بی نهایت از دیدن این تاپیک خوشحال شدم:43: واقعا از مدیران همدردی ممنونم و حتمن در اولین زمان ممکن شارژ عضویت رو پرداخت میکنم.
.
آقای sci ازتون ممنونم. آقای دکتر من نمی دونم دقیقا چطوری باید سوال کنم! این هایی که می نویسم احساس هایی هست که من دارم :
1. افکار منفی زیاد -- در مورد خانواده همسرم// همسرم
2. احساس تباه شدن و از دست دادن زندگیم :
- به خاطر بی پولی، نداشتن تفریح
- به خاطر عدم تفاهم، درک نشدن، اینکه چیزی ازش یاد نمیگیرم.
- به خاطر کارم که دوستش ندارم و پولش هم برای خودم نیست.
- به خاطر اینکه به علاقه مندی هام(هنر) نمیرسم.
3.ناامیدی ، بی برنامگی-- کاری برای خودم نمی کنم حتی برای سلامتی ام. خودم رو دوست ندارم.
4. احساس نفهمی و حماقت می کنم :
- همسرم بهم دروغ میگه و نمی فهمم.
- همسرم سرم کلاه میذاره و نمی فهمم.
موضوعات مهمی نیست : چاخان های روزمره، تصمیمات کوچیک، صمیمی نبودن، رک نبودن ...
5. دوری و دلتنگی خانواده ام :
- هر وقت به شهرستان برم با مشکلات سر زدن به خانواده اون مواجه ام و همش به اضطراب میگذره.
- خودم رو به خاطر محبت های زیاد خانواده ام سرزنش می کنم. من کاری براشون نکردم.
6. نداشتن خواب و تغذیه کافی -- دردهای کمر، احساس فرسودگی، ریزش مو
7. احساس منفعل بودن در همه رفتارهای روزمره :
- احساس فداکاری زیاد و دریافت ناچیز از همسرم
- منت زیاد همسرم به من که همه کاری برات کردم
- مورد بی احترامی قرار گرفتن توسط خانواده اش و اینکه نمیتونم از خودم دفاع کنم.
- نمی تونم حتی از دوستانم درخواست کنم کاری برام انجام بدند چون احساس می کنم مزاحمشون هستم.
.
اغلب نمی تونم همسرم رو درک کنم. چون واضح حرف نمیزنه و نمفهمم چی فکر میکنه. نمی تونم اعتبارسازی//همدلی کنم. ما هر دو بهم بی اعتماد هستیم.
.
مثال : من می خواستم برم دانشگاهم تا تاییدیه تحصیلی بگیرم که برای کارم لازم بود. اصرار داشت که با من بیاد. نمی فهمیدم چرا میخواد بیاد. میگفت لازمه من هم باشم کمکت کنم! خودت نمی تونی بری!!! آخرش اینو به مادرم گفتم. داشتم با مادرم تعریف می کردم که گفتم با هم میخوایم بریم دانشگاه و ... مادرم گفت همسرم نگران اینه که من به دانشگاه بدهکار مالی باشم و بخوام برم پول بدم!!!! شاخ درآوردم! گفتم اصلن اینطوری نیست. شما که پول دانشگاه منو دادید و من بهش گفتم که تسویه کردم.
ولی متاسفانه حرف مادرم واقعیت داشت. همسرم نگران همین موضوع بود و فکر میکرد من دارم ازش پنهان می کنم. ( من هرگز چیزی رو ازش پنهان نکردم هیچ وقت!)
من شماره امور مالی دانشگاه رو به شوهرم دادم و گفتم میشه لطفن زنگ بزنی و برام بپرسی که تسویه حساب من درسته یا نه!!!
اونم قبول کرد و دیگه نخواست که با من بیاد!!!!
.
- - - Updated - - -
راهکارهای موارد بالا (!) :
1. توقف فکر ، از راه جایگزینی با فکرهای متفاوت، یا کار یا تنفس یا موسیقی.
2. باید یه کاری برای خودم بکنم. اهداف فعلی من:
یادگیری رفتار جرات مندانه و نهادینه کردنش در خودم
شروع به درس خوندن برای یادگیری یه زبان برنامه نویسی جدید و یه نرم افزار گرافیکی جدید
خواندن زبان
مطالعه در زمینه بارداری و فرزند پروری و اقدام در این زمینه
موفقیت شغلی و شروع یه پروژه جانبی
افزایش ساعات مطالعه ادبی و یکپارچه کردن نوشته هام برای چاپ، حضور در جلسات کانون
شرکت در یه کلاس ورزشی
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
sci
ببینید خانم، یک کاغذ سفید بردارید: (تعریف کاغذ سفید SCI: کاغذی نو، که قبلا مورد استفاده واقع نشده و از میان دفتری جدا نشده است، این کاغذ به محض پایان یافتن کاربردش قابلیت پاره شدن را دارد لذا کاغذی از یک دفتر هم نیست)
کارهایی رو که در بالا آورده اید در ستون اول بنویسید
در ستون دوم: در مقابل هر کار، نتایج مثبتی رو بنویسید که طی یک تا سه سال بعد از انجام کارها بدست می آورید.
در ستون سوم: معایب هر کار رو مستقلا بنویسید که طی یک سال آینده در زندگی شما تاثیر منفی داره! و آنچه از دست می دهید اگر اون کار رو انجام ندهید! در این ستون نمی تونید معایب یک کار رو دلیل انجام کار دیگه بنویسید! مثلا : اگر بچه دار نشم ، می تونم درس بخونم! این عیب بچه دار شدن نیست و در این ستون جایی نداره
حالا امتیاز دهید:
برای هر مورد ستون دوم 3 امتیاز می ذاریم اگر نتایج اون طی سه سال حداقل پایدار باشند و اگر نتایج فقط یکسال پایدار باشند: 2 امتیاز می دهیم
برای هر مورد ستون سوم: یک امتیاز منفی می دهیم. اگر آنچه از دست می دهید در زندگی شما بیش از یکسال پایداره، 3 امتیاز منفی می دهید.
جمع امتیاز ها رو حساب کنید و اونها رو بر حسب اولویت مرتب کنید
مسلما بعد از اولویت بندی، مرحله برنامه ریزی برای یکسال آینده است!
3. ناامیدی، افسردگی : تاپیک خانوم pooh ، سندروم 30 سالگی.
4 و 5 و 6 و 7. تمرین جراتمندی