نمایش نسخه قابل چاپ
عجب تاپیکی شد این تاپیک منم دوباره دارم حس میکنم قدم کوتاهه :311: یعنی این 176-7 منم کوتاهه هیچ امیدی نیست ؟ :دی
شماها دیگه خیلی دارین سخت میگیرین
وقتی قد نرمال جامعه همینه شما چرا سعی دارین یجوری خودتون رو زیر نرمال نشون بدین ؟
اتفاقا کم هستن اون دسته از دخترایی که توقع دارن شوهرشون 20 سانت از خودشون بلندتر باشه!
خیلی حساس شدی داداش حتی از منم بیشتر حساس شدی
این اصلا خوب نیست
منم خودم رو ظاهرم حساسم یه جوش میزنم عزا میگیرم ولی دیگه این حسرت قد بلند داشتن رو درک نمیکنم چون هر قد بلندی قشنگ و جذاب نیست .یعنی چی نگاه دیگران به شما از روی تمسخره ؟! معمولا کسی تیپ ناجور و عجیب داشته باشه ممکنه با تمسخر نگاش کنن اما هیچوقت بخاطر اینکه قدش خیلی بلند نیست مسخره نمیکنن حتی تو بازیگرا افرادی با قد متوسط زیادن که خیلی جذابند . شما میتونی مثلا با یه تیپ مناسب با سن و هیکلت کلی جذابیت داشته باشی . یه دختر یا پسره زیبا ولی با تیپ بد و زننده یاشلخته و نامرتب اصلا زیبا دیده نمیشه بیشتر روی لباس خریدنت دقت کن. البته نه طوری که همه ی فکر و ذکرت بشه لباس شیک داشتن همه پولاتو خرج لباس کنی ....آدم یکی دو دست لباس خوب داشته باشه ولی همیشه مرتب و تمیز باشه . خوشتیپی برای دخترا مهم تره باور کن ! تااینکه بخوای از خیلی خیلی پایین به یه شخص قد بلند نگاه کنی گردنت هم درد بگیره !
اصن از یه دید دیگه به این قضیه نگاه کنیم خیلی بهتره.
شما قدت 168 درسته ؟
منم 176 م
کنار هم وایستین فک میکنی چقد اختلاف داریم ؟ بخدا قصدم روحیه دادن نیست ! قسم خوردم فک نکنی دارم دروغ میگم
این اختلاف انقد ناچیزه که کسی متوجه نمیشه.
من تو اولین پستی که داخل این تاپیک دادم به خیلی موارد اشاره کردم.
ببین داداش واسه قد میگن باید صاف کنار دیوار وایستی از انگشت پا تا بالای سر رو حساب کنی
من طبق این فرمول قدم میشه 176
ولی اگه بخوام موهامم حساب کنم میشه 178
بخوام کفشمم حساب کنم میشه 180
داخل کفشمم کفی باشه میشه 181
یکمی هم که پامو از زمین بلند کنم میشه 184 :311:
پس ببین اینجوری منم شدم بالای 180 دیگه !! شما هم همینجوری حساب کن قدت میشه 176-7 میگی نه امتحان کن. حالا منظورم از این حرف چیه ؟ به حرفای پسرا زیاد توجه نکن تو انجمنا و سایتای بدنسازی دروغم کم نمیگن
شایدم قدشون رو با احتساب مو +کفش حساب میکنن که میشه 180 به بالا دیگه !
من این مورد رو وقتی رفتم باشگاه فهمیدم.
کنار اونایی وایمیستادم که 187-8 هستن ولی باور کن اونجوری اختلاف زیاد نبود که شما فک میکنی
داداش گلم من چندتا سوال دارم
1. چند درصدن پسرایی که قدشون بلنده ؟
2. چند درصدن که علاوه بر قدبلندی هیکل ورزشکاری دارن ینی چاق یا لاغر نیستن ؟
3. چند درصدن که علاوه بر 2 مورد ذکر شده چهره دختر پسندی هم دارن ؟
4. چند درصدن که هر سه مورد بالا رو دارن ولی اخلاق خوب و دخترپسندی هم دارن ؟
من به همین 4 مورد اکتفا میکنم
شما تمام این درصدارو ضرب کنم بعدش ببین چقد میشه
باور کن میشه زیر 2 درصد !!!
من دختر نیستم اما حداقلش میدونم صرفا فاکتور قد بلندی واسه دختر ملاک نیست
تو این 4 موردی هم که ذکر کردم اگه دقت کنی 3 مورد اولش فقط مربوط به ظاهر بود . ینی ما اصن فرض میکنیم همه دخترا ظاهر پسندن !
به قول آقا امین شما مشکلتون اینه که تو ذهنتون به این مساله گیر دادین و حساس شدین!من این لینک را براتون گذاشته بودم.ولی چون فکر کردم شاید یادتون رفته باشه بخونید براتون کامل می ذارم:شكار ميمون زنده و رابطه آن با ذهن انسانشكار ميمون زنده بخاطر چابكي و سرعت عمل جانور بسيار مشكل است. يكي از روشهاي شكار ميمون در آفريقا اين است كه شكارچي به محل اقامت ميمونها مي رود و بدون توجه به آنها در سوراخ كوچكي در يك سنگ بزرگ مقداري خوراكي مي ريزد و دور مي شود ميمونهاي گرسنه و كنجكاو دستشان را به درون سوراخ مي برند و خوراكيها را در مشت خود مي ريزند اما دهانه سوراخ كوچكتر از آن است كه مشت ميمون از آن خارج شود. ميمون وحشت زده مي شود و تقلا مي كند تا خسته شود اما هرگز مشت بسته خود را باز نمي كند تا رها شود.
ذهن انسان هم گاه مانند مشت بسته ميمون است، تقلا مي كند و بي تاب مي شود و روي يك مسئله قفل مي شود در حالي كه چاره در رها كردن و آزادي از قيد و بندهاي ذهن است.
حالا شما هم روی همین مساله قد توقف کنید ببینید چیزی درست میشه یا نه!
به نظر من غصه نخور.چون با اینکار هیچیز درست نمیشه.به نظرم تمرکزت رو بذار روی خصوصیات اخلاقیت. دیگه قد رو که نمیشه معجزه کرد.نگاه جامعه رو هم که نمیشه تغییر داد پس بهتره روی سایر خصوصیات خودت کار کنی تنها راهکارش همینه.
آقای ash1.خیر دلیلشون یک چیز دیگه بود.اصلا کنسل شدن اون قضیه یک چیز دیگه بود که در کل ناراحتم می کنه درموردش صحبت کنم. ولی اصلا و اصلا ربطی به قد و... نداشت.نقل قول:
نوشته اصلی توسط ash1
شما هم که مجبور نیستین با دختر 160 سانتی ازدواج کنید.این قدر خواستگاری برید که یک دختر با قد مناسب خودتون ازدواج کنید.
شما که پسرید راحت تر هستین! پس اون دختر قد کوتاه چی بگه؟!
اگه واقعا مسلمونی به ظاهر نیست پس شما هم خواستگاری برید ولی به ظاهر خیلی اهمیت ندین(در حد به دل نشستن).این طوری فکر نکنم مورد برای شما کم باشه.
باور کنید الان شما نمی دونید من سر همین خواستگاری هام چقدر دلم شکسته.
شما می گین قد.خب این همه دختر مناسب شما. تو جامعه ما پسرا انتخاب کننده هستند.
پس من چی که این همه آدم اومد یکیش هم به من نمی خورد.همش هم باید صحبت های اطرافیان را تحمل کنم که سنت بالا رفت! سخت نگیر و...از طرفی خانوادم با انتخاب من ...
ولی شما این دختر نشد.خب می رید سراغ دختر دیگه!این غصه داره؟
ما دخترا چی؟ ما می تونیم بگیم که یک پسر باایمان و باحیا بیاد خواستگاریمون؟تازه پسر با ایمان و با اخلاق که زیاد نیست.پسر با ایمان باهوش و موفق هم خیلی خیلی کمه!
ما باید از بین کسانی که میان خواستگاریمون انتخاب کنیم!
من تو خواستگاری هام پسرا را شناختم.می دونم خیلی ملاک خاصی ندارن.همین که یک دختری خوشگل باشه و از نظر اعتقادی بهشون بخوره حله! دیگه خیلی چیز خاصی مد نظرشون نیست.
شما سر همین قد مسالتونه که قابل حله.
من که این همه معیار دارم پس باید چی کار کنم؟ پس باید بشینم غصه بخورم دیگه؟ نه؟
تازه شما پسرید و دخترا اون قدر به قیافه گیر نمی دن که شما پسرا گیر می دین.
من خودم به گفته دیگران دختر زیبایی هستم ولی یک خواستگار داشتم که اومد و بعدش جواب منفی داد(اصلا این قسمتش مهم نیست ها بالاخره هر کس معیاری داره.منم خیلی اون موقع به ازدواج راغب نبودم) دلیلش را می خوام بدونید! دلیلش این بود که من می خوام خانومم چشمانش هم رنگی باشه!!!(از معرف شنیدیم)
اصلا اینو از یک خانواده مذهبی شنیدم هنگ کردم! این همه نکات مثبت دارم ولی...
حالا لااقل دلیلش را نمی گفت! یا الکی می گفت من دوست ندارم خانومم ادامه تحصیل بده!
این جوری دیدم به تمام مردا بد شد.همش فکر می کنم آقایونی که منو می پسندن(حتی اون باایمانه) فقط ظاهر منو می پسنده.من با این همه نکات مثبت و زیبایی ظاهری و یک دختر دیگه که این نکات مثبت را نداشته باشه ولی خوشگل تر باشه؛مطمئنم یک آقا اون دختر خوشگل تره را می پسنده!حتی اگه ایمانش کمتر از من باشه.فقط یکم حجابش خوب باشه و روابطش بانامحرم کنترل شده باشه.(من که تا حالا فقط همین ها را از خواستگارام فهمیدم.یعنی شخصیتشون همین بوده به جز یکی دو نفر)
ای کاش یک مرد بیاد بگه خانم مصباح الهدی شما دارید اشتباه می کنید.این جوریا هم نیست.شما فکر نکن فقط بر اساس ظاهر پسندیده می شید.شخصیت شما مهم تره.(من واقعا خیلی دوست دارم بر اساس شخصیت و ایمانم انتخاب بشم هرچند که ظاهرم هم خوبه و خیلی ها منو می پسندن)
البته می دونم که بد بینم و حتما همه آقایون این جوری نیستن.
به قول شما مسلمونی نباید ظاهری باشه.منم همه چی را به خدا سپردم! امام رضا را واسطه قرار دادم.
و امیدم به خداست. نا امیدی از درگاه خدا بالاترین گناهه!خدا شاید دعای منو براورده نکنه.ولی دعای امام رضا را که رد نمی کنه! دعای مادرم را که رد نمی کنه! می کنه؟
ببخشید که درد و دل شد. ولی منم خیلی سر این خواستگاری ها اعصابم خورد شده.فقط به خدا سپردم وگرنه الان معلوم نبود چه جور انتخابی می داشتم.
شما هم به خدا بسپارید.خودتون هم خدایی بشید.نماز اول وقت فراموشتون نشه.خودتون هم مسلمون واقعی باشید تا خدا یک دختر مسلمون واقعی جلوی پاتون بذاره.نه مسلمون ظاهری.
براتون آرزوی خوشبختی دارم.:72:
روی اینکه می تونید از بین دختران با قد کوتاه یک انتخاب مناسب هم داشته باشید،فکر کنید.
واقعا ممکنه یک دختر باایمان و زیبا با قد کوتاه منتظر شما باشه.
این قدر هم فکر نکنید این منونپسندید پس بقیه هم همین طورن! حالا شاید یکی خوشش نیاد! یا به دلش ننشینه.شما هم ممکنه از قیافه یکی خوشتون نیاد و فقط به خاطر قیافه جواب منفی بدین!درسته؟
ولی هر خواستگاری مستقل از خواستگاری های دیگه است! شاید خواستگاری بعدی همون شخص مورد نظرتون باشه از کجا معلوم!
این لینک را هم حتما و حتما بخونید:
ببخشید که طولانی شد و حالت درد و دل گرفت :72:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مصباح الهدی
سلام
دین و دیندار بودن خیلی لایه ها و سطوح مختلفی داره ، برخی از دین فقط یک پوشش برای خودشون درست میکنن، این مواردی مثل این که کسی میاد و شما رو با ایمان و نجابتی که دارید در نهایت رد میکنه و این بهانه رو میاره که طرف چشماش رنگی نبوده ، بدونید فقط یک روکشی از دین داره با خودش حمل میکنه و در بطن وجودش ، معرفتی نمیتونید پیدا کنید.و کاملا لطف خدا باعث میشه اون شما رو رد کنه و گرنه میتونه اون ظاهر و خانواده بظاهر مومنی که دارن شما رو گمراه کنه. کسی که دیندار واقعی باشه کاملا به این موضوع واقفه که زندگی تو این دنیا ، وسیله است برای ساختن زندگی اخرت. با یک شریک زندگی متقی و پرهیزگار میشه این مسیر رو با اطمینان و کم خطرتر طی کرد و نه با شریکی که رنگ چشمش ، رنگ پوستش ، قدش ، کوتاه و بلندی موهاش و موارد اینگونه ،کاملا مطابق میلش باشه.
داستان زیر هم جالبه که میتونید توی ذهنتون داشته باشید از یک مرد عارف که چطور همسرش رو انتخاب میکنه، این رو در بالاترین سطح ایمان در نظر داشته باشید و ملاک اینکه طرفتون دیندار هست یا خیر رو با این موضوع بسنجید:
تنها کسی که انسان از معامله کردن باهش هیچ وقت پشیمان نمیشه ، خداست.نقل قول:
لب جوی نشست تا آبی به سر و صورت خسته خود بزند كه سیب سرخ و درشتی از دورترها نظرش را جلب كرد: ...عجب سیبی! ...چقدر هم درشت! ...چقدر قشنگ و زیبا!
مدت‌ها بود كه سیب نخورده بود. یك لحظه هوس شدیدی نمود و در یك آن، شروع به خوردن كرد. سیب كه تمام شد، ناگهان فكر عجیبی در ذهنش لانه كرد و شروع به ملامت خود نمود:
«ای وای! این چه كاری بود كردی محمد؟! این بود نتیجه چندین سال طلبگی‌ات؟! ای دل غافل!... خدایا ببخش!... خدا می‌بخشد، ولی صاحب سیب چطور؟ امان از حق‌الناس!»
پس از عروجی ربّانی در سجده‌ای روحانی با تمام وجود از پروردگار هستی مدد طلبید و بلافاصله داسش را برداشت و در امتداد جوی آب به سمت بالادشت به راه افتاد.
چند فرسنگی كه راه رفت، به باغی رسید. پس از لختی درنگ به خود آمد و فریاد زد: كسی این‌جا نیست؟... صاحب باغ كجاست؟
پیرمردی از داخل كلبه بیرون آمد و جواب داد: «بفرمایید برادر! تعارف نكنید! بفرمایید سیب میل كنید!»
و آن‌گاه خوش‌آمدگویان به طرف محمد آمد. محمد در حالی كه از خجالت و شرم سر به زیر انداخته بود، سلام كرد و گفت:
ـ این باغ مال شماست پدر جان؟!
ـ این حرف‌ها چیه؟ بفرمایید میل كنید... مال بندگان خداست... مال خودتان!
ـ ممنون پدر!... عرضی داشتم.
پیرمرد در حالی كه لبخند می‌زد، با تعجب گفت:
ـ امر بفرمایید برادر! من در خدمتم.
ـ اگرچه شما بزرگوارتر و مهربان‌تر از این حرف‌ها هستید، اما برای اطمینان‌خاطر خدمتتان عرض می‌كنم، این بنده گناهكار خدا اهل ده پایین هستم. می‌شناسید، «نیار»؟
ـ بله، بله...
ـ كنار جوی نشسته بودم كه سیبی آمد. گرفتم و خوردم. ولی متوجه شدم كه بی‌اجازه، آن سیب را خورده‌ام. به احتمال قوی آن سیب از درختان شما بوده است، می‌خواستم آن سیب را بر ما حلال كنید پدر جان!
پیرمرد تعجب‌كنان خندید و آخر سر گفت:
ـ كه این طور... سیبی افتاده تو آب و آمده و شما آن را خورده‌اید؟!
و یك لحظه قیافه‌اش را تغییر داد و با درشتی گفت:
ـ نه،... امكان ندارد... اگر می‌آمدی همه این باغ را با خاك یكسان می‌كردی، چیزی نمی‌گفتم... اما من هم مثل خودت به این‌جور چیزها خیلی حساسم!... كسی بدون اجازه مال مرا بخورد، تا قیام قیامت حلالش نمی‌كنم... عرضم را توانستم خدمتتان برسانم حضرت آقا؟!... بفرمایید!!
چهره محمد به زردی گرایید و چنان ترس و لرزی وجودش را فراگرفت كه انگار بیدی در تهاجم باد به رعشه افتاده است. به التماس افتاد و هرچه درهم و دیناری در جیب داشت، بیرون آورد و با گریه و زاری گفت:
ـ تو را به خدا پدر جان، این دینارها را بگیر و مرا حلال كن! تو را به خدا من تحمل عذاب خدا را ندارم!... مرا حلال كن پدر جان!
و بعد گریه‌اش امان نداد. مدتی كه گریست، پیرمرد دستش را گرفت، آرامَش كرد و گفت:
ـ حالا كه این‌قدر از عذاب الهی می‌ترسی، به یك شرط تو را می‌بخشم!
ـ چه شرطی پدر جان؟ به خدا هر شرطی باشد، قبول می‌كنم.
ـ شرط من خیلی سخت است. درست گوش‌هایت را باز كن و بشنو و با دقت فكر كن ببین این شرط سخت‌تر است یا عذاب خدا...
ازدواج با دختری کر و کور و شل!
ـ مسلّم عذاب خدا سخت‌تر است، شرط تو را به هر سختی هم كه باشد، قبول می‌كنم.
ـ ...و اما شرط من: دختری دارم كور و شل و كر، باید او را به همسری قبول كنی!!
به راستی كه شرط سختی بود. محمد مدتی در فكر فرو رفت و یادش افتاد كه چقدر آرزوی ازدواج كرده بود و به چه دختران زیبارویی اندیشیده بود. ...و اینك تمام آرزوهایش بر باد رفته بود. آهی سوزان از نهادش برخاست و گفت:
ـ قبول می‌كنم.
ـ البته خیالت هم راحت باشد كه همراه دخترم ثروت خوبی هم برایت می‌دهم... ولی چه كار كنم دخترم سال‌های سال از وقت ازدواجش گذشته و كسی نیست بیاید سراغش... بیچاره پیر شده... چه كارش كنم جوان؟!... حالا باید تا آخر عمرم برای خدا سجده شكر كنم كه مثل تویی را برای دخترم رساند. و بعد قهقهه‌ای كرد و به طرف كلبه به راه افتاد.
نگاه تأسف‌بار محمد برای لحظات مدیدی دنبال پیرمرد خشكید. چاره‌ای نداشت.
مراسم عقد و عروسی فاصله چندانی با هم نداشتند. خطبه عقد همان روزهای اول خوانده شده بود و تا شب عروسی برسد، محمد بارها از خدا طلب مرگ كرده بود. اما مرگ و میری در كار نبود... باید می‌ماند و مزه مال مردم‌خوری را می‌چشید!
عروس را كه آوردند، دل او مثل سیر و سركه می‌جوشید. اضطراب تلخی به دلش چنگ می‌انداخت و نفس را در سینه‌اش حبس و فكرش را در دریایی پرتلاطم غرق می‌ساخت:
ـ خدایا چه كاری بود من كردم؟ این چه بلایی بود به سرم آمد؟! ای كاش به سوی این باغ نیامده بودم! بهتر نبود می‌گریختم! ...نه، نه! باید بمانم!
در این فكرها بود كه ناگاه محمد را صدا زدند:
ـ عروس خانم منتظر شماست!
پاهایش به لرزه افتاد. عرق سرد و سنگینی همه بدنش را پوشانده بود. تا به اتاق برسد، هزار بار مرد و زنده شد. چنان در اضطراب و اندوه بود كه متوجه همراهان عروس هم نشد.
در را كه باز كرد، صدای نازنین دختری را شنید كه به او سلام گفت. صدای دختر هیچ شباهتی به صدای لال‌ها و كورها و شل‌ها نداشت.
ـ نه، نه، تو كه لال بودی دختر؟!
دختر لبخندی زد و نقاب از چهره كنار زد:
ـ ببین! لال نیستم! كر هم نیستم! شل هم نیستم!
بلند شد و چند قدمی راه رفت، تا خیال محمد از همه چیز راحت باشد. محمد كه مدهوش و مسحور زیبایی دختر شده بود، بی‌مهابا فریاد كشید:
ـ تو زن من نیستی!... زن من كجاست؟!... زن من...
و فریاد زنان از خانه بیرون آمد. زنان و مردانی كه خسته و كوفته از كار روزانه در خانه‌های اطراف خود را به بستر آرامش انداخته بودند، با صدای محمد جملگی از جا جستند و خانه تازه‌داماد را در میان گرفتند.
مقدس اردبیلی
ـ این زن من نیست... زن من كجاست؟! چرا مرا دست انداخته‌اید؟!
چند مرد تنومند، بازوان پرقدرت محمد را گرفتند و او را ساكت كردند. پدرزن محمد كه میهمان خانه هم‌جوار بود، جمع را شكافت و جلو آمد. لبخندزنان صورت محمد را بوسید و طوری كه همه بشنوند، بلند گفت:
ـ بله آقا محمد! عاقبت پارسایی و پرهیزكاری همین است... آن دختر زیبارو زن توست. هیچ شكی هم نكن! اگر گفتم كور است، مرادم آن بود كه هرگز به نامحرم نگاه نكرده است و اگر گفتم شل است، یعنی با دست و پایش گناه نكرده است و اگر گفتم كر است، چون غیبت كسی را نشنیده است...
ـ چه می‌گویی پدر جان؟!... خوابم یا بیدار؟!...
ـ آری محمد، دختر من در نهایت عفت بود و من او را لایق چون تو مردی دیدم... .
هلهله و شادی به ناگاه از همه برخاست و در سكوت شب تا دورترها رفت. محمد در حالی كه عرق شرم را از پیشانی‌اش پاك می‌كرد، دوباره روانه حجره زفاف شد و از این‌كه صاحب چنین زن و صاحب چنین فامیلی شده است، بی‌نهایت شكر و سپاس فرستاد.
...و اینك صدای پای كودكی از آن خانه شنیده می‌شد؛ صدای پای بهار. آری، از چنان مادر و چنین پدری، پسری چون احمد مقدس اردبیلی به ارمغان می‌آید كه از مفاخر بزرگ شیعه و عرفای به نامی هستند که توصیفش محتاج كتاب دیگری است.
من خودم به عنوان یک پسر دنبال یه چهره ی خاص اصلا نیستم و میدونم خیلی از پسرها هم همینجورین.فقط باید طرف مقابلم توی نگاه اول به دلم بشینه وگرنه اصلا قابل قبول واسم نیست.حتی شاید شما به عنوان یک دختر وقتی طرف رو ببینی شاید بگی به نظر من این زیاد خوشگلم نیست که چجوری این پسره از دختره خوشش اومده!یعنی منظورم اینه که ما پسرا اغلبمون روی این موضوع سختگیر نیستیم.حالا اون موضوع رنگ چشم که شما گفتی واقعا واسم خنده دار و غیر قابل هضم هست ولی خیلی به این فکر میکنم که خانم آیندم اندامی متناسب داشته باشه حالا اگر قدشم 1.55 باشه مشکلی نیست.ولی به قول شما به دل بشینه.نقل قول:
نوشته اصلی توسط مصباح الهدی
در مورد اینکه پسرها دایره ی انتخابشون وسیعه اصلا این حرفو قبول ندارم چون شما خودت دختری فکر میکنی اینجوری هست .مساله ما پسرا اینه که گزینه ی مناسب خیلی کم پیدا میشه که بریم خواستگاری.واسه من یکی که اصلا پیدا نمیشه !که حتی قبلا هم یه تاپیک در این خصوص زدم.منظورم اینه که فکر نکنید چون ما پسر هستیم دائما بهمون گزینه معرفی میکنن.بابا اصلا پیدا نمیشه.خدا به خیر کنه
جالبه همه دخترا فکر میکنن پسرا فقط دنبال دختری با ظاهر خیلی خوشگلن. پسرا هم فکر میکنن همه دخترا دنبال پسره خیلی پولدارند وقتی انقدر بدبین باشیم . نمیتونیم کسی که میخوایم رو پیدا کنیم .نقل قول:
نوشته اصلی توسط myl
منم قدم ۱۶۹ هست! ولی ازدواج کردم و از همسرمم بلند قدتر هستم
تو چندین خواستگاری هم که رفتم فقط یه مورد بود از من بلندقدتر بود! حالا چه جوری میگی قدت اندازه دخترهاست ؟؟؟
مشکل شما عدم اعتماد بنفس و فوکوس شما روی موردی که هیچ مشکلی نیست