-
سلام مجدد من تمامی تاپیک های اشاره شده رو خوندم و تا حدودی هم عمل کردم ولی شوهرم رفتار منفعلانه ای داره و قهر کردن رو به گفتگو ترجیح می ده
سر کوچکترین موضوعی قهر می کنه و دیگه زنگ نمی زنه و پیام نمی ده و دو سه روز بعدش پشیمون می شه و بر می گرده
دیگه این قهر کردن ها حوصله ام ر و سر برده
بچه که نیست
من هر چه این تاپیک ها رو بخونم از روش های جرات مندی و ... به کار ببرم ولی اون مدام قهر کنه خب چه نتیجه ای می شه گرفت
قبلا وقتی نبود دلم براش تنگ می شد ولی الان دیگه نه
قصد دارم به خودش هم بگم که با این رفتارت داری خودتو ا زچشمم می ندازی
هر چی من بیشتر واسه آشتی پیش قدم می شم اون به این رفتار بچه گانه اش بییشتر ادامه می ده
پری شب مامانم حالش خوب نبود و پدرم هم بیرون از خونه بود داشتم واسه شام آشپزی می کردم و واسه خونه تکونی هم خونه رو ریخته بودم به هم
شوهرم زنگ زد تا بیست دقیقه دیگه اماده شو بریم خونه مامانم این ها
من گفتم الان دارم شام می پزم بیا اینجا در موردش حرف می زنیم
گفت می گم آماده باش و قطع کرد
خلاصه نیم ساعت بعدش اومد و اصلا نیومد تو خونه با مامانم احوا ل پرسی کنه و گفت مگه نگفتم اماده باش بهش گفتم صبر کن نیم ساعت دیگه غذام آماده می شه بعد میام
که یهو ریخت به هم
که مگه کسی دیگه اینجا نیست که بخواد آشپزی کنه و یالا آماده شو بریم
منم گفتم نیم ساعت دیگه می ریم
که گفت بابام اینها کار مهمی بهم دارن و من باید برم و نمی تونم صبر کنم و قهر کرد رفت
حالا کار مهم باباش اینها چی بود ؟ می خواستن شام بخورن !!!
توی بحث گفت پری وقتی می گم اماده شو اماده شو و نه نیار !!! حالا پری کیه خدا می دونه
دیروز بهش پیام دادم فردا منو می بری سر کار جوابمو نداد !
معلومه بازم قهره
چی کارش کنم
می گذارم هر وقت خودش دلش خواست بیاد
اصلا هم دلم براش تنگ نشده
******************
حالا اون شب مامانم حالش خوب نبود و خونه تککونی هم داشتیم
ولی یکی از دلایل مهمی که دوست ندارم برم خونشون اینه که
خونشون یه هال و یه اتاق بیشتر نداره و داداشش و شوهر خواهرش به من که محرم نیستند
داداشش می ره تو اتاق می خوابه و بقیه ما که شوهر خواهرش و من و بقیه اعضای خونه باید توی حال بخوابیم و دوتا بچه خواهر شیطون داره که دقیقا تا ساعت 3.5 یا 4 نصفه شب جیغ و داد می کنن
منم که کارمندم و در طول هفته فقط یه جمعه می تونم خوب بخوابم که اینم خراب می شه
واسه همین متنفرم که برم اونجا
- - - Updated - - -
اخه حرصم می گیره که داداشش چون بچه اش و بچه خواهرش سرو صدا می کنن می ره جدا می خوابه و من باید کل شب رو از خواب بپرم که مبادا لباسم بره بالا و بدنم پیدا بشه چون شوهر خواهرش هم همونجا توی هال می خوابه
این به کنار سرو صدای بچه هاشون دیوونم می کنه
-
درود بانو
اولا یه گلگی والا این تایپیک هایی که زدم خودمم تا حالا نتونستم برم همشو بخونم چه برسه به اونها عمل هم کنم چجوری همه آنها رو خواندید و بهشون عمل کردید من یکی موندم :303:
ایشون قهر می کنه خوب بعد میاد آشتی این نشون میده هنوز آن پختگی لازم در شوهرتون دیده نمیشه.
یه جمله مینویسم برات همیشه خدا یادت باشه و ملکه ذهنت کن این جمله رو
زن در منزل حکم مربی رو داره
این همیشه خدا یادت بمونه.خوب اگه میخوای قهر نکنه باید روی خودت بیشتر کار کنی.
وقتی قهر میکنه شما هم مقصر نیستی پس سعی کن واسه آشتی کردن پیشقدم نشید تا متوجه اشتباهشون بشند و در رفتارهایی که دارن تجدید نظر کنند.
رفتار جراتمندانه یعنی اینکه حق دارید احساستان را بیان کنید.اگر این حق را برای خود قائل بودید حتما با شوهر خود در مورد خوابیدن در منزل پدرشون حرف میزدید و اینکه برای شما سخته اینکه بخواید با لباس بخوابید و اینکه همیشه خدا مراقب حریم محرم و نامحرم بین خودتان و دیگران باشید.پس لطف کنید و برید دوباره و دوباره قشنگ مطالعه کنید لینک های رفتار جراتمنانه و چگونه منفعل نباشید +بانو she و جناب sci عزیز رو:72:
وقتی مادر شما مریضه خوب به ایشون میگفتید مادرم مریضه و میترسم بیام بیورن حالش بد بشه
: من نگران مادرم هستم خیلی دوست دارم باهات بیام خونه پدرت یا مادرت(هر اسمی که راحت ترید میتونید بکار ببرید) ولی حال مادرم اصلا خوب نیست بابام هم بیرونه میترسم براش اتفاقی بیوفته اگرم بیام حواسم بیشتر پیش مادرمه ولی اگه شما بخواید و صلاح میدونید که واجبه الان حرکت کنیم باشه.
حداقل اینه حرفتو میزنی.در مورد خونه بابای ایشون و اینکه شب میخوابدی هم به همین صورت حرفتون رو بزنید.اگر هم گوش ندادند دوباره و دوباره بگید.البته با مهربانی بیشتر و در مواقعی که ایشون آمادگی اینو دارن که باهم در این مورد حرف بزنید(موقعیت مناسب =توی تایپیک رفتار جراتمندانه و یا خلق موقعیت)
یه صوالی اینجا برای من پیش میاد :شما با دامادشون نامحرمید برادر شوهر شما میرن توی اتاق میخوابند بخاطر سر و صدای بچه هاشون فضولیه ولی جاری شما پس این وسط چیکار میکنن؟!!!!!من یکم گیج شدم توی این مورد.
فکر کنم میتونید با مادر شوهر خودتون هم با احترام کامل گفتگو کنید در این مورد و با ایشون مطرح کنید که واقعا دارید اذیت میشید ایشون هم زن هستند و مشکل شما را خیلی بهتر درک میکنن
بزار یه نصیحت کوچیکت کنم سعی کن خودتو ضعیف نشون بدی بزارید حس کنند که مرد هستند و قوی بزارید مسولیت های مردانه زندگی را ایشان بدوش بکشد:72:
- - - Updated - - -
یه راه حل به نظرم میرسه خانم ها تیو یه اتاق بخوابند همراه بچه ها و آقایون توی حال.
پ.ن: والا الان از اون موقعیت هاست که من گیج میزنم و مخم هنگ کرده چجوریه یه مرد چنین اجازه ای رو بخودش میده اینقدر خودخواه باشه همه رو به زحمت بندازه تا خودش راحت بخوابه!!!!
میتونید با مادر شوهر خودتون این را هم مطرح کنید که چون سختتونه شبهایی شما را دعواتت کنند که تنها باشید شما هم راحت بتوانید بخوابید.
-
متاسفانه شوهرم و خانواده اش جراتمندی رو می گذارن پای خودسری
در برابر حرفشون فقط باید بگی چشم و السلام
مادر شوهرم ، خواهر شوهرام و جاریم فقط می گن چشم نه اینکه از روی سیاست باشه از روی اجبار
و حق هیچگونه اعتراضی رو ندارن
و شوهرم هم اینجوری بزرگ شده یا این رفتارش رو باید تغییر بده و یا انتخاب دیگه ای داشته باشه من با این رفتار نمی تونم ادامه بدم .
بله برادر شوهرم به خاطر سرو صدا می ره توی یه اتاق دیگه ولی زنش چون بچه اش با بچه خواهر شوهرم بازی می کنه توی هال می خوابه
من هم همه این موضوعات رو به شوهرم گفتم اینکه نمی تونم آرامش داشته باشم و راحت نیستم ولی توجه نمی کنه
وقتی مامنم مریضه و اینقدر حالش بده که نمی تونه آشپزی کنه هیچ وقت هیچ وقت مامانم ر و ول نمی کنم برم به داداشش سر بزنم که از مسافرت تشریف آورده
توی این یک ماه شاید 1 روز یا دوروز اشتی بوده که اونم واسه همخوابگی با من اومده خونمون نه به خاطر من
دوباره فرداش سر یه چیزی قهر کرده
راستش جدیدا فهمیدم به هیچ کدوم از اعضای خانواده اش نمی تونم حرف بزنم هر کدومشون یه جوری ثابت شده که خبر رو اونطور که دوست دارن به گوش شوهرم می رسونن
دیگه اصلا شوهرم برام مهم نیست
وقتی با قهر به دنبال به کرسی نشوندن حرفش باشه
دیگه از این رفتار مسخره اش خسته شدم
چند وقت پیش رفتم خونه اشون و پدرش رو تو خیابون دیدم و باهاش احوال پرسی کردم
بعد یه ده دقیقه باباش اومد خونه و من از جام بلند نشدم و فقط سلام کردم
شبش شوهرم گفت از رفتارت خیلی ناراحت شدم چرا جلوی بابام بلند نشدی بهش گفتم که من قبلش باباتو تو خیابون دیده بودم و باهاشون احوالپرسی کردم
بعد پریروز بابام اومده بودو باهاش حرف می زد خییلی بی توجه به سن پدر من پاهاش رو دراز کرده بود و با گوشیش باززی می کرد و بابام که ازش در مورد کارش سوال می کنه اصلا جواب نمی داد
خیلی به بابام برخورد و خودمم ناراحت شدم و فرداش بهش گفتم و گفت بابات خیلی فوضولی می کنه تو کارهای من
دیگه اصلا نه حوصله خودش رو دارم و نه بچه بازی هاشو زندگیم هم که به درک تا حالا هرچی بوده اشک منو در اورده
حلقه ام رو میبینم یاد مسخره بازی خودش می افتم گوشواره ام رو می بینم یاد مسخره بازی باباش می افتم یکی می گه کی خونه اجاره می کنی یاد مضخرفاتی که گفته می افتم
حالا هر وقت اشتی هستش روزی یه بار زنگ می زنه حالا که قهره که اصلا نمی زنه فرق زیادی بین اشتی بودن و قهر بودنش نیست
من احمقم که دلم رو به یه زنگ زدن اون و یه همخوابگی اون خوش کردم و فکر می کنم منو دوست داره بلکه از روی نیاز میاد سمت من نه دوست داشتن
جدیدا شبا که میاد پیشم شب گوشیش رو خاموش می کنه
مهم نیست
کاش اینقدر جرات داشتم که جدا می شدم ای کاش
- - - Updated - - -
متاسفانه شوهرم و خانواده اش جراتمندی رو می گذارن پای خودسری
در برابر حرفشون فقط باید بگی چشم و السلام
مادر شوهرم ، خواهر شوهرام و جاریم فقط می گن چشم نه اینکه از روی سیاست باشه از روی اجبار
و حق هیچگونه اعتراضی رو ندارن
و شوهرم هم اینجوری بزرگ شده یا این رفتارش رو باید تغییر بده و یا انتخاب دیگه ای داشته باشه من با این رفتار نمی تونم ادامه بدم .
بله برادر شوهرم به خاطر سرو صدا می ره توی یه اتاق دیگه ولی زنش چون بچه اش با بچه خواهر شوهرم بازی می کنه توی هال می خوابه
من هم همه این موضوعات رو به شوهرم گفتم اینکه نمی تونم آرامش داشته باشم و راحت نیستم ولی توجه نمی کنه
وقتی مامنم مریضه و اینقدر حالش بده که نمی تونه آشپزی کنه هیچ وقت هیچ وقت مامانم ر و ول نمی کنم برم به داداشش سر بزنم که از مسافرت تشریف آورده
توی این یک ماه شاید 1 روز یا دوروز اشتی بوده که اونم واسه همخوابگی با من اومده خونمون نه به خاطر من
دوباره فرداش سر یه چیزی قهر کرده
راستش جدیدا فهمیدم به هیچ کدوم از اعضای خانواده اش نمی تونم حرف بزنم هر کدومشون یه جوری ثابت شده که خبر رو اونطور که دوست دارن به گوش شوهرم می رسونن
دیگه اصلا شوهرم برام مهم نیست
وقتی با قهر به دنبال به کرسی نشوندن حرفش باشه
دیگه از این رفتار مسخره اش خسته شدم
چند وقت پیش رفتم خونه اشون و پدرش رو تو خیابون دیدم و باهاش احوال پرسی کردم
بعد یه ده دقیقه باباش اومد خونه و من از جام بلند نشدم و فقط سلام کردم
شبش شوهرم گفت از رفتارت خیلی ناراحت شدم چرا جلوی بابام بلند نشدی بهش گفتم که من قبلش باباتو تو خیابون دیده بودم و باهاشون احوالپرسی کردم
بعد پریروز بابام اومده بودو باهاش حرف می زد خییلی بی توجه به سن پدر من پاهاش رو دراز کرده بود و با گوشیش باززی می کرد و بابام که ازش در مورد کارش سوال می کنه اصلا جواب نمی داد
خیلی به بابام برخورد و خودمم ناراحت شدم و فرداش بهش گفتم و گفت بابات خیلی فوضولی می کنه تو کارهای من
دیگه اصلا نه حوصله خودش رو دارم و نه بچه بازی هاشو زندگیم هم که به درک تا حالا هرچی بوده اشک منو در اورده
حلقه ام رو میبینم یاد مسخره بازی خودش می افتم گوشواره ام رو می بینم یاد مسخره بازی باباش می افتم یکی می گه کی خونه اجاره می کنی یاد مضخرفاتی که گفته می افتم
حالا هر وقت اشتی هستش روزی یه بار زنگ می زنه حالا که قهره که اصلا نمی زنه فرق زیادی بین اشتی بودن و قهر بودنش نیست
من احمقم که دلم رو به یه زنگ زدن اون و یه همخوابگی اون خوش کردم و فکر می کنم منو دوست داره بلکه از روی نیاز میاد سمت من نه دوست داشتن
جدیدا شبا که میاد پیشم شب گوشیش رو خاموش می کنه
مهم نیست
کاش اینقدر جرات داشتم که جدا می شدم ای کاش