-
بچه ها یه موضوعی پیش امده یعنی 8 ماهی هست که پیش امده بهتون می گم راهنماییم کنید چه برخوردی داشته باشم:
ما چند ماه پیش یه خونه خریدیم و قلنامشم تو بنگاه بابام نوشتیم همه پولشم به صاحبخونه دادیم و وکالت رو گرفتیم اونم قلنامه ای و سند نزدیم .صاحبخونه مقداری پول توی حسابی که برای وام این خونه ست داره که برای زدن سند باید ما اون وام و به اسم خودمون کنیم و صاحبخونه پولشو برداره از حساب و ما جای پول اون اون مقدار رو تو حساب بریزیم حق با صاحبخونه ست ولی شوهرم کوتاه نمیاد می گه من نمیریزم اصلا همین قلنامه ای باشه چون قلنامشم تو بنگاه بابام نوشتیم صاحبخونه هر روز میره و اعصاب بابای منو می ریزه بهم بابامم اولا به شوهرم می گفت بیا سند بزن پولشو برداره بره و شوهرم هر دفعه که بابام بهش می گفت روی بابامو زمین می نداخت حتی اگه عصبانی هم میشد جواب بابامم میداد و میامد سر من خالی می کرد بابام که اخلاقشو فهمید دیگه بهش هیچی نمی گه ولی بازم هرروز صاحبخونه میره و اعصابشو خورد می کنه دیگه همین چند روز پیش بابام به دوست شوهرم گفته بود بهش بگه شاید حرف اون رو بیشتر گوش کنه ولی بازم شوهرم تو کتش نرفت با اینکه قانونش اینه صاحبخونه هم درست می گه می خواد لجبازی کنه می گه بابات طرف اونو می گیره در صورتی که بابام بنگاه داره و باید قانونی رفتار کنه همش می خواد لجبازی کنه و حرف خودش رو ثابت کنه با اینکه می تونیم این پول و جور کنیم و تو حساب بذاریم من از اینکه به بابام بی احترامی کرده و برای حرف بابام ارزش قائل نشده ناراحتم بااینکه بابام خیلی دوستش داره و هیچ بی احترامی و ترشرویی هم بهش نکرده.منم هر بار میام بهش بگم که بیا پولو بده می گه اصلا میرم می فروشم منم می گم یا برو بفروش یا پول و بده ولی هیچ کدوم رو هم انجام نمی ده و با هم حرفمون میشه.کلا شوهرم زود عصبانی میشه و عصبانی هم بشه دیگه هیچی حالیش نیست که با کی داره صحبت می کنه حتی در مورد پدر و مادر خودشم اینطوریه بعضی وقتا جوری با پدر و مادر خودش صحبت می کنه که من خیلی ناراحت می شم و باهاش برخورد می کنم .کلا خیلی رکه .
به نظر شما من این رو چه جوری به شوهرم بگم که از خر شیطون بیاد پایین؟
حرف پدر مادرشو بیشتر می خونه من به اونا بگم بهش بگن؟
-
اگه آدم معتقدی هست یه بار آروم بهش بگو حق الناسه و ما این بنده خدا رو معطل خودمون کردیم اگه ناراضی باشه برای پولی که گذاشته ...
-
سلام. من تاپیک شما رو دنبال میکنم چون باز هم میگم از جهاتی احوالات همسرت رو درک میکنم و دوست دارم تجربه شخصیم رو برات بنویسم تا اوضاعت بهتر بشه. اما
انگار شما فقط نوشته های منو از رو خوندی! اینجوری فایده نداره. من این همه تأکید کردم که شوهرت میخواد نفر اول باشه میخواد اگه اشتباه هم میکنه باز هم حمایت و
طرفداری زنش رو داشته باشه بعد میای موضوعی رو مینویسی که همه جوره داری به بابات حق میدی و ایشون رو میذاری تو جبهه حق ! و همه جوره شوهرت رو زیر سؤال
میبری و میذاریش تو جبهه باطل ! تو با راهکارهایی که بچه های تالار در قالب یک جمله یا یک حرکت و رفتار بهت آموزش بدن مشکلت با شوهرت حل نمیشه عزیزم اگه هم
حل بشه دو روز دیگه سر یه موضوع دیگه قلمبه میشه میاد بالا ! و میای اینجا یه تاپیک دیگه باز میکنی با یه عنوان جدید. پس دنبال قرص مسکن نگرد. مشکلت با همسرت
از درون تو شکل میگیره. پس اونو حل کن! چرا با خوت روراست نیستی؟ تو شوهرت رو قبول نداری...کارهاش رو قبول نداری...شخصیت خودش و حتی خونوادش رو قبول
نداری...به تصمیمات و افکارش نه ایمان و اعتقاد داری نه اینکه بهشون احترام میذاری...به قولی واسش تره هم خورد نمیکنی...حسابش نمیکنی....اما در عوض به خونوادت
هم احترام میذاری هم بهشون اعتماد داری هم قبولشون داری و سر هر موضوعی به اونا حق میدی. اینو من از رو نوشته هات و شخصیت خودت فهمیدم. بعد کسی که 4
ساله نفس به نفس داره باهات سر میکنه نمیفهمه؟؟؟ اگه بهترین هنرپیشه دنیا هم باشی و طوری وانمود کنی که اینطور نیست حتی وقتی خوابی و تو چشاش نگاه هم
نمیکنی اون پیام قلبت و احساس درونیت رو درک میکنه!!!! مشکلت همینه! خودت هم میدونی. راهکارش هم میدونی. میدونی که راه حلش دو تا جمله یاد گرفتن و دو تا
حرکت مثبت نیست. راه حلش اینه که برگردی به قلب و احساس درونیت و اونو نسبت به شوهر و اطرافیانت تغییر بدی. اما این کارو نمیکنی چون کار سختیه و دنبال یه راه
ساده میگردی که نه سیخ بسوزه نه کباب!!! و اینجوری روز به روز از شوهرت بیشتر فاصله میگیری.
اما نتیجه ای که از این کار به ظاهر دشوار میگیری یک عمر سعادته با کسی که از صمیم قلب قبولش داری و دوستش داری.
حالا دیگه تصمیم با خودته.
-
خب گل آرا راست میگه دیگه
شرمنده ها ولی بعضی از حرفات خیلی بچه گانه است
شوهرت احتیاج داره درکش کنی و به قول شوهرم خودت رو درگیر زندگی کنی
جلوی هیچ مردی نباید بشینی بگی بابام حق داره چرا به حرفش گوش نمیدی
تو خودت خوشت میاد شوهرت بیاد جلوت بشینه همش بگه مامانم بابام خواهرم؟
انقده این بچه های اینجا رو حرص نده:d
-
سلام خوبی
خبری ازت نیست کحایی منتظر شنیدن خبرای خوبت هستیم
-
سلام زندگی موفق جان.اره چند وقتیه که نیامدم سایت اخه بیام که چی بشه وقتی دردی دوا نمیشه بیام فقط سر خودمو گرم کنم.هر چیم که می گم بچه ها می گن تقصیر تو تقصیر مامانته تقصیر باباته تقصیر برادرته و ... یکی نیست بگه من اگه این رفتارو دارم اینا همش به خاطر رفتارای شوهرمه ...اره همه تقصیرا گردن من و خونوادمه و شوهرم یه فرشته اسمونیه.توی این سایت همه می خوان تقصیرو بندازن گردن یکی و بهش بگن برو خودتو درست کن همش تقصیر تو که شوهرت اینطوریه یا اصلا اینا که مشکل نیست و... ولی نمی دونن چرا اینا خیلی مشکله با روح و روان من داره بازی میشه انقدر همین مسائل به نظر کوچیک روی هم جمع شده که عنان زندگیم از دستم رفته .این چند روزه به طلاق فکر کردم استخاره هم گرفتم استخارم عالی امد ولی باز نمی دونم اخه شوهرم انقدر لجبازو یه دندست که میدونم برای این موضوع خیلی اذیتم می کنه (الان حتما دوباره می گید چرا درباره شوهرت اینطوری می گی وای وای وای)
نمی دونم خدایییییییییییییییییییییی یییییییییییییییییییییا فقط تو می دونی من دارم چی می کشم خودت کمکم کن
-
سلام دوست گرامی.
اینجا هیچ کس خواهر شوهر شما نیست :smile-new: و اگه کسی از جمله من نکاتی رو بهت یاداوری میکنه، نیت همه کمک به شماست.
مسلما تو هر اختلافی طرفین مقصرند و حتی شاید شوهر شما خیلیییی بیشتر از خودت مقصر باشه، ولی هدفت از اینکه اومدی تو این سایت مطلب بنویسی چیه؟
هدف اینه که مقصر رو پیدا کنی و همه تو رو تأیید کنن و بگن : حق با توئه ! چقدر شوهرت به تو ظلم میکنه ! اینو میخوای؟
خب حالا مقصر پیدا شد! شوهرت مقصره....میخوای چیکار کنی؟
میخوای جدا شی؟ یا میخوای بگردی دنبال راه حل؟
اگه میخوای جدا شی که هیچی. ولی اگه میخوای زندگی کنی مجبوری یه سری تغییرات تو رفتار خودت بدی که طرف مقابلت ببینه، دلگرم و امیدوار بشه، و در نهایت تغییر کنه!
کسی نگفت شوهرت فرشته است و شما گناهکار! یکم منعطف تر به این موضوع نگاه کن.
-
من دو تا راه حل دارم میگم نظراتونو بگید:
1:مطرح کردن این موضوع موقعی که هم مادرم باشه و هم شوهرم تا سوءتفاهمات از بین بره
(چون به نظرم با دست روی دست گذاشتن و توی خودم ریختن چیزی حل نمیشه)
2:گفتن حرف های محبت امیز از من به شوهر مبنی بر مادر
(یعنی مثلا الکی بگم مامانم امروز خیلی تعریفتو میکرد)
-
سلام شهتاب عزیز
من فکر نمی کنم یهو و بدون برنامه ریزی اینو مطرح کنی خوب باشه برعکس
می ترسم مامانت چیزی بگه شوهرت ناراحت شه یا شوهرت یهو قیافه بگیره
من فکر می کنم جدا جدا باهاشون صحبت کنی بهتره هم به مامانت بگو اگه مارو ماهی یه بار دعوت کنی شوهرم خیلی خوشحال می شه
هم به شوهرت صادقانه رفتارهای مامانتو بگی و بگی که این رفتارو داره و چیزی تو دلش نیست و حتما بگو که این رفتارشو تایید نمی کنی
اما در مورد مطلب فکر می کنم خیلی کم و نامحسوس هر از چند گاهی بگو مامانم تو رو خیلی دوست داره و از فلان رفتارت (یکی از رفتارهای خوبش در رابطه با خانواده ها) خیلی خوشش می یاد
-
شوهرم بیش از اندازه حساسه مثلا چند روز پیش خونه خواهرم بودیم خواهرم داره بچشو از شیر می گیرره بچش خیلی لجوج شده .ما اونجا بودیم بچه خواهرم همین طور که لجوجی می کردو گریه می کرد به من گفت برو خونتون.شوهرمم به همین موضوع گیر داد وقتی امدیم خونه می گفت دیگه این بچه بی شعور خواهرتو تحویل نمیگیری حالا هر چی بهش می گم بابا اون همش3 سالشه نمی فهمه تو موقعیت بدی قرار داره تو کتش نمیره یعنی من باید در مقابل رفتارای خونوادم از 3 ساله تا 50 ساله جواب پس بدم .کلا حساسه همه رفتارای خونوادمو می بره زیر ذره بین تا یه چیزی ازش در بیاره .
همش به خونوادم سوءظن داره که همشم دروغ و واقعیت نداره همش توی ذهن خودش واقعیت داره و متناسب با همون فکر خودش رفتار می کنه مثلا میشینه فکر می کنه مامانم فرق گذاری می کنه بعد وقتی مامانمو می بینه تحویل نمی گیره
کمممممممممممممممممممممممم مممممممممممممممممممک
- - - Updated - - -
سلام زندگی موفق.من فکر می کنم رو در رو باشه بهتره حداقل دیگه شوهرم می فهمه من هر چی بگه رودررو می کنم شاید خودش خجالت بکشه اخه هی میبینه من به هیچ کی هیچی نمیگم بیشتر اذیت میکنه.در مورد دعوت مامانم بیچاره دعوت می کنه ولی چون شوهرم این فکرا تو ذهنشه بازم فرقی به حالش نمی کنه مثلا هفته پیش خونه مامانم بودیم که گفتم چقدر شوهرم سر سنگین بود امشبم اونجاییم ولی همش استرس دارم که دوباره ازین اخلاقا از خودش نشون نده