اگه بخوایم خیلی رک بگیم ولش کن...اون عشقی نسبت بهتون نداره...اگه نمیخواین بهتون خیانت شه و مشکلات روحی براتون پیش نیاد همینجا تمومش کنید...مطمئن باشید این پسر هیچ عشقی نسبت بهتون نداره...
نمایش نسخه قابل چاپ
اگه بخوایم خیلی رک بگیم ولش کن...اون عشقی نسبت بهتون نداره...اگه نمیخواین بهتون خیانت شه و مشکلات روحی براتون پیش نیاد همینجا تمومش کنید...مطمئن باشید این پسر هیچ عشقی نسبت بهتون نداره...
خودم رک میگم ضعیفه در حل کردن یک مساله
قدرت تحلیل مساله نداره
ما که نجات پیدا کردیم
باشد در آینده گیر این مدل انسانها نیفتیم
واقعا دوستان حالا که فکرش را میکنم خداوند واقعا نجاتم داد از شر این آدم.
تنها چیزی که آزارم می دهد این است که چرا دیر روی واقعیشو دیدم نمی دانم و خودم را از این حیث سرزنش میکنم :livid:
خوب از این حیث خیلی ناراحتم اما خوب اون آدم در شان من نبود!
ولی باز خوب است بعد ازدواج و یا احیانا با یک فرزند روی اصلی این انسان دو رو را میدیدم
خدا رو شکر که متوجه شدی
کسی که قبل از ازدواج خیانت می کنه بعدش هم به راحتی این کارو می کنه البته به نظر من
سلام
سارا خانوم خدا رو شکر که ادامه ندادید . با این طرز فکر وشعور حروم میشدید. این اقا یا خیلی بچه تشریف داره علیرغم سنش یا مثل خرید یه گوشی موبایل در ویترین مغازه به خانوم های زندگی مشترکش نگاه میکنه یا اصلا به فکر زندگی مشترک نیست و دنبال بهترین کیس برای دوستی و رفع نیازهای خودش هست . این اخری رو از تعریف هایی که از شما در پست اول گفته میشه فهمید.
موفق باشید
مرسی آقای مهدی بله ایشان از نظر من خیلی بچه و ناپخته است و از روی ناپختگی حتی ماجرای گوشی موبایلم شاید صحیح باشه
- :unconscious:
و من برای همین حتی با بازگشتش هم به ادامه دادن رابطه، احساسم میگوید آره عقلم میگوید نه ! اما خوب باید عاقل باشم و فعلا به عقلم گوش بدهم. کم اذیت نشدم از ناپختگی و برخوردهای ناشایست ایشان!تاحدی برایش گفتم اما نشد بفهمد دقیقا چه کشیدم!!
اما خوب اون در دیدار آخر پشیمان بود اما عاقل نبود هنور، ولی من الان کاملا به ادامه دادن رابطم مشکوکم و دیدم منفیه و خیلی فکر میکنم جون باز بمن نیاز داره منو دوست داره و هنوز دلش صددله و یکدل نیست! دلم نمیاد کمکش نکنم اما خوب به خودم همش میگویم اگه کمکی هم بهش میکنی احساسی نشو! ببینید وقتی 1 نفر همه جوره به کسی اعتماد داره بعد باهاش اینگونه رفتاری میشه مسلما نمیتونه راحت بگذره و خوشحالم که دیگه نمی بینمش!هرچند باورش نمیشد و نمیشه که من بریدم ازش! فکر میکنه هنوز هم الان که شرایطش خاص میشه درکنارشم و جور ندانم کاریهاش را میکشم! هرچند دلم نیامد زیاد دلشو بشکنم اما عقلم شدیدا میگه اون تعادل روحی نداره ولش کن! نه که برام سخت نباشه اما اصلا دلم نمیخواد خودم را گول بزنم و یا گول بخورم! خودشم ترسید وقتی دید از دید من آدم هوسبازی شده و شدیدا هم قبول داشت، تعادل فکری روحی نداره و نمیتونه رو تصمیمش برای ازدواج یکدل بشه (شرایطش الان خاصه اما اون مشکل ضعف تصمیم گیری هم داره)! شدیدا هم گریه کرد از این ضعف شخصیتیش منم دلم سوخت و میخواستم خیلی محکمتر باشم، نرمتر حرف زدم (کمی احساسی شدم 20% امتیاز منفی به خودم) اما واقعیت این نکته است که با اشک که شخصیت آدم عوض نمیشه. اون باید با خودش تکلیفشو روشن کنه و این ضعفشو حل کنه و منم هرچه خواستم کمکش کنم فایده نداشته است و اثر معکوس داشته است. باید خودش به یک پختگی برسه
منم آدمم و تحمل بیش از این را ندارم وفکر نکنم بتونم بشینم تا ایشان عاقل بشه ! به اندازه کافی بهش فرصت دادم این مدت! هرچند اشکهایش نذاشت محکم و قاطع حرفامو بزنم اما تا حد زیادی زدم!(امتیاز 78 از 100 به خودم میدهم)
امیدوارم خدا هم کمکم کنه اسیر احساس نشم و به قولی دندان خراب را بکشم!
در ادامه پستها و روزهای بعد از راه حلهای خود برای مبارزه با این احساس مینویسم و از شما دوستان هم نظر میخواهم
خوشحال میشم دوستان راههای مبارزه با احساسم را متذکر شوند! بدونید مسلما دیداری نخواهد بود اما باید ابعاد دیگه بروز احساس را جلویش را تا حد امکان گرفت
سارا جان دل کی را بشکنی؟
مگه ایشون نگفتن که فرصت می خوان دخترهای دیگه را هم امتحان کنند،
همیشه دلشون یه دختر چشم رنگی می خواسته،
مگه وسط رابطه با شما ول نکرد نرفت دنبال یک دختر چشم رنگی؟
دل شکستن کدومه؟ بهش اجازه دادی بره بختش را جای دیگه هم امتحان کنه، می شه دل شکستن؟
پسر 2-31 ساله انگار 14 سالشه. تازه بعد از دو سه سال دوستی یادش افتاده بره دخترهای دیگه را هم تست کنه.
سارا لحظه ای به برگشتن فکر کنی باید به عقل خودت شک کنی.
بله آقای مهدی. باید همیشه جلوی چشمم بنویسم، بیشترین ضربه زندگی را این آدم بمن زده و منو هم از نظر احساسی/کاری/فکری/برنامه ریزی/همراهی/گذشت/درسی هیچی کم نگذاشتم و همینم تاحدزیادی باعث شد فکر کنه خیلی آدمه، وقتی برای یک آدم دون مایه زیاد مایه میگذاری جوگیر میشه و مثلا کاری میکنه که این آدم با من کرد!
همین الانشم زیاد احساس عقب افتادن از خودم دارم!جبران چندسال گذشته و شانسهای زندگی از همه نظر که بخاطر رابطه احساسی که با این آدم داشتم برایم بسیار سخت است .اگه این پست را زدم چون تقریبا بالای 95% مطمین بودم بعد آشناشدن با دختره برمیگرده اما خوب این کاری نیست که قابل بخشش باشد(این شعاریه که عقلم شدیدا داره میگه). کسی که اینجای کار لنگید هیچ اعتمادی نیست بقیه زندگی نلنگه!برعکس حرفهایش همه رابشناسی برگردی خونه اول زندگیت پایداره(توجیه ابلهانه تر از این از کسی نشنیدم). به عبارتی کسی در31سالگی بعد چند سال آشنایی نزدیک و اونهمه گذشت و ایثار من و چندسال آشنایی دورتر در دانشگاه، بیاید و بخواهد گزینه های جدیدم امتحان کنه نشان میدهد هنوز در 15 سالگی مانده است که نمیداند از زندگی چه میخواهد!حرفهایش و اشکهایش را من دیروز بیشتر باید به دید کلک نگاه میکردم و میکنم که منو باز نگه داره!!!
تمام آشنایانی که ماجرای این آدم را میدانند میگویند حیف تو برای این آدم با این تفکر مونده در کودکی! و این پست را برای آن زدم که هرگاه احساسی شدم و خواستم باز به این آدم فکر کنم (مثل گریه های دیروزش که باز نگذاشت من به محکمی قبل باشم و تموم کننده قاطع کنم و باز کمکش کردم)با خواندن نوشته های خودم یادم بیاید چه با من کرده است و این حس را در نطفه خفه کنم!باشد که بتوانم!
و ایکاش گریه نکرده بود اونم شدید که باز ته دلم بلرزه اما واقعا دیگه نمیتونم ادامه بدهم