تا خود چه فسون گفتی،با گل که او شد خندان
تا خود چه جفا گفتی،با خار که پژمرده
*مولوی پارسی*
نمایش نسخه قابل چاپ
تا خود چه فسون گفتی،با گل که او شد خندان
تا خود چه جفا گفتی،با خار که پژمرده
*مولوی پارسی*
دوستان >>ه<< بدهید دیگر!نبود؟:P[/align]
هزار جهد کردم که یار من باشی
انیس دل بی قــــــرار من باشی
یاد باد آنکه ز ما وقت سفر یاد نکرد به وداعی دل غم دیده ما شاد نکرد
(تقدیم به س.م.ر -حافظ)
در دیاری که در آن نیست کسی یار کسی یا رب تو مدد کن که نیفتد به کسی کار کسی
<< تقدیم به مادرم . >>
الهی آمین !!!! آقای سپهری سلام، مرسی از جوابتون!
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم دولت صحبت آن مونس جان ما را بس
<<<تقدیم به همه بچه های باحال انجمن>>>
مرا می بینی و هر دم زیادت می کنی دردم تو را می بینم و هر دم زیادت می شود میلم
<< حافظ >>
مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد
قضای آسمانست این و دیگرگون نخواهد شد
>>حافظ<<
دیوار و در خانه شوریده و ریوانه من بر سر دیوارم از بهر علامت را
*مولوی پارسی*
آنچه در مدت هجر تو کشیدم هیهات در یکی نامه محالست که تحریر کنم
>>>حافظ<<<