-
RE: مخالفت
عزیزم همه کسایی که همدیگه رو دوست دارن در مورد آرزوهاشون با هم صحبت می کنن. چرا نگران این قضیه هستی؟ تو در مورد آرزوهات با شخصی صحبت کردی که امکان می دادی با هم شاهد تحقق اونها باشین. تنها مشکلی که این قضیه داره همین یادآوری اونهاس که باعث ناراحت شدنت میشه.
در مورد ملاقات حضوری یا هر چیز دیگه ای که باعث می شه در مورد مسائلتون صحبت کنید و نتیجه گیری کنید شما نباید منتظر اجازه یا خواست کسی باشید. شاید این آقا تا چند سال دیگه نخواد این کار رو انجام بده آیا شما موظف هستین که بدون برنامه، اختیار زندگی و روزهاتون را به دست تصمیم شخص دیگه ای بسپرین؟ به نظر من باید قاطع برخورد کنید و تکلیف خودتون رو مشخص کنید، نباید انتظار داشته باشید که شخص دیگه ای تکلیفتون رو روشن کنه.
عزیزم تا دیر نشده و بیشتر اذیت نشدی برای زندگیت تصمیم بگیر و اگه دوست داشتی و صلاح دیدی اون آقا رو هم در جریان تصمیماتت بذار. اونوقت شاید ایشون بهتر وضعیت شما رو درک کنن و شرایطشون رو برای شما توضیح بدن و یا اینکه فکری به حال تصمیمات خودشون بکنن.
:72:
-
RE: مخالفت
shad عزیز
از دلداریت ممنونم.خیلی به من محبت داری که به من کمک میکنی.
-
RE: مخالفت
اگه تو این اوصاف برام خواستگار بیاد چی کار کنم؟
؟؟؟؟؟؟؟
-
RE: مخالفت
به نظر من باید عاقلانه تصمیم بگیری، به دوستت هم بگو که اگه توی این مدت خواستگار خوبی برات پیدا بشه ازدواج می کنی.. عزیزم درست فکر کن و درست تصمیم بگیر
-
RE: مخالفت
shad عزیز
الان یک هفته است هیچ تماسی باهاش ندارم،میخوام 2،3 هفته دیگه بگذره.
بعد بهش زنگ بزنم برم ببینمش.
این حرفارو تو note قبلیم یادته:>>>
>>>((آخر سر موقع خداحافظی گفت :خوشحال شدم زنگ زدی(همیشه میگه).منم گفتم :منم خوشحال میشم تو هم به من زنگ بزنی.
یه ذره بهونه آورد وبعد فهمید منظورمو.
بهم گفت:یعنی من بهت زنگ بزنم اذیت نمیشی.منم گفتم وقتی من زنگ میزنم تو خوشحال میشی منم قاعدتا خوشحال میشم.
بعد این حرفم گفت :نمی دونم.
منم گفتم: منم دیگه نمی دونم.(همیشه می گفت نمی دونم و من بهش امیدواری میدادم اما حالا دیگه...........منم نمی دونم) ))
بعد از این حرفا دیگه بهش زنگ نزدم،میخوام ببینم 1 ماه بگذره بهم زنگ میزنه یا رو حرفش هست که:فرصتاتو از دست نده(در رابطه با خواستگار) و.....،من بابابمو خوب میشناسمو و..... .
(از رو شناختی که ازش دارم میدونم زنگ نمیزنه و رو حرفش هست).
ولی میخوام این زمان بگذره ببینم چی میشه؟ ومیخوام بهش نشون بدم منم میتونم سفت و محکم باشم مثل خودش.
-
RE: مخالفت
کار خوبی می کنی نیلوفر عزیز، این رابطه اگه هیچ سودی هم نداشته باشه، باعث شده که روح قوی و نیرومندی پیدا کنی...
موفق باشی عزیزم
:72:
-
RE: مخالفت
سلام نیلوفر.مسکلتو کاملا درک می کنم... نگران نباش همه در زندگی با چنین مشکلی مواجه می شوند... تنها صبر لازم است
-
RE: مخالفت
shad جان عزیز ازت ممنونم که بهم انرژی میدی. (:
-
RE: مخالفت
نقاب عزیز
اگه همه نوشته هامو خونده باشی ،باید متوجه بشی که من بعد از اون جریان من 2 ماه ونیم باهاش تماس داشتم(روز به روز).
کم کم دیدم که انگار دارم مزاحمش میشم،فهمیدم نیاز داره به فکر کردن.منم فاصله زنگامو بیشتر کردم.
متوجه شده بودم که اون فکر میکنه که من هنوز احساسی فکر میکنم .ولی اینطوری نبود.
من تو این مدت بهش امیدواری میدادم و اون فقط حرفه خودشو میزدو منفی فکر میکرد.من + و اون - فکر میکرد.میگفت :فرصت هاتو از دست نده و........ .
اون میگفت :من همه تلاشمو کردم (میدونی این جمله یعنی چی؟یعنی این که :دیگه نمیخواد با باباش رودررو بشه.)
ولی من به فکره خودش بودم که الان تو چه مخمصه ایه.و ولش نکردم.ولی دیدم کم کم داره با زنگای من اذیت میشه.
میدونم هنوز با خانوادش از اون موقع تماس نداره ،حتی تلفنشو یک طرفه کرده.میدونی این یعنی چی؟؟
حالا شما به من اینا رو میگی:: ( دوست دخترم که براش میمیرم بر خلاف تو توی این مدت جدایی ارتباشو با من قطع نکرد حتی هر چقدر باهاش بد حرف زدم بازم دست از تلاشش نکشید چون اگه ارتباطشو قطع می کرد امکان داشت من تحت تاثیر حرفای خانوادم و بخاطر فشار های انها دوست دخترمو ترک می کردم.)
اون داره به آینده فکر میکنه که ما چه مشکلات زیادی برامون بوجود میاد حتی در رابطه با این مسئله هم باهام حرف زده ولی من حرفم یکی بود و ولش نمیکردم و بهش امیدواری میدادم.
حالا شما اینو میگی!!!!!؟؟؟؟!!!!!
-
RE: مخالفت
نقاب عزیز
خوشحال میشم بشنوم که چطور شد شما برگشتید؟ وچه زمانی با او تماس نداشتید؟
آیا دارید خانوادتونو توجیه میکنید؟