تروخدا راهنماییم کنید - اس ام اس های مشکوک همسرم

عزیزم میدونم که احساست خیلی رنجیده ولی نباید اجازه بدی رابطتون بخاطر این اشتباه نابود بشه ! یعنی اینقدر شل بود؟
این اتفاق ممکنه تو خیلی رابطه ها بیفته ، آدم ها اشتباه می کنند ،همسر شما اشتباه کرده و پشیمونه ، سعی کن دوباره بهش اعتماد کنی و در کنار این اعتماد ببینی اون چی کم داشته که در شما پیدا نکرده و به طرف شخص دیگه ای رفته ، من نمیگم این دلیل میشه .. اما زمینه چنین مسائلی رو از بین ببر
سعی کن اون کمبود رو در همسرت کشف کنی و ارضا کنی ، به نظر من دوری جسمی شما هم به این قضیه دامن میزنه اصلا از لحاظ جسمی ازش دور نشو

اما راهی که به نظر من اثربخشه :

ناراحتی خودت رو از این بابت به همسرت بسیار نشون بده ، اما......... و اما ، به دور از داد و بیداد و فحش و بی احترامی ، از لطافت زنانت استفاده کن!

طوری نشون بده که واقعا دلشکستگی و غمگین بودن و اشک ریختن یک زن رو نمایان میکنه ، نه اینکه مثلا داد بزنی ، توهین کنی فحش بدی و قهر کنی.... ! به هیچ وجه اینکارهارو نکن!

در عین اینکه کنارش هستی و احساس علاقت رو بهش ابراز میکنی ؛ خودت رو بابت این اتفاق بسیار غمگین و دلشکسته نشون بده ، طوری که واقعا دلش به درد بیاد ازینکه شمارو اینقدر آزرده.

بجای اینکه داد بزنی گریه کن ، ... بجای اینکه طردش کنی برو تو بغلش
سعی کن جملاتی که میگی درکنار ابراز ناراحتیت ، دوست داشتنت رو هم دربر داشته باشه ،
مثلا : ... اونقدر دوستت داشتم که خیال هم چین چیزی هم داغونم میکرد چه برسه به خودش ، اصلا باورم نمیشه .... چرا اینکارو کردی؟ مگه نمیدونستی چقدر دوست دارم؟؟

حال خودت رو با بیان لطیف زنانه براش توصیف کن و احساس غمت رو مو به مو براش بگو
طوری که دلش بسوزه و ناراحت شه که شمارو اینقدر آزرده کرده و وجدان خودش درد بگیره

اصلا و ابدا حرف جدایی رو نزن !!!! نذار گفتن این حرفها در زندگیتون عادی بشه و شوهرتم فکر کنه یه رابطه شل و ول دارید که همیشه امکان از هم پاشیدنش هست ، نذار شنیدن این جملات براش عادی بشه ، اونوقت خدایی نکرده روز مبادا که به گفتن این جملات واقعا احتیاج داری میبینی که دیگه روش اثری نداره..

انجام اینکار به تخلیه روحی خودت هم کمک میکنه و سبک میشی
اگه میخوای رابطت رو ترمیم کنی این راهشه ... برخوردهای خشن و تند اثرنامطلوبی روی هردوی شما خواهد گذاشت. نذار با ناراحتی برگرده

برخلاف نظر کبود عزیز ( البته با عرض معذرت :72::72: )

اصلا اعتقاد ندارم که مرتب بی وفایی شوهرش رو به روش بیاره! توجه داشته باشید که خانومی از مرحله گله و شکایت گذشته و شوهرش هم پشیمون شده و اینکه هر شب بره توی بغل شوهرش و زار بزنه که چرا اینکارو کردی؟! هم روحیه خودش رو پایین میاره و هم شوهرش رو بیزار و فراری میکنه! اگه شوهرش رو بخشیده و میخواد فراموش کنه دیگه نباید حرفی از اون ماجرا باشه!! اینجوری زندگی یواش یواش به روال عادی برمیگرده!! شک نکن عزیزم! من این مرجله رو گذروندم و میدونم با مطرج کردن مرتب اون خاطرات و گله و شکایت کردن چیزس حل نمیشه!!

از این به بعد فقط به روزهای خوب فکر کن :72::72::72:

زیبا جان منظور من اصلا این نبود که هی به روی خودش بیاره، شاید من بد توضیح دادم که اشتباه برداشت میشه

منظورم این بود که دو سه روز این ناراحتی هارو ابراز کنه اما با این روش و شیوه ای که گفتم ،
منظورم از "بسیار ابراز کن " هم تو همین تعداد روز کم اما به دفعات بود. یعنی تو این دو سه روز خیلی بگه که تا شوهرش به عمق ناراحتیش پی ببره و هم خودش تخلیه عاطفی بشه
وگرنه منم نظرم اینه که بعد از این چند روز واقعا باید تموم بشه و اتفاقا اصلا هم یادآوری نشه

ممنون از همتون
کبود جان آره روزای اول همین کار رو کردم یعنی نه اینکه نقشه باشه واقعا همینطوری شد
شاید اولش با عصبانیت بود چون از ناراحتی داشتم دیوونه میشدم اصلا نمیتونستم آروم شم
اما آخرش آروم باهم حرف زدیم اون همه چیز رو قول داد جبران کنه
و ازم خاست تو ناراحتی هامون و مشکلاتمون زیاد غرق نشم کاری که من میکردم
حرف جدایی زدم حتی گفتم به بابات میگم اون گفت هر کاری بکنی زمین و آسمونم زیر رو کنی من ازت جدا نمیشم
رابطمون اصلا شل و ول نیست خیلی بهم وابسته ایم
ما اصلا اینطوری از هم دور نشده بودیم که چند ماه یه بار همدیگه رو ببینیم دوری باعث خیلی اختلافا شد
الانم سعی میکنم فراموش کنم
مرسی خانم زیبا از راهنماییت

ببخشید با اون خانوم سکس هم داشته؟

نه عزیزم همچین رابطه ایی نبود
چطور؟

من دارم دیوونه میشم
شکم برطرف نمیشه همش دارم بهش زنگ میزنم کجایی چرا رفتی چرا اومدی چرا زود خوابیدی چرا شام نخوردی دارم خودمم دیونه میکنم اونم
میره بیرون شک میکنم میره ماموریت دیوونه میشم اون زنیکه بی شعور نزدیکشه و من دور
میدونین فک میکنم اون دیگه بهم علاقه نداره اگه داشت نمیرفت سراغ یکی دیگه حتی برا سرگرمی یا شیطنت هم بوده باشه
همش میگم چرا اینکارو کرد
باور کنین داشتم راحت و با افتخار زندگی میکردیم بهش افتخار میکردم دوسش داشتم خیلی زیاد از صب تاشب عکسش جلو چشم بود بوسش میکردم
الان نگاش میکنم چند لحظه بعد دلم میخاد گوشی رو خرد بکنم متنفر میشم ازش
غرورم له شده
پیش مشاور نمیتونم برم چون خونوادم شک میکنن من عادت ندارم تنهایی جایی برم
فقط آرزوی مردن دارم همین
همش میگم کاش خواب باشم
چیکار کنم

عزیزم همسرت رو ببخش ولی ازش بخواه که طوری جبران کنه که به طور کل از یاد ببری

و بهش بگو به حرمت عشقی که بینمون بود سعی میکنم فراموش کنم ، ولی خودت هم باید بهم کمک کنی .

ازش بخواه که زود به زود به دیدنت بیاد ، 3 یا 4 ماه خیلی فاصله زیادی هست ، اصلا نزار انقدر بینتون دوری باشه و

2 یا 3 هفته بعد از رفتن همسرت ازش بخواه که بیاد به دیدنت ، همش بگو دلم تنگه ، دیگه طاقت نداره .باید بیای وگرنه خودم میام

به کمتر شدن این فاصله کمک کن

حتما يه مشاوره حضوري برو

سلام خانومی!
به اعصاب خودت مسلط باش! این شکاک بودن رو کنار بذار. یادت باشه چرا رو کنار بذار. چرا زود خوابیده ؟ خب خوابش میومده به همین سادگی. ببینم وقتی میره ماموریت کاری از دستت بر می آد؟ خب وقتی کاری ازت دستت بر نمیاد چرا خودتو داغون میکنی؟ عزیزم اون داره برای تو وزندگیش تمام تلاشش رو میکنه شما چرا اینقدر خودتو عذاب میدی؟ منم معتقدم حتما پیش یک مشاور حضوری برو.
هنوزم بهش افتخار کن. قرار بود این فکرها رو بذاری کنار پس چی شد؟ بهش بگو دلم برات تنگ میشه. زودتر بیا. 3 4 ماه واقعا زیاده. نزار این دوری بیشتر از 1 ماه بشه. امکانش را نداری یک بارم شما بری پیشش؟