دوست عزیز راه حلها به شما داده شده. حالا انتخاب با شماست. یا میتونین به خاطر اتفاقات نیفتاده و آینده مبهم بترسین و حرفی نزنین یا باید به این ترستون غلبه کنین و با همه با قاطعیت حتی با شوهرتون حرف بزنین
نمایش نسخه قابل چاپ
دوست عزیز راه حلها به شما داده شده. حالا انتخاب با شماست. یا میتونین به خاطر اتفاقات نیفتاده و آینده مبهم بترسین و حرفی نزنین یا باید به این ترستون غلبه کنین و با همه با قاطعیت حتی با شوهرتون حرف بزنین
درووود
ببین تو باید به هر حال مستقیم یا غیر مستقیم بفهمی که همچین چیزی بوده یا نه بچه ها هم که گفتن انواع راه های فهمیدن رو دیگه انتخاب با خودته.
اما یه سری چیزا به ذهنم رسید فقط نظرات شخصی منه اگه اشتباهه عذر می خوام.
:305:1.شوهرت خدایی نکرده مشکل روحی روانی که نداره؟؟؟ مثلا این کارو نکرده باشه شاید رفته باشه خونتون ولی کاری نکرده باشه یعنی توهم زده باشه؟؟؟؟؟!!!!!
2.. یا اینکه مثلا از اون دست ادمهایی باشه که بخواد امتحانت کنه و ببینه وقتی یه همچین چیزی از با اعتمادترین اشنات شنیدی سریع باور می کنی و زندگی رو به هم می زنی یا نه منطقی برخورد می کنی؟؟؟!!!!
3.. شاید یه شوخی بی مزه باشه
4.. شاید میخواد بهت بفهمونه که توجه می خواد و در غیر این صورت این کارست؟؟؟؟
5.. شاید شوهر خواهرت پیاز داغشو زیاد کرده؟؟؟؟ شاید شوهرت به شوخی بهش گفته و اونم فکر کرده جدی گفته؟؟؟؟
6.. شاید شوهرت واقعا این کارو کرده؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
باید بفهمی به راه و روشی که خودت و خونوادت یعنی پدر و مادرت صلاح می دونن
ان شا ا... که هیچ چیزی نیست و شکر خدا رو به جا میاری:203:
توکل به خدا
بدروووووووووووووووود
nimagola شما پیشنهادتون چیه
kamr جان من قبلا کارگاه چگونه منفعل نباشیم رو خوندم الا ن هم دارم مجددا مرور می کنم و دقیقا تا الان کاملا منفعلانه رفتار کردم
خانواده ام و خواهرم هدفشون اینه که صد در صد طلاق
وقتی من بهش می گم که مثلا شوهرم که اینقدر دهنش قرصه چرا باید این حرف رو بزنه میگه دوباره با چشم دلت نگاه کردی ؟
من تمام و کمال اختیارم رو دادم به دست کسای دیگه
باید درست و حساب شده بررسی کنم وقت بدم مهلت بدم دقیق تر به رفتارش نگاه کنم چون مطمئنم اگه بدون مشخص شدن ماجرا و با تردید به اینکه ایا واقعا درست گفته و یا نه جدا بشم
حتما حتما از طلاقم پشیمون خواهم بود
صبر می کنم حالا 5 ماه عقدم من که اب از سرم گذشته در هر صورت دختر عقدی هستم چه ا روز و چه 5 سال
و این هم بگم من عصر همون روزی که پدر شوهرم نیومد توی محضر کل خانواده می گفتن طلاقتو بگیر و بابام زنگ زد محضر که اسم ها رو تو شناسنامه وارد نکن که طرف برنداشت و شماره موبایلشو گرفت که من نگذاشتم و گفتم شوهرم رو دوستش دارم
خواستم همسفر قلبم باشی نه یک رهگذر بی وفا!
پیش خود می گفتم تویی نیمه گمشده من، اما بعد فهمیدم که هم تو را گم کرده ام هم نیمه ی دیگر خودم
خواستم خزان زندگی ام را بهاری کنی ، بهار نیامد و همیشه زندگی ام رنگ پریشانی داشت
به ظاهر قلبت عاشق بود و مهربان ، اما انگار درونت حال و هوای پشیمانی داشت
خواستم همیشگی باشی ، اما دل کندی از من خسته و تنها!
بدجور شکستی قلبم را ، من که به هوای قلب با وفایت آمده بودم ، بدجور گرفتی حالم را
اگر باشی یا نباشی فرقی ندارد برایم ، حالا که نیستی ، میبینم چقدر فرق دارد بود و نبودت
روزهای با تو بودن گذشت و رفت ، هر چه بینمان بود تمام شد و رفت ، عشقت را به خاک سپردم و قلبت را فراموش ، اما هنوز آتش غم رفتنت در دلم نشده خاموش!
بینمان هر چه بود تمام شد ، آرزوهایی که با تو داشتم همه نقش بر آب شد ، این خاطره های با تو بودن بود که در دلم ماندگار شد
ماندگار شد و دلم را سوزاند ، کاش هیچ یادگاری از تو در دلم نمی ماند
خواستم همسفر قلبم باشی نه یک رهگذر بی وفا ، من چقدر ساده بودم که قلبم را به تو سپردم بی هوا!
ماندنی نبودی ،تو سهم من نبودی ، رهگذری بودی که سری به قلب ما زدی ،آن راشکستی و رفتی
سلام عزیزم خوبی؟
عزیزم من بازم دارم بهت میگم همین کسایی که درن به تو دستور طلاق میدن اگه این مشکل برا خودشون بود تو ب اونا میگفتی طلاق بگیر به حرفت گوش میکردن؟؟؟؟؟؟
مطمئن باش تا نفس داشتن برا حفظ زندگیشون می جنگیدن پس ساده نباش
- - - Updated - - -
سلام عزیزم خوبی؟
عزیزم من بازم دارم بهت میگم همین کسایی که درن به تو دستور طلاق میدن اگه این مشکل برا خودشون بود تو ب اونا میگفتی طلاق بگیر به حرفت گوش میکردن؟؟؟؟؟؟
مطمئن باش تا نفس داشتن برا حفظ زندگیشون می جنگیدن پس ساده نباش
- - - Updated - - -
سلام عزیزم خوبی؟
عزیزم من بازم دارم بهت میگم همین کسایی که درن به تو دستور طلاق میدن اگه این مشکل برا خودشون بود تو ب اونا میگفتی طلاق بگیر به حرفت گوش میکردن؟؟؟؟؟؟
مطمئن باش تا نفس داشتن برا حفظ زندگیشون می جنگیدن پس ساده نباش
- - - Updated - - -
سلام عزیزم خوبی؟
عزیزم من بازم دارم بهت میگم همین کسایی که درن به تو دستور طلاق میدن اگه این مشکل برا خودشون بود تو ب اونا میگفتی طلاق بگیر به حرفت گوش میکردن؟؟؟؟؟؟
مطمئن باش تا نفس داشتن برا حفظ زندگیشون می جنگیدن پس ساده نباش
سلا م دوست عزیزم ممنون که به تاپیکم سر زدی
اول بگم که شوهر من از همون از وقتی دیپلمش رو گرفت رفت توی کار و خیلی کم می اومد خونه خودشون و تقریبا همیشه تنها بود ه و خودش واسه خودش تصمیم می گیره و قبلا گفته بود من از پدرم و خانواده ام دل خوشی ندارم
همین هفته پیش وقتی من خونشون بودم با پدرش حرفش شد و بحث بینشون بالا گرفت و با ناراحتی و دلخوری خونه باباشو ترک کردیم و شوهرم تنهایی می خواست بره جایی و چون دیدم عصبانی هستش نگذاشتم و به زور نگهش داشتم و رفتیم خونه خواهرش در کل می خوام بگم که شوهرم خیلی تنها بوده تو گذشته اش
دوم اینکه قبلا هم بهم گفته بود که می خوام امتحانت کنم ببینم منطقی رفتار می کنی یا احساسی و گفت که من یکی رو با تفنگ کشتم و توی خونه باغمون دیوار رو رو ش خراب کردم که کسی متوجه نشه و وقتی من با شدت گریه کردم و رفتار من رو دید گفت من می خواستم ببینم عکس العملت چیه و چی کار می کنی و قهر کرد و من رو با این تفکر رها کرد و فرداش اومد و معذرت خواهی کرد گفت من زیاده روی کردم
چهارم وقتی به شوهر خواهرم این حرف ها رو زده بود قبلش گفته بود که ساناز اصلا واسه نظ من ارزش قائل نیست و من بهش می گم بیا کارتو ول کن و بیا پیش من ( محل کارش یه روستا بسیار بسیار دوره که من هرگز این کار رو نمی کنم )
و گلایه که چرا به مامان و بابای من نمی گه مامان و بابا و می گ ه حاج خانم و حاج اقا و بابام می گه مگه این کیه که واسه ما اینقد کلاس می گذاره
مثلا من و شوهرم میریم بیرون وقتی به شوخی به من می گه اون خانمه رو ببین منم نگاه می کنم مثلا می گم چه خوشگله و یا منم می گم اون پسره چه نازه و اینطوری با هم شوخی می کنیم و نه من به دل می گیرم که شوهرم هیزه و نه اون
بعدش که با خواهرم و شوهرش و شوهرم رفتیم بیرون مثل اینکه شوهرم به شوهر خواهرم می گه اون زنه رو ببین و شوهر خواهرم در برابرش می گه که خودت زن به این قشنگی داری چرا به کس دیگه نگاه می کنی و این شده دلیل بر اینکه حتما ماجرای اون دو تا دختر هم واقعیت داره چون شوهرم هم این عکس العمل رو انجام داده
6احتمالش زیاده ولی من که ندیدم فقط شنیدم باید به خودم ثابت بشه و یکی از دلایلی که دامن می زنه به این احتمال رفتار شوهرمه که حس می کنم از اول ازدواجمون خیلی تغییر کرده و الا ن که سه روزه باهاش سرو سنگین شدم و گفتم مریضم بیشتر بهم زنگ می زنه ولی هنوز نیومده که منو ببینه
و در اخر هم بابام می گه بدون هیچ توضیح ی دیگه نه جوابشو بده و نه جواب پیامشو ولی هر چی فکر می کنم اصلا روش خوبی نیست اون که علم غیب نداره و نمی فهمه دلیلش چیه ولی دیگه اونقدر که بهش پیام می دادم و زنگ می زدم و بهش التماس می کردم بهم زنگ بزنه دیگه تعطیل
به هیچ کس و هیچ کس اعتماد نکن من فکر کنم شوهر خواهر از یه چیزی از شوهرت ناراحته داره تلافی میکنه
ببینین یه موضوع دیگه هست چند وقت پیش شوهرم یه ماشین از شوهر خواهر دامادمون خرید و واسه اخرین چکش یه کم دیر شد که پول رو بریزه به حساب و شوهر خواهردامادمون هم به شوهر خواهر اولی من گلایه کرده بود و گفته بود به باجناقت بگو چک رو پول کنه و شوهر خواهرم به جای اینکه به شوهر من بگه به خانواده ام گفته بود که به شوهر من بگن یعنی یه پاس نشدن چک رو کل خانوادهام فهمیدن و مامان من زنگ زد به من که به شوهرت بگو این کار ها رو نکنه و منم خیلی ناراحت شدم چون نمی خواستم کسی به خصوص از فامیل در مورد شوهرم قضاوت کنن
بهش گفتم که ابروی من رو تو بردی چرا دست از این کارهات بر نمی درای و شوهرم خیلی خیلی ناراحت شد هم از من و هم از شوهر خواهرم و می گفت پاس نشدن چک واسه همه هست چرا شوهر خواهرت ابروی منو تو خانواده شما برد و سر این موضوع هم از من و هم با شور خواهرم دلگیر شد.
البته این شوهر خواهرم ، اونی نیست که شوهرم در مورد خیانت باهاش حرف زده
- - - Updated - - -
زندگی من مثل یه آشی شده که ده تا آشپز پیدا کرده و همشون دارن نظر می دن
دیگه اجازه نمی دم کسی بخواد دخالت کنه
یا خیانت کرده یا نکرده در هر دو صورت باید به من که زنشم ثابت بشه
من اب عقد بودن از سرم گذشته واسه طلاق هم هیچ عجله ای ندارم واسه عروسی هم عجله ندارم
به این ایمان دارم که ماه پشت ابر نمی مونه
سلام عزیزم
به نظر منم بهترین کاری که الان میتونی بکنی اینه که چند روز مرخصی بگیری و دنبال شوهرت باشی و تعقیبش کنی و مطمئنا اگه واقعا بخواد خیانت کرده باشه معلوم میشه و اگه هم که نه ...
الان به جای اینکه بشینی و هزار تا فکر رنگارنگ با خودت بکنی پا شو برو دنبال زندگیت
رفتارت رو هم با شوهرت تغییر نده و عادی باش که اگه ایشاالله ثابت شد کعه شوهرت بی گناه تو عذاب وجدان نگیری و هم اگه شوهرت خدا نکرده کاری کرده باشه محتاط عمل نکنه که تو. فهمیدی و مدرک دستت نیاد
وهم اگه بازم خدا نکرده ثابت شد که واقعا خیانت کرده که دیگه به شوهرت نمیگی از کی شنیدی و.. و ایشاالله اگه هم که این حرفا دروغ بود که با شوهر خواهرت برخورد میکنی و حقشو میزاری کف دستش
اصلا هم به حرف خونوادت که الان چی میگن و بعدا چی میگن فکر نکن الان بهترین کار همینه که خودت با چشم خودت پاک بودن یا نبودن شوهرت را ببینی
پس نشین اینقدر فکرای رنگارنگ نکن و الکی قضاوت درست و اشتباه نکن عزیزم
اینقدر هم امروز و فردا هم نکن
به این هم فکر نکن که اگه یه موقع خدا نکرده بهت ثابت شد که شوهرت بهت خیانت کرده دیگه پدرت دنبال کارای طلاقت نره چون حتما میره شک نکن اگه هم نرفت خودت بازم میتونی بری
اگه هم مخالفت کردن بهشون بگو تا با چشمای خودم نبینو نمیتئنم باور کنم و زندگی رو که با اون همه عشق و شور و علاقه شروع کردم اینقدر راحت با ه حرف تموم کنم
منم احتمال میدم شوهرت داره امتحانت میکنه که چقدر بهش اعتماد داری
ولی خب بازم نمیشه که با حدس و گمان تصمیم گرفت
بهترین کار و منطقی ترین کاری که میتونی بکنی همینه
عزیزم واست از ته دلم دعا میکنم که همه اینا فقط یه حرف باشه
عزیزم به جای خود خوری و غفکر کردن به حرفای خونودات که چی مگین و نمیگن اشو خودت دست به کار شو
حتی شده تنهایی تمتم شب رو بری دنبال شوهرت برو فقط نزار که دچار عذاب وجدان بشی و زندگیتو به خاطر حرف خراب کنی
دوستان گلم ممنون از نظراتتون من الان نسبت به صبح بهترم و نسبت به دیروز خیلی بهترم ولی بهم حق بدین که نتونم درست و حساب شده قدم از قدم بردارم اعتمادم و عشق و علاقه و اینده ام ر ولبه یه پرتگاهه من منتظر راهنمایی هاتون هستم
باید یه چند روز رو مرخصی بگیرم و بدون اینکه از قبلش بهش خبر بدم باهاش برم ببینم چی کار می کنه
چون قبلا بهش گفتم منو با خودت ببر و اون هم بهم گفت تنهایی اونجا حوصله ات سر می ره خواهرتو این ها رو هم بیار