولیت بره. برام دعا کنید دوستان و اگه بازم راه حلی می دونید بگید. به کمکتون اجتیاج دارم.
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
عزیز دلم یه کم آروم باش
تو دوران عقد همه از این مشکلات دارند زیاد خودمونی نشو بی احترامی هم نکن
یه کمی خودت بگیری خیلی عالیه میدورام مشکلت حل شه
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
دارم سعی می کنم آروم باشم. از وقتی همسرمو ندیدم و خیلی باهاش حرف نزدم دیگه گریه نکردم. ظهر باز هم معذرت خواهی کرد . من هیچی نگفتم الینا. یک کم هم سرد برخورد کردم. می خواست همو ببینیم ولی من گفتم 5 شنبه صبح امتحان دارم می خواهم این دو روز رو درس بخونم. قبول کرد.
برام دعا کنید.
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
سلام. اول از همه می خوام بگم دوستتون دارم و مرسی از تمام راهنمایی هاتون:46::72::72::43:
همسرم امروز زنگ زد و باز هم دوباره عذر خواهی کرد و اظهار دلتنگی. می گفت دیشب با خانوادش حرف زده. اونا هم گفتند ما دلمون تنگ ولی چرا زنت نمی یاد؟ اونم تمام حرف هایی رو که من انتظار داشتم بزنه بالاخره زده. یکسری بهانه های واهی اوردن ولی آخرش حق با من شده. همسرم کلی ازم معذرت خواهی کرد و گفت می دونه تمام اشتباهات از طرف خانوادش بوده. گفت تا وقتی که اونا درصدد دلجویی نیان اون هم دوست نداره من رفت و آمد داشته باشم. حالا قراره فردا شب مثل اقاها با گل و شیرینی بیاد خومنون و غیر مستقیم از خانوادم بابت رفتارهای خانوادش عذر خواهی کنه.
خوشحالم چون دوستای خوبی مثل شما دارم که راهنماییم کردین و باعث شدین تجربه های خوبی بدست بیارم. تصمیم گرفتم :
1- دیگه گریه نکنم تحت هیچ شرایط.
2- عصبانیت هامو کنترل کنم.
3- رابطم رو با خانواده همسرم خیلی محدود نگه دارم ( چون اونا عوض بشو نیستند. مادر شوهرم دیشب گفته : من زبونم تلخ ولی هیچی تو دلم نیست!!!)
4- در مورد همسرم هم ، همونطور که گذشت می کنم خیلی جاها هم مقتدر برخورد کنم.( می خواهم کمی از بار مسئولیت هام رو کم کم رو شونه ی اونم بندازم )
5- و از همه مهمتر همیشه حد و حدود هر آدمی رو که باهاش برخورد دارم همون اول مشخص کنم.
امیدوارم دیگه مشکلی پیش نیاد و این اتفاقات درس خوبی برای همسرم باشه. برام دعا کنید چون خیلی به دعاهاتون احتیاج دارم.:72:
بازم ممنونم از تمامی شما دوستای خوب و نازنینم:228::228::43:
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نازنین عزیزم خیلی خوشحالم که به آرامش رسیدی و از شرایطه فعلیت راضی هستی دعا میکنم دنیا همیشه به کامت باشه سعی کن از این به بعد حساب شده برخورد کنی
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
سلام عزیزم ...خیلی وقت پستهاتو میخوندم...ولی راهی به نظرم نیومد که بگم.....ایشالا خوشبخت بشی.
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
خیلی خوشحال شدم و برات آرزوی خوشبختی می کنم و امیدوارم مشکلات همه حل بشه
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
مرسی. همسرم پنج شنبه جمعه خونه ما بود . خیلی معذرت خواهی کرد. خودش حقیقتا فهمیده چه اشتباهاتی خانوادش کردن. مادرشوهرم هم یک جورایی دنبال راهی است واسه برقراری رابطه ( ولی هنوزم می خواد شخصیت مثلا بزرگ و احترام کاذبش حفظ شه) . امیدوارم کم کم همه چی خوب بشه.
مرسی. دوستتون دارم. برام دعا کنید