نمایش نسخه قابل چاپ
تنها راهکارش اینه که باهاش حرف بزنین
اینجور هم که دوستان میگن نیست
امکان داره آینده همه این حرفارو که گفتن بگه امکانم داره نگه اصلا و به روتون نیاره
باید باهاش حرف بزنین رک و روراستاگه شما رابطه داشتین اونم داشته اگه اون داشته شما هم داشتی از این لحاظ اصلا فرقی با هم ندارین
خوش به حال آقایون که هر کاری می کنند باز هم این دل مهربون خانم ها باورش نمی شه که دارن سواستفاده می کنند.نقل قول:
نوشته اصلی توسط ITGirl
نمی خواد به پاش بمونی و زندگیت را خراب کنی؟
ببخشید شما الان با رابطه جنسی و یکسال وابستگی عاطفی و یک پرونده در نمی دونم پاسگاه کجا و .... با این روح و روان زخمی و خسته کجا را داری که بری؟ که می گه نمی خواد به پای من بمونی برو.
عوض این که بمونه خراب کاریهاش را درست کنه و کمکتون کنه تا با هم زندگی خوبی داشته باشید خیلی راحت داره می گه برو.
بعد می گی چون به فکرمه می گه برو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خوش به حال مردها که ما زنها اینقد صادقانه ( ببخشید احمقانه ) باورشون داریم.
دختر عزیز،
باهاش صحبت کن. برید یک مشاور خوب و شرایطتون را برای ازدواج بررسی کنه. جدای از مساله ارتباطتون اگر گفت مناسب هم هستید،
باهاش صحبت کن. نه مظلومانه و التماسی، بلکه محکم و جدی. بگو که این مسیری هست که با هم رفتیم.
اگر مردی که برو خانواده ات را راضی کن و بیا باهم بقیه اش را بریم.
اگر هم نامردی که خداحافظ.
بذار بره فکرهاش را بکنه و تصمیم بگیره.
اگر نیومد که به زور نمی تونی بیاریش. کاری نمی تونی بکنی.
بعد می شینی در مورد اینکه با اشتباهات گذشتت چیکار کنی تصمیم می گیری.
اشکال کار شما اون پرونده است و مسایل حاشیه اش.
برای خانواده ها سخته که قبول کنند پسرشون با دختری که چنین مسایلی داشته ازدواج کنه.
نمی خوان قبول کنند که یک طرف این مساله هم پسر اونها بوده.
این ده روز را بی خیال شو تا امتحانت را بدی. بعد از امتحان هم برو مشاوره و صحبت نهایی را باهاش بکن.
همون چند تا تاپیک اول رو خوندم، هی چشام گرد شد. آخه کدوم دختری رو دیدی که همون جلسه اول دست پسره رو بگیره، بعدشم بگه منو صیغه کن. اون 3.5 سال هم که میگفتی پا پیش نمیذاشته که به شناخت از تو برسه. آخه با هیچ حرفی بینتون میخواسته به چه شناختی برسه؟
دختر تو چرا انقدر ساده ایییییییییییییییییی
- - - Updated - - -
الان تمام حرفاتو خوندم. شما اولش میگی من دختر سر و سنگینی ام. بعدش میگی، حساس بود که من با پسرا بگو بخند داشتم. نظر منو بخوای اگه تو حتی باکره هم نباشی، باید قید این پسرو بزنی. چون زندگیت همش سرکوفته. بش اصرار نکن، درستو بخون برو سر کار. همه چیز رو به خدا بسپار. فقط باید رو خودت خیلی کار کنی چون تو طعم رابطه جنسی رو چشیدی. باید خودت رو درگیر احساسات و فکر کردن به اون روزها نکنی.
دختر اگه هدفت ازدواجه، اول طرفو کامل بشناس بعد خودتو درگیر احساسات کن. فکر کردی ازدواج همش رابطه ی جنسیه. تو کارات خیلی عجیب و بچه گانه بوده، تو از آخر به اول کار کردی. مراحل ازدواج اول شناخته. تو مستقیم رفتی سر اصل مطلب.
- - - Updated - - -
تو یکسال درگیر احساس و رابطه با اون بودی. یکسال قابل جبرانه. به بقیه سالهای عمرت نگاه کن زندگیتو تباه نکن. تو باید یک مادر نمونه برای بچه هات باشی. نگران نباش اون کسی که باهات ازدواج میکنه این موضوع رو نمی فهمه. فقط و فقط اگه خودت چیزی بش نگی.
این پسر با مشکلات خیلی زیادی تو زندگیش رویرو میشه، اون حتی هنوز نمیتونه خودش تصمیم بگیره، از نظر اقتصادی هنوز مستقل نیست. این پسر هنوز مردده. یه کاری کن ازش متنفر بشی. نه اینکه دلت براش بسوزه.
دوباره سلام
یه چیزیو خواستم اعتراف کنم
این تاپیک خیلی اعصاب خراب کن هست علتش هم این هست که صاحب تاپیک نمیخواد قبول کنه گول خورده
اون آقا گفته من تو این مدت شما رو شناختم و به این خاطر خیال این دختر راحت شده که قضیه قطعا به ازدواج ختم میشه و هر طوری که پسره خواسته در خدمتش بوده که البته حتی در صورت اطمینان به ازدواج هم این کار ساده لوحی محض بوده
بعدا الان میگه اخلاقت جوریه که به هم نمیخوریم :mad:
خوب مرد حسابی (ناحسابی) اگه از اخلاق ایشون مطمئن نبودی چرا دستخوردش کردی؟
حالا ایشون میگه همش تقصیر من بوده فکر کنم چاره ای نباشه باید جدا بشیم منطق اون آقا احتمالا درست میگه و از این حرفا:mad:
فکر کنم من باید جای شما اون مار خوش خط و خال رو نفرین کنم "الهی بلایی که به سر ناموس مردم آورد یکی دیگه به سر ناموسش بیاره و خوشی از زندگیش نبینه اگه بخواد این دختر ساده رو اینجوری رها کنه"
عکس العمل منطقی شما به این آقا در حال حاضر این هست که علاوه بر صحبتهای منطقی بهش بفهمونید با روند درخواستی ایشون شرایط مثل گذشته نیست شما یک دختر دستخورده بدون آگاهی والدین هستید حالا اسم صیغه یا هر چیز مسخره دیگه ای که روش بذارید فرق نداره به هر حال ایشون یک شناخت معمولی نسبت به شما پیدا نکرده کارهایی کرده که باید تاوانش رو بده. ایشون حق نداره فقط به طور منطقی راجع به ازدواج فکر کنه باید بدونه آینده شما رو تباه کرده با این شناخت پیدا کردن مسخره اش...
اینا رو بهش بفهمون همینطوری کوتاه نیا در برابر این آدم زیرک
کاش دوست عزیز فکر نمیکردید شما و اون آقای عجیب مذهبی هستید...
واقعا دوره آخرالزمون به این میگن... فعل حرام انجام میدنو دم از دین میزنن...
خدا عاقبت هممونو به خیر کنه
:323:
دوستان محترم منم قبول دارم که کار دوست ما اشتباه بوده و نباید اجازه این کارها رو به این افا میداد به خصوص که ایشون هنوز حتی خواستگاری هم نیومده بود و هیچ رسمیتی هم نبوده و از نظر عرفی کار ناشایسته ای بوده... ولی این خانم خودشان مذهبی هستن و اشاره هم داشتن که با توجه به نظر مرجع تقلیدشان نیازی به اذن پدر برای صیغه نبوده !!! بنابراین اومدن به اینجا و تخریب کردن ایشون از نظر مذهبی و گفتن اینکه شما مذهبی نیستی و کار حرام کردی!کار درستی نیست...به هر حال هر کسی تو این جامعه از دین یه برداشتی داره که الزاما ممکنه با برداشت کس دیگه از دین متفاوت باشه و کار ایشون هم از نظر دینی با توجه به نظر مرجع تقلیدشون بوده و اگه هم گناهی باشه متوجه مرجع تقلیدش هست نه خودش !!
من نمدونم چرا افراد اینجا به جای مشاوره سر دین من و ایشون بحث میکنن؟؟؟
خیلی خودشون مذهبی هستن؟اصا دروغ نمیگن؟اصا گناه دیگه نمیکنن؟غیبت چطور؟قضاوتی که حق منو شما نیس چطور قضاوت میکنین و ادعای مسلمونی هم دارین و من رو دارین محکوم میکنین به مذهبی نبودن؟؟
خاهشا بحث مذهبی بودن رو دیگه نکنین که مشخصه شماهم چطور مذهبی هستین که تابا کسی از نزدیک صحبت نکردین و از اخلاق و افکارش اطلاع ندارین قضاوت میکنین؟یا حتی با شرایط اون زندگی نکردین
پیامبرهم همینطور گفتن اونوقت ندیده و نشناخته اجازه میدین در مورد مذهب ما اینطوری صحبت کنین و ب سخره بگیرین؟
دین شما نه کامله نه من
ایشون هم تمام کتابهای مذهبی رو هم خوندن
امروز باهاش صحبت کردم گفتم تو یا نباید این راهو میومدی حالا هم اومدی باید تا تهش بری
یا بشین فک کن که اگر بری نامردی و بی وفایی کردی یا هم بمون و با مشکلاتت کنار بیا و حلشون کن
ایشون الان هم از لحاظ روحی بابت اشتباهاتش هم موضوعی که در مورد سربازیش داره و ارشدش هم کاری که نیاز به سرمایه داره و ایشون فعلا نمتونن انجامش بدن هم از طرف خونواده تحت فشاره و فشار بیشترش هم در مورد من و آینده من هستش
درسته راه رو اشتباه اومد هم من هم ایشون برای همین عذاب داره میکشه هر لحظه یک تصمیم میگیره
گفت اگر من نتونسم تا سه سال دیگه بیام ازدواج کنیم باهم چی؟تو ضربه میخوری من نگران تو ام
اومدیدمو خونوادمو الان بزور راضی کنم اونوقت با مشکلات چکنیم؟
به این بدبختم حق بدین آدمه حیوون نیست حالیش نشه
میگه اشتباه کردیم ولی باید راه درستو بریم نه که بیراه رو ادامه بدیم
مشکلش سر اینه نه که بگه من خوشم نیومد ازت برو
کارهای منم دوودلش کرده حق داره
اما نمیگه بخاطر اینکه من بدم نمتونم باهات زندگی کنم میخام برم
هربهونه ای میخاد بیاره که من ازش دل بکنم
به جای اینکه بهم راه بگین از بیراه بیایم بیرون میگین مذهبمون فلانه یا این آقا روانیه یا هرچیزی...
بهش 10روز فرصت دادم هم خودم هم اون باید بشینیم فکرکنیم راه پیداکنیم تصمیم درست بگیریم حتی پیامک هم ندیم تا از روی احساساتممون تصمیمی بگیریم
شاید من بهشون بگم رابطه تموم کنیم و ایشون هم فقط بفکر کار باشند تا تکلیف ارشدمون مشخص شه که بشه آخر تابستون
شایدم بگم رابطمونو کم کنیم و در حد تلفن باشه
اونم خیلی کم
تا بتونیم به کارهای خودمون و خودسازی خودمون فک کنیم
فقط ایشون از لحاظ فکری شدیدا بهم ریختس من دخترم کار نمیخام بکنم دنبال پول دراوردن واسه زندگیمم نیستم ارشد قبول شم میرم نشم نمیرم میشینم دوباره میخونم اما اون چی؟
فکر کارش باید باشه الان پول دربیاره یک کار آبرو مند دسو پا کنه از طرفیم فکر ارشدش باشه که قبول شه و سربازیش بتونه عقب بیفته
ایشون الان بابت اینکه دوسال از دوستانشون که ادامه تحصیل دادن عقب افتاده درصورتی که بهترین رتبه رو سال اول اوردن اما بابت اینکه فقط میخاستن دانشگاه تهران یا شریف بیارن دوسال عمرشونو گذاشتن رو کنکور اونم بخاطر اینکه بتونن بورسیه بگیرن و بخاطر مشکلاتی که تعریف کردن نتونستن به اندازه کافی داره زجر میکشه
من که دخترمو وقت دارم ازینکه میبینم دوسالم حروم شد و دوستانم ارشدشونو تموم کردن یا ازدواج کردن حرص میخورم اون که مشکلاتش حداقل دو برابره منه حق نداره بهم بریزه؟
اون تمام فکر و ذهنش با اینکه بهم نمیگه اما مشخصه به این هست که منو چطورخوشبخت کنه با این مشکلاتی که داره اونوقت من بیام فکر کنم نه اون نامرد بود بی وفا بود میخاست نکنه میخاست فلان نکنه؟
هردومون اشتباه کردیم اون بیشتر زجرمیکشه و بیشتر مشکل داره نمدونم چرا بقیه فقط سعی دارن بگن من دلم میسوزه و بفکر اونم فقط یااون ادم خوبی نیس
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ITGirl
موضوع این نیست که این حرفا منطقی نیست ولی
ایشون روز اول پیشنهاد ازدواج داده پس حتما برای همه این موارد فکر کرده. نکرده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اگر فکر کرده که اون موقع هر کار میخواسته بکنه الان بکنه اگه هم فکر نکرده پس قبول کن فقط و فقط برای راحت کردن خیال شما و جلب رضایت شما برای سو استفاده جسمی از شما به طور نمادین به شما پیشنهاد ازدواج داده و واقعا به ازدواج فکر نمیکرده
اینا رو قبول داری یا قبول نداری؟
ایشون شرایط شغلیش با اون موقع فرق کرده؟نه
قضیه ارشدش اون موقع تا الان فرق کرده؟ نه
قضیه سربازیشون نمیدونسته الان یکهو فهمیده؟ نه
لطفا در نظر داشته باش ایشون هم اگه ارشد قبول نشه هییییییییییچ اتفاقی نمی افته هیچ اتفاقی اصلا لزومی به ارشد خوندن نیست
میخواست بعد ارشدش ازدواج کنه؟ خوب چرا پیشنهاد ازدواج داد میرفت تکلیف ارشدش رو معلوم میکرد.
ضمنا اگه بهانه ها فقط همینهاست مسلما برای شما بهتر هست ایشون الان خانوادشو راضی کنه شما عقد کنید و با هم همه مراحل رو بگذرونید و بعد داشتن موقعیت اقتصادی ازدواج کنید عقد بودن نیاز به پول چندانی نداره خرجش کلا یه حلقه است و بس
منتها اگه این موارد که ایشون گفته بهانه جویی باشه یعنی اینکه از اول هم قصد ایشون ازدواج نبوده یه نوع تجربه شخصی بوده الان هم دیگه براش کافیه و به این نتیجه رسیده که بره دنبال زندگیش بهتره
حرف همه ما اینه تا الان سادگی کردی لطفا از این به بعد سادگی نکن
فعلا علی الحساب رابطه جسمی رو کلا قطع کن تا بیشتر ازت سو استفاده نشه حالا نهایت هر تصمیمی که گرفته بشه فرق نداره این قضیه هر چی بیشتر پیش بره شخص شما آسیب بیشتری خواهی دید!
مسئله این نیست که ما بخواهیم دین و مذهب شما رو مسخره کنیم
من به شخصه چنین منظوری نداشتم
دارم میگم پیش فرض های ذهنی شما که باعث شده شدیدا به این آدم اعتماد کنی و باورش کنی غلط بوده
شاید اگه یه پسر غیرمذهبی همچین پیشنهادی به شما میداد هیچوقت بهش اعتماد نمیکردی و جواب مثبت نمیدادی
مسئله اون باوریه که شما نسبت به این آقا داری
اونو یک فرد منطقی و مذهبی میدونی برا همین باورش کردی بهش اعتماد کردی و بهانه هاش رو منطقی میدونی
خب تا اینجا که منطق این آقا شما رو متقاعد به انجام کاری کرده که الان داری میگی هر دومون میدونیم اشتباه بوده و عذاب میکشیم
اگه الانم با منطقش به این نتیجه برسید که نمیتونه شما رو به خاطر کار و ارشد و سربازی و مخالفت خانواده خوشبخت کنه و نمیخواد جلوی خوشبختی شما رو بگیره
با این منطقشم متقاعد میشی؟
و بعد هم هیچ حس بدی نسبت به این آقا نخواهی داشت و بهش حق میدی؟
این سناریو به نظرت آشنا نیست؟
من اصلا اصرار نمیکنم بخواهی با این آقا ازدواج کنی ها فقط کمی به منطقی بودن افکار این آقا شک کن
چشماتو باز کن و با چشم باز بهترین تصمیمو برای آینده ت بگیر
[=ITGir
سلام عزيزم:
همه حرفا زده شد همهش هم از روي دلسوزي و براي شناخت بوده ولي همه انسانيم و در حد خودمون فكرميكنيم خب. تو ميخواي كاري كني كه بيشتر آسيب نبيني و به خواسته هاي ممكنت برسي باديد مثبت اينكارا رو بكن:
1- گذشته بر نميگرده و آثار خودشو ميذاره پس در موردش فكر نكن و اندوه نخور ازش براي آيندت بهره بگير
2- انتخاب هرقدر مهم باشد نحوه ادامه دادن زندگي بيشتر ازون اهميت دارد پس 50 درصد ادامه زندگي دست خودته ميمانه نصفش
3- شما حداقل ارتباط سطحي زناشويي با اين مرد داشتي پس اولويت اول تون بهم رسيدن با ايشون باشه ولي فراموش نكن كه نميتوني مجبورش كني مگر ايشون هم علاقه و انتخابي براي شما بوده باشه لذا پيشنهاد اكثر دوستان را اينجوري عمل كن
درعين احترام و وقار و عزت نفس باهاش صحبت كن . بخواه كه بدور از نظر ديگران و به فرض نبودن هيچ مانعي و دلايل غير ،نظرش را نسبت انتخاب تو بعنوان شريك زندگي بدهد ! اگر بله و آري بود؟ با هم راه رسيدن را بررسي كنيد با اين مقدمات: 1- رابطه احساسي و جسمي و ... مطلقاً ممنوع و حرام 2-صحبت براي خواستگاري رسمي و عرفي بايد انجام شود -3- تطبيق برنامه آيندتون متناسب با شرايطتون برنامه ريزي و تحمل كنيد. بدانيد كه محدوديتهاي جاري مانع عقد و نامزدي و... نيست به نفع تو هست كه اين محدوديتها و كمبودها رو تحمل كني تا با سابقه دستخورده بودن عذاب بكشي؟
4- اگر انتخابش با فرض نبودن مانع ، تو نبودي بدان كه گولت زده و هر طور خواستي تلافي كن اختيار خودته.؟ البته اين را هم داشته باش كه هيچ زندگيي تضمين شده نيست در كل بايد زندگي را بسازي و با داشته هات شاد زندگي كني نداشته هارا كلاً پاكش كن از زندگيت.
زيادي هم خودت را درگير نكن . به فروعات نرو . گم ميشوي و سر از ناكجا آباد در مياري شكل زندگيت را ساده كن تا بتوني ازش سردربياري شفاف و صادق باش و احساساتي نباش
- - - Updated - - -
تو هم براي تمام بهانه هايش مثل درس و سربازي و كار و... دليل بيار و توجيهش كن كه هيچكدام از اينها مانع زندگي زوجي كه همديگه را ميخوان نيست و بايد اينها رو باهم سپري كنيم هم قوت قلب هم و هم آرامش دهنده هم باشيم و بگو كه هيچ انتظار زيادي تا هح كمبودهاش و برنامه هاش نداري بهانه هم دستش نده تا بفهمي كه چند مرده حلاجه --- اين بار نوبت تو است كه ايشون را توجيه كني و ابداً اجازه نده ايشون تورا توجيه كند . تا صدق تصميم و انسانيت و مردانگيش ثابت شود و تو با موضوع شفاف رودرو بشي؟ اگر خائن بود تو هم مثل خودش تلافي كن يا بسوز و وفراموش كن و بفكر خودت باش