-
عزیزم چه ربطی داره ؟
منظورت اینه که هرکس که دوست میشه عقل و قدرت تفکر و تعقل نداره و هر کس که نامزد می کنه کارش درسته.نه خیر عزیز.نامزدی هم واسه خودش شرایطی می خواد و مقدمه ای لازم داره.من اگه از خودم گفتم داشتم از احساس خودم می گفتم.این احساس بین دو نفر که با هم تعامل دارن هست.حالا چه طرفین نامزد باشن چه طرفین دوست باشن.
بسیاری از دعواهاشون مشترکه.بسیاری از تعامل هاشون مشترکه.حالا شما کاملا علنی هستین و ما غیر علنی بودیم اما خانواده هامون در جریان بودن و توش بسیاری از مسائل مربوط به ازدواج مطرح شد.پس لطفا دیگه نگو چون شما دوست بودین پس کارتون غلط بوده و منو نامزدمو درک نمی کنین.سعی نکن با دلیل های بی پای و اساس انتخاب احساسی خودت رو توجیح کنی.
من نمی گم نامزدی درسته یا دوستی درسته.اینا مباحث جدایی اند که داری بحث رو منحرف می کنی.من می گم به هر حال ازدواج باید عقلانی باشه و توش معیار باشه.همین.
این حرف من و نقدی که به انتخاب و عملکردت دارم چیزی نیست که ربطی به نوع رابطه ات داشته باشه.ربط به احساس و دیدگاه و نگرش و منطقت داه.
حالا چه تو دوستی باشی چه عقد باشی و چه نامزد، باز حرف من اینه که شما نگاهت به طرفت کاملا احساسی و به دور از در نظر گرفتن بسیاری از شرایطه.
دیگه واقعا خسته میشم حرفای تکراری بزنم دوست خوبم.
-
دوست خوب می گی خسته شدم حرف تکراری بزنم.من که هفت هشتا تاپیک قبل گفتم دیگه واسه این موضوع نظر نمی خوام.والا نامه فدایت شوم که برات ندادم.این از این.دیم اینکه شما فکر کردی دوستیت فرق داشته با بقیه دوستی ها.تو همه ی این نوع رابطه دختر و پسر به بهانه ازدواج با هم هستند و ته خط هم بیشترش کات میشه. اما بیشتر نامزدی ها کات نمیشه.به جرات میشه گفت تو بیشتر دوستی ها دختر و پسر محتوای اصلی بحث ها ازدواج و اینکه تو دوست داری چه جور همسری برات باشمو این حرفاست.اما فرق اساسی اینه که تعهدی در کار نیست.مثلا شما که کات کردی مثلا چی شد.اومدی اینجا می گی خوب کاری کردم.اما من یه تعهدی دارم به نامزدم .تا حالا ده بار با تمام وجودم بهش گفتم تنها دختر زندگیمه.حالا اگه ازش بگذرم جواب اون هیچی جواب خودمو چی بدم؟اگه ولش کنم یعنی گند زدم رو حرف خودم.البته من به شما حق می دم شما یه شک داشتی ولی من نداشتم.حق داری یکم بدبین باشی.در سینا خان در نظر داشته باش با دو تا نوشته نمیشه در مورد کسی قضاوت کرد.اینا رو واسه خودم هم می گم.من احساسی تصمیم گرفتم درست ولی الآن با تمام وجودقل می
خوامش.اگه می خوای احقاق حق کنی من حاضرم جوابتو بدم.
- - - Updated - - -
من یا تمام وجود می خوامش .اعم از عقل و قلب.ما به هم می خوریم.حالا اگه بخوام توضیح بدم زیاده.فقط اینو بدون که دیگه هفته ای یکی دو بار و چند ساعت خونوادهامون با همن.......بعله همون که گفتم بیشتر دوستی ها کات میشه ولی بیشتر نامزدی هانه. حالا خودمونیم کدوم پسرو دیدی فقط یه دوس دختر داشته باشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟خوش باشی.در مورد من هر چی خواسی بگو ولی در مورد نامزدم حق نداری کلمه ای حرف بزنی .دیگه کم کم دارم جوش می آرم.تا حالا هم اگه جواب دادم به خاطر توهین هایی بوده که بدون آگاهی و خیلی بی رحمانه بهم شده.توقع نداشتم.
-
دوست خوبم.
شما می خوای با محنرف کردن بحث به سمت بنده و اثبات عقلانی نبودن رابطه ای که داشتم، به این نتیجه برسی که حرفهای بنده در مورد انتخابت غلطه.
بحث اصلا در مورد نوع ارتباط نیست. در مورد معیار هاست.حالا اصلا شما اثبات کن که من غلط ترین رابطه ی دنیا رو داشتم.این اثبات (گرچه نمی تونی اثبات کنی) باعث نمیشه که انتخاب شما عقلانی باشه.
چرا با هم قاطی می کنی اینارو ؟ شما برو پیش یه مشاور حرفاشو بشنو ببین چقدر نظرش به شما شبیهه یا نیست. ببین حرفاش در جهت حرفهای بنده است یا حرفهای شما ؟
من دو سال بعد از اون رابطه ای که داشتم قصد ازدواج با دختر دیگه ای رو داشتم و مشاوره ی ازدواج رفتم و مطالب بسیار زیادی راجع به ازدواج فهمیدم و الان با یه ذهن باز به انتخاب یک فرد و همینطور به شرایط و حقایق نگاه می کنم.
شما هم برو بعد بیا بگو حرفام غلطه.
شما حرف از روابط من نزن. حرف در مورد راه حل من بزن.در مورد پیشنهادات من بزن.وگرنه با اینکه اعتقاد دارم تو رابطه ی اولم نسبتا درست عمل کردم اما هرکس اشتباهی می کنه (مخصوصا تو روابط اول).اون موقع هم من اشتباهاتی کردم و حالا شما داری اشتباه می کنی. اشتباه شما بزرگتر از منه و آسیبشم بیشتره.کما اینکه من آسیب های اون رابطه رو جبران کردم و چشممو باز کردم.اما شما اگه ازدواج کنی و درصدی به خوشبختی مد نظرت نرسی عمرت فناست.
پس قدمتو با احتیاط بیشتری بردار.
یه مسئله اینه که پسرای مثل شما افتخار می کنن که دارن با اولی ازدواج می کنن.
اما من افتخار می کنم که با هر کی ازدواج کنم و هر چندمی که باشه، به صورت عقلانی و با مشاوره ازدواج می کنم. می دونم باهاش چطور رفتار کنم و می دونم چطوری عشمو بهش نشون بدمو می دونم چه معیار هایی رو در نظر بگیرم و به قدری پخته شدم که اگه دیدم طرف خوشکله به خاطر ظاهرش مثل خیلای دیگه بقیه ی معیارام و نریزم تو آشغال دونی.
همین الانم مادرم عکس دختر های بستگانمون که روس و زیبا هستن و دردسر های عروسی گرفتن و مهریه رو ندارن با وایبر برام می فرسته می گه کدومو خوشت میاد اما می گم حالا شما بیا ایران بعدا در موردش صحبت می کنیم.
ازدواج مسئله ای نیست که آدم راحت در موردش تصمیم بگیره دوست عزیزم.
-
دوست من کی خواستم بحث و به سمت شما منحرف کنم.خودت بار اول رابطه منو با مال خودت مقایسه کردی.خودت اول شروع کردی.منم فقط انگیزم از ادامه این تاپیک همینه که ثابت کنم نامزدی با دوستی خیلی فرق داره.حداقل برای من.وگرنه که من یه سوال داشتم که جوابشو گرفتم.شمایی که داری از مشکل هایی حرف میزنی که وجود خارجی نداره.داری مشکلی رو حل می کنی که اصلن وجود نداره.به هر حال من اجازه نمی دم کسی به بهانه سن کم ما دوتا به عشقم و عشقمون و به آینده مون خرده و ایراد بگیره.به نظر میرسه شما از این دنیا فقط با مشاورت رفت و آمد داری.بهتره واسه مشاوره دادن به یه بچه شهرستانی یه سر به شهرستان های کوچیک هم بزنی تا با فضا و جو این جور جاها آشنا بشی.همین چند روز پیش یکی از دوستای نزدیکم که همسالیم عقد کرد و رفت خونه بخت.بعد تو داری به من واسه ازدواج زود خرده می گیری.در مقایسه با اون من کاملا با صبر و تمانینه دارم کار می کنم.شما خیلی راحت داری عشق پاک منو زیر سوال می بری .حواست به حرفات باشه.اون دنیا باید جواب این حرفاتو بدی.میگی اگه از دستش بدی عمرت بر فناست.معلومه که بر فناست.و این موضوع به هیچ کسی ربطی نداره.و بدون این یکی از شاخصه های عشق واقعیه.هر کس که قلب داشته باشه اینو می فهمه.من دو زار حرف این کسایی رو که می گن دختر تو دنیا زیاده و این نشد یکی دیگه رو قبول ندارم.تو کتم نمی ره.حاضر هم نیستم اصلن در این باره بحث کنم.
و در آخر این حرفایی رو که تو تاپیک آخریت زدی
- - - Updated - - -
عمرا به همسر آیندت نزن.فکر کن مثلا بهش بگی تو دهمین دختری هسی که تصمیم گرفتم. باهاش ازدواج کنم.به این افتخار هم می کنم.خیلی محترمانه ردت می کنه.البته اگه ایرانی باشه.هر دختری دوس داره تنها دختر زندگی مردش باشه.که متاسفانه تو نمی تونی همچین امتیازی به همسرت بدی .می گی اشتباه من از تو بزرگتره.میشه لطف کنی بگی دقیقا منظورت چیه.من دقیقا چه اشتباهی مرتکب شدم.؟؟؟؟؟!!!؟!!!عجب .خوب شد شما قاضی نشدی وگرنه تا الآن دیگه همه زندانی شده بودن.والا به خدا.توقع داشتم تو این تالار واسه اینکه تو سن کم ازدواج کردم و به هزار تا کثافت کاری نیفتادم تشویق بشم .اما حالا چی .؟دارن می گن اشتباه بزرگی مرتکب شدی.سیناخان لطفا دقیقا اشتباه منو بفرمایید.
-
ایشالا بزرگ بشی....معلومه اصلا به بلوغ فکری که لازمه ازدواجه نرسیدی...الان باید درساتو بخونی تا وقتی که....
-
سعیداطی جان
خواهش میکنم آروم باش و هیجانی پست نزن!
واکنشت به حرفای سینا خیلی تنده، خلاصه ی حرفی که داره میزنه اینه که شما خیلی احساسی داری رفتار میکنی ؛ تقریبا توی تاپیکای قبلیتم تصمیم ها و رفتارهای احساسی هست. وقتی احساسی کار میکنی دیگه فرقی نداره داری برا ازدواج تلاش میکنی یا دوستی چون چشمت رو به واقعیت ها میبندی.حتی پست قبلیتم احساسیه ؛ببین اینجا دادگاه نیست که تو بخوای چیزی رو به کسی ثابت کنی.
از روز اول میخواستم یه چیزی بگم و اون اینکه آیا اونم تو رو میخواد؟ یا فقط تویی که داری تلاش میکنی.تلاش یه طرفه چه برای مرد چه برای زن نتیجه ای جز شکست نداره چون طرف مقابل اصلا اون رو نمیخواد. این حق رو براش در نظر بگیر که شاید تو رو نخواد یا اصلا شاید آماده ی ازدواج نیست. تو با این همه ابراز احساساتی که تا الان برای دختر خالت کردی ،باید یه تغییر رویه ای در اون میدیدی ،من نمیگم دست از تلاش برداری ،ولی دو تا موضوع به ذهنم میرسه :
1: این که شما 4 سال دیگه عقد کنی و تا چهار سال تو دریای احساساتت غرق بشی،و این دخترخانم اون موقع که یه مقدار استقلال نظر از خونوادش پیدا کنه بهت نه بگه؛شک نکن چیز زیادی ازت باقی نمیمونه؛ پس تکلیف این رابطه رو باید نهایتا تا دو سه ماه دیگه مشخص کنی، منتها نه با احساسات بلکه با منطق، این که "من میخوامش" منطق نیست. اگه طرفت هنوز به بلوغ عقلی نرسیده باشه و بجای اینکه حرف آخرش رو بهت بزنه هر روز بخواد با یه بهانه ای بچه بازی در بیاره یعنی هنوز آماده ی ازدواج نیست و باید صبر کنی منتها نه صبری که توی ذهنت دنیایی از عشق بسازی ، بلکه همین جا رابطه ی احساسی رو تموم کنی و چهار سال دیگه مجددا ازش خواستگاری کنی در شرایطی که خودتم پخته تر شدی.یا اینکه از الان بری دنبال زندگیت.
2:مراقب باش دختر خالت رو به زور سر سفره ی عقد نشونی ، این کار به معنی بازی کردن با آینده ی خودت و اونه. از الان همه چیز رو نهایی ندون؛اگه تا دو سه ماه دیگه تونستی رضایت قلبیش رو جلب کنی که فبها،البته همزمان باید بررسی کنی که آیا میتونه از پس زندگی مشترک بر بیاد یا نه؟ در غیر این صورت بهتره فراموشش کنی.
احساسات مال بعد ازدواجه نه قبلش.
امیدوارم با موفقیت این قضیه رو حل کنی.
-
دوست عزیزم سعید جان.
سن کم بهانه نیست.سن کم خیلی چیزاست.سن کم یعنی تصمیمات هیجانی.سن کن یعنی عدم ثبات در طرز تفکر.سن کم یعنی عدم شناخت.همین چند مورد کافی است که یک ازدواج رو با شکست و بدبختی مواجه کنه.
قبلا هم گفتم یادت نیست اما من هم اهل یه شهر کوچیکم.اینکه شما ببینی تو دور و بری هات خیلی ها یه کاریو انجام میدن دلیل نمیشه درست باشه.مثال می زنم ناراحت نشی.اما تو افغانستان همه جاش مواد مخدر سنتی مصرف می کنن.
آیا خوبه یه پسر از روستاش بگه چون تو روستای ما 10 نفر مصرف می کنن و این کار حتی واسه کودک ها هم رایجه پس منم برم مصرف کنم ؟ معلومه که نه. اونهایی که چنین کاری می کنن از جهالت می کنن. پس یادت باشه به صرف اینکه تو محل یا شهر شما ازدواج تو سنین پایین ممکنه رایج تر از بقیه ی جاها باشه دلیل نمیشه که بگی با ازدواج با این فرد تو این سن خوشبخت میشی.
میانگین سن ازدواج در دنیا 25 تا 35 هستش.
در ضمن اون دخترای دبیرستانی و سن پایین هستن که معمولا اینجوری فکر می کنن که نفر اول باشن.الان از اکثر دخترهای سن 25 به بالا بپرس ببین نظرشون چیه.
ببین می خوان اولی باشن ؟ دخترا می خوان آخری باشن و اینکه "با اطمینان آخری بودن" رو به اولی بودن ترجیح می دن.
داری ازدواج می کنی که به کثافت کاری نیفتی باریکلا.اما به چه قیمتی ؟ با چه کسی ؟برو مرد و مردونه یا دست یه دختر بالغ تر رو بگیر یا با همین نامزدت برو مشاوره.
به این قسمت از حرفای خودت دقت کن.
به این قسمتاش که میگی : " داری مشکلی رو حل می کنی که اصلن وجود نداره.به هر حال من اجازه نمی دم کسی به بهانه سن کم ما دوتا به عشقم و عشقمون و به آینده مون خرده و ایراد بگیره"
این که از قدیم گفتن آدم کر میشه کور میشه اینه.هر کس پستاتو بخونه متوجه میشه اینو.
-
سلام سعیداطی عزیز.شماهم جای برادر من.وقتی ایم حرف رو میزنم نه اینکه فقط گفته باشم ها نه واقعا مثل برادرم فکر کن من مثل خواهرتم.
وقتی پستهای قبلیت و پستهات رو تو تاپیکهای دیگه میخوندم میگفتم عجب پسر بامنطقی واقعا افرین بهش ولی تو این پستهای اخرت اصلا شدی کس دیگه.انگار اسم نامزدت میاد کلا قاطی میکنی و بی منطق میشی.اقای پاستا توهینی به تو و نامزدت نکرد که میگی اگه باز توهین کنی قاطی میکنم.برادر من ما هممون اگر اینجا حرفی میزنیم مطمئنن باهم پدر کشتگی نداریم .داریم همدیگر رو راهنمایی میکنیم و دوست داریم کمکی کرده باشیم.اگه جناب پاستا میگه برو مشاور به خاطر خودته خدای ناکرده کسی نگفت برو نامزدیت رو بهم بزن که.مشاور اگه حتی بگه که شما بدرد هم نمیخورید با دلیل میگه و اونموقع شما میتونی تلاش کنی تا اون موانع رو حل کنی و یا بری پیش مشاور دیگه تا کمک کنه باهم کنار بیای.چرا فکر میکنی به خاطره سنت میگه بری پیش مشاور؟به خدا خواهر من الان 35 سالشه براش خواستگار اومده من بهش گفتم برای اطمینان برین پیش مشاور.خودمم که الان 24 سالمه اگه بخوام ازدواج کنم میرم پیش مشاور.برادر من شما الان تو مرحله ی سختی از زندگی هستی چون تصمیمی رو گرفتی که کل اینده ات در گرو اونه درسته؟ازدواج فقط یه اسم تو شناسنامه یا یه امضا تو عقد نامه نیست ازدواج یعنی خیلی چیزها یعنی گذشتن از خیلی کارها به خاطر طرف مقابلت.تو تصمیم ازدواج گرفتی اصلا برای اثبات درستی این تصمیم و امضا منطق زیر این تصمیم برو پیش مشاور بعدش بیا با افتخار به ما بگو اینم مهر تایید مشاور بر ازدواجم.مطمئن باش با رفتن پیش مشاور نامزدت هم بهتر باهات ارتباط برقرار میکنه حداقل با خودش میگه طرفم ادم منطقیه.
در اخر انقدر با دوستان تند حرف نزن همه قصد کمک دارن کسی قصد اذیت یا زجر دادن کسی رو نداره.ضمنن از شما بعیده که بخوای گذشته یک نفر رو هی بزنی تو صورتش خدا به اون بزرگی از گذشته ی بنده هاش میگذره من و شما که یه نقطه ایم در برابرش چرا انقدر پر ادعاییم و دوست داریم خودمون رو برتر نشون بدیم؟.جناب پاستا چه دوست بوده چه نامزد اگه تجربه ای رو مطرح میکنه قصد مقایسه نداره میخواد شما از تو تجربه اش درسی رو یاد بگیری همین.من همیشه یه جمله طلایی برای خودم دارم اونم اینه:
تجربه را تجربه کردن خطاست.
- - - Updated - - -
سلام سعیداطی عزیز.شماهم جای برادر من.وقتی ایم حرف رو میزنم نه اینکه فقط گفته باشم ها نه واقعا مثل برادرم فکر کن من مثل خواهرتم.
وقتی پستهای قبلیت و پستهات رو تو تاپیکهای دیگه میخوندم میگفتم عجب پسر بامنطقی واقعا افرین بهش ولی تو این پستهای اخرت اصلا شدی کس دیگه.انگار اسم نامزدت میاد کلا قاطی میکنی و بی منطق میشی.اقای پاستا توهینی به تو و نامزدت نکرد که میگی اگه باز توهین کنی قاطی میکنم.برادر من ما هممون اگر اینجا حرفی میزنیم مطمئنن باهم پدر کشتگی نداریم .داریم همدیگر رو راهنمایی میکنیم و دوست داریم کمکی کرده باشیم.اگه جناب پاستا میگه برو مشاور به خاطر خودته خدای ناکرده کسی نگفت برو نامزدیت رو بهم بزن که.مشاور اگه حتی بگه که شما بدرد هم نمیخورید با دلیل میگه و اونموقع شما میتونی تلاش کنی تا اون موانع رو حل کنی و یا بری پیش مشاور دیگه تا کمک کنه باهم کنار بیای.چرا فکر میکنی به خاطره سنت میگه بری پیش مشاور؟به خدا خواهر من الان 35 سالشه براش خواستگار اومده من بهش گفتم برای اطمینان برین پیش مشاور.خودمم که الان 24 سالمه اگه بخوام ازدواج کنم میرم پیش مشاور.برادر من شما الان تو مرحله ی سختی از زندگی هستی چون تصمیمی رو گرفتی که کل اینده ات در گرو اونه درسته؟ازدواج فقط یه اسم تو شناسنامه یا یه امضا تو عقد نامه نیست ازدواج یعنی خیلی چیزها یعنی گذشتن از خیلی کارها به خاطر طرف مقابلت.تو تصمیم ازدواج گرفتی اصلا برای اثبات درستی این تصمیم و امضا منطق زیر این تصمیم برو پیش مشاور بعدش بیا با افتخار به ما بگو اینم مهر تایید مشاور بر ازدواجم.مطمئن باش با رفتن پیش مشاور نامزدت هم بهتر باهات ارتباط برقرار میکنه حداقل با خودش میگه طرفم ادم منطقیه.
در اخر انقدر با دوستان تند حرف نزن همه قصد کمک دارن کسی قصد اذیت یا زجر دادن کسی رو نداره.ضمنن از شما بعیده که بخوای گذشته یک نفر رو هی بزنی تو صورتش خدا به اون بزرگی از گذشته ی بنده هاش میگذره من و شما که یه نقطه ایم در برابرش چرا انقدر پر ادعاییم و دوست داریم خودمون رو برتر نشون بدیم؟.جناب پاستا چه دوست بوده چه نامزد اگه تجربه ای رو مطرح میکنه قصد مقایسه نداره میخواد شما از تو تجربه اش درسی رو یاد بگیری همین.من همیشه یه جمله طلایی برای خودم دارم اونم اینه:
تجربه را تجربه کردن خطاست.
-
سلام.از همه ممنونم.ولی فکر می کنم.این حرفا رو قبلن هم توی این تالار شنیدم.من تا حالا سعی کردم هر غلطی کردم دیگه حق الناس نکنم.دل کسیو نشکونم.همین جا اگه کسیو رنجوندم مخصوصا سینا حلالیت می خوام.من فقط یه سوال کردم.نمی دونم چه طور به این جا ها کشید. من زیاد حرف نمی زنم.تو عمرم به کسی نگفتم عزیزم.هیچ دختری تو زندگیم نبوده.نه خواهر نه برادر یا خواهر زاده.حالا بعد از عمری یه دختر تو زندگیم پیدا شده.بلد نیسم باهاش رفتار کنم.
اگه شما منو میشناختید این جوری در مورد من حرف نمی زدید.من یه بچه سوسول و به تمام معنی مثبتم که با این ماجرا چهرم مثبت تر هم شده.دیگه بسه.
بیاید منطقی تر باشیم.
من مشخصا ازتون می خوام ایراد های این رابطه رو تیتر وار برام بنویسید.
من باید بدونم تقاص کدوم اشتباه رو می دم.
-
سلام آقای سعیداطی امیدوارم حالتون خوب باشه
من از تجربه زندگی خودم میخوام بگم منم 15 سالم بود که ازدواج کردم (اول دبیرستان)
هنوز تو دوران نوجوانی بودم کلی از تفریحاتم گرفته شد.
رفتار بچه گونه داشتم و همین باعث بروز مشکلاتی تو زندگی من شد حالا که26 سالمه هنوزم دارم چوب ازدواج زود هنگامم رو میخورم
از اینکه به نامزدتون علاقمند هستید شکی نیست ولی بهتره صبر کنید یه چند سال بزرگتر بشه بعد ازدواج کنید.اگر رفتارای بچه گونه داره ناراحت نشید واسه خاطر سنشه شما الان هر چی بهش بگید اونم حرف خودشو میزنه
من که دوستام همه اش بهم میگفتند چرا انقدر زود ازدواج کردی و از همه چی عقب میفتی.کلا تحریکم میکردند.حالا امکان داره این قضیه واسه نامزد شما هم صدق کنه
تا به حال با نامزدتون صحبت کردید؟خودش مایل ازدواج با شماست یا به اصرار خانواده ؟
انشاالله که بهترین انتخاب رو کرده باشید و خوشبخت بشید:72: