نمی دونم چرا یهو همتون یکصدا "شی" را به جدایی تشویق می کنید.
من به اون نقطه ای که شماها رسیدین نرسیدم!
شی، تو رسیدی؟
نمایش نسخه قابل چاپ
نمی دونم چرا یهو همتون یکصدا "شی" را به جدایی تشویق می کنید.
من به اون نقطه ای که شماها رسیدین نرسیدم!
شی، تو رسیدی؟
من هم با میشل موافقم. چی شده بچخ ها همه با هم به جدایی رای دادید؟!
نمی دونم . به نظر من شی همون شرایط قبل رو داره و من تغییر جدیدی رو نمی بینم که نظر به جدایی بدیم!
من هم خودم دقیقا مشکل شی رو دارم. همیشه باید مواظب باشم که کاری نکنم شوهرم ناراحت بشه و همیشه در حال سرزنش خودم هستم. ولی هنوز نتونستم به جدایی فکر کنم. شاید شوهر شی هم محاسنی داره که شی هم انند من از اون ها غافله و اون خوبی ها در حالت عادی به جشکش نمیاد اما وقتی به جدایی فکر می کنه دلش می سوزه و چشیمون میشه. به نظر من بهتره همه ما یک لیست تهیه کنم از خوبی ها و بدی های همسرانمان و با توجه به اون برای زندگیمون تصمیم بگیریم که ایا این زندگی برامون ارزش موندن داره! ایا هیچ دلخوشی داریم!
البته این نکته خیلی مهمه که درست نیست همیشه یک نفر مراقب رفتارش باشه که طرف مقابل ناراحت نشه! به هر حال داشتن زندگی مشترک خوب حاصل تلاش هر دو نفره. شی ایا شوهرت مشاوره نمیاد؟ شاید نفر سومی که متخصص باشه بتوونه بهتون کمک کنه. شوهر من خودش الان به این نتیجه رسیده که ما لازمه با مشاوره صحبت کنیم
به نظر من همین الان بهترین موقعیت است که جلوی سوء استفاده هاش وایستید. (چطوریش رو بهتره از مشاورها بپرسید.)
یعنی چی پولی که حاصل زحمات چند ساله شماست همین طور گرفته بخشی رو برو خودش، بقیه هم داده براش ماشین بخرن از شما هم مشورت نگرفته...
اصلا قابل قبول نیست..
سلام بچه ها،
من واقعا سوال کردما. میخوام بدونم چرا. من حقیقتا شی رو در حدی که شما ازش تعریف می کنید، اوکی نمیدونم. همیشه (تقریبا همیشه) وقتی کسی در شرایط خیلی بده، معنیش اینه که تصمیمات خیلی بدی تو زندگیش گرفته، و داره میگیره. درست کردن این زندگی اونقدرا هم نباید سخت بوده باشه، شوهر شی این هیولای غیر قابل درک نیست! شی به احتمال زیاد آن کسه که نداند و نداند که نداند (یه موردش اینکه الان روی کارایی زوم کرده، درحالیکه مشکلش در اثربخشیه). طی همه وقتی که می شناسمش، سعی کردم بهش اینو منتقل کنم، ولی تا حالا که نشده.
دیرم شده، به هرحال فقط خواستم بگم هدف من فقط سوال و ریشه یابی بود.
راستی من پست های قبل از خودمو نخوندما، غیر پست صبا رو خوندم.
بانو شیدا الان مسئله اصلی اینه :
بشخصه فکر میکنم بانو she تصویر درستی از زندگی مشترک برای خودشان ترسیم نکردند یعنی تعریف درستی از زندگی مشترک ندارن.
کاری ندارم با گذشته ای که دارن درسته اشتباهاتی را مرتکب شدن گرچه فکر نمی کنم اونقدر بزرگ باشه که اینجوری شوهرش داره باهاش برخورد میکنه در قبالش.
مسئله اینه که تکلیفشو حداقل باید با خودش مشخص کنه الان مسئله رفتاری نیست مسئله سواستفاده مالیه که بیشتر ضربه را هم خود بانو she دارن متحمل میشن.خوب این چه شرطیه من نمیدونم بشرطی میزارم بری سرکار که حقوقت مال من باشه؟!!!!
این موضوع فرق داره با اینکه دوست نداشته باشی همسرت بال و پر بگیره بترسی که پرواز کنه بره و نمیدونم زنا ناقص العقل هستند توی موارد مالی و عقلشون کار نیم کنه و پولارو حیف و میل میکنن بحث این چیزا نیست.
شما میترسی شغلتو از دست بدی برداشت من اینه از عواقبش میترسی نه اینکه توی خونه فقط بشینی و نوشتی مردسالارتر میشه این فقط یه دلیلیه که برای آرامتر شدن خودت ساختی.میترسی همین نخی هم که زندگیتونو نگهداشته پاره بشه خوب مرگ یکبار شیونم یکبار بیا بیرون بزار اگه دوستم داره بخاطر خودت باشه نه درامدت یه مرخصی چند ماهه بدون حقوق بگیر یا یکساله کار که قحط نیست برای شما پیدا میشه.
هرجور نیگاه میکنم میبینم دلیلی نداره:
میگه اگر حقوقت رو ندی نمیذارم برای سر کار.
منم خب پول رو برای زندگیم میخوام.
من کارم رو دوست دارم. اگر بنشینم خونه رفتارش مردسالاریش بدتر میشه.
شما پولو برای نگهداشتن شوهرت کنار خودت میخوای نه برای زندگیت.
اینب رداشت منه واسه همین میترسی ولش کنی که امتیازی که داری را فکر میکنی از دست میدی.
این راهش نیست بانو she :72: شما داری راهی را به شوهرت نشان میدی که منجر میشه به سواستفاده مالی از شما بقول معروف میدونه از چی میترسی و روی نقطه ضعفت انگشت گذاشنه شوهرت بد نیست فقط داره سواستفاده میکنه همین!!! شما هم داری بهش کمک میکنی خوب یکبار جلوی این حرکت غلط وایسا یا نرو سرکار یا حقوقت را برو یکچیزی بخر شده سهام یا هرچیز دیگه ای فقط برای خودت باشه نترس برای قسط ها خود شوهرت پرداختشون میکنه.
من با ترس از رفتارای شوهرت و اخلاقایی که داره با سیاست رفتار کردناش کاری ندارم اونو شما خودت هم تجربه ات زیادتره و هم واقعا امیدت زیاده و دانشت توی این موضوع به اندازه کافی هست ولی توی مسائل مالی بدجور داری اشتباه میری :72:
عزیزم کلی نوشتم واست اینم بذارم روش. امیدوارم ناراحت خیلی نشی گلم. خودت بعدا می خونی همه پست ها رو و تصمیم مناسب می گیری. چیزایی که می نویسم فقط برای اینه که به این چیزا هم فکر کنی. نه اینکه حتما ادامه بدی یا حتما جدا شی. فقط واسه اینه که ابعاد دیگه ای هم ببینی. فکر می کنم بقیه هم همین تلاشو دارن.
این دو تا رو هم بنویسم اضافه بر پست قبلی که یه جا رو همه اش فکر کنی :72:
شی تا اینجایی که این مدت نوشتی من دیدم فقط خدمات جنسی می دی به شوهرت و خدمات مالی. عشق ندیدم بهش داشته باشی یا بدی. اعصابت هم زیاد گذاشتی. واقعا دوسش داری؟ این دوست داشتنو چطور نشون می دی؟ اینکه حقوقتو بیاری و اینکه به فکر خرید خونه و این چیزا باشی؟ این همکاریه شاید احساس مسوولیت. عشق و مهر کجاست؟ شاید اصلا دوسش نداری و این کارا رو یه وظیفه می دونی و یا حتی چون دوسش نداری بیشتر داری اینکارارو می کنی و هی از خودت مایه می ذاری. شایدم دوسش داری اما طریقه ی ابراز این دوست داشتن غلطه.
یه چیز دیگه هم ممکنه. تو داری از چیزی فرار می کنی؟ از چیزی کسی مشکلی و یا حتی خودت؟ همه چی رو ول کردی فقط به این توجه داری که چی کار کردی و چه عکس العملی داره شوهرت. ببین اگه همین الان فرض کنی کلا شوهرت و تلاش های مربوط به اونو کنار بذاری توی ذهنت چی می مونه؟ درد؟ خالی بودن زندگی؟ یا مسایلی می مونه که نمی خوای ببینیشون؟ یا خودت؟ یا هر چیز دیگه ای؟
ببخشید اینا رو می نویسم. می بینی که چیزای مختلف و یا حتی ضد و نقیض می نویسم. فقط می خوام اگه به اینا فکر نکردی فکر کنی. ممکنه راه حلای بهتر پیدا کنی. وگرنه ممکنه هیچکدوم اینایی که نوشتم شامل مسایلت نشن.
راستی اگه خواستی واسه تلافی بیا برای منم نظر بذار. فکر کنم اگه کسی بخواد واسه من نظر بذاره خوب خوب می رم زیر نقد :)
موفق باشی :72:
گاهی باید نبخشید کسی رو که بارها بخشیدی و نفهمید تا این بار در آرزوی بخشش تو باشد
گاهی نباید صبر کرد باید رها کرد و رفت تا بدانند اگر ماندی رفتن را بلد بوده ای.
گاهی باید بد بود برای کسی که فرق خوب بودنت را نمی داند و
گاهی باید به ادمها از دست دادن را متذکر شد.ادمها همیشه نمی مانند یکجا در را باز می کنند و برای همیشه می روند....
she عزیز میدونم که تو خواستگارهای زیادی داشتی و روی هر کدومشون یه عیبی گداشتی و این مرد قسمت غرور تو شد ولی شاید موندن تو هم الان حاصل غرور تو باشه که به همه بگی من از پس انتخابم بر اومدم....
هر تصمیمی که بگیری برای من خیلی مهم است شما برای من نماد یک فرد باهوش و متکی به نفس هستید....
سلام
دارم تصورمیکنم وقتی شی بیاد واین همه پست روبانظرات مختلف بخونه قیافه اش چه شکلی میشه:311:
طفلی رویه کم امونش بدید.
شی عزیزمن خودم مشکلات زیادی دارم.همین دیشب هم یه دعوای حسابی داشتیم بازهم سر رفتن به خونمون.به این نتیجه رسیدم که خیلی ازرفتارهام غلطه.درسته میام اینجا میخونم ویاد میگیرم اما فکرمیکنم اونجوری که دوست دارم برداشت میکنم ویاد میگیرم !!!
خانومی من اصلا جدایی روتایید نمیکنم بلکه مخالف هم هستم.چون همه ی زندگیها مشکلاتی رودارن وبدون مشکل نمیشه یعنی اگه شوهرتو یکی دیگه بود شاید یه اخلاقهای دیگه ای داشت که غیر قابل تحمل بودن.
من بانظرات مینوش جون خیلی موافقم.فکرمیکنم اونجوری که باید توتغییر نکردی!!مینوش درست میگه توابرازمحبتت به شوهرت چطوریه؟؟تاالان که فقط درمورد خصوصیات اون ومادرش میگفتی وزیاد اشاره ای به رفتار خودت نداشتی.
(ببین عزیزم خانواده منم بی نهایت دارن به منو شوهرم احترام میزارن وهمه چی دراختیارمون میزارن خیلی بیشترازخانواده شوهرم.اما شوهرم اصلا این هارونمیبینه؟باورت میشه؟حتی برعکس اعتقاد داره هیچکاری نمیکنن!!!!وهمه زندگیش رومدیون مادرش وپدرش میدونه.منم واقعا بریدم ونمیدونم بااین اخلاقهاش چیکار کنم. اما دیشب یه چیزی بهم گفت که چند ساعت فقط داشتم بهش فکرمیکردم میگفت:تومنودیونه کردی باخانوادت.توفقط به فکراونایی توخودتو میکشی واسشون.توبه خانواده من حسادت میکنی.من جرات ندارم به خانوادم چیزی بگم یابدم تو بهم میریزی....
من فکرمیکردم خیلی مراقب رفتارم هستم اما دیشب فهمیدم که نه اصلا هم اینطور نیست چون شوهرم همه ایناروفهمیده بود...به این نتیجه رسیدم که مافقط ظاهری اریم باهم زندگی میکنیم وهمه حواسهامون جای دیگه ست....اون هم به خانواده من حسادت میکنه.... )
شی جان من فکرمیکنم هنوز هیچی یاد نگرفتیم.اگه ازاول زندگی اینقدر ازخانواده شوهرمون بد نمگیفتیم پیشش شوهرامون الان اوضاع اینقدربد نبود.واین قدربی اعتمادی وجودنداشت ومتاسفانه داریم بدترش میکنیم.اینو درموردخودم میگم که خیلی هم بدجنسم وخانواده شوهرم رو مثه دشمن میبینم وحتما حتما شوهرم اینارومیفهمه واوضاع همینی میشه که هست...
شی عزیز درمورد کارت منم باخاله قزی موافقم.حالا که نمیتونی درآمدت رو خودت خرج کنی نبایدبری سرکار.بمون خونه وسعی کن اعتمادش شورت رویه جوری به دست بیاری که تااون دنیاهم تموم نشه.بعد ازیه مدت طولانی شاید2یا3سال بعد برو سرکار.بزارهمه مسئولیت درآمد به عهده شوهرت باشه
فکرمیکنم باید هرچه زودتر به فکراین باشی که زندگیت روازاین یکنواختی خارج کنی واین زندگی دونفره روتموم کنی وبه شوهرت مسئولیت بزگترپدری رو بدی.این دفعه باید حواست باشه که توفقط باید مادرباشی وپدراون.نه که بخوای هردوروتوبه عهده بگیری
موفق باشی عزیزم:72:
سلام دوستان. اسم هاتون رو و نوشته هاتون رو چند بار میخونم. @-}--واقعن نمی دونم باید چی بگم. اول اینکه از همتون ممنونم. آقای خاله قزی، دیدگاه مردانه ات برام خیلی باارزشه، در مورد سو استفاده مالی، از روز اول اینطوری نبود، خودم بدترش کردم. کلن همسر من اهل سو استفاده هست اما بستگی داره چقدر بهش میدون بدی.
صبای عزیز اینکه برام نوشتی یعنی واقعن وقتشه یه فکر اساسی بکنم!
بچه ها چه اتفاقی افتاده که با قبل فرق کرده؟ به نظرم چون موضوع مالی واضح و تکلیف آدم باهاش روشنتره.
- - - Updated - - -
شیدا جان باهات موافقم. میخوام جواب سوالای مینوش رو بدم. مینوش اون پست بلندت رو خیلی دوست داشتم. خانم تنهایی، کاغذ بی خط عزیز، پاییزه جان اجازه بدین کمی فکرامو جمع کنم و یه چیزی بنویسم که عمل کنم بهش.
میشل جان، ممنونم از نظرت. راستش الان دیگه باورم این نیست که نمیدونم، بلکه نمی تونم، یا لااقل نتونستم تا حالا.
ببخشید که مرتب هم نیست نوشته ام، با گوشی می نویسم.
سلام she عزیز
همه ی موضوعاتت رو خوندم و از شون درسای زیادی گرفتم
همیشه وقتی میخوای باهمسرت یه کار مشترک انجام بدی قبلش اهدافتون رو بهم بگید
مثلا قبل افتتاح حساب بهش میگفتی این حساب به چه هدفی باز میشه
اگه هم قبلا گفتی الان بهش بگو ما که صحبت کردیم
بهش بگو نگران آینده ایی بهش بگو زندگی همین امروز نیست
بیدارش کن
اگه فک میکنی روش تاثیری نداره با کسی که حرفش رو قبول داره حرف بزن
اما مستقیم نه