-
با سلام
خواهرگرامی ازخوندن مطالب وزندگی شما بسیارمتاثرشدم ..... کاملا درک میکنم که شما هرکاری که به ذهنتون میومده برای سروسامان دادن وپایه گذاری این زندگی انجام دادین حالا چقدر موثر ویا غیرموثر مهم نیست همه ما هم دراتفاقات زندگی مون همیشه انتخاب خوب وعاقلانه انجام نمیدیم ، سعی میکنیم که انتخاب مون درست وبی نقص باشه ولی خیلی موقع هاهم اینطورنیست پس ایرادی به شما دراین خصوص برنمیگرده ! درختی که ریشه اش خرابه وبدنه اش فاسد شده هرچقدرهم نگهداری ورسیدگی بشه ، اصلاح نمیشه ..... !
یادمان نرود قضاوت کردن درمورد دیگران واحیانا سرزنش نمودن کارراحتی است ولی خیلی منصفانه نیست ... شاید خیلی از کارهایی رو هم که خواهرمون انجام دادن هرخانم دیگه ای بنا به اقتضای شرایطش انجام میداد ونتیجه هم میگرفت ولی عدم نتیجه ایشون ربطی به رابطه جنسی درزمان نامزدی ویا عدم تحقیق درمورد نامزدشون بدلیل شناخت خانوادگی و... نیست بلکه بدلیل خانواده مشکل دار وشخصیت نامناسب ایشون بوده که نتونسته تلاشهای همسر خودش رو درابتدای زندگی ببینه ودرک کنه
شما خیلی هم ازاین اتفاق ناراحت نباش چون علیرغم تلخی وازاری که شما دیدی ، توقف این مسیراشتباه واین سرمنزل تاریک میتونست به مراتب برایتان هولناک ترباشه تصوراینکه خدای نکرده فرزندان شما زیردست چنین پدری بزرگ شوند وآون رو ملاک خودقراردهندخیلی آزاردهنده تراست
به دلایل زیر ایشون صلاحیت همسری شما وهیچ دختر پاک دامن ایرانی دیگه رو هم نداره :
- پایبند نبودن به کمترین اصول خانوادگی واحترام وتکریم همسر وخانواده همسر
- عدم پایبندی به چارچوب اخلاقی خانواده حتی بعداز عقد
- حریص بودن واشتیاق فراون نسبت به روابط های غیراخلاقی علیرغم همراهی وبخشش همسرش جهت چشم پوشی وجبران خطا
- خجالت نکشیدن از رفتارهای نامناسب واتخاذ موضع خصمانه واقدام به کتک زدن درشرایطی که جاداشت ازعملکردخویش نادم باشد
- حمایت خانواده شوهردرچنین شرایطی که پاکی وعفاف خانواده درخطرافتاده از عملکرد غلط فرزند خویش
- دورغ های پی درپی نه برای جبران وفرصت ترمیم بلکه برای عطش بیشتر نسبت به خطای بیشتر
و........
قصد ندارم شمارو به کاری ترغیب کنم فقط هم خواستم همدردی کرده باشم وهم اینکه بدونی شما نقشی درخطاهای همسرتان ندارید چراکه ایشون اخلاقا وتربیتا آغشته به این مسایل شدن وهیچ تقصیری متوجه شما نیست واینکه خیلی ناراحت نباشی اگه این ارتباط یک طرفه وآزاردهنده تموم بشه واینکه بدونی خداوند همیشه بهترین رو برای بندگان خویش مقدر میکنه حتی اگه به ظاهربرای ما سخت وناراحت کننده باشه امیدوارم لحظه های خوب وشیرینی درانتظارتان باشد
-
درود بانو دختر7 گرامی
حرم براتون دعا کردم ایشالله امسال سال خوبی براتون باشه و عاقبت بخیر باشید.نمیدانم چه حکمتیه همین اول سالی دارید اذیت میشدی و زندگی که تشکیل دادید داره به اینجا کشیده میشه.واقعا حس بدی داشتم وقتی نوشته های شما را میخواندم ایشالله هرتصمیمی بگیرید منجر به این بشه آرامش دوباره به زندگیتان برگرده.:323:
بزار اول از حس خودم بگم در مورد نوشته های شما بشخصه فکر میکنم بیشتر از طلاق گرفتن و جدایی شما از این میترسید که جلوی خانواده خودتان سرافکنده شدید با این انتخابی که کردید و و خانواده به شما اخطار دادند ولی شما توجه نکردید.تلاش خودت را کردی حرفای لازم را بانو دختر بیخیال گرامی نوشتند سپاس از ایشان بخاطر بیان صریح حرفایی که دارن:72:
1.مهریه را به هیچ عنوان فعلا نبخش و حرفش را هم نزن(بزار همه چی بر روی روال عادیش جلو بره)
2.سعی کن همان کاری را انجام بدی که بانو شیدای گرامی نوشتن فعلا دوری فکر کن طلاق گرفتی و جدا شدی از شوهرت
3.اگه میخواید بمونید به خودتا مربوطه ولی اگر میخواید جدا بشید بهتره از همین الان مقالات مربوط به این موضوع رو بخوانید ازدواجت از روی احساس بود و گذشته ولی جداییت بزار عاقلانه باشه
4.در مورد رفتارهای ایشون روابط جنسی بدور از خانواده شما به هیچ عنوان مقصر نیستید به هیچ عنوان حتی یک درصد خودت را مقصر ندان
(من متاهلم دوساله ازدواج کردم روزی 8ساعت توی اینترنت هستم اگه بخوام میتوانم همونطور که همسرم هم بخواد میتواند ولی این تعهد و عشق به همسر و اخلاق و دینداری دوطرفه که موجب دوری از این رفتارهای غیراخلافی و ناپسند میشه)
خلاصه بگم اگه خوشگلترین همسر هم داشته باشی بازم مردی که دنبال اینجور مسائل باشد کار خودش را انجام میدهد
فعلا مهمترین مسئله اینکه آرامش خودتان را حفظ کنید و خونسرد باشید فعلا یه استراحتی به خودت بده سخته خیلی هم سخته توی این سن بدانی مقصر نیستی و اینجوری بشه زندگیت ولی بهتره عاقلانه تصمیم بگیرید و اولین قدم حفظ آرامش بعد تصمیم گیری به ماندن یا ترک این زندگی.
خواهشا در صورت تصمیم بر جدایی خودتان را آماده کنید و مقالات را حتما مطالعه کنید و فعلا به هیچ عنوان بحث بخشش مهریه را مطرح نکنید قبلش با یک وکیل مشورت کنید حتما اینکار را انجام بدهید.در مورد اخباری هم که به مشا میدهند فعلا توجه نکنید انگار نه انگار که ازدواج کردید هرچیزی که آرامش شما را بهم میزند سعی کنید ازش دوری کنید.
ایشالله هرتصمیمی میگیری خیر باشه :54: خیلی ناراحت شدم از خوندن نوشته هات
پ.ن:شما مگه جزو انجمن آزاد نیستید خوب ماهی 2 دفعه میتوانید استفاده کنید از مشاورهای خصوصی میتوانید در انجمن خصوصی مطرح کنید.حیفه از نظرات و راهنمایی های بزرگان و اساتید سایت استفاده و بهره نبرید.
-
ardeshirk دوست عزیز ممنونم که به تاپیک من سر زدین در مورد رابطه ای که با نامزدم داشتم خیلی خیلی پشیمونم چونکه دیروز خواهرم به من می گه وقتی نامزد بودین شوهرت به شوهر من گفته بوده که من به اون چیزی که می خواستم رسیدم حالا برام مهم نیست الان عقد کنم یا دو سال دیگه و این سانازه که گیر داده عقد کنیم و توی جمع پسر عمه ام می گه برو پیش پدر خانمت بشین تا هواتو داشته باشه و شوهر من هم می گه من که خرم از پل گذشت اینها باید هوای منو داشته باشن خیلی اشتباه کردم خیلی به هر لحنی بوده می خواسته بگه که با من رابطه داشته باید اون موقع فکرش رو می کردم " اگه اولش فکر آخرش رو نکنی ، آخرش با حسرت به اولش فکر می کنی " خاله قزی جان ممنون از دعات مدیر سایت منو تو انجمن ازاد راهنمایی می کنن و منتظر مشاوره اشون هستم ولی بازم ممنون که منو دلگرم کردین
-
سلام مجدد
دو روز پیش رفتم خونه و دیدم داداش نامزدم و پسر عمه ام که دامادشونه اونجا هستند
حرفشون این هست که یک ماه بهش فرصت بدم
می گفتن ما مجبورش می کنیم که بره مشاور
اگر تغییری نکرد اون موقع هر کاری دوست داری انجام بده
منم گفتم تغییر از درون ناشی می شه شما نمی تونید با اجبار کسی رو تغییر بدین اون هم نامزد من که هنوز هم قبول نداره کارش و رفتارش و ارتباطاتش خارج از عرف تعهد و خانواده است
بعد هم معلوم شد باباش زمین ها و باغ ها رو ازش گرفته و گفته یا خودتو اصلاح می کنی یا همش رو ازت می گیرم
( اگه هم ظاهرا شوهر من تغییر ککنه تو این یک ماه فقط به خاطر پس گرفتن اموالی هست که پدرش ازش گرفته نه به خاطر زندگی مشترکش )
و وقتی من ماجرایی رو که برای شوهر خواهرم تعریف کرده بود رو به داداشش گفتم
داداشش گفت شوهرت می گه من خواهر های خودش رو بردم رسوندم خونشون و همسایه ها دیدن و گفتن این دختر برده !!!!
باز هم انکار و ماست مالی کردن قضیه ...
بابام می گه یک ماه صبر کن شاید تغییر کنه !!!
ولی من روی حرف خودم هستم با کسی که فقط دروغ می گه و قبول نداره کارش اشتباهه هیچ اینده ای ندارم
دوستان گفتن که به همه بگم دیگه خبر ازش برام نیارن ولی این دفعه دیگه نشد و طاقت نیاوردم و حسابی ریختم به هم
دختر عمه ام که داداشش داماد این خانواده است به خواهرم گفته بود که من یک شب رفتم خونه داداشم و شوهر من هم اونجا بوده البته این موضوع برای 2 سال پیشه و هنوز شوهر من نبود
و نصفه شب اقای شوهر می ره سراغ دختر عمه من و دستش رو می کشه که ...
دختر عمه من هم از دستش فرار می کنه و می ره پیش داداشش می خوابه
اون موقع دختر عمه من عقد بوده و نامزد داشت و شوهر من مجرد بوده
و من ناراحتیم از شوهرم نیست از دختر عمه ام هست که چرا وقتی من نامزد بودم و با هم از همه چی تعریف می کردیم و من ار نگرانی ها و ترس هام باهاش حرف می زدم و می گفتم ایا فلانی پسر خوبی هست و من باهاش خوشبخت می شم هیچ حرفی از این موضوع نزد از این موضوع خیلی عصبانی و داغونم
-
درود بانو دختر7گرامی
اولا بهتون تبریک میگم خیلی خوب صحبت کردید با داداش بزرگترش و پسرعمتون :104:
فکر کنم ایشون هنوز در دوران مجردی گیر کردن و نمیدونن وقتی کسی مسئولیت مهمی همچون متاهلی و تشکیل زندگی مشترک را قبول میکند باید مسئولیت پذیر باشه و متعهد و وفادار به همسر.اینکه خانوادش برگشتن و اومدن پیش شما و درخواست یک فرصت یکماهه کردن خیلی خوبه.اینکه پدر شوهر شما این حرکت را انجام داده نشان از اینه که متوجه شدن حرکت های پسرشان نشان از بی تجربگی و ناپختگیه ولی بقول شما مسئله اصلی اینه که آیا شوهر شما هم این موضوع را قبول دارد یا خیر؟همون فرمایش شما که تغییر باید از درون اتفاق بیوفته نه اینکه از محرک های موقت استفاده بشه :72:
من میگم شما که تا اینجا اومدید خداروشکری در این چندوقته هم به حرف دوستان و راهنماییهاشون خیلی خوب توجه داشتی و اینکه در انجمن آزاد عضویت داری و می توانی از مشاوره مدیر همدردی و دوستان روانشناس دیگر بهره ببری خوب شرط را بر این بزار حداقل 5 جلسه رفتن پیش مشاور حاذق و باتجربه اصلا و ابدا هم به پولش فکر نکن(شاید 3جلسه طول بکشه مقدماتیش ولی شما بگو 5جلسه) و اینم عنوان کن تا به نتیجه نرسیدید به هیچ عنوان تمایل به گرفتن عروسی ندارید بقول معروف میختون را محکم بکوبید اگر میخواید برگردید بزار بدونن برای خودتان و احساسی که دارید ارزش و احترام قائلید بزار اینجوری شاید شوهر شما بفهمد که بدست آوردن فردی باارزش همانند شما تاوان داره و اینکه باید دست از خیلی از کاراش بکشه.دروغ گفتن یا تنهایی بیرون رفتن یا اینکه با دیگران رابطه داشتن حتی در حد کمش.
اینجوری حمایت خانواده و بخصوص پدرخودتان را پشت سرتان دارید.میدونم سخته و خواسته زیادیه ولی یه فرصت بهش بدید.
یادت نره شما مشاورین ماهر و قهاری در سایت دارید که میتوانند شما را راهنمایی کنند بقول معروف پشتت به کوه بنده باکیت نباشه :18:
پ.ن:ببخشید که اینو میگم نمیخوامم ناراحتتون کنم یاد گذشته بیوفتید :72: ولی با این وضعیتی که دارید و برقراری رابطه کامل جنسی قبل از عقد بهتره یکم به ایشون وقت بدید(بازم معذرت میخوام از اینکه عناونش کردم ببخشید)انشاالله که ایشونم تصمیم میگیرن که عوض بشوند.
یه حرفی هم هست کلیه یه اشتباهی که خیلی ها شوربختانه انجام میدن در دورانی که خانواده دختر یا پسر میروند برای انجام تحقیقات اینه که مسائل و موضعات تاثیر گذار را بیان نمی کنند فقط بخاطر اینکه پیش خودشان میگویند این دوتا همدیگر را دوست دارند و برای گذشتست این موضوع!!این یه حرکت غلطه.و البته بعضی مواقه هم حق دارند شوربختانه بعضی خانواده ها چه داماد و چهعروس به حدی بداخلاق و بی فرهنگ هستند که آدم اگر چیزی هم بداند ترجیح میدهد بقول معروف دهنش راببندد و حرفی نزند.
-
ممنونم خاله قزی جان
من سه شنبه وقت مشاوره دارم خودم تنها بدون شوهرم و اصلا هم نمی خوام فرصت مجدد به شوهرم بدم
اگه پدر شوهرم املاکش رو از شوهرم گرفته به این دلیله که رفته و به باغش سر زده و دیده اصلا به درخت هاش رسیدگی نشده و خیلی از اون ها خشک شده
به خاطر من نبوده
در ثانی حتی تفکر به اینکه بخوام مجدد با این اقا برگردم منو دیوونه می کنه
من رابطه کامل قبل از عقد باهاش نداشتم
دو ماه بعد از عقدم این اتفاق افتاد
چه فرصت مجددی ؟
به داداشش هم گفتم از روز اول عقدمون بهش فرصت دادم و مدام سو استفاده کرد .
اگه می خواست اصلاح بشه تا حالا شده بود
من برای احساسم ارزش قائلم تا کی بگذارم منو زجر بده ؟ تا کی احساس تحقیر و اینکه کس دیگری رو به من ترجیح بده ؟ تا کی بهش التماس کنم منو جایی ببر مسافرت و خودش با دوستاش بره ؟
منی که دوستش داشتم از همه چیزم به خاطرش کوتاه اومدم
ولی اگه اون منو دوست داشت کمی کمی خودش رو اصلاح می کرد.
-
واقعا نمیدونم دوستان رو چ حسابی و ب چ دلیلی میگن فرصت بده
ایشون به هر جاش نیگا میکنی خلافه
واقعا کار دست خودش یا اطرافیان نده با این کاراش خیــــــــلــــــيــه
زورگیری از زن شوهر دار دیگه نوبره !!! اونم فامیل نزدیک
ب نظر منم اصلا بخاطر مشکل بکارت کنار اومدن با این ادم حماقته....
-
سلام کلی نوشتم متاسفانه پاک شد
دقیقا نمی دونم چرا می گن بهش فرصت بدم شاید اصلاح شد .
قتل رو خودش با زبون خودش گفت حالا صحت و درستی حرفش رو نمی دونم ماجرای اینکه زن کارگرش رو برده تو باغ رو هم خودش گفته
اینکه دختر برده بود خونه ما رو به 3 طریق بیان کرد به شوهر خواهرم 1 چیز گفت به من چیز دیگه و به خانواده خودش هم چیز هایی دیگه
از جایی هم شنیدم که شوهر من گفته بوده چشمم دنبال پریسا ست ( خواهر بعد از من کوچکتره ) هر جایی هم که باشه آخرش به خواسته ام می رسم ... و اون فرد الان می گه ما فکر نمیکردیم بیاد خواستگاری تو اون دام واسه خواهرت پهن کرده بود ...
اگه واقعا این حرف ها همه دروغ باشه و فرض رو بگیریم که همش حرفه
متاسفانه شوهر من با این رفتار و کردار و گفتارش یه مهر تایید می زنه روی تمومی این حرف ها
البته دیروز که این حرف رو شنیدم به گوینده اش گفتم من تصمیم خودمو گرفتم دیگه با این چرت و پرت هاتون اعصاب من رو نریزین به هم . اون چیزی که باید به من ثابت می شد شد دیگه تمومش کنید
و در مورد بکارت من هم یه جورایی تجاوز به حساب می یومد چون همین که من گواهی سلامت بکارتم رو گرفتم و شوهرم فهمید ارتجاعی هستم بهم امون نداد و این در شرایط بود که من ازش خواسته بودم این اتفاق نیفته تا هر وقت خودم خواستم .
برای رابطه دورا ن نامزدی هم خودم سهم تقصیرات خودم رو قبول دارم
-
سانازجان لطفا به تمام اطرافیانت بگو هرچیزی میدونن و شنیدن دیگه بهت نگن،ذهنت هم آشفته نکن چون بعدها اثر این حرفها و کارها برات پررنگ میشه و ممکنه بدبین و بی اعتماد بشی به تمام آدمها،بعدا شاید مدام دنبال اثبات این چیزها باشی و از زندگی معمولیت بمونی،عزیزم اگه واقعا شوهرت اینکارو هم نکرده باشه ولی همین که مدام به زبون میاره بدون روانش مشکل داره،همین دلیل موجه ای هست برای اینکه منطقی فکر کنی پس ذهنت رو آشفته نکن و نذار بقیه هم آشفته اش کنن چون تمرکزت کم میشه
راستی اینقدر هم قضیه رابطه ات با همسرت رو به شکل فاجعه نبین و خودتو سرزنش نکن،شما متاهلی با همسرت رابطه داشتی حلال خدا رو حروم نکردی بلکه هم ثواب کردی،حالا اگه به هر دلیل هم بخوای جدا بشی هیچکس حق نداره بپرسه چرا با شوهرت رابطه داشتی پس خودتو سرزنش نکن.
-
سلام دوستان عزیز
دیروز رفتم پیش دو تا مشاور یکی خانم و دیگری اقا
و هر دو اون ها گفتن باید خودش هم بیاد تا ببینیم اون چی می گه و نظر بدیم
و در کل هر دو می گفتن زندگی با کسی که متعهد نیست اشتباهه محضه ولی مهم نظر خودته
اون مشاور خانم از حرف هایی که من زدم و درباره خصوصیات اخلاقی شوهرم گفتم
گفت به احتمال زیاد مانیک هست و اختلال مانیا داره
با اینکه تا الان خیلی بهم بد کرده ولی اصلا دلم نمی خواد بیمار باشه و الان اشک جلو چشمم رو گرفته
الان هم که تو نت سرچ کردم دیدم 95 درصد موارد گفته شده رو نامزد من داره
دیرزو جاریم تماس گرفت و گفت که پدر و مادر نامزدم می خوان بیان خونه ما
منم بهش گفتم من تصمیمم رو گرفتم اگه برای مهمونی میان قدمشون رو ی چشم ولی اگه واسه وساطت میان اون بحثش جداست
من بابام بیماری دوقطبی داره و دیدم چقدر زجر می کشه
با نامزدم دیگه نمی خوام ادامه بدم ولی اصلا نمی خوام که نامزدم بیمار باشه دلم براش می سوزه