-
میتونی بهش بگی وقتی پولی در کیفم نیست اعتماد به نفسم پائین میاد
میتونی بگی یه موقع هائی شاید دوست داشته باشم یه خریدی کنم اونجوری احساس خوبی بهم دست میده و از اینکه برای هر چیزی که بخوام بخرم به تو بگم حس خوبی بهم نمیده دوست دارم که آزادی عمل داشته باشم برای خرید های کوچکم
بهش بگو وقتی به من پول میدی که تو کیفم داشته باشم خیلی آرامش پیدا میکنم
اینطوری شاید بتونی یه محکی هم بزنی که آیا نامزدت ایده اش در مورد خرج کردن پول چیه ایا بهت اختیار میده که تو خرج کنی یا باید برای هر خرید کوچک و بزرگی از او اجازه بگیری و او را در جریان بزاری
یا یه روش دیگه اینکه ازش نظر خواهی کن ببین دیدگاهش چیه
بپرس نظرت در مورد خرج کردن زن چیه آیا باید زن گزارش روزانه و ریز برای خریدها و خرج کردنش بده نظرش رو بپرس بزار با توضیح دادنش بدونی که چطور شخصیتی داره
-
چرا she عزیزم عقد هستیم
ملکه جون
خدا رو شکر شوهرم مرد خسیسی نیست اما احساس میکنم که دوست نداره زن برای خودش استقلال داشته باشه
مثلا چندباری (کم)وقتی بهم پول داده و من مثلا یکمو خرج کردم ازم پرسیده چیکار کردی و چی خریدی
منم نارالحت نشدم که چرا میپرسه بهش گفتم که چیکار کردم
ولی عزیزم دقیقا همین حس های که گفتی رو دارم وقتی بهم پول میده
اعتماد بنفس،آرامش،با ارزش بودن
کلا دوست دارم که خودم پول داشته باشم که یه موقع هایی چیزای ریزی که لازم دارم رو خودم بخرم هی نخوام بگم پول بده اینو بخرم اینو بخرم اینجا برم یا...
احساس بدی دارم وقتی مثلا میرم جایی که احتمال میدم پول لازمم بشه ولی توو کیفم چیزی ندارم
مثلا یه بار با دختر خالم رفتم بازار مثلا دلم میخواست یه چیز کوچیک بخرم ولی پول نداشتم حالا هی دختر خالم هم ااصرار که تو هم بیا اینو بخر خوبه،خیلی ناراحت شدم
یا اینکه چند بار شده میخوام برم دانشگاه حتی پول کرایه تاکسی هم نداشتم و باید برسم دانشگاه بعد با شوهرم هماهنگ کنم که بیاد جلو در کرایه تاکسی رو حساب کنه(خیلی احساس بدی دارم اینجور موقع ها)
همین صبح ازش خواستم بهم پول بده ولی میگه:
تو دیگه پولو میخوای چیکار تو که هرچی لازم داشتی من برات خریدم ،میگه میخواستی نگی اینارو بخرم و بگی پول بده بعد با همون پول وسایلاتو بخری؟؟؟؟!!!!!!!! که حتما حتما هم این کارو بکنم با اون یه ذره پولی که میده همش خرج وسایلی که لازم داشتم میشه باز بی پول میشم
میگم خب وسایلایی که لازم دارم تو باید بخری یکم هم پول باید بدی که دستم داشته باشم دیگه
بعد میگه من قسطام زیاده و نمیتونم اینکارو بکنم
در صورتی که اصلا قسطاشو سر وقت نمیده و همین طوری روز به روز پولاش خرج میکنه ولی زورش میاد به من بده
ناراحتم از اینکه هی باید بهش بگم که بهم پول بده و اونم میگه اینطوری
حتی برای آرایشگاه رفتن هم باید ازش بخوام تا همون اندازه پول آرایشگاه رو بهم بده
خیلی احساس بدی پیدا میکنم وقتی اینطوری رفتار میکنه،مثل خورد شدن،قابل احترام نبودن
بهنظرتون این احساس ها فقط برای اینکه بهم پول نمیده درسته یا باز من دارم زیادی حساسیت به خرج میدمو اینا خنده داره
-
شما و همسرت باید توافق کنید. شما باید به او بگویید دوست دارد ماهانه چه قدر خرج شما کند؟ همان مبلغ را در کارت بانکی شما بریزد. در عوض شما هم خرج و مخارج ماهانه خود از قبیل کرایه ، خرید لباس ، تفریح و .... را با همین میزان پول هماهنگ می کنید و تا وقتی موعد ماه بعد برسد به هیچ وجه از او تقاضای اضافه نمی کنید. درست مانند کارمندانی که سربرج حقوق می گیرند و باید تا موعد بعدی با همان پول زندگی کنند. این گونه شما هم تدبیر اقتصادی و درست خرج کردن در زندگی مشترک را می آموزید و برای همسرتان هم بهتر است. سعی کنید با آرامش اینها را توضیح دهید و به گونه ای که خودتان می دانید قانعش کنید.
-
ممنون نوپو عزیزم:72:
خیلی بهم لطف کردین اینبار ،خیلی خوشحالم که برام وقت میزارین و با راهنمایی های خوبتون کمک بزرگی بهم میکنین
اینطوری که بهش بگم حتما قبول میکنه اما خیلی مقداری که میگه کمه که من نمیتونم بگم چقدره :163:،حالا من با این ....تومن هم باید مثلا لباس لازم دارم بخرم،وسال های ریز دیگه هم بخرم ،آرایشگاه برم،کرایه تاکسی هم بدم
ولی خب فکر میکنم از هیچی بهتره ،حداقل عادت میکنه که باید منو هم در نظر بگیره
بعدا شاید بتونم بیشتر ازش بگیرم
بهش میگم ،فکر میکنم که بگم با این مبلغی که میدی خریدهایی هم که لازم دارم دیگه از همین خرج میکنم حتما قبول کنه چون خودش هم همینو میگه،ولی خب مبلغی که میگه واسم خنده داره ،یه دختر مجرد هم همین اندزه و حتی بیشتر از باباش میگیره ولی من هم همین اندازه ،تازه من اصلا نه کلاسی میرم نا تفریحی فقط و فقط با خودش میرم خرید و اونم که همش میگه ارزون بخر ارزون بخر ،وقتی این حرفو میزنه پیش خودم خیلی خجالت میکشم
-
اشتباه نکن. دختران مجرد با تو خیلی فرق دارند. محبت پدر با شوهر تازه داماد یکی نیست. پدر هیچی برای دخترش کم نمی ذاره اما شوهرا ... بله دیگه تا میگی پول بده این شکلی می شن :suspicion: برای همین باید از داشتن این مبلغ فعلی این شکلی بشی :310::227:
- - - Updated - - -
البته اگر هر وقت شوهرت را می بینی این شکلی باشی :butterfly: و بهش محبت کنی :couple_inlove: و تحسینش کنی :applause: و این شرایط را برایش فراهم کنی :122: او هم تغییر می کند و در مقابل درخواست پول این طوری می شه :tickled_pink:
-
ممنون نوپوی عزیزم:72:
نمیدونم چرا نمیتونم ازش بخوام که بهم پول بده،اون روز گفتم بهش اما وقتی اونطوری جواب داد ...بعدش خواستم بگم هنوزم میخوام ،اما نمیتونم انگار باهاش حرف بزنم در این مورد ،شاید هم چون فکر میکنم باید دو تا کادو بخریم واسه خواهر اون و یکی واسه داداش من چون خیلی هم پول نداریم این ماه دارم مراعات میکنم که نگم،اما ماه بعد حتما بهش میگم
فردا تولد خواهرشه و بهم زنگ زد که فکر کن ببین چی بخریم براش
واااااااای نمیدونم چرا اینقدر حساس شدم تا حرف خواهر و مادرش میشه حالا هرچی که میخواد باشه من قلبم تند تند میزنه و استرس پیدا میکنم و پاهام سست میشه و دستام میلرزه،مخصوصا نسبت به خواهرش خیلی حساس شدم ،انگاار یه حس تنفر بزرگی بهش داشته باشم ،توو خونه هم نمیتونم اصلا باهاش حرفی بزنم تا حد امکان هم نگامو ازش دورنگه میدارم:101:
چیکار کنم که این حساسیتم کم بشه چند بار خیلی از دست خودم عصبانی شدم به خاطر اینکه چرا همچین چیزی باید اینقدر اعصابمو خورد کنه(فقط به خاطر خودم از این حس ناراحتم):161::302:
- - - Updated - - -
she و malake و نوپو عزیزم
لطفا به این تاپیک دوستمون هم سر بزنید
آدرس لینکش:
http://www.hamdardi.net/thread30162-2.html
-
دریا جون سعی کن آرامشت رو حفظ کنی حالا که همسرت داره از تو نظر میگیره این رو یه فرصت بدون واسه همه مسائل زندگیت اعتمادش رو جلب کن و کمکش کن تا برای همه اتفاقهائی که قرار تو زندگیتون بیوفته با تو مشورت کنه
خوب به همسرت بگو چقدر میخواهی واسه .... (اسم خواهر شوهرت رو بگو) نگو خواهرت / هزینه کنی تا راحتتر بتونیم فکر کنیم چی واسش بخریم
حس نفرت و تنفر رو از خودت دور کن لطفا تمرین کن میشه میتونی ...
تاپیک پرنده غریب عزیز هم من میخونم ولی واقعا چیزی به ذهنم نمیرسه که بهش بگم امیدوارم کارشناسا بهش سر بزنن
- - - Updated - - -
داشتم موضوع تاپیکت رو نگاه میکردم که کمک خواستی برای رفتار جرات مندانه مقابل شوهر و خانواده شوهرت
به نظر من تو فقط به صورت ذهنی و تحت تاثیر اطرافیان که از خانواده شوهر غول میسازند از مادر شوهر و به خصوص خواهر شوهرت غول وحشتناکی ساختی من مشکل خاصی تو این تاپیک ندیدم که تو بخواهی باهاشون جرات مندانه بر خورد کنی
حساسیتت رو کم کن هرچه ساده تر بگیری ساده تر میگذره
-
ممنون عزیزم:72:
منم همین کارو کردم بهش گفتم چقدر میخوای هزینه کنی واسه...(اسم خواهرش)
خوشحالم که نظرمو پرسیده
هنوز از وقتی شوهرم اینو گفته قلبم تند میزنه و همون حالت هارو دارم و گاهی هم قلبم درد میگیره
خودم هم از این حس خیلی خستم خیلی داغون میشم
دارم تاپیک هایی (تاپیک های آموزشی)که مربوط به حالم میشه رو میخونم تا بتونم این حس رو کنار بزارم
منم امیدوارم کارشناسا به تاپیک پرنده غریب سر بزنن و کمکش کنن ،فعلا تنها کاری که میتونم براش بکنم اینه که واسش دعا کنم:323:
-
شوهرم اومد خونه دیدم گل خریده خوشحال شدم فکر کردم مال منهفبعد داد بهم گفت بزار توو یخچال خراب نشه تا بعد از ظهر ببریم برای...:33:
تازه خودش هم تصمیم گرفته بود که کادو نخریم و به جاش پول بدیم:47: در واقع فقط توو حرف نظرمنو خواسته بود
امشب داداشم نیست ازش خواستم که خونمون بمونیم مامانماینا تنهان ولی قبول نکرد یه بار نشده که همچین درخواستی داشته باشم قبول کنه الان اینطوریم:97: ولی دارم کنترل میکنم خودمو
امشب هم میریم خونشون و پیشاپیش باید تبریک بگم و کادوشو هم بدم:161:
چقدر دلم میخوست وقتی بهش میگم اینجا بمونیم که تنهانباشن قبول کنه بدون دردسر(کاری که من در برابرش میکنم)ولی اصلا آرزوی محاله حرف من خریدار نداره،اصلا انگارنه انگار که ازش چیزی میخوام:302::302::302::302::302:
واااااااااااااااااااااااا ااااااااااااااااااااااااا ااای خدا کی میشه بریم خونه خودمون دیگه از این که هی بریم خونه اون وبیایم خونه این راحت شم :323:
-
:47::47:
:47::47:
چرا نمی تونم مستقل باشم چرا شوهرم نمیزاره من مستقل باشم
خسته شدم ،توو لباس پوشیدن هام توو خونه ،توو بیرون،آرایش کردن هام،آرایشگاه رفتن هام ،ساعت رفت و برگشتم ............
دیروز دارم آماده میشم که بریم خونشون سر اینکه کدوم کرم رو استفده کنم دعوامون شد..!!!!!!!
وااااای حتی به من اجازه نمیده کارهای شخصیم هم راحت انجام بدم،میگه اینو استفده نکن اون یکی رو استفاده کن(به خاطر اینکه اون کرمی که من میخواستم استفاده کنم گرون تر یود فقط همین) خنده داره نه...........؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بعد هی بهم گیر داد منم دیگه جوابشو ندادم و بعد گفت از این به بعد رفتارم باهات عوض میشه بعد هم تهدیدم کرد که همچین رفتاری باهات داشته باشم......
اه دگه حوصلم داره سر میره انگار نه انگار که من هم آدمم
تووو خونه هی گیر میده اینو نپوش اونو بپوش این تنگ اون کوتاهه (با اینکه من خودم حواسم هست به این چیزا ولی باز اینقدر که میگه اعصابم خورد میشه)
امروز میخواست برم آرایشگاه باهام بحث میکنه که چرا ماهی دوبار میری خودت همون کارو توو خونه انجام بده
بعدش هم من دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم و دعوامون شد و بعدش هم بهش گفتم دیگه ازت چیزی نمیخوام و......
بعدش هم گریه کردم دلم گرفته ازش خیلی
یاد حرفایی می افتم که قبلا سر همین پول دادن بهم زده افتادم با خودم میگم چرا دیگه خودمو خورد کنم و ازش پول بخوام ؟؟ دیگه واقعا تصمیم گرفتم که ازش هیچی نخوام
از این به بعد میخوام دیگه اصلا مثل قبل نباشم ،میخوام دیگه اصلا شبا خونشون نمونم میخوام یکم ناز کنم براش شاید اینطوری بیشتر قدرمو بدونه (امروز توو دعوا بهم میگه من کی باتو خوش گذروندم؟؟؟؟)
دلم خیلی شکسته:315::315: