-
«دوست نداشتم وارد جزييات بشم فقط ميگم خدايا هرچه به صلاحمه جلوي راهم بذار»
از قدیم گفتن از شما حرکت از خدا برکت... شما هنوز خودتون نمیدونید چه تصمیمی باید بگیرید و پشت سر هم اشتباهاتتون رو تکرار میکنید و در نهایت هم صلاحتون رو از خدا میخواهید (که صد البته هم بهترین راهنما خدا است اما قدرت تفکر رو هم به ما داده) حق دارید که برای حفظ زندگیتون تلاش کنید...
بهترین راهمنمایی رو آقای مدیر کردن. فقط خدا کنه دیگه اوضاعتون رو بدتر از اینی که هست نکنید. درسته که در این رابطه از احساساتتون هم مایه گذاشتید اما بعد مادی قضیه هم بسیار مهم است چرا که برای بدست آوردن اموالتون تلاش کردید و سال های با ارزش عمر و جوونیتون رو صرف کردید پس راحت و با رفتار ساده از دستش ندید ... خانمی که همسرش رو دوست داره و پیوند عاطفی قوی با اون داره هرگز چنین کارهایی رو نمیکنه....
نوشته هاتون رو که خوندم یاد زندگی یکی از نزدیکانم افتادم که نهایتاً خانمشون تمام زندگی آقا رو به نام خودش کرد و درخواست طلاق داد و چند سال بعد هم از ایران رفت و در واقع تمام اینها نقشه ای بود برای پیشرفت اون خانم (پیشرفتی که مدنظر خانم بود)و شکست عاطفی و مادی یک پسر ساده و مهربان و برگشتن آقا به خانه پدری در سن 38 ساگی...:(
مطمئن باشید دوستان در این سایت قصدشون وصل آدم هاست نه فصل اونها اما گاهی اوقات دومی بر اولی ارجحیت داره... اما تصمیم با خودتونه. به هر حال شما شرایط زندگی تون رو بهتر از بقیه میدونید. شاید معتقدید این زندگی پتانسیل حفظ شدن و ادامه دادن رو داره...
-
دوست عزیز سلام.
نمیخوام رفتار خانمتون رو توجیه کنم اما احساس میکنم خانم شما از احساس عدم امنیت عاطفی رنج میبره و سعی میکنه اونو از طریق گرفتن امتیازات مادی از جانب شما بدست میاره.در واقع میخواد علاقه شما رو از این طریق به خودش ثابت کنه و با توجه به حرف ویرانگری که شما به ایشون زدید "تو خودتو به من چسبوندی" ،برای کسب امنیت این رفتار حالت وسواس گونه ای گرفته که ظاهرا به این راحتی ها رضایت نمیده.
البته هستند زنانی که به قصد سوء استفاده این رفتار رو دارند اما قبل از زدن این برچسب،در رفتارها و مکالماتی که با هم داشتید بیشتر کند و کاو کنید.
موفق باشید.
-
farassoo
آخر و عاقبت منم همینه. برو خدا رو هزار مرتبه شکر کن بچه نداری.
-
آقای فراسو خانمتون چه ویژگی های مثبتی دارن که حاضرین باهاشون زندگی کنین؟ بدهاشو گفتین مثلا گفتین ایشون بددهنن نسبت به خونواده ی شما و محبت هاشون بدبینن و به اونا و مادرتون توهین می کنن سه دانگ خونه رو از شما خواستن و تا دادین گذاشتن رفتن اما خوبی ای ننوشتین. نوشتین خونه اتون تمیز بوده همیشه و غذا هم به راه. فقط همین بوده خوبی شون؟ خونه رو میشه ادم خودش تمیز نگه داره میشه یه مقدار کم خیلی کمتر از پول مهریه که قسط بندی شده واستون به کسایی که می یان خونه رو نظافت می کنن بده و با احترام تمیز باشه خونه اش. غذا هم که هم غذای خونگی بیرون می فروشن هم غذای رستورانی می تونین بخورین.
یا خانمتون خوبی های بیشتر و خاصی دارن که شما حاضرین به خاطر این خوبی ها هر چی می خوان انجام بدین. یا اینکه شما هنوز درست نمی دونین چی شده. اگه هنوز نمی دونین وضعیتتون چطوره بهتره کار خیلی خاصی فعلا نکنین. مثلا اصلا دیگه بقیه مال و اموالتونو به نام ایشون نزنین. برین مشاوره و دقیق بفهمین باید چه کار کنین.
موفق باشید.
-
باسلام خدمت دوستان عزیز باز هم تشکر میکنم از راهنماییهای شما در ابتدا درپاسخ به نوشته خانم tabasom321 باید بگم ایشون همیشه در مورد مسائل عاطفی شاکی بود بخاطر اینکه منو با پدرش مقایسه میکرد. واقعا میگم شاید لنگه پدر ایشون تو دنیا نباشه.از چه جهت! مثال میزنم براتون تو یه جمع مهمونی بودیم وقتی مادر زنم نشست روی مبل پدر زنم بین اون همه مرد بلند شد رفت یه بالش آورد گذاشت زیر پای زنش که خدای ناکرده زاویه کف پای خانم نسبت به محور افقی مبل پایین زاویه 30 درجه قرار نگیره و مبادا کمرش درد بگیره. :D یا اینکه تمام اموالش به نام زنشه.یا بارها دیدم زنش سرش داد میزنه و امر و نهی میکنه. بالاخره مقایسه بوجود میاد.یا اون حرفی که شما لقب ویرانگر بهش دادید در جواب حرفی بود که بهم زد و گفت تو مرد نیستی وگرنه اصلا صحبت قول وقرار مهریه رو پیش زنت نمیکردی! در جواب خانم meinoush باید بگم خودش نیست اما خداش شاهده که زن من فعال بود نسبتا بساز بود ومرتب. باور کن دیگه چیزی از خوبیش یادم نمیاد. چون بی سیاست بود از نظر شوهر داری کم میذاشت. هیچ وقت تو زندگیم حس نکردم که مرد هستم. چون همیشه منو میکوبید. بخدا چیز زیادی ازش نمیخواستم فقط معرفت............................. دوست داشتم مثل یه دوست واسم باشه که نبود حتی واسه دوستاشم کم میذاشت.
- - - Updated - - -
باسلام خدمت دوستان عزیز باز هم تشکر میکنم از راهنماییهای شما در ابتدا درپاسخ به نوشته خانم tabasom321 باید بگم ایشون همیشه در مورد مسائل عاطفی شاکی بود بخاطر اینکه منو با پدرش مقایسه میکرد. واقعا میگم شاید لنگه پدر ایشون تو دنیا نباشه.از چه جهت! مثال میزنم براتون تو یه جمع مهمونی بودیم وقتی مادر زنم نشست روی مبل پدر زنم بین اون همه مرد بلند شد رفت یه بالش آورد گذاشت زیر پای زنش که خدای ناکرده زاویه کف پای خانم نسبت به محور افقی مبل پایین زاویه 30 درجه قرار نگیره و مبادا کمرش درد بگیره. :D یا اینکه تمام اموالش به نام زنشه.یا بارها دیدم زنش سرش داد میزنه و امر و نهی میکنه. بالاخره مقایسه بوجود میاد.یا اون حرفی که شما لقب ویرانگر بهش دادید در جواب حرفی بود که بهم زد و گفت تو مرد نیستی وگرنه اصلا صحبت قول وقرار مهریه رو پیش زنت نمیکردی! در جواب خانم meinoush باید بگم خودش نیست اما خداش شاهده که زن من فعال بود نسبتا بساز بود ومرتب. باور کن دیگه چیزی از خوبیش یادم نمیاد. چون بی سیاست بود از نظر شوهر داری کم میذاشت. هیچ وقت تو زندگیم حس نکردم که مرد هستم. چون همیشه منو میکوبید. بخدا چیز زیادی ازش نمیخواستم فقط معرفت............................. دوست داشتم مثل یه دوست واسم باشه که نبود حتی واسه دوستاشم کم میذاشت.
-
با این پست آخرتون یاده یک جمله ای افتادم که اونقدرها هم بهش معتقد نبودم: مادر رو ببین، دختر رو بگیر
یه سوال: برادر عزیرم همسر شما کاملاً شبیه مادرشون هستن. شما هم این ظرفیت رو در خودتون میبینید که مثل پدر همسرتون باشین و در اون شرایط زندگی کنید؟
در ضمن سه صفت در مورد همسرتون نوشتید:
1. بساز: با توجه به گفته های شما این صفت در مورد همسرتون صادق نیست.
2. مرتب 3. فعال: این صفات خوبیه و برای زندگی مشترک لازمه اما کافی نیست....
-
آقای فراسو،
شما کلا منفعلی.
خانم بعد از دوستی رفت پذیرفتی.
بعد از یه مدت ( به هر دلیلی، مثلا کس بهتری پیدا نکرد یا ... ) زنگ زد قبولش کردی.
گفت ازدواج کنیم. مایل نبودی اما راضیت کرد.
مهریه ...
سه دانگ خانه ...
دلت می خواد قدرت داشته باشی و مرد زندگیت باشی، اما فقط دلت می خواد نه بلدی و نه تلاشی می کنی.
برای رسیدن به این منظور سعی می کنی حرفهای خانمت را گوش کنی تا شاید قبولت کنه.
هر دفعه یه چیزی بهش باج می دی تا شاید به هدفت برسی. اما نمی شه.
الان هم راه حل جدا شدن نیست.
می شه زندگیت را درست کنی اگر بخواهی.
منتها دیگه باج نده.
هنوز باورم نمی شه فاصله بین جلسه مشاوره و خونه به نام کردن یک ماه بوده !!
این دفعه دیگه به هیچ وجه از مادیات مایه نذار.
اگر موند که داره زندگیش را می کنه و حقش را هم که قبلا دادی.
اگر رفت حداقل اموالت را دیگه با خودش نبره.
اگر مهریه را نصفه اجرا گذاشته و پرونده را رها کرده، خواسته بترسوندتون.
یا هنوز به شش دانگ خانه امیدواره یا به زندگیش با شما.
-
چیزی که من فکر میکنم اینه که شما یک ماه بعد از ازدواج رفتی به همسرت گفتی مهریه ات رو ببخش !!!!!!!! برای چی ؟؟؟؟ مگر می خواستی طلاقش بدی که برات مهم باشه که مهریه اش را کم کنه یا نه ؟؟؟ از همون اول نباید قبول می کردی که مهریه اش رو بالا بگیری ، حالا که بالا گرفتین دیگه چرا میخوای کمش کنی ؟ چه سودی برات داشت ؟
توی ذهن خانمت هزار تا چرا و اما وجود داشته که حالا که دیگه ازدواج کردیم چرا سعی داره که مهریه رو کم کنه ؟
هیچ وقت ته دلش قرص نبوده به این زندگی ، به خصوص با حرفی که بهش زدی که خودت رو به من چسبوندی و تمام سعیش رو کرده که جای پای خودش رو یک جورایی توی این زندگی محکم کنه .
اون زندگیش و شما رو دوست داشته ، زنی که زندگیش رو دوست داره برای زندگیش مایه میزاره ، سر کار میرفته ، تمام خونش همیشه تمیز بوده و غذاش همیشه آماده بوده . اگر شما رو دوست نداشت می تونست این کارا رو نکنه .
علت بددهنیش رو نمیدونم ، اما خیلی ها هستند که در زمان عصبانیت حرف های بدی میزنن ولی بعد که آروم میشن پشیمون میشن .
خودت زیاد اشتباه توی زندگیت انجام دادی ، مثل همون خونه به نام زدن .... و تلاش زیادی کردی برای زندگیت ، اما مهمترین چیزی که برای یک زن مهمه اعتماد عاطفی هست که بهش شک داشته .
دیگه خونه به نامش نزن ، ولی جور دیگه ای بهش بفهمون که دوستش داری و توی زندگیت کمبودش رو حس میکنی .بهش بگو که اگر بدون خانه به نام زدن برمیگردی برگرد ، اگر رفتارات خوب بود و دیدم که من و زندگی با من رو دوستم داری و بهم این اطمینان رو دادی من هم خونه به نامت میزنم ( اما نزن )
شرط های دیگه مثل اینکه گفته خونمون رو جا به جا کنیم و مستقل شیم و یا سر کار رفتن رو قبول کن تا برگرده .
-
کلی نوشتم ولی خودم رو سانسور کردم.... آدمهایی مثل شما در این سایت کم نیستند که حسابی حرص آدم رو در می یارن:) دلیل کارهای شما تا حدود زیادی واضحه. هم خودتون و هم خیلی از کسایی که این موضوع رو خوندن میتونند حدس بزنند. بهرحال براتون آرزوی خوشبختی میکنم آقای فراسو!
-
من واقعا متاسفم که بیشتر افرادی که راهنمایی کردن غیر مستقیم اشاره به جدایی کردن و حکم صادر می کنن برای شخصی که حضور نداره تا از خودش دفاعی کنه
اما هیچ کی نمی گه که چرا ایشون از نظر عاطفی خانوم رو تامین نکردند و جمله وحشتناک خودتو به من چسبوندی رو بهش گفتن
خانوم شما به خاطر شما اومده یه شهر غریب و درست نمی دونیم بین ایشون و خانواده شما چه اتفاقاتی گذشته که ایشون رو عصبانی کرده در ضمن هدیه خریدن دلیلی بر محبت صادقانه نیست ...آدم می تونه هزار تا نیش و کنایه پنهون از آقای داماد بزنه و در نهایت به عروس خانوم 4 تا کادو بده اما جلوی چشم آقای داماد
این فقط یه مثال ساده بود من به هیچ عنوان قضاوت نمی کنم اما می گم درسته که شما محبت کردید و خونه و مهریه و.. اما یه خانوم در درجه اول تامین عاطفی می خواد نه این که خونه به نامش بزنی و بگی خودتو به من چسبوندی که کاملا با هم تناقض دارن
من نمی گم که شما دروغ می گین به هیچ عنوان چنین حرفی نمی زنم اما در کمال احترام می گم باید حرفهای خانوم رو هم در نظر گرفت که دلایلشون چی بوده ؟از چه چیزی رنج می بردن ؟ چه مشکلی داشتن ؟ چه مواقعی بددهنی می کردن ؟مودب ترین افراد هم در یه مواقعی ممکنه خیلی عصبانی شن و حرف بدی بزنن کاملا بستگی به موقعیت داره
از اعضای تالار تقاضا دارمیه کم با انصاف تر نظر بدین .. دارین در مورد یک زندگی قضاوت می کنید