-
قبول دارم من هم اشتباهاتی داشتم من به طرز دردناک و وحشتناکی متوجه شدم یه همچین رابطه ای وجود داره.
حتم دارم که در طول این دو سال هم اشتباهات زیادی کردم.
ولی شوهرم هیچ اجباری نداشت برای این کارش
می دونین من توقع داشتم همون لحظه که متوجه شدم همسرم از من معذرت خواهی کنه ولی اصلا این اتفاق نیفتاد در واقع از ترس بیش از حد از من فرار کرد.
پنجا درصد رو نمی دونم اگه اشتباهاتم رو متذکر بشید ممنون می شم.
-
من اشتباهات شمارو نمیدونم
خودتون باید بررسی کنید چه اشتباهاتی در زندگی داشتید
از کی باهاتون سرد برخورد کرد همسرتون ؟
شما خانواده سرمایه داری هستید ؟ ایا شوهرتون احتمالا برای ثروت شما ازدواج نکرد ؟ خانواده شما بهتون کمک مالی کردن ؟ یا اصلا همسر شما چنین درخواستی رو داشته ؟
-
دقیقا از سه ماه بعد از عقد
سرمایه دار نه ولی از حرفهای خونواده اش متوجه شدم فکر می کنم من وضع مالی خیلی خوبی دارم. کمک مالی خیر چون اون خودش از نظر مالی مشکلی نداره. نمی دونم شاید واقعا به خاطر پول و کلاس خونوادگی اومده بود...
-
تو این سه ماه آیا رفتاری داشتید که ناراحتی شدید ایجاد کنه ؟
یا بحث های خانوادگی پیش بیاد ؟
سوال دیگه : الان چطوری میتونید به همسرتون دسترسی داشته باشید ؟ ( یعنی کجاست و میتونید ببینیدش یا نه ؟ )
-
بهش شک کرده بودم یه سره با تلفن همراهش سر گرم بود یه شب دیدم توی گوشیش یه عالمه فیلم ناجور داره خیلی تعجب کردم آدمی که به چادر پوشیدن من حساس بود یرون از خونه می رفت منو خونه پدرش تنها می گذاشت یه روز اعتراض کردم خیلی جدی یه دلخوری بین ما پیش اومد سه هفته قهر بود البته سر موضوع اینکه تو خونه پدرش زندگی کنیم و من موافقت نمی کردم آخه خودش خونه داشت دلیلی نمی دیدم ولی مادرش خیلی اصرار می کرد خیلی دخالت می کرد حتی به خوابیدن ما هم کار داشت ولی من اهمیتی نمی دادم می گفتم همه با خانواده همسر مشکلاتی ندارن . خلاصه بعد از سه هفته با هم صحبت کردیم مفصل و از من قول گرفت قبول کنم تو خونه پدرش زندگی کنم من هم به خاطر علاقه ای که بین ما بود و به خاطر اینکه خدشه ای در رابطه مون نباشه قبول کردم. آشتی کردم و بعد از یک هفته متوجه این ارتباط شدم.
- - - Updated - - -
همسر کارمنده فقط می تونم برم محل کارش که یک بار این کار رو کردم ولی خودش رو از من قایم کرد... یه بار هم به طور اتفاقی تو خیابون دیدمش با هم حرف زدیم ولی همه اش می گفت تو چرا این کار رو کردی تو نیت زندگی نیست تو اون کار رو نباید می کردی ولی یه بار نکرد بگه خوب من هم اشتباهاتی داشتم من حتی از اول به این دروغ گفتم...
خیلی یه طرفه به قاضی رفتن خودش و خانواده اش...
-
به نظرم بری سر کارش باهاش صحبتی کنی خوبه
یه شاخه گلی هم دستت باشه بد نیست
بزار همه حرفاشو بزنه و فقط گوش بده ببین چی میگه
ازش بخواه که از اول شروع کنیم ( در مورد خانواده هاتون اصلا صحبت نکنید )
آدم پرخاشگری که نیست ؟ مثلا در محیط بیرون داد بزنه سرت ؟
-
یه بار این کار رو کردم البته قبل از اینکه شکایت ترک انفاق بدم. جواب نداد تازه ناراحت هم شد که چرا همکاراش دیدن...
وقتی خونواده ام متوجه شدن من محل کارش رفتم و فرار کرده وکیل گرفتن هیچ کدام از جلسات دادگاه رو شرکت نکرد وکیل حکم جلبش رو می گیره و میره محل کارش با یه مأمور باور نمی کنید لحظه ای که بهم خبر دادن فقط یس خوندم تا صبح اشک ریختم آخه من نمی خواستم این طوری بشه...
من چه کار کنم که اون فقط حرف خودش رو می زنه فقط خودش و غرورش براش مهمن چرا یه نفر به من حق نمی ده...
-
من به شخصه راهی به ذهنم نمیرسه
شما میخوای خودتو بهش تحمیل کنی و این شدنی نیست
تا دیر نشده
یه فکری به حال آیندت بکن
اینجا مطمئن باش جوابتو نمیگیری
بهتره بری یه مشاور
-
مهای عزیزم خیلی متاسف شدم که ابتدای زندگیت دروغ شنیدی.بهت خیانت شد.از احساست سو استفاده شدو و مثل یه موجود بی ارزش کنار گذاشته شدی و همسر و خونوادش ندیدنت...متاسفم که همسرت متوجه تلاشت برای ادامه این زندگی نیست و درک نمیکنه که بجای فرار باید وایسه و با موندنش قلب شکستتو التیام بده ..من خودم درگیر مشکلات مختلفی هستم و مدام دچار جزر و مد رابطم هستم.مسلما نمیتونم خوب راهنماییت کنم..اما عزیزم یه سوال دارم ازت.که دوست دارم راجع بهش خوب فکر کنی و بعد جواب بدی
واقعا دلت میخواد همسرت برگرده؟چرا؟؟؟فکر نمیکنی در پس زمینه ذهنت احساس میکنی اگه بره پس کی جواب دل شکستتو میده؟باید برگرده..باید مجازات بشه..باید بفهمه تو چی کشیدی؟چرا اون باید خوش باشه و تو عذاب بکشی....باید برگرده و جوابگو باشه
عزیز دلم ما زنها گاهی اونقدر دچار احساسات متناقض و پیچیده ای هستیم که خودمون هم نمیدونیم از همسرمون دلخوریم.متنفریم.دوسش داریم.دلمون به حالش میسوزه یا برا خودمون متاسفیم....هر تصمیمی عواقبی داره اگه رفتی و با همسرت صحبت کردی و موفق شدی برشگردونی وارد سیر جدیدی میشی که باید از الان خودتو براش بسازی و قوی کنی...باید اونقد قوی شی که بعد از برگشتنش اگه با کوچکترین مساله ای بهت گفت خودت خواستی پس باید تحمل کنی نشکنی و احساس درموندگی نکنی...برای اون روزها اماده ای ؟؟در خودت میبینی که مدت زیادی فقط عشق بی چشمداشت بدی؟اونقدر درونت غنی هست که هیچ هیچ هیچ توجهی از شوهرت نخوای؟ونقد مقاوم هستی که اگه خدای نکرده شوهرت بعد از برگشتش به سمت تو دوباره سراغ اون زن یا هر زن دیگه ای رفت فرو نریزی؟هیچ کس نمیتونه ازدواج رو گارانتی و بیمه کنه...ما باید خودمون در برابر مسائل بیمه کنیم
یه موضوع دیگه هم هست عزیزم تو داری برخلاف یه روند معمول رفتار میکنی...تا بوده زن ناز و مرد نیاز بوده..اگرچه در جاهایی از زندگی بسته به شرایط این حایگاه عوض میشه اما فرم اصلی و معمولش تقریبا ثابته...مردها وقتی میبینن زنی به شدت دنبال تعقیبشون و میخوان که داشته باشنش به طرز عجیبی بدون اینکه خودشون بدونن چرا ازون زن فراری میشن....احساس میکنن تحت فشار و کنترلن....من اگه جای تو بودم فقط یبار دور از احساس و اشک و ذوق و هر چیز دیگه ای با شوهرم صحبت میکردم و بعد پامو کنار میکشیدم...همونقدر که تو اونو میخوای اونهم باید تو رو بخواد درسته؟تو قایق دو نفره زندگی اگه فقط تو پارو بزنی زود از پا در میای...شوهرت هم باید باید باید بخواد که این رابطه ترمیم بشه...تو این مدت رفتاری مبنی بر تمایلش به بهبود این رابطه دیدی؟اگه نه فکر میکنی چرا؟
ببخشید حرفهام طولانی شد....درکت میکنم . میدونم روزهای تنهایی و بی کسی چقدر سخت و درد ناکه..امیدوارم هر چه سریعتر اوضاع مرتب شه.....
-
مهای عزیز،
انگار از حرفهای من ناراحت شدید.
ببخشید قصدم آزردن شما نبود.
میزان وقاحت و دردناک بودن کار همسرتون را درک می کنم.
شاید اینقدر از زشتی کارش عصبانی شدم که فکر می کنم شایسته این هم تلاش شما برای برگشتن به زندگی نیست.
خیانت بدترین کار در حق یک رابطه و یک آدم است.
مها این درد را هر چی طولانی ترش کنی، درمانش سخت تر می شه.
برو پیش مشاور تا بهت کمک کنه. به شخص خودت که این همه درد نکشی.
امیدوارم هر چه زودتر به آرامش برسی.