-
سلام اقای Rude boy
من به کسی نگفتم بکشه کسی رو...
در مقابل خیانت حساسم... همین و بس..
شاید کسی بهم خیانت کنه خونش رو بریزم این یه واقعیته... شاید بقیه بتونن راحت کنار ادم خائن زندگی کنن و چندین بار ببخشن که البته از بی رگ بودنشونه
البته من این کار خانمم رو الان که فکر میکنم خیانت نمیبینم چون دست خودش نبوده ولی منظورم به خانم ارغوان این بود که خیانت تا حد قتل کثیفه. مطمین باشین اونقدر عاقل هستم که خودم تصمیم بگیرم فقط میخوام بدونم چه راه هایی داره..
اما کاری که من کردم اینه :
بنا به توصیه دوستان بهش گفتم مدتی از هم دور باشیم تا بتونه تصمیم بهتری توی تنهایی خودش بگیره و با خودش کنار بیاد
ازش خواستم مدت دوری رو زیاد طولانی نکنیم و تو این مدت علی الخصوص رابطه جنسی نمیخوام داشته باشیم
میخوام یه مدت حس کنه داره از دستم میده... راستش بهش از طلاق توافقی گفتم ولی قبول نمیکنه ولی واسه اینکه بترسه آیا درسته که برم و احضاریه بفرستم در خونشون یا نه؟؟ میتونم با مادرش هماهنگ کنم مثلا قضیه رو!!
-
دوستان واقعا این مشکلات توی زندگیا هست یا من خیلی خاصه... میخوام بدونم چرا زندگیم شاد نیست.. چرا مث بقیه نیست:(
-
هر چند میدونم دوست دارین کسانی یکه ازدواج کردن جوابتونو بدن :43:
ولی خواستم چیزیو عرض کنم ببینید مشکل فقط خانومتون نیستن که اگه خستن یه نفر کمکش کنه شما هم خسته ایید :97:شاید اون یکم ملاحضه و توجه نیاز داره من کارشناس نیستم ولی کاملا خانومتونو درک می کنم چون کاملا شبیه منه:47: ولی من نمی گم و با سیاست تر عمل می کنم به نظرم این همه نکات منفیو نبافین یکم بزارید بگدره بعد باهم حرف بزنید خواهشا وقتی داره حرف میزنه فقط واسه یه بار هر چی که گفت فقط گوش کنید:81: بعدم ارومش کنید اون می خواد ارووم شه همین :43:اخه مگه میشه شما رو دوست نداشته باشه خوب نداشت جدا میشد زیادم نگید طلاق اینجوری فک می کنه شما دوسش ندارید من نمی گم بزارید هر کاری خواست بکنه می گم یکم بهم فرصت بدین که ارووم شید بعد بهش اطمینان بدین که دوسش دارید و اونم حق داره با کسی باشه که دوسش داره ببینید چی می گه بگید من تلاش می کنم بزارید زندگیتون از یه نواختی در بیاید شما مشکلتون اینه که اصنه یچ مشکلی ندارید ولی نمی تونین با هم حرف بزنید شاید اگه اون شب می گفت من یه چیزی تو دلم مونده اونجوری نمی کردید می گفتی بگو عزیزم من همیشه هستم تا دردو دل کنی شاید اینجوری نمیشد:102: البته شما هم انسانید و ناراحت میشید ولی خوب من که خانومتونو نمی بینم به ایشون بگم البته من از رویه چیزایی که شما گفتید نظرمو اعلام کردم مبنی بر اینکه ایشون شما رو دوست دارن ولی دودلن باز اونی که می دونه خودتونین که واقعا دوستون داره یا نه نسبت به سندرم قاعدگیم کاملا درسته من خودمم کاملا از همه چیز زده میشم شاید ایشونم اینجورین البته شاید امیدوارم راه حرف زدنو بهم یاد بگیرینو خوشبخت باشین
-
مرسی نظر جالبی بود...
کلی دلیل دارم واسه اینکه دوسم داره
کلی هم دارم واسه اینکه دوسم نداره
آره قبول دارم باید حرفشو گوش میکردم بهتر ولی یه اعصاب فولادی میخواست که من متاسفانه ندارم. خود خانمم میدونه و درک میکنه که خسته ام.. خیلی خسته
مشاور ازدواجی که قبل ازدواج رفته بودیم پیشش رو پیدا کردیم چون خارج از کشور بود اومده ایران قرار شده یه وقت اضطراری بده بهمون و بریم پیشش هفته اینده البته امیدوارم بتونم راضیش کنم بیاد چون همش میگه من حرفامو زدم و خیلی عصبیه به شدت پرخاشگری میکنه و شدیدا لجباز شده و ساز مخالف میزنه.. یه دقیقه باهاش حرف میزنم همش تو برجکم میزنه و هر چی میگم جواب سربالا میده اصلا راه نمیاد با حرفام اصلا قبول نمیکنه هیچی رو... فقط تکذیب میکنه
حرفای عاشقانه ای که بهم زده رو اصلا به یاد نمیاره حتی و میگه من کی گفتم!!! میگم اس ام اسای عاشقانت یادت شده میگه کدومو میگی؟ یادم نمیاد...!!!
وقتی حالش خوبه میگم دیشب یادته چی گفتی گفتی دو دلم و .. میگه نه یادم نمیاد چیزی قسم هم میخوره میگه به خدا هیچی یادم نمیاد چی گفتم
-
سلام
به نظر من دادخواست طلاق براش نفرستین.خوب نیست برای ترسوندن همدیگه ریشه زندگیتونو هدف قرار بدین.اینجوری بعد ازدواج هم تا ناراحتی یکم بیشترشه خانومتون براتون دادخواست طلاق میفرسته و فرداش دوباره شما و میشه بچه بازی،یعنی خوب نیست روتون به روی هم باز بشه.این نظرمنه
خوب به حرف بقیه گوش کنین حتی اگه کاملا عصبانی میشین به بقیه فرصت بدین حرفشونو بزنن.یعنی حق دارن که بزنن حتی اگه بلد نباشن به شکل درستی حرف بزنن به هرحال ما این حق رو بهشون میدیم.کمی صبورباشید.همیشه لازم نیست جواب بعضی حرف ها رو داد.گاهی وقتا سکوت میتونه بیشتر از عصبانیت عمق ناراحتی و خشم مارو نشون بده.
میتونین وقتی خوب فکراتونو کردین حرفاتونو به همسرتون بزنید .برعکس همسرتون که فقط در لحظه تصمیم می گیره و عصبانی میشه و حرف میزنه.
کسی که یادش نمیاد دیشب چی گفته معلومه یادش نمیاد موقع خواستکاری چه حسی داشته! اصلا گذشته ها و ناراحتی هارو بریزین دور و برای ساختن آیندتون تلاش کنین.به خدا زندگی های دیگه کم مشکل نداره.خود من قبل اینکه وارد هیچ زندکی ای بشم فقط به خاطرانتخاب یه نفر کلیییی شاید 2 سال از وقت و فکرم خیلی بدتر از اونجوری که میخواستم و میخوام پیش رفت ولی عوضش درس های بزرگی گرفتم.شما که ازدواج کردین و ازین مشکلات فراوون توی زوج های جوون هست.توی همین تالار مگه کمه مشکلاتی که مطرح میشه؟
شماهم یکم صبورباشین و توکل کنین به خدا و بابینش بزرگوارانتون به همسرتون فرصت بدین.حتما همه چی درست میشه.به یه مشاور خوب برین ولی اصلا همسرتونو اینجوری نترسونین جای این فن مذاکرتون رو تقویت کنین و قوانینشو یادبگیرین .بهش محبت کنین(بدون انتظار برگشت محبت فعلا) ولی کمتر از قبل که قدر محبت شمارو بدونه.مثلا اگه هفته ای یه بار میرین مشاوره همون روز که رفتین بیرون بهش بگین به خاطر موندن این زندگی دارم تمام سعیمو میکنم.خیلی دوست دارم که به خوبی و خوشی برگردیم پیش هم و ازین حرفا(به مقدار لازم:18:). ولی بعد که رسوندینش خونه مامانش دیگه ازین حرفا نزنین تا اون دوره دوری مورد نظر تموم شه حتی اگه اصرار کرد تا پایان این دوره قوانین بین خودتون رو رعایت کنید و بیشتر فکرومطالعه کنین.
ولی مشاوره رو حتما برین دونفری.
موفق باشید
- - - Updated - - -
درمورد اینکه میگین هرچی میگم تکذیب میکنه فعلا تلاش نکنین متقاعدش کنین که داره اشتباه میکنه این کار کلی قاعده و قانون داره.اصلا ولش کنین.دنبال مقصر نگردین فقط تلاش کنین تا اوضاع بهتر بشه.همین
-
مرسی خانم ارم...
قشنگ بود.. ولی راستش میخوام بگم چه فایده از این همه حرفای خوبی که اینجا بهم میزنن... وقتی یه نفر با ازدواجش تحقیرت کنه وقتی کسی بهت بگه به زور مادرم باهات ازدواج کردم دیگه چی میمونه توی وجودت ینی دیگه عزت نفسی هم میمونه برات؟
حس میکنم واقعا یه چیزیم کمه... همش میگم کاش با یه مرد پولدار یا همون پسر عمش ازدواج میکرد که الان هم من راحت بودم هم اون... اینقدم سرکوفت نمیشدم و عزت نفسم داغون نمیشد... میدونم باید خودم عزت نفس داشته باشم ولی خوب چکار کنم من دانشجو ام حالا به هر دلیلی توکل به خدا کردم و ازدواج کردم مث بقیه دوستام که توی دانشجویی ازدواج کردن اخه چرا من باید اینطوری باشم؟؟؟ چرا نباید عشقو تجربه کنم مگه چیکار کردم؟ جز اینکه مث بقیه پسرا ارتباط شدید با دخترا نداشتم!! جز اینکه سعی کردم سالم باشم گرچه خیلی گناه کردم ولی اکثرش شخصیه و دامن دختری رو آلوده نکردم.
نمیدونم چرا این بلاها همه سر من میان البته عادت دارم از اول زندگیم خوش شانس نبودم خیلی ..
همیشه باید حسرت زندگی بقیه رو بخورم اینم از زندگی مشترکم که ....
اه همش بدبختی دارم... خسته شدم
-
اینو یادتون باشه ما به دنیا نیومدیم که راحت باشیم.زندگی پر از سختیه و همه آدما به نوبه خودشون مشکلات زیادی دارن.محکم باشین.
من از اولشم گفتم به هم فرصت بدین.مدتی از هم دور باشین و هردوتون فکر کنین.انشاالله مشکلتون حل میشه.
-
درسته همه زندگیا مشکلات داره ولی من هر چی تاپیک میخونم همه به شوهراشون اهمیت میدن و براشون مهمه که ازش جدا نشن و باهاش باشن و لحظه شماری میکنن واسه دیدنش ولی من چی؟؟؟؟؟؟؟
همش بهانه میاره که نبینه منو یا پیشش نباشم این که نشد زندگی...
اره ی مدتی ازش دورم و دیروزم پیام داد که اگه طلاق میخوای باید مهریمم بدی که من گفتم مهریتو نمیدم طلاقم نمیدم و گفت باید به همین وضع بسوزی و بسازی...
کل کل میکنه الکی... سر پوچ... منم نمیخوام کم بیارم جلوش...
نمیخوام فک کنه ضعیفم..
-
سلام . من فقط میتونم بگم ما آدما تا مجردیم دنبال یه عشق میگردیم بعد که پیداش میکنیم میگیم نه این نبود . همسر شما آدم ناشکریه و متاسفانه خیلی جاهل .اگز بشه این دو نکته جهل و نا شکری رو در اون درمان کرد میشه باهاش زندگی کرد ولی اگر درمان نمیشه...
-
مشاوره رفتین؟
در کل ادما بیشتر وقتا در اصل با خودشون مشکل دارن. اگه رفتارایی می بینی توی خانمت که برات سخته فهمش علتش این نیست که شما مقصری. خانمت هنوز با خودش کنار نیومده. اینم می شه مشاور خوب یا روانشناس خوب هر دوتون برین کمکتون کنه.
از نظر جسمی هم چک کن خانمت مشکلی نداشته باشه. برای فراموش کردناش بره متخصص مغزو اعصاب. در کل یه ازمایش خون هم بده. بعدش اگه مشکلی داشت یا مشکلاتی مثله کم خونی و اینا معلوم میشه. ممکنه با ویتامین و تغذیه و ورزش حالش بهتر شه.
همیشه تلاش کن اما خیلی همه چی رو به خودت سخت نگیر. موفق باشی.