چی شده عزیزم؟
نمایش نسخه قابل چاپ
چی شده عزیزم؟
نمی دونم مشاور میگه امکان داره دوست داشتنی در کار نباشه چون ایشون قبل از من با چندین نفر بوده میگه میخواد با احساساتی رفتار کردنش به اهداف دیگه اش برسه که من حرف مشاور قبول ندارم حالا هفته دیگه قرار شده دو تایی بریم پیش مشاور که اونم حرفاشو بزنه
باورم نمیشه یعنی من تو این مدت بازیچه اون بودم خیلی ناراحتم یعنی این همه مدت داشت با من و احساساتم بازی میکرد پس واکنش های خانوادش چی میشه؟ کاملا گیجم پس این همه دوست داشتنی که میگفت چی میشه؟
خدا کنه اینا همین طور که حرفه حرف بمونه واقعیت نباشه خدا کنه با صحبت اون با مشاورم نظرات مشاور در موردش اشتباه در بیاد وگرنه دیگه من محاله بتونم به مردی اطمینان کنم واقعا ناراحتم
دارم دیوانه میشم خدا میدونه تا 4شنبه آینده چه بلایی سرم بیاد یعنی من یه هفته چطور صبر کنم
نمی دونم نمی دونم
آه
واسم دعا کنید
ناچاري گاهي اوقات با همه تلخي با واقعيتها رو به رو بشي پس سعي نكن خودتو گول بزني يا اينكه بخواهي سرپوش روي حقايق بذاري اگر الان تكليفت با خودتو زندگيت معلوم بشه بهتر از اينه كه چند سال از عمرت به تباهي بره
يه هفته فكر كن. قرار نيست خودتو تا هفته ديگه عذاب بدي كه. خاطرات رو مرور نكن. فقط در مورد اون و كارهاش فكر كن عزيزم.
چشم دانه جان
ممنونم از راهنماییهات
واسم دعا کنید
خیلی دلم گرفته حس می کنم تنهام خیلی تنها
تنها امیدم خداست که اون منو می بینه از همه چیزم با خبره اون فقط می دونه ته دل من چه خبره هیچ وقت بد کسی را نخواستم همیشه برا همه خیر می خواستم از خوشحالی همه حتی اونایی که مخالفم بودند شاد میشدم تنهام دلم بارانی ست کاش دوستی داشتم که سرمو رو شانه اش بذارم کاش کسی بود وضعیت منم درک می کرد دارم له و نابود میشم حوصله اینکه چشمهایم را روی دنیا باز کنم ندارم کاش خدا هر چه زودتر مرا به جای دیگر می برد از همه آدما خسته شدم همه دل می شکنند آه دردناکه کسی دردتو نفهمه کسی صداتو نشنوه کسی اشک های نیم شبت رو نبینه خیلی سخته در موردت کاملا برعکس خودت قضاوت کنن
خدایا
تو گواهی که نکردم گناهی
خدایا همیشه ازت کمال میخواستم گفتم مشکلاتش رو با جان خریدارم خدایا ازت یقین خواستم گفتم با شیطان می جنگم خدایا ازت صبر خواستم گفتم همه دردهارو با جان خریدارم خدایا ازت عشق حقیقی خواستم چرا این آدمان بی لیاقت را که ذره ایی صفت خدایی ندارند سر راهم قرار دادی خدایا داد می زدم فریادم را تو می شنیدی خدایا گریه می کردم تو نوازشم میکردی خدایا دردم را فقط تو می دانستی خدایا فریاد الحمد الله روی سینه ام پا برجاست خدایا گلایه مندم نه از تو بلکه از خودم چرا صابر نبودم آنچنان که میخواستم خدایا گلایه مندم از مردمان اطرافم هر کسی از راه کی رسه انگار دستش فقط به دل من میرسه خدایا احسنت میگویم به آنچه آفریدی باز هم دوست ندارم فریادم را غیر تو بشنوند خدایا نمی خواهم کسی برایم دل بسوزاند خدایا حکیمی و عظیم کمکم کن از دریای آرامشت به وجود من قطره ایی عطا کن خدایا به صبر بیشتر از پیش بیفزای
خدایا با دلی شکسته و پشیمان با صدایی گرفته و دستانی نیازمند صدایت می کنم خدایا تو سمیعی کمکم یا رب
بهاره عزیز، لحظات خوبی رو میگذرونی، تعجب نکن، باورکن این لحظات بهترین لحظاتیه که می تونی با هاشون به خودت و خدا نزدیک بشی، الان می فهمی که خدا تنهات نذاشته و باز یه ماجرایی جور کرده تا امتحانت کنه، تا ببینه چی کار می کنی، چطور تصمیم میگیری، چقدر امیدوار می مونی، چقدر نا امید میشی و ..
از این لحظه های ناب دلگیر نشو عزیزم، این لحظه ها هدیه اس، اگه طولانی بشه یعنی اونقدر بزرگه که برای گرفتنش به مدت زمان زیادی نیاز داری..
بعضی وقتها خودمون از خودمون تعجب می کنیم، وقتی یه مشکلی پیش میاد، عکس العملی که نشون میدیم باعث تعجب خودمون میشه، بعد ناخودآگاه میگیم خدایا شکرت، من نمی دونستم که تحملم تا این حده ،ممنون که خودمو به خودم شناسوندی...
:72:
بهار جون باز دوباره زدی تو خاکی خانمی!!!نقل قول:
نوشته اصلی توسط bahare.tanha
یادته تو این پست خودت چی نوشتی پس چی شد؟
چرا اینقدر خودتو اذیت میکنی زندگی ارزش این همه عذاب رو نداره . . .
حالا بر فرض که این آقا تو رو دوست نداره خوب مگه بده که اینقدر زود واقعیت رو بفهمی؟؟ برو خدا رو شکر کن . زندگی که بخواد از اول این جوری شروع بشه ببین آخرش چی میشه. مگه قرار نشد از سر خط شروع کنی؟ ول کن این گذشته رو با تمام آدماش.
راستی به اون دوستت زنگ زدی که ازش دلجویی کنی؟
شاد عزیز ممنون خیلی لحظات جالبی بود بی نهایت آروم شدم به چیزهایی رسیدم که به قول شما خودم متعجب شدم خیلی دلم گرفته بود سر کلاس نمی تونستم فکرمو متمرکز کنم همش به ماجرای دیروز صبح فکر می کردم مثل من عزیز من به دوستم زنگ نزدم اما چهارشنبه شبی که گذشت اومده بود خوابگاه ما پیش دخترداییش متاسفانه برخلاف واکنش من اون بی نهایت تند رفته بود موقعی که من خونه بودم تو خوابگاه داد زده بود که من رفتم خونه این آقا در حالیکه هم اتاقی دیگه من گفته بود که من خونه خودمون هستم و از تلفن ثابت خونه که کد شهرمون افتاده بهش زنگ زدم خیلی از من پیش همه بد گفته بود اما روزی که برگشتم همه با افتخار جلوم بلند میشدند یکی از بچه ها بهم گفت زهرا گفته اگه برگردی مشهد دیگه این خوابگاه نمی مونی به همه گفتم هنوز خیلی زوده که بتونید منو بشناسید درسته من چند ماه قبل از شما با ایشون اشنا شدم اما اونطور که من زهرا رو می شناسم اون منو نمی شناسه شبی که اومده بود خوابگاه خیلی تعجب کردم کاملا عوض شده مدل موها و ابروهاش نحوه پوشش حتی نوع حرف زدنش پر از ناز و کرشمه خودشو می دید فقط طعنه و زخم زبون می زد منم طبق عادتم برای جلوگیری از دعوا و اینکه حرفی از دهنم بیرون نیاد هدفون گذاشتم توی گوشم و خوابیدم اونم تا صبح با دوست پسرای جدیدش که از نقاط مختلف ایران زنگ می زدند صحبت می کرد و کلی کلاس می گذاشت ایا با وجود چیزایی که دیدم باز هم میشه گفت زهرا عاشق محمد بوده ومن اونو ازش گرفتم محاله کسی عاشق باشه و بتونه با 300تای دیگه دوست بشه من دوستمو می شناسم همیشه عقده کلاس داشت بی نهایت بد دهن و کم تحمله زهرا میره پیش مشاور دانشگاهشون که چند هفته ایی به محمد زنگ می زنند که بره البته من بهش گفتم که بره ببینه چی میگن اما خودش صلاح دید که نره امروز از مرکز مشاوره زنگ زدند و گفتند یا بیا یه هفته زهرا رو عقدش کن چون نمی تونه به شوهر ایندش دروغ بگه یا اینکه 1میلیون هزینه ترمیمش رو بده که این میگه اگر منو بکشن عقدش نمی کنم هزینه شو میدم نمیدونم چی میشه مثل اینکه تهدیدش کردند که از راه قانون اقدام می کنن که اینم گفته هر کار میخواین بکنید ناگفته نماند که اینم متاسفانه افتاده رو دنده لج میگه این همه التماسش کردم که بیا قبل از اینکه دیگران بفهمند خودم می برم درستش می کنم اما اون مخالفت کرد تا همه فهمیدند و ابروش رفت الان میگه من نیستم میگه پرسیدم از راه قانون هم نمیشه اثبات کنن که من این کارو کردم یا کس دیگه ایی که من بهش گفتم پس وجدانت چی میشه حالا هنوز دارم روش کار می کنم راضی شه هزینه ترمیم اون پرداخت کنه
اما دیروز که حالم بد بود زهرا به هم اتاقیم زنگ زده بود و کلی چیزا بهش گفته بود اونم به من گفت که زهرا این حرفارو با اطمینان گفته البته اینا حرفایی بود که روزی که زهرا ماجرا رو فهمید به خودم گفتشون خیلی اعصابم داغون شد خیلی خورد شدم نمی دونستم دیگه چه تصمیمی بگیرم شاید زهرا راست میگه از کلاس اومدم کافی نت و اینجا درد دل کردم از اینجا رفتم حرم برای نماز مغرب اونجا بودم خیلی دلم پر بود بغضم عجیب شکست قران توی بغلم بود زار می زدم چند نفر خانوم دورمو گرفتن حواسم به اطرافم نبود از حال رفته بودم قران تو اغوشم خیس شده بود هفت بار قران باز کردم هیچ جوابی نگرفتم بهم گفتن برم پیش یکی از شیخ هایی حرم و از اون بخوام این کارو کردم اونم اول کلی باهام حرف زد بعد قران رو باز کرد خوب اومد
خیلی حالم بهتره اما به محمد گفتم هنوز نمی دونم تو راست میگی یا زهرا که قرار شده اون یه روز باهاش قرار بذاره و 2تایی بریم پیشش که دو تاشون رو در رو با من حرف بزنن
چهارشنبه هم وقت مشاوره داریم نمی دونم چی میشه اما ازتون میخوام دعا کنید زودتر تکلیفم مشخص شه و بتونم بهترین تصمیم رو بگیرم
ترمیم برای چی ؟نقل قول:
نوشته اصلی توسط bahare.tanha
راستی جایی هست که پول بگیره و عفت و حیا و پاکدامنی را هم ترمیم کنه ؟
پ ن : مدیران گرامی بنظر من این تاپیک باید منتقل بشه چون این بخش درباره اختلاف با خانواده هست ولی صاحب تاپیک اومده از دوستش بدگویی میکنه !!