نمایش نسخه قابل چاپ
من با حرفاي خانم آني كاملا موافقم واسه خانم ها تو يه برهه پيش مياد كه احساسات زيادي داشته باشن و يه زمان بي احساس باشن البته سن نامزدتون هم كمه وتا بتونه احساساتش و درست بشناسه طول ميكشه مطمئنا دوستون داره و اين احساس داره هرروز بيشتر ميشه ولي هنوز نميدونه اسم اين احساسايي كه داره چيه زمان ميبره تا درست دركشون كنه در مورد مرد بودن بهتره شماهم پيش مشاوري كه رفته بريد و دقيقا بپرسيد بايد چيكاركنيد چون اون مشاور باروحيات هردوتن آشناس.خانومتون و دكتر زنان و تغذيه بردين؟
دکتر زنان نه نرفتیم ...
واقعا راس میگین چون خودشم نمیدونه چه احساسی داره دقیقا... ولی همین که گاهی دوسم داره میدونم معنیش دوست داشتنه...
اره مشاور رو قصد دارم برم شایدم همونی که خانمم رفته برم. مشاوره بهش پیشنهادی نداده و همین اذیتش میکنه. میگه دوس داشتم واسم قضیه رو حل کنه ولی نتونست.. دوس داره یکی براش تصمیم بگیره.. خودش نمیتونه تصمیم درستی بگیره..
شما هم طبیعی هستید .
ایشان هم طبیغی هستند .
ایشان که عاشق شما نبوده ؟ یا قبل از نامزدی شما را دوست نداشته ؟
وقتی این چیزها نبوده یعنی این خانم در یک موقعیت حدید خودش را می بیند که قبلا در آن نبوده . در نتیحه داره خودش را وفق می دهد و ..............مراحل طبیعت خودش رو داره سیر می کنه .
حالا در این میان به دلیل اینکه آدم درستی است و سیاه باز نیست نقش عاشق دل خسته را برای تو بازی نمی کنه . قدر صداقت هایش را بدان . اما این حرف ها به معنی این نیست که مشاوره را نروید .
ضمن اینکه خیر به دلیل هورمون و فشار عصبی و شرایط روحی و....فرد می توانددرگیر نوسان احساس دوست داشتن بشود مرد و زن هم ندارد . بالا و پائین رفتن است . وقتی فشارها برداشته شد و همه چیز مرتب بود می تواند احساس دوست داشتن داشته باشد . در وضعیت سورپرایز می تواند به دلیل ترشح هورمون و خوشحالی و ....برای یک لحظه و یا مدتی احساس اوج دوست داشتن و رضایت داشته باشد . انسان موجود جالب و پیچیده ای است . رباط نیست که یک دستور کار کلی برای احساساتش داشته باشد . این نوسانات احساسات و هیجان و....را می سازد و دوست داشتن یا نداشتن و یا سطح آن را تعیین می کند .
و اما
آقا میلاد ی که ادعای همیشه مثبت بودن داری ......برو توی تاپیک بی وجدان ببین از نامزدت چی نوشتی . به نظرت اون نوشته معنی همیشه مثبت بودن می دهد؟
اون نوشته از نگاه من اشکال ندارد . اما ادعا همیشه روی خط مستقیم بودن احساسات مثبت شما مشکل دارد . این یعنی آقا میلاد گل خودش را نمی شناسه و روی خودش دقیق نیست و سر دوربینش به سمت بیرونه
به نظرم بهتره تاپيك خاطرات قشنگ و عاشقانه من و همسرم و بخونيد ببينيد چه چيزاي كوچكي ميتونه باعث خوشحال هاي بزرگي بشه- من كاملا باحرفهاي خانم آني موافقم اون زمان ميخواد و شمابايد صبورباشي قدر صداقتش و بدون چيزي كه تو اين زمونه خيلي كم پيدا ميشه دوست داشتن شده ورد زبونا و قداست اين كلمه رو بعضيا باتكرار الكي زير سوال بردن
ممنون از همه دوستان گل..
باورتون میشه تا الان فک میکردم که واسه جذبش باید بهش کم محلی کنم که اون بیاد سمتم.. ولی با راهنمایی های شما و مهربونی و تایید حرفاش واقعا ارامش گرفت و حتی منو از مشاور بهتر میدونه که حرفشو بهم بزنه...
:323: دعام کنین دوستا ن خوب و گلم
این فاکتور کم محلی را به کل از سیستم فکری خودت حذف کن .
رفیق زنت باش .
نزد مشاور رفتن نیاز است اما او قبل از هر مشاوری باید بتواند به تو حرفش را بزند و اطمینان داشته باشه که یک گوش شنوا بدون قضاوت و سرزنش او را می شنود و نکات مثبت وجودی این آدم باید توسط تو کشف و تائید و تشویق بشود.
و بعد که رفت نزد مشاور تو شاهد تغییرات او به مرور هستی و او این مهربانی تو را هیچوقت فراموش نمی کند که چطور به حرفهایش گوش می دادی و بهش اطمینان خاطر می دادی و تائید و تشویش می کردی و در این میان نظرات خودت را هم بگو . خواست هایت . خواسته هایش را بشنو . به مرور . بدون عجله . با صبر . با مهر . با احترام و.....
در نتیجه با انگیزه ی بهتر و بیشتر سعی می کند که پیشرفت داشته باشد چرا که می داند از سمت تو درک می شود . مراحل ساخت آجر به آجر اعتماد و زندگی را هر دو با هم شاهد خواهید بود .
اما یادت باشه که به جای گزینه ی کم محلی که کاملا روش غلطی است . قاطعیت و قدرت خودت را در کنار این مهرورزی داشته باشی .
خواهی دید معجزه در زندگی و رابطه ات روی خواهد داد .
در نتیجه قبل از هر چیز رفیق زنت باش و در این رفاقت صمیمیت بساز و از قانون صمیمیت پیروی کن . با این روش کم کم و به مرور می بینی که قانون اساسی زندگی شما دو نفر توسط خودتان با این گفتگو ها نوشته می شود . قانون اساسی مستقل توام با تفاهم .
این گفتن ها و شنیدن ها شما دو نفر را به هم نزدیک می کند .
موفق باشی :72:
ani خانم...
واقعا ازتون ممنونم..
این فاکتور بی محلی رو که میگین راستش یه مشاور انلاین تو یه سایت دیگه بهم گفت مدتی به حال خودش رهاش کن تا خودش درموردت تصمیم بگیره و زیاد سمتش نرو که اگه بری سمتش زیاد دور میشه ازت..
من واقعا مدت زیادیه ( حدود 1.5 ماه که مشکلم همش پیچ و خم میفته توش ) ولی این هفته که دوباره از بی احساسی و ناراحتی و اینکه من چقد بدبختم صحبت میکرد فقط گوش دادم و سرشو گذاشتم رو شونم تا خوب خودشو خالی کنه واقعا نمیدونستم اینقد معجزه میکنه گوش دادن ...
البته واقعا خیلی طول کشید تا بتونم با ارامش حرفاشو گوش کنم. البته میدونم شاید باز فردا حرفای یکشنبش رو تکرار کنه و دم از رفتن و جدایی بزنه ولی از خدا میخوام بهم قدرت بده بازم حرفاشو بدون قضاوت بشنوم.
از شما دوستان هم ممنونم بهم ارامش میده حرفاتون . اگه زیادی حرف میزنم ببخشید واقعا اگه ننویسم اینجا میترکم...:316:
آنی خانم خیلی ساده و خوب راهنمایی میکنین شما .. حرفاتون از دل برمیاد به دل میشینه..
احساس میکنم دارم اجرای زندگیمو محکم تر میذارم. شاید این نوسانات لازمه که محکم تر بشم و مرد تر بشم..
هنوزم به راهنماییای قدم به قدم شما دوستان و کارشناسان عزیز نیاز دارم.
كم محلي يه وقتايي جواب ميده اونم در مورد كسي كه ديگه نميخوايم ببينيمش يا باهاش كاري نداريم.الآن شما به عنوان يه مرد بايد رابطتتو مديريت كني نامزدت بهت نشون داده چي آرومش ميكنه پس از همون استفاده كن خوب گوش دادن يه هنره زن و شوهر به تعبير قرآن لباس هم هستن يعني هيچ محدوديتي تو روابطشون نيست و بايد مثل لباس پوشاننده هم باشن پس با همسرت رفيق باش و قدر اين دوستي روبدون.
مرسی از همه دوستان گل..
به خصوص انی جان..
تا این لحظه که واقعا کمکاتون خیلی کارم رو رو به راه کرده ....
دوستان گلم بازم کمک میخوام...
دیشب سر یه مساله کوچیک دیگه با اینکه کلی رفتیم بیرون و خوش گذروندیم ولی اخرش سر اینکه وقتی رسوندمش خونه واینستادم تا در خونه رو باز کنن ناراحت شده و بعدشم ضایعم میکنه با حرفاش. خیلی ازش دلخورم و از دیشب اصلا بهش کاری ندارم چون واقعا خسته شدم که نازش رو بکشم... اخه چقد باید ناز بکشم.. همش من؟؟
بهش میگم این همه محبت میبینی سر یه مساله کوچیک داری اینو میگی.. میگه محبت میکنی که میکنی مجبور که نیستی پس منت نذار!!! همش تحقیرم میکنه.. لباس پوشیدنمو .. حتی حرف زدنمو..
به شوخی هم یه چیزی میگم بهش بهش بر میخوره نمیدونم چکار کنم واقعا دیگه حوصله ناز کشیدن ندارم یه بار هم اون اشتباهش رو قبول کنه.. نمیتونم خودمو بیش از این کوچیک کنم..
همش بهم میگه مامان جونت رو رسوندی خونه خواهر جونت.. ( با لحن طعنه امیز ) خیلی خودشو بالا میگیره در صورتی که واقعا همسطحیم و فرهنگ بالایی نداره فقط کلاس میذاره . بهر حال که این بار قصد دارم بهش پیامی ندم تا خودش ببینم چکار میکنه چون به اندازه کافی کوچیکم کرده . فقط موندم این کارم درسته یا نه