بالاخره تکلیف بچه ات چه می شود؟ چه تصمیمی برایش داری ؟
نمایش نسخه قابل چاپ
بالاخره تکلیف بچه ات چه می شود؟ چه تصمیمی برایش داری ؟
متاسفم بهار جان من پستم مال کس دیگری بوده و وارد صفحه شما شده
من فقط می دونم هه ما تواین دنیا مورد امتحان قرار می گیریم....و خداوند خودش گفته که امتحان هر کس در حد توان اونه....
عزیز توکلت رو به خدا کن و جلو برو حتما سر بلند بیرون میای از این امتحان
نوپو گرامی تا تکلیف خودم مشخص نشود نمیتوانم برای آن طفل معصوم مشخص کنم که چه میشود من یه کار خیلی بدی کردم که اونو از خودم دور کردم الان دیگه به اون شرایط عادت کرده اگه.بخواهم بگیرمش بیارم پیش خودم قانونی میتونم اما نگران اونم که باز وارد یه محیط تازه میشه تا بره به من عادت کنه باز باباش یه کاری میکنه باز یه شرایط جدید به وجود میاره هی بگیر و ببند باعث میشه خیلی ضربه بخوره
اون مشاوره که رفته بودم میگفت بچه تو یه سنیه که عادت میکنه بعد هم فراموش میکنه اما بگیر ببند خیلی به بچه ضربه وارد میکنه شما هم اگه واقعا صلاح دخترتونو میخوایین از حق خودتون بگذرید بذارید تا با یکی باشه
و قرار بود هراز چندگاه من با حضور پدرش بچه رو ببینم که دوبار دیدم این هفته هم میخواستم ببینم که اینجوری شد
به جای مشاور با وکیل صحبت کنید. شاید بتوانید در قبال مهریه حضانت بچه را بگیرید. شاید هم بتوانید با توجه به سابقه چاقو کشی پدرش ثابت کنید که صلاحیت ندارد. حتی اگر شده یک پولی هم به پدرش بدهید و دخترتان را بگیرید ضرر نکرده اید. مشاور می داند زندگی با یک پدر آنرمال و مادربزرگی که وصفش کردید و از همه بدتر نامادری که خواهد آمد چگونه خواهد بود ؟ می خواهید دخترتان ناهنجاری های پدرش را به ارث ببرد ؟ بیخود خودتان را نترسید و مادر بچه تان باشید. یک مادر برای بچه اش در دل آتش هم می رود چه برسد به دادگاه. من مثل دختر شما در فامیل خودم دوتا داشته ام و می دانم که دخترتان چه سختی هایی خواهد کشید. می دانم که هیچ چیز بدتر از دوری مادر نیست و انسان هیچ گاه کمبود مهر مادر را فراموش نخواهد کرد حتی اگر مادرش را نشناسد. می دانم که چیزی که انسان را در سختی های زندگی نجات می دهد مهر و محبت مادر است. همین الان اگر به من بیست و شش ساله بگویند مادرت می خواهد از تو جدا شود دق می کند حالا یک دختربچه چه حسی دارد وقتی مادرش حضور ندارد. به اشک های دختر معصومتان فکر کرده اید؟ هیچ فکر کرده اید که وقتی می بیند بچه های دیگر با مادرشان در خیابان راه می روند دست هم را می گیرند مادر آنها را به مهد کودک و مدرسه می برد و می بوسد تا مغز استخوانش آتش می گیرد؟ حتی به احتمال زیاد به افسردگی و تنش های عصبی مبتلا خواهد شد و در نوجوانی بسیار در خطر انحراف قرار می گیرد ؟
خواهش می کنم هر تصمیمی گرفتید ، به هیچ عنوان از دخترتان نگذرید .
نوپوگرامی از تذکرت ممنونم
من این بحث رو توی تاپیک قبلیم هست با توجه به شناختی که من از همسر و اخلاقش دارم گرفتن بچه از وی نه تنها مایه آرامش دخترم نمیشود بلکه بیشتر در کش مکش قرار میگیرد و زجر می بیند
بچه را میکند اسباب انتقام گرفتن از من هرروز به بهانه بچه دعوا راه می اندازد و کارهای دیگر
تجربه شو دارم وقتی بچه پیش من بود دیدم که چقدر اذیت شد تاپیکهای میخواهم شوهرم را راضی کنم برای آشتی بخوانید و ببینید که چه حالتهایی داشتم بعد از ملاقات ها پنج شنبه هیچ وقت فراموش نمیکنم که من و بچه توی کلانتری دداشتیم گریه میکردیم مادر شوهرم داشت پوزخند میزد
- - - Updated - - -
نوپوگرامی از تذکرت ممنونم
من این بحث رو توی تاپیک قبلیم هست با توجه به شناختی که من از همسر و اخلاقش دارم گرفتن بچه از وی نه تنها مایه آرامش دخترم نمیشود بلکه بیشتر در کش مکش قرار میگیرد و زجر می بیند
بچه را میکند اسباب انتقام گرفتن از من هرروز به بهانه بچه دعوا راه می اندازد و کارهای دیگر
تجربه شو دارم وقتی بچه پیش من بود دیدم که چقدر اذیت شد تاپیکهای میخواهم شوهرم را راضی کنم برای آشتی بخوانید و ببینید که چه حالتهایی داشتم بعد از ملاقات ها پنج شنبه هیچ وقت فراموش نمیکنم که من و بچه توی کلانتری دداشتیم گریه میکردیم مادر شوهرم داشت پوزخند میزد
با این حال من فکر نمی کنم آدمی که با بچه اش این کار را می کند به خوبی از او نگهداری کند و بلایی سر بچه ات می آید . از چه می ترسی. از کلانتری ؟ خوب رفتی کلانتری بعد هم آمدی . کش مکش بدتر است یا اینکه یک بچه دست این آدم ها بیافتد ؟ من تاپیک های قبلی ات را خوانده ام و میدانم شوهرت و مادرش چه خصوصیاتی دارند و میدانم که این آقا دستش به هر که برسد ضرب و شتم می کند. چنین آدمی فقط یک بچه ناهنجار و آنرمال بار می آورد که احتمال هر آسیبی از بیماری روانی بگیر تا انحراف برای او هست. محکم بایست کسی نمی تواند کاری بکند. اگر خودت بخواهی هیچ کسی نمی تواند کاری بکند. کش مکش هایی که گفتی در مقابل مصیبت هایی که من دیده ام بر سر این بچه ها می آید هیچ است.
- - - Updated - - -
دوست داری بچه ات از دست پدرش یا نامادری کتک بخورد؟
- - - Updated - - -
دوست داری بچه ات گریه کند و مادرشوهرت از همان پوزخندها تحویلش بدهد و بچه از ترس به خودش بلرزد و شما نباشی که دفاع کنی ؟
- - - Updated - - -
همین الان چرا بچه ات به بیمارستان رفته است؟ گیریم که این دفعه شوهرت دروغ گفته باشد اما یک دفعه این اتفاق افتاده است ؟ واقعا چرا ؟
- - - Updated - - -
من ازدواج نکرده ام و بچه ای ندارم اما یک زنم و حس مادری در همه زن ها هست. من حاضرم به خاطر حفظ بچه ام هرکاری بکنم حتی توی آتش بروم. اگر چیزی به من هویت می دهد همان غیرت مادرانه است . نه تنها من که بقیه زنها هم همین هستند و هیچ چیز جای غریزه مادری و محافظت از بچه را برایشان نمی گیرد. پس بیخودی خودت را نترسان و به جای گریه محکم بایست و در چشمان آنها نگاه کن.
نوپو گرامی
اگر خودم را به آب و آتش بزنم برای بچه شوهرم برای بیشتر اذیت کردن من اورا از من دورتر و دورتر میکند ولی اگر نسبت به بچه بیتفاوت نشان دهم خودش بچه را برایم می اورد این خصوصیت اکثر آدمهاست
این تجربه به من ثابت شده دوماه سراغی از وی و از بچه نگرفتم راضی شد بیایید برای مشاوره ولی اکنون که سراغ میگیرم این بازخوردهای زننده را دارد
نه تنها بچه را نمیاورد بلکه با کلامهایش مرا آزار میدهد
اکنون زمانش نیست هرگاه کار به جاهای باریک کشید تمام تلاشم را میکنم تا دخترم را نزد خود بیاورم قول میدهم
بله منم منظورم وقتی بود که کار به جاهای باریک کشید و همسرت خواست جدا شود. اما الان که چیزی معلوم نیست تصمیم درستی گرفته ای .
شما برو و از نزدیک بچتو ببین . به حرف کسی هم کاری نداشته باش بچت رو ببین به خاطر خودت و خودش نه مسایل دیگه
این علاوه براین که بهت آرامش میده که کنار بچت هستی حسن های دیگه هم داره . همسرت هم به خاطر بچه میاد پیشت . رفتارهای الانش رو نبین الان عصبانیه ...
ولی اگه همین طوری دور از بچه باشی علاوه براین که خودت آرامش ندار ی و هیچ کی برای دخترت مادر نمیشه ، همسرت هم با خودش میگه اون حتی بچش رو که جگر گوشه اش هست رها کرده و اینطوری انگیزه همسرت برای آشتی کردن کمتر میشه
نذار دیر شه ...
رو رفتارها و کارهای الان تصمیم گیری های قطعی انجام میشه
من از اول تاپیک هاتو خوندم. ببین اوضاع زندگی من خیلی از تو بدتره ولی یک لحظه هم بچمو از خودم دور نمی کنم. با هر سختی هم باشه بزرگش میکنم الان پدرش هیچ پولی نمیفرسته و منم خیلی مشکل مالی دارم.اینا رو گفتم که بگم دخترتو چرا از خودت دور کردی.من مشاور نیستم ولی یه مادرم بچه خیلی به مادر احتیاج داره چطور دلت اومد بچه دو ساله رو خیلی راحت بدی پدرش و نبینیش.